فائزه (۳)

1399/09/14

(واسه اونایی که میخوان فحش بدن، توصیه میکنم تا آخرش زیاد وقت نذارید. توی این قسمت چیزی از خودم و جزئیات نیست. بیشتر حرف هست و چیزایی که شنیدم و حدس زدم)

حاجی برگشته بود خونه و اومد توی اتاق و فائزه رو صدا زد. من صداها رو فقط میشنیدم.
حاجی: پاشو عروسک… پاشو که وقت خواب نیست (به نظرم اومد زد رو باسنش، یه صدای ریزی شبیه سیلی شنیدم)
فائزه: سلام عزیزم. دیر کردی خوابم برد
حاجی: پاشو به خودت برس بیا یه سلامی به مهمونا بده زشته
فائزه: مهمون؟ این موقع شب؟ ول کن حال ندارم خوابم میاد
حاجی: زود باش یه حرفو دوبار نمیزنم. پاشو منتظرم.
فائزه: بابا نصف شب حال ندارم لباس عوض کنم بیخیال دیگه
حاجی: نمیخواد عوض کنی، یه چیز روش بپوش بیا زشته گفتم. غریبه نیستن بجنب
(دیگه صداشون رو نشنیدم واسه 10-15 دقیقه ولی بعداً از فائزه پرسیدم چه اتفاقی افتاد و گفت دوتا از مدیراش رو آورده بوده خونه، چون ویلای بزرگی داشت و میخواسته حسابی به اونا برسه، دعوتشون کرده بوده خونه. از طرفی هم میخواسته رابطه ش با فائزه رو نشون اونا بده که بگه این مال منه. میگفت قبل از این ماجرا اونا منو فقط با حجاب خیلی کامل دیده بودن و منم فقط با کت شلوار و لباس رسمی، اما اینجا اونا با شلوارک و تی شرت بودن و فائزه هم با یه تاپ و دامن رفته بوده و یهو غافلگیر شده)
بعد از چند دقیقه باز صداشون اومد که برگشته بودن تو اتاق
فائزه: نمیشد خبر بدی ؟ نپرسیدی شاید من نخوام منو اینجوری ببینن؟ شاید نخوام بدونن؟
حاجی: اوه چه غلطا… من من میکنی جنده کوچولو. چیه؟ میخواستی باز هرزگیت رو ادامه بدی تو اداره نمیخواستی بفهمن صاحاب داری؟ اتفاقاً نشونشون دادم بدونن مال منی، کسی گوه خوری نکنه. از این به بعدم که میدونی دیگه… آدم باشی، به همه جا میرسی، نباشی میدم همینا چنان ذلیلت کنن تو اداره نتونی سرتو بلند کنی…
فائزه: آخه…
حاجی: آخه بی آخه… زود باش به کارت برس که بدجوری تو کفتم (صدای سیلی اومد و آخ فائزه)
فائزه: آی… آروم خب میشنون
حاجی: بشنون… اونا خودشون ته خانوم بازن، قطعا میدونن اینجا چه خبره دیگه. در بیار مشغول شو. ببینم چی ساختی این 1 ماهی که ندیدمت. جووون میدونی من عاشق ممه هاتم دختر؟ عااالی. بچرخ ببینم. (بازم صدای سیلی اومد) امشب من اینو جر میدم…
فائزه: حاجی آمادگیشو ندارم. بذار امشب عین قبل باشیم فردا قول میدم هرچی تو بگی
حاجی: فائزه حالمو خراب نکن (صدای عوق زدنش اومد) . بخور بیدارش کن که کار دارم باهات
فائزه: حاجی نکن تو رو خدا
حاجی: بخورش… عالی. تا ته برو… دوسش داری؟
(دیگه فقط صدای عوق زدن و گاهی ناله های فائزه رو میشنیدم)
ح: الوعده وفا…پاشو دخترجون پاشو که دیگه وقتشه. امشب قراره خانوم بشی. بخواب خوشگلم. بخواب…
ف: نمیتونم حاجی… بخدا نمیتونم. قول میدم فردا. قول
ح: پاشو جنده ادا در نیار، این همه ش مال تو ه، اگه امشب مال من شی (بعداً ازش پرسیدم گفت یه بسته دلار بود). برقص، لخت شو، مشغول شو…هیچ صدایی جز ناله هم تا صبح ازت نمیشنونم. یک کلمه حرفی که نمیخوام بزنی، پا میشی میری فرودگاه، هرچی دیدی هم تعجب نکن
ف: چشم عزیزم. چرا عصبانی میشی؟ چقدم بزرگ شده امشب…دلت میاد با این منو بازم کنی؟
ح: به عشق خودت بزرگ شده خوشگله…6 ماهه منتظر امشبه. 6 ماهه میخوام خون کست رو روش ببینم. (صدای تخت اومد)
ف: آی… آی… صبر کن. خشکم… آخخخخخ… صبر کن لامصب، آخخخ… آروم…
ح: خفه شو مادرجنده پاهاتو وا کن اون روی منو بالا نیار
ف: آخ… بخدا زخم میشه… بذار برات ساک بزنم عزیزم. من که جایی نمیرم. آییی فشار نده بی شرف درد دارم. بذار لااقل خیسش کنم
ح: ببین از رو ساعت، 5 دقیقه دیگه این کیر من خونی نبود، بخدا میگم بیان دست و پاتو بگیرن کارمو بکنم… زود باش
(صداها رو واضح تر میشنیدم، احتمالاً گوشی نزدیک تخت بود، از صداهایی که میشنیدم به نظر میومد داره ساک میزنه و مرده هم وحشی بازی در میاورد و صدای عوق زدنش میومد… فکر کنم 2 دقیقه ای شد)
