غريبه های آشنا

1394/09/24

از روي اجبار بيدار شدم ساعت موبايلمو چك كردم ، هميشه بين هشت و نيم تا نه بيدار ميشم باز يه روزه خسته كننده ديگه ، خودمو تو اينه دستشويي نيگاه كردم يه خورده به خودم خيره شدم .
به خودم اومدم زود اماده شدم از خونه زدم بيرون ، تو ماشين كه نشستم يهو يه خانومه بيست و چهارپنج ساله با يه بچه نظرمو جلب كرد ، البته نميخوام ادا در بيارم خانوما هميشه نظرمو جلب ميكنن چه برسه به اين يكي كه هم شيك پوش بود و با وقار ، من تازه به اين محل اومده بودم يه اپارتمان نقلي اجاره كرده بوديم با پدر و مادرم زندگي ميكردم ، همينطور بهش زل زده بودم چه اندامي داشت يهو ديدم داره نيگام ميكنه با يه لبخند سعي كردم رفتارمو ماست مالي كنم اونم با يه نيمچه لبخند جوابموداد ، پياده راه افتاد به سمت سر خيابون ، با خودم گفتم يه تعارف بزنم شايد يه رويي داد، همراه يه لبخند مصنوعي گفتم
:سلام خانوم من سينا هستم تازه اومديم به اين محله اگه جايي تشريف ميبريد ميتونم برسونمتون ؟
: ممنونم آقا سينا دارم ميرم از سوپر سر كوچه خريد كنم
: به هر حال خوشحال ميشم بتونم كاري براتون انجام بدم و بيشتر باهاتون آشنا بشم . نميدونم به حرفم خنديد يا سريع از نيتم با خبر شد با همون لبخند جواب داد : جداً ؟ من النازم ، متاهل ،همسايه روبه روي شما ، ٣١ سالمه
: واقعا؟ ولي بيشتر از بيست و پنج بهتون نميخوره ، بهر حال خيلي از آشنايي تون خوشبختم الناز جان
ديگه وقتش بود گازشو بگيرم و بزنم به چاك مخصوصا باشنيدن كلمه متاهل !
:كجا اقا سينا خودتو معرفي نكردي ؟؟
راست ميگفت به خاطر وضعيت تاهلش به طرز بي ادبانه اي داشتم پرشو باز ميكردم : آره راس ميگي ولي منو ببخشيد يه خورده عجله داشتم من سينا سي ساله يه مغازه موبايل فروشي دارم اين كارت ويزيتمه : ااا عجله داري پس چطوري ميخواستي منو برسوني آقا پسر ؟
خندم گرفته بود پسر خراب كردي : نه اينجوري نيست راستش…
حرفمو قطع كرد
راستش چون من متاهل بودم و مناسب دوستيه با تو نبودم داشتي ميپيچوندي!!!
: اين چه حرفيه الناز خانوم حقيقتش شما خيلي خوب صحبت ميكنين و خوشتيپين من هيچوقت جسارت نميكنم ولي خوش به حاله شوهرتون !!! نميدونم چرا اين حرف از دهنم در اومد هم يه خورده خجالت كشيدم و سرخ شدم هم فكر كنم خيلي بي ادبانه رفتار كردم رفتم تو فكر حرفي كه زده بودم كه با اين حرفش به خودم اومدم : چه ربطي داره مگه ما متاهل ها دل نداريم آقا سينا
نه واقعا خودش ميخواريد گفتم :والا من تجربه برخورد و دوستي با يه زن متاهل رو نداشتم ولي خوشحال ميشم شما اين افتخارو بم بديد؟؟ به هر حال هر طوري بود خودمو نجات دادم و رفتم فروشگاه اونروز خيلي كار داشتم بازار هم اصلا خوب نبود جسته گريخته به اتفاق صبح فكر ميكردم ، چه تيكه اي بود قد ١٧٠ سينه ها ٧٥ باسن گرد و هوس انگيز واقعا يه كيسه عالي واسه هر مردي بود ولي حيف متاهل بود هم باهاش حال كرده بودم و ازش خوشم اومده بود و هم به خاطر شوهردار بودنش حسه خوبي نداشتم كه معمولا غريزه سكس به اون حسه بد غلبه كرد يه چند ساعتي گذشت نزديكه ظهر شده بود موبايلم زنگ خورد خيلي دوست داشتم خودش باشه با نا اميدي گوشيمو از جيبم در اوردم
: جانم؟
: سلام آقا سينا چطوري ؟
جا خوردم انتظار نداشتم اون باشه حداقل فكر كردم اولش با اس شروع كنه و زنگ نزنه ولي گفتم حتما چون شوهرداره نميخواد اس بازي كنه خودم نزدم به اون راه
: سلام الناز جان تو خوبي ؟ جونم من در خدمتم عزيزم؟
: هيچي فقط گفتم يه حالي ازت بپرسم
: لطف كردي راستي ميتونم واسه نهار دعوت حرفمو قطع كرد
: مرسي سينا جان من فقط زنگ زدم حالتو بپرسم : باشه هر طور راحتي الناز جان ، خوشحالم كردي ممنون
وقتي قطع كرد ديگه فكر و ذكرم شده بود اين دختره نميدونستم چطوري شروع كنم موبايلمو تو دستم ميچرخوندم و به يه گوشه خيره شده بودم . يه كم خودمو مشغول كردم به كار و اين ور اونور ولي نميشد ، من ادمه نديد بديدي نيستم ادعايي هم ندارم كه نصفه پلنگاي تهرونه كردم ، از وقتي با كسي كه دوسش داشتم جدا شدم فقط به سكس فكر ميكردم اصلا توانايي ادامه و نگه داشتنه يه رابطه رو نداشتم ، ساعت حول و حوشه هفت بود كه دوباره ز زد
: سلام يه زنگ نزني يه وقت
: سلام گفتم يه موقع مزاحمتون نشم
: اختيار دارين شما مراحمين سينا جان
: ممنونم الناز جون ميشه يه سئوال ازت بپرسم ؟
: حتماً
: ميشه بريم سر اصله مطلب من ازت خوشم اومده و فكر ميكنم بهت نياز دارم و تو سن و موقعيتي نيستيم كه بخوايم مثل بچه ها رفتار كنيم : بابا تو چه آتيشت تنده (بالبخند) باشه فردا ساعت هشت صبح بيا خونمون
