عشقی برای پول در آوردن

1397/06/06

سلام
این نوشته رو بخونید هم به عنوان داستانی از زندگی جنجالی من و هم برای عبرت البته شاید و برای لذتی که هیچ پایانی نداره.
من امیر مسعود هستم که در حال حاضر ۳۳ سال دارم و تیپم خوب و البته سنگین و خیلی تا جای که تونستم شیک پوش و مردانه پوش نه اسپرت همیشه بهترین عطرها بهترین ماشین و البته اینها به خاطر موقعتی بود که خانواده من می‌پسندید و منم تربیت شده همون خانواده که نسبتاً در رفاه و از نظر اجتماعی در سطح خوبی بودیم … من درس نخوندم یعنی سیکل راهنمایی دارم و دلیلش هم این بود که مغرور بودم و اول دبیرستان با سیلی که به معلم زیستم زدم از آموزش و پرورش هم من هم دبیرمون اخراج شدیم البته گناه دبیرمون بیشتر بود که بماند … خوب منم طبق معمول رفتم سر کار پیش پدرم در بازار که موقعیت عالی بود و چه درس می‌خواندم و نمیخوندم آخرش به همون جا می‌رسیدم یعنی صادرات و فروش فرش دستی …خیلی زود به موقعیت خوبی رسیدم و خیلی رشد قابل توجهی داشتم در سن ۲۰ سالگی از همون اول مثل همین الان همیشه تیپم مردونه بود و خیلی با هم سن های خودم نمیپریم و همیشه یا بزرگترها میشستم و حرف میزدم … اون موقع ها دوست دختر داشتن خیلی کار راحتی نبود مثل الان ولی خوب به واسطه شرایطی که داشتم کم و بیش ارتباط می‌گرفتم و به شدت مواظب بودم که خانواده من متوجه این مسئله نباشن چون واقعاً مشکل بوجود میامد …من روی پای خودم ایستاده بودم و به حمایت پدر و خانواده برای خودم تاجری شده بودم و دفتر و از این جور برنامه ها همیشه سرم تو حساب کتاب بود و آخر هفته هم با خانواده به باغ و یا شمال با اینکه دوست دختر اگر داشتم یک تفریحی میکردیم … خانواده هم به شدت دنبال این بودم که من ازدواج کنم منم بدم نمیامد اما هر جا می‌رفتیم من نمیپسندیدم یا اونا به هر شکل همین روال ادامه داشت تا ۲۷ سالگی که من کاملاً یک تاجر بودم و خیلی ها به شوخی میگفتن از حاجی جلو زدی از نظر مالی که البته اصلأ مهم نبود چون میدونستم یک صدم بابام هم نمیشم و اگر بشم حاضرم هر چی دارم واسش بدم …اینم بگم اصلاً شر نبودم و بیشتر مطالعه یا ورزش فوتسال اونم با همکارها میگذروندم…