ف: محسن یه کم بخور برام. بذار خیس شم
ح: چ غلطا… وا کن 2 دقیقه بیشتر وقت نداری ها
ف: آخ… آروم. جون هرکی دوس داری آروم… آییییییییییییییی… آخخخخخخخخخخ
ح: تموم شد عزیزم. مبارکه. حالا دیگه شل کن
(صدای هق هق فائزه میومد)
ببینش… 6 ماهه منتظر همینم. همین قرمزی روی کیرم. دیدی بالاخره تو هم رام شدی؟
دیگه فقط صدای ناله های فائزه میومد و تخت و نفس زدنای اون. فکر کنم زیاد تغییری نداشتن و اون داشت تلمبه میزد. فائزه ناله هاش فقط حالت درد داشت، اصلاً آه و ناله های شهوتی نبود. فکر کنم کلاً 10 دقیقه نشد…
ح: وا کن دهنتو
ف: نههههه . خونیه.
ح: بخورررر… کثافت. آخیییش. در نمیاری ها. قورت بده.
صدایی نیومد. نمیدونم حاجی کجا رفت ولی فائزه اومد سراغ گوشیش. تماس رو قطع کرد.
همه ش داشتم به بدن لختش فکر میکردم. پیام دادم: زد؟ جواب داد: آره کثافت. پیام نده فعلاً بتونم خودم پیام میدم. بعدم بلاکم کرد.
دیگه ازش خبری نشد تا دو روز بعد. توی سایت اسم 5-6 نفر رو نوشته بودم که در اسرع وقت برای توضیحات یا حذف درس مراجعه کنن. خودش زنگ زد. نزدیکای ظهر بود. بهش گفتم تماس رو تصویری کنه. گفت لباسم مناسب نیست. گفتم انگار یادت رفته من چجوری دیدمت ها…
ف: روم نمیشه بیخیال
من: نکنه لختی؟
ف: آره. نیم ساعته رفته
من: زود باش میخوام ببینمت تو تخت. از اون شب همه ش دارم تصورت میکنم
ف: کثافت (روشن کرد دوربینشو. رو تخت بود، ملحفه روش بود و اون مقداری که من میدیدم لخت بود)
من: از اینورا؟
ف: کثافت مگه معامله نکرده بودیم؟ این چیه تو سایت گذاشتی؟
من: تو سهمتو دادی؟
ف: خب نرسیدم که… گفتم برگردم باشه دیگه. خوبه پریشب اندازه که پورن استار صدای درد کشیدنمو شنیدی. بست نیست؟ بخوای ادا در بیاری قید این ترم رو میزنم پدرتو در میارم ها
من: اوه اوه زبونت دراز شده ها… چیزی نشده که حالا. منن نوشتم برای توضیحات بیا. تو توضیحاتتو همین الان شروع کن. بزن کنار اونو میخوام ببینم
ف: بهت نمیومدها… زشته بخدا.
من: زیرش بودی؟
ف: بله. هنوزم دوش نگرفتم. کار واجب نداری بذار برم یه دوش بگیرم اگه نیومده بود زنگ میزنم
من: برام تعریف کن. همین الان
ف: چیو؟
من: از آخر بگو… آبشو چیکار کرد؟
ف: ریخت رو کمرم
من: چند بار ؟
ف: چند بار چی؟
من: انگار تو هم بدت نمیاد ها… چند بار گاییدت از اون شب؟
ف: بی ادددب… بذار ببینم… اون شب که هیچ. یه بار صبحش قبل از اینکه بره. چند بارم از شب که اومد تا وقتی بخوابیم. نیم ساعت پیشم کارشو کرد و باز رفت
من: مدیرات همه ش رو شنیدن؟
ف: والا جوری که این اصرار داره صدای منو در بیاره، فکر کنم همسایه ها هم شنیدن. ولی اون دوتا خودشون خیلیییییی اینکارهه هستن. همراهای اونا عجیب تر از من بود
من: میشناختی؟
ف: چه جورم. یکیشون تو اداره چادریه و متاهل. متاهل که چه عرض کنم. یه جورایی تازه عروسه. یکیشونم دختر یکی از کارمنداس. پارسال که اومد جشن اداره خیلی پسرا چششون رو گرفته بود.
من: خب پس خیلی هم دیگه تنها نبودی. جلو اونا هم آره؟
ف: دستمالی میکنه دیگه پیرسگ. ولی بیشتر نه. اما خب اون دوتا راحت ترن. دختر کوچیکه که عین خیالش نیست، همه جا همه کار میکنه.
من: حالا اومدی کامل تر میگی. کی میای؟
ف: اگه امشب بذاره که امشب. نمیدونم. می بینی که چقدر حیوونه.
من: اگه نذاره؟
ف: دیگه دیرتر از فردا بعیده بشه. بهش گفتم تهران کار واجب دارم. ببینم میتونم خرش کنم ول کنه یا نه.
لحظه شماری میکردم واسه برگشتنش. بهش گفتم فیلم اگه میتونه بگیره. گفت حالا ببینم چی میشه. فکر کنم خودش هم بدش نمیاد فیلم بگیره، بعدا میتونست استفاده کنه.

نوشته: استاد


👍 8
👎 3
48001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

780032
2020-12-04 00:32:45 +0330 +0330

کیر حاجی تو کونت استاد با اون کستانت،
استاد کسمغز ریدی واقعا

2 ❤️

780033
2020-12-04 00:37:36 +0330 +0330

پس قسمت