:شوهرت چي ؟
: تو كاري به اين كارا نداشته باش
مردمكه چشمم از هيجان گشاد شده بود به هر بدبختي بود شب و صبح كردم رفتم دمه خونش به موبايلش ز زدم برداشت گفت بيا طبقه چهارم از آسانسور نيا محيطه پله و اسانسور با يه در جدا شده بود و كسي نميتونست منو ببينه رسيدم دمه در آپارتمانش چقدر هيجان داشتم به علاوه ترسم داشتم در باز بود رفتم تو تو هال منتظر من بود با يه تاپ زرشكي و يه دامن مشكي موهاي باز و صاف و يكدست يه رژ سكسي قرمز و آرايشي لايت و دلنشين يه طوري بودم
بغلش كردم يه چند باري نفسه عميقه منقطع از شدت هيجان كشيدم لبمو گذاشتم رو لباش مثل اين دختراي معصوم داشت نيگام ميكرد شروع كردم به لمسش چه اندامي داشت ظريف و ناز چه سينه هاي شق و شفتي داشت كيرم ديگه به آخرين درجه قدش رسيده بود تاپ شو در اوردم يه سوتينه سفيد تنش بود چقدر بوي خوبي ميداد چشاشو بسته بود و خودشو در اختيار من گذاشته بود ، هنوز دو تاييمون توي هال وايساده بوديم رفتم پشتش و از پشت خودمو چسبوندم بهش موهاشو بو كردم خيلي بوي خوبي ميداد سير نميشدم از بو كردنش گوشش رو گذاشتم تو دهنم به خودش اومد خوشش اومده بود يه لحظه ازم جدا شد و دستم و گرفت برد تو اتاق خواب خودش و انداخت رو تخت منو كشيد رو خودش همينطور كه به پشت خوابيده بود دامنش رفت بالا يه شرت سفيد تنش بود جون داشتم ديوونه ميشدم چه نظم خوبي داشت چه اندامه خوش تركيبي خودمو انداختم روش سوتينشو باز كردم سينه شو گذاشتم تو دهنم بوي خودش رو حس ميكردم چه حسه خوبي بود …
اومدم پيامتو چه شكمه زيبايي چه نافه سكسي داشت شروع كردم به ليسيدن تو فضا بودم يه زنه كامل پر از شهوت پر از خواهش و زيبا توي بغلم ،
بلند شدم از روش با نگام بهش فهموندم نوبت اونه لباسامو در اوردم و با يه شورت دراز كشيدم رو تخت اومد روم لباشو گذاشت رو لبام شروع كرد به خوردن اومد پاينتر سينه مو كرد تو دهنش و شروع كرد به خوردن ديگه كيرم داشت ميتركيد منم همزمان داشتم موهاشو نوازش ميكردم دست به سينه هاش ميكشيدم تا رسيد به شورتم كيرمو دراورد گرفت تو دستش يه براندازي كرد و گذاشت تو دهنش و شروع كرد به مكيدن وااااي چقدر لذتبخش بود دوست نداشتم هيچوقت اين لحظه تموم شه صداي ملچ و مولوچش داشت ديوونم ميكرد اروم دستشو گرفتم و كشيدمش بالا ديگه نوبت رو نمايي از كسش بود شورتشو از پاش در آوردم چقدر سفيد بود يه كم خجالت كشيد دستمو كشيدم روش يه آهه نازي كشيد كه كم مونده بود همونجا خودمو خراب كنم آروم سرشو گذاشتم دمه سوراخه با كمك دستاي خودش يواش هل دادم رفت تو يه خورده نگه داشتم تا جا باز كنه ديواره هاي تنگه كسش داشت كيرمو خفه ميكرد ، شروع كردم به عقب جلو كردن ديگه كيرم روون ميرفت و ميومد ديگه داشتم با سرعت تلمبه ميزدم الناز داشت داد ميزد منم كه بينهايت داشتم لذت ميبردم تو همين حال بودم كه با يه جيغ محكم منو بغل كرد و أرضا شد خوشحال بودم كه آبروم نرفت و قبل اون أرضا نشدم همينطور داشتم تلمبه ميزدم و اونم همش قربون صدقه كيرم ميرفت واي چه كلفته بكن جرم بده جوووووون من ميخوام پشتمو چنگ مينداخت ديگه داشتم ميومدم جووون كيرمو در اوردم ابمو ريختم رو شكمشو سينه هاش بغلش دراز كشيدم دستاي ظريفشو گرفتم تا نفسم جا اومد بلند شد با دستمال كاغذي خودشو تميز كرد يه بيست دقيقه اي كه گذشت كيرم دوباره با كمك الناز و لباي نازش بلند شد به بغل خوابوندمش و كردم تو كسش يه چند دقيقه اي تلمبه زدم پاشدم به شكم خوابوندمش و با سوراخ كونش ور رفتم برگشت يه نگاهي كرد ولي عاقلتر از اون حرفا بود كه مخالفت كنه خودشم ميدونست كسي نميتونه از اين كون بگذر واااااي چه كوني چه لمبرايي يه پنج دقيقه اي طول كشيد تا تمامه كيرمو جا كنم تو كونش ديگه شروع كردم به تلمبه زدن درد داشت ولي داشت تحمل ميكرد من كه آبم قرار نبود به اين زوديا بياد وحشيانه تلمبه ميزدم كيرمو در مياوردم ميزاشتم بين درز كپلاش بالا پايين ميكردم دوباره ميكردم تو كونش يه ده دقيقه اي كه تلمبه زدم با داد و فرياد آبمو خالي كردم تو كونش الناز هم ميگفت جوووون دوس داشتي ؟ منم ناي حرف زدن نداشتم ، بعد نيم ساعت كه ازم پذيرايي كرد زدم از خونش بيرون عجب سكسي بود پسر حال كردم نميدونم به خاطر هيجانش بود و بدنه فوق العاده سكسيش خلاصه يه مدتي رابطه ادامه داشت كه بعلت ضعف من توي نگه داشتن رابطه به آخر رسيد.
هنوز بعضي وقتا تو كوچه با هم روبه رو ميشيم ولي انگار تا حالا همو نديديم …