یک روز که شدیداً خوشحال بودم به دلیل بیلان کاری بالا و در آمد بالا کلا شاد میزدم اونروز یک خانواده وارد فروشگاه شدن برای خرید فرش اینقدر شنگول بودم که خودم شروع کردم جواب دادن این مشتری رو که معمولاً فروشنده ها اینکار و میکردن. یک خانواده و یک دختر خانم به شدت زیبا با اندامی عجیب خوشگل من کاملاً نگاهم سمتش بود و اونم متوجه این موضوع که تلفن دفتر زنگ و من مشغول کارم شدم حواسم پرت شد تا اینکه این خانواده وارد دفتر شدن برای فاکتور کردن و برای ارسال فرش و اینها که داشت توسط مسئول اینکار انجام میشد من کلاً یادم رفته بود از این دختر خانم که یهو دیدم جلوی میز
من ایستاده و داره به تابلو فرش بالای سرم که عکس خودم و داده بودم بافته بودن نگاه میکرد بی هوا گفت چه قدر زیبا میشه اینکار و برای منم بکنین … منم گفتم بله ولی ۲ ماه زمان می‌بره و گفت اشکالی ندارد من حتما می‌خوام از این کار و قرار شد عکس مورد نظرش و بیاره تا اینکه بدم برای بافتش …فردای اون روز نزدیک ظهر بود که اومد و عکس مورد نظرش و آورد که بزرگ بود و توی یک روزنامه پیچیده بود از من خواست ببینم و نظر خودم و بگم که برای اینکار خوبه یا نه عکس و باز کرد تا چشمم به عکسش افتاد گلوم خشک شد از بس زیبا بود یک عکس قدی بزرگ با موهای باز و یک لباس بلند ماکسی قرمز با آرایشی ملایم و … خودم و جمع و جور کردم گفتم خیلی هم عالیه و براتون انجام میدم و فرشهای که شب قبل خریده بودن قرار بود ارسال کنم و قرار بود فرشهای قدیمی رو هم بریم برای باز دید و بخریم ازشون هیچ وقت من نمی‌رفتم برای خرید فرش و کسی بود که اینکار و میکرد ولی ایندفعه از بس این خانم به چشمم اومد تصمیم گرفتم خودم برم و خودش هم متوجه شد و گفت شما با این مشغله می‌خوایم بیاین گفتم استثناعا ایندفعه که اونم یک لبخند تحویلم داد و گفت کی میاین منم حول کردم گفتم کی بیام که رسماً خندش گرفت گفت هر وقت دوست دارین … قرار شد فردا شبش برم برای دیدن فرشها قبل رفتن تماس گرفتم و رسیدم جلوی خونه دوباره زنگ زدم در و باز کرد رفتم داخل با کمال تعجب دیدم بدون حجاب و با یک لباس کاملاً باز و با یک شلوار لی چسب جلوی من ایستاده با آرایشی خیلی ملایم و زیبا منم خیلی طبیعی رفتار کردم و بعد از سلام و احوالپرسی گفتم فرشها کجاست گفت دقیقا زیر پاتون منم که اصلاً دیگه فرشها برام مهم نبود الکی شروع به چک کردن کردم و گفتم قیمت و اونم گفت بشینید میام الان و رفت با یک سینی جهت پذیرایی اومد و نشست روی مبل روبروی من و نکته جالبتر اینکه تنها بود توی خونه و وقتی پرسیدم پدر کجان گفتش نیستن و تا پس فردا تهران نیستن …و نمی‌دونم چرا داشت برای من توضیح میداد که چرا نرفته و وقت سفارت داره برای ویزای شنگن و مهاجرت و از ایران خوشم نمیاد دیگه امیدی واسه موندن ندارم از این حرفها منم وارد بحث شدم و گفتم من برعکس تو نمیتونم از ایران برم هرچی دارم اینجاست و خانواده و خلاصه اینقدر حرف زدیم شد ساعت ۹ شب گفتم میشه برای شام بریم بیرون اونم خیلی راحت قبول کرد و رفتیم برای شام بیرون خیلی دختر خون گرمی بود و خیلی راحت بود اصلا مغرور نبود که قیافه بگیره و کلاس بزاره … شام خوردیم و تو راه برگشت که تقریباً ساعت ۱۱ شب بود بعد از کلی صحبت و راجع گذشته هم دیگه ازم خواست یکم بچرخیم تو خیابون ها و بدون حرفی ضبط ماشین من و روشن کرد و گفت ببینم موزیک مورد علاقت چیه که اتفاقا روی ترک امین رستمی بود اینقدر تو رو دوست دارم خندید و گفت پس عاشقانه گوش میدید گفتم نه بابا همینجوری و یکم گذشت شروع کرد درباره دیدن من دیروز صحبت کردن که از همون اول از تو خوشم اومده و متوجه شدم که داری نگاه می‌کنی و بعدم که عکس من و دیدی …بعدم که خودت اومدی واسه خرید فرشها و از این حرفها که یهوووو دست من و گرفت و روش کرد به شیشه آروم گفت منم ازت خوشم اومد و مثلاً از خجالت روش اینور نمی‌کرد فقط دستم و بیشتر فشار داد نزدیک خونه شدیم بدون منظور گفتم شب نمیترسی خونه تنها اونم نگاهی کرد و گفت چرا ولی چاره ای نیست و وقتی خواست پیاده بشه گفت نمیای تو منم خیلی راحت انگار ۱۰ سال همدیگه رو میشناسیم و هر شب اونجام گفتم نه خیلی ممنون گفت از خداتم باشه خندید و رفت داخل منم اومدم خونه وارد خونه شدم زنگ زد … یادم رفت بگم اسمش سمانه بود …گفت امیر من میترسم میشه بیای وااااا رفتم گفتم یعنی چی که می‌ترسی من الان تازه رسیدم هنوز لباسهام در نیاوردم گفت میشه بیای کاملاً معلوم بود قضیه ترس نبود . منم بلافاصله یک دوش گرفتم محض احتیاط شیو کامل و کاندوم هم گرفتم و رسیدم اونجا در خونه رو زد با ماشین رفتم داخل… وای از سمانه وای فقط یک تیپی زده بود که فقط داشتم منفجر میشدم

خیلی از چیزی که فکر میکردم جذاب تر یک تاپ قرمز با یک دامن کوتاه مشکی موهای باز مشکی و کفشهای رو فرشی قرمز اومد جلو و با یک حالتی پر شهوت گفت خوش اومدی امیر مسعود داشتم پاره میشدم از وضعیت موجود نزدیک شد خیلی آروم دست داد و انگار مدتهاست هم دیگه رو میشناسیم اومد تو بغلم و خیلی زود جدا شد و روبروم وایستاد گفت خوبی گفتم نه اصلا خوب نیستم داغ شده بودم و گفت آره کاملاً معلومه ولی وقتی از اینجا بری خوبه خوبی طولی نکشید که شروع کردیم لب گرفتن همونجا ایستاده و دستش دور گردن من لب می‌گرفتیم در حد خیلی رمانتیک بدون صحبت داشت دکمه های لباس من و باز میکرد من هم هنوز جرأت پیدا نکرده بودم واسه حرکتی که دست من و گرفت خیلی با ناز من و میبرد سمت مبلهای که دیشب روش نشسته بودم و من و نشوند و نشست روی پاهام شروع کرد لب گرفت به شدت حالش خراب بود حال من خراب تر هنوز موهای جفتمون خیس بود از دوش گرفتن مون خیلی با صدای کم ناله میکرد و می‌گفت چه عطری زدی امیر و باز لب میگرفتیم این حالت ادامه داشت تا اینکه دستم و گذاشتم روی سینه هاش سفت بود خیلی بدن سفتی داشت و اونم بخاطر این بود هروز شما میکرد داشتم میمردم از شهوت و میرم داشت شلوارم و پاره میکرد سینه هاشو میمالوندم و اونم داشت فقط لب می‌گرفت تا اینکه بلندش کردم گذاشتمش روی مبل نشست روبروی من لباس نیمه در آورده من و در آورد و منم مشغول لخت کردنش بود فضا خیلی تاریک بود و داشت یک موزیک خیلی آروم و فرانسوی پخش میشد و دیگه هر دو نیمه لخت بودیم چه بدنی داشت سمانه بی نظیر بود سینه سایز ۷۰ فکر کنم باسن به اندازه کافی برجسته و شورت و سوتین زرشکی روی دوست نسبتاً سفیدش داشت بد جوری خودنمایی میکرد منم دیگه با شرت بودم و شروع کردم به خوردن سینه هاش چند دقیقه مشغول بودم گردنش و می‌خوردم و لب بازی میکردیم تا اون روز من برای هیچ کس نخورده بودم و بدم میومد ولی اونجا نمی‌دونم به چه دلیل رفتم پایین از روی شرت لیس میزدم براش اونم دستش و کشیده بود از سرش رد شده بود خودش و میکشد انگار داشت از لذت میمرد فقط ناله میزد تازه هنوز اتفاقی نیفتاده بود فقط داشتم از روی شرت می‌خوردم براش آروم شروع کردم شرتش و در آوردن و کم کم زبون میزدم برای بار اول توی زندگیم داشتم کس می‌خوردم بوی گل میداد خیلی لطیف و نرم بود منم از لذت بردنش لذت می‌بردم و داشتم با اشتها می‌خوردم فقط ناله میزد و گاهی می‌گفت امیییییییر سرم و فشار میداد روی کسش و بیشتر ناله میزد این کار ادامه داشت گفت بسه داد میزد می‌گفت بسه فکر کنم ارضا شده بود خیلی و شدید ولی من تازه خوشم اومده بود ول کن نبود دیگه صداش کم شده بود و فقط ناله میزد بسه اومدم بالا و دوباره لب گرفتیم ازم خواست یکم استراحت کنیم و رفتیم توی اتاقش افتاد روی تخت لخت لخت دمر منم آروم نوازشش میکردم شروع کردم از پشت بوسیدن بدنش از نوک پا تا کون خوش فرمش دوباره ناله هاش شروع شد با یک صدای بینهایت شهوت بر انگیز گفت امیر بکن کلا یادم رفته بود کاندوم آوردم خیلی آروم برگشت و کیرم و میمالوندم روی کسش که خیس خیس بود بعد چند ثانیه خودش کیر من و گرفت و فشار داد توی کوسش تنگ تنگ تنگ بود اولش دردش گرفت چون کیرم یکم بزرگتر از حد نرمال بود تا روون شدنش پشت من و ناخن میکشد منم اولش آروم اما رفته رفته شدتش و بالا بردم دیگه داشت لذت میبرد و فقط ناله میزد و فقط اسمم و صدا میزد اینقدر لذت بخش بود که نهایتاً ۵ دقیقه بعدش ارضا شدم و آبم و ریختم روی شکم و سینه هاش اینقدر شدید ارضا شدم بیخیال افتادم کنار اونم از بس ارضا شده بود موقع خوردن کوسش کاملاً راضی و بی‌حال بود … تمیزش کردم و یک دوش با هم گرفتیم و بر گشتیم داشتیم از گشنگی تلف می‌شدیم دوباره یه چیزی خوردیم و اونشب خیلی آروم کنار هم خوابیدیم این رابطه ادامه داشت تا جایی که سمانه بدون توجه به عشق و علاقه ای که بهم داشتیم از ایران رفت چند وقت بعد من رفتم پیشش اصلاً اون دختر قبل رفتن نبود یک جوری برخورد کرد که انگار نه انگار من و اون عاشق هم بودیم و از همه مهم تر رفتنش و خونه گرفتنش حدود ۹۰ میلیون تومان اون زمان برای من خرج برداشت وقتی بر می‌گشتم توی فرودگاه بهش گفتم این آخرین باری بود هم دیگه رو دیدیم اونم خیلی بی تفاوت و جالب گفت .من یک بار زندگی میکنم پس هر جور دوست داشته باشه زندگی میکنم .؟ لبخند تلخی زدم و بدون خداحافظی ازش جدا شدم اون پول هیچی نبود برای من اما حاضر بود چند برابرش و بدم اینکار رو نمی‌کرد بعد از مدتها زنگ زد و دوباره میخواست رابطه رو برقرار کنه که کاملآ متوجه شدم که پولاش تموم شده …متوجه شدم حمایتی از جانب خانواده نداشته و من و هم فقط جهت پول می‌خواسته پای هر روز بدبخت تر شد و روزی که دیدمش برگشته بود اومد مغازه داشت حالم بهم میخورد ازش و بهش گفتم برو بیرون دیگه هم ندیمش تا چند وقت پیام میداد که بی جواب بود … این هم از داستان من

نوشته: امیر مسعود


👍 4
👎 5
11203 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

713737
2018-08-28 20:45:42 +0430 +0430

سامان جاکش دیشبم برات پیغام گذاشتم . مطمنم میای اینجا داستان میخونی . جواب تلفنم نمیدی . این پول مارو بردار بیار کون پشم

0 ❤️

713804
2018-08-29 03:27:08 +0430 +0430

انگار تو یه دنیای دیگه اتفاق افتاده و فقط زاده تخیل می‌ماند، خیلی غیر واقعی خیلی خیلی غیر واقعی

0 ❤️

713807
2018-08-29 03:30:56 +0430 +0430

باورش سخته یک مرد مثل امیر مسعود داستان اینقدر بتونه بی روح و سرد نسبت به احساساتش رفتار کنه

1 ❤️

713853
2018-08-29 07:36:25 +0430 +0430

معلمتون چیکارت کرد؟ آخی

0 ❤️

713914
2018-08-29 19:33:56 +0430 +0430

منم تجربه کردم ولم کرد رفت انگار منی وجود نداره فقط یه ادم بودم برای پول خرج کردنش زنگ تفریش

0 ❤️

713975
2018-08-29 22:33:15 +0430 +0430

عجب
حالا معلم زیستتون انقدر درد داشت؟
درکت میکنم چرا دیگه نرفتی مدرسه هرچند خودم تجربه ش نکردم
چون اگه اون بهت تجاوز کرده بود که تورا اخراج نمیکردند
از حرف بچه ها دیگه روت نشد بری مدرسه
بیخیال مهم نیست مگه حالا ما که درس خوندیم و لیسانس گرفتیم به کجا رسیدیم؟

0 ❤️

714041
2018-08-30 09:45:31 +0430 +0430
NA

هیجان انگیز و جالب
قلمت طلا
حیف خیلی اروپایی کردی قضیه رو ولی در کل خوب بود

0 ❤️