عمه سیمین (۱)

1400/10/13

چند وقتی بود بابام ناراحت و کلافه بود سیمین و علی با هم اختلاف پیدا کرده بودن و دعواشون بالا گرفته بود . زمانی که عمه سیمین عاشق و دلباخته علی شده بود فقط بابام مخالف ازدواجشون بود و میگفت این پسر به درد سیمین نمیخوره و مرد زندگی نیست اما از اون طرف مادر بزرگ و پدربزگ و از همه مهم تر خود سیمین یک دل نه صد دل عاشق و شیفته علی بودن.
چند ماه بعد یک روز که از سر کار برگشتم دیدم بابام ناراحت یک گوشه نشسته و تو فکر. از مامانم که پرسیدم جریان چیه گفت سیمین و علی بالاخره جدا شدن . خیلی دلم برای بابام سوخت که با مریضی که داشت تو این شرایط میدیدمش.
یک ماهی گذشت که بابام پیشنهاد داد آخر هفته چند روز مرخصی بگیرم و بریم خونه پدربزگ چون دکتر رانندگی براش منع کرده بود دلم نیومد مخالفت کنم و قبول کردم.
وقتی رسیدیم پدربزرگ و مادربزرگ به گرمی استقبال کردن سیمین هم بود که با دیدن ما خیلی خوشحال شد . به نظر سرحال و شاداب میومد اما ته چهرش غم و نا امیدی حس میکردم .
بعد از ناهار مشغول صحبت بودیم که دیدم سیمین لباس پوشیده داره میره بیرون ، مامان بزرگ پرسید کجا دخترم؟
یک سر میرم خونه باید یک سری مدارک پیدا کنم . خداحافظی کرد و رفت.
یک ربع بعد به بهانه سر زدن به ماشین از خونه اومدم بیرون که یک نخ سیگار بکشم که دیدم سیمین هنوز دمه در منتظره ، پرسیدم عمه نرفتی هنوز ؟ نمیدونم اسنپی چرا کنسل کرد هر چی هم درخواست میدم کسی قبول نمیکنه . مسئله ای نیست خودم میرسونمت فقط بزار به بابا اینا بگم . زنگ زدم به بابام و اون هم گفت بهتر فقط آروم رانندگی کن عمه ات به دست فرمون تو عادت نداره میترسه . چشم گفتم و سوار شدیم .
یکم که گذاشت سیمین پرسید:
-مسعود هنوز تو همون شرکت کار میکنی؟
-آره عمه جون
-اه نگو عمه جون آدم یاد اون عمه خانومای ۸۰ ساله میافته من همش ۷-۸ سال از تو بزرگترم
-پس چی صداتون کنم ؟
-سیمین خالی
-باشه سیمین خالی
یک خنده ریزی کرد و گفت:
-لوس نشو ، تو شرکتتون همکار زن هم داری؟
فهمیدم چی میخواد بگه ، آخه سیمین و علی همکار بودن . سیمین تو بخش بازاریابی علی هم تو بخش مالی حسابدار بود و اونجا با هم آشنا شده بودن.گفتم :
-آره چطور مگه؟
-حواست باشه یهو فاز عشق و عاشقی برنداری
-نگران نباش من نه ماشین از خودم دارم نه مثل شما خونه کسی من آس و پاس نمیخواد
با خنده جواب داد:
-خیلی هم دلشون بخواد
وقتی وارد خونه شدیم پرسید:
-مسعود جان چای میخوری یا شربت؟
-اگه زحمتی نیست چای
چای ساز روشن کرد و رفت تو اتاق من هم تو سالن نشستم و با گوشیم مشغول شدم. بعد چند دقیقه صدام زد رفتم تو اتاق دیدم رفته روی چهارپایه و به سختی داره یک جعبه را از بالای کمد دیواری پایین میاره . بهش گفتم بیا پایین من برات میارمش . جعبه ها را آوردم پایین شروع کرد به گشتن من هم رفتم تو آشپزخونه چای دم کنم که یهو داد زد آخ جون پیدا شد رفتم تو اتاق دیدم یسری کاغذ دستشه پرسیدم اینا چیه گفت مدارک یسری کلاس آموزشی که قبلا رفتم الان واسه کار جدیدم لازمشون دارم.
دوباره رفتم روی چهار پایه و یکی یکی کارتن ها را ازش میگرفتم و میگذاشتم بالای کمد ، به آخری که رسید نمیدونم چی شد یهو کارتن از دستش ول شد افتاد روش ، سریع اومدم پایین گفتم چیزیت نشد؟
-یکم دستم درد میکنه
آروم بلندش کردم نشوندمش روی تخت کارتن آخر هم جمع و جور کردم گذاشتم بالای کمد. اومدم کنارش نشستم گفتم: کجای دستت درد میکنه که بازو شونه اش نشون داد آروم شروع کردم شونه و بازوش ماساژ دادن یهو به خودم اومدم دیدم کیرم راست شده آخی پوست سفید و بدن پری داشت که هر مردی وسوسه میکرد اون لحظه سیمین چشماش انگار از درد بسته بود و واسه اینکه این صحنه را نبینه و ضایع نشم و همین طوربتونم بیشتر حال کنم پیشنهاد دادم دمر بخوابه روی تخت و کل بدنش ماساژ بدم که قبول کرد.
من هم نشستم کنارش و از سر شونه شروع کردم و بعد دستاش و تا کمرش ادامه دادم . به کمرش که رسیده بودم دیگه صدای نفساش میشنیدم خواستم سمت باسن بزرگش برم که تو شلوار پارچه ای سفید خود نمایی میکرد و از نزدیک معلوم بود شورتش سیاه اما به خودم گفتم عجله نکن. پاشدم رفتم پایین پاهاش از کف پا شروع کردم و رفتم سراغ ساق های سفید و گوشتی که کمی هم دستم بیبردم از زیر شلوارش ماساژ میدادم . دیگه نفساش تبدیل به ناله های خفیف شده بود که شروع کردم رون هاشو ماساژ دادن . من که دیدم خود سیمین هم داره لذت میبره رفتم روی رو ن و پایین باسنش نشستم و حسابی کونش مالیدن اون هم جز ناله حرفی نمیزد . بعد چند دقیقه گفتم برگرد تا ادامه ماساژ بریم ، وقتی برگشت چشمم افتاد به جلو شلوارش که خیس شده بود ولی به روی خودم نیاورد و حالا از سر شروع کردم به پایین رفتن وقتی حالت های سیمین که دیدم خیالم راحت شده بود به پستوناش که رسیدم آروم دستم گذاشتم روشونو شروع کردم به مالیدن که سیمین دیگه رسما داشت آو ناله میکرد یک آن دل زدم به دریا و لبام گذاشتم رو لباش که دیدم اون هم بعد از چند لحظه شروع کرد به همراهی کردن ازش که فاصله گرفتم چند لحظه چشم تو چشم شدیم که بهش گفتم خیلی دوست دارم و اون هم گفت من هم خیلی دوست دارم عزیزم و این بار با شدت بیشتری لبهامون به هم قفل شد . تیشرت سفیدش از تنش درآوردم که یهو یه جفت ممه سایز ۹۵ تو سوتین مشکی جلوم ظاهر شد از هولم سوتین باز نکرده بندهاش کشیدم پایین و شروع کردم به خورن سینه هاش . کم کم رفتم روی شکم و دیدم بله جلو شلوارش به کل خیسه شلوار و شورتشو با هم و البته چون تنگ بود یکم سخت از پاش درآوردم . رفتم بین پاهاش کسش حسابی خیس بود ولی اصلا بوی بدی نمیداد ، مشغول خوردن کسش شدم که سیمین از خود بی خود شده بود و روتختی چنگ میزد و ناله هاش خیلی بلند شده بود . بعد چند دقیقه گفت حالا نوبت منه لباس هام درآوردم اون هم پاشد نشست لبه تخت کیرم گرفت تو دستش اول یکم با لباش با سر کیرم بازی کرد و بعد یهو شروع کرد خیلی حرفه ای ساک زدن کوچکترین برخوردی دندوناش با کیرم نداشت اینقدر خوب ساک زد که ۲ دقیقه ای آبم اومد و نتونستم تحمل کنم و همش خالی شد تو دهنش اون هم خیلی حرفه ای تا آخرین قطرش خورد.
یک لبخندی زد و گفت برو دستشویی خودت تمیز کن برگرد کارت دارم. تو دستشویی چند باری علی فحش دادم که قدر چه لعبتی ندونست و از دست داد.
وقتی برگشتم اتاق دیدم یه اسپری دستشه دو تا پیس به سر کیر نیمه خوابم زد و شروع کرد به لب گرفتن و مالیدن کیرم بعد چند دقیقه یکم ساک زد و خوابید رو تخت و گفت حالا نوبت تو به من حال بدی ، رفتم بین پاهاش نشستم اول با آب کسش یک کیرم خیس کردم بعد گذاشتم رو کسش و شروع کردم به فشار دادن که دیدم از باکره ها هم تنگ تره که خودش گفت ۶ ماهه رابطه نداشته . یکم حوصله به خرج دادم تا کسش جا باز کرد بعد تو همون پوزیشن میشنری شروع کرم آروم تلنبه زدن و سیمین هم آه و ناله میکرد بعد گفتم بیا داگی بزنیم که اومد لبه تخت قمبل کرد و من هم تا دسته کردم تو با تمام قدرت تلمبه میزم و چندتا اسپنک هم زدم که جای انگشتام روی کون سفیدش موند . کیرم کشیدم بیرون خوابیدم رو تخت گفتم حالا تو بیا بالا ، اومد کیرم میزون کرد و نشست روش بالا و پایین رفتناش و تکونای پستوناش این قدر هماهنگ بود درست مثل یک سمفونی و من هم محو تماشا که دیدم بی حال افتاد تو بغلم فهمیدم ارضا شده ولی من نمیتونستم تو اون حالت ارضا بشم از روی خودم بلندش کردم و دوباره تو پوزیشن میشنری پاهاش بالا گرفتم و شروع کردم عمیق تلمبه زدن ازش پرسیدم آبم کجا بریزم که گفت هر جا دلت میخواد فقط تو نریز که یهو کیرم درآوردم آبم پاشیدم روی شکمش .
از کنار تخت دستمال برداشتم و تمیزش کردم بعد خودش مچاله کرد تو بغلم ، تو حال خودمون بودیم که یهو گوشی سیمین زنگ زد مادربزرگ بود بعد که قطع کرد رو به من گفت با اینکه دلم نمیخواد ولی باید بریم . یکی یکی رفتیم دستشویی و خودمون تمیز کردیم .
به خونه پدربزرگ اینا که رسیدیم سیمین برگشت بهم گفت :
-مسعود این بهترین سکس عمرم بود خواهشا آخریش نباشه
-باشه عزیزم حتما

نوشته: JJlucifer


👍 25
👎 7
68301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

851292
2022-01-03 04:39:44 +0330 +0330

با نوشتن این جمله …آبم تو دهنش خالی شد و اونم تا قطره اخرش خورد درصد کیری بودن داستانت از 50 % به 100 % سوپر کیری بودنش رسید . دست بردارین دیگه از از این قبیل کص گویی ها …مثل پیاز داغ اضافی که روی خورشی که جا افتاده ریخته بشه …هر چند داستان تو به اب زیپو بستن به لیوان چایی شباهت داشت تا چیز دیگه …سیکیم سیمینی همچین که زبونش رو گاز بگیره و بگه …سیک شیمینی.

3 ❤️

851320
2022-01-03 09:58:26 +0330 +0330

نمیدونم امثال تو وقتی میخواین کستان بنویسین چرا حالیتون نمیشه کیری که بهش اسپری زدی رو نمیشه ساک زد آدمای نفهم

3 ❤️

851342
2022-01-03 14:20:45 +0330 +0330

کیر خر تو منتهی الیه سمت راست کونت

1 ❤️

851665
2022-01-05 10:50:31 +0330 +0330

اسپری زد به کیرت، بعد برات ساک زد!!!
کُس نگو گالیور…

0 ❤️

862557
2022-03-06 18:48:55 +0330 +0330

عالی اولین داستان سکس بامحارم عالی بودددددددددددددد

0 ❤️

864345
2022-03-17 20:11:26 +0330 +0330

بد نبود

0 ❤️