نوشته: ش.م.ر


👍 1
👎 1
27233 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

525513
2015-12-15 21:51:41 +0330 +0330

چی بگم والا
طرف به قولی هر چقدرم ج.ن.د.ه باشه به این راحتی نمیده ولی کلا زن ها یا دخترهای داستان های شهوانی . . .

0 ❤️

525523
2015-12-15 23:24:48 +0330 +0330
NA

اولا خاک بر سرت
دوما مزن درکسیراکه درت رامیزنن

0 ❤️

525528
2015-12-16 00:03:35 +0330 +0330

حالا اینکه عصر اشنا شدید به 24 ساعت نکشیده حال داد اونم زن متاهل به کنار (دوست دختر قبلیم 2 ماه منو معطل کرد تا داد!!! تازه واقعا حشری بود!!) ببخشید من یک سوال دارم ایشون ساعت 7 شما زنگ زد بعد شما فرمودید… بعد ایشون با لبخند جواب داد اتیشت تنده؟؟ از پشت گوشی موبایل شما چطور لبخند ایشون رو دیدید؟؟

0 ❤️

525532
2015-12-16 06:16:20 +0330 +0330

در کل خیلی خوب بود. بعضیها هم ایرادای بنی اسرائیلی میگیرن. همه این چیزا که نوشتی به واقعیت خیلی هم نزدیکه. منم سکس در کمتر از 24 ساعت رو تجربه کردم و اتفاقا خیلی جالب هست.

1 ❤️

525534
2015-12-16 06:43:03 +0330 +0330
NA

خواب دیدئ خیر باشه

0 ❤️

525632
2015-12-17 06:47:24 +0330 +0330

حالم از انسان هایی مثل تو بهم میخوره

2 ❤️

526290
2015-12-23 23:49:55 +0330 +0330

همیشه میگم داستان اگر خوب باشه ارزش خوندنو داره،حتی اگه تخیلی باشه،داستانت بد نبود،قرار نیست نوبل ادبی بدن …مرسی
نکته؛ اول داستان گاف بدی دادی به این شکل:
:كجا اقا سينا خودتو معرفي نكردي ؟؟؟!!! ;)

0 ❤️

526324
2015-12-24 11:06:14 +0330 +0330

نمیدونم این اصلا که چی بشه؟داستان تو سایتای دیگه هست منتها به اسمای دیگه،خب کپی پیست کردن داستان کار سختیه؟گیریم کپیش کردیم اینجا،که چی بشه؟

0 ❤️

526381
2015-12-25 07:39:04 +0330 +0330

چیزی نمیتونم بگممممم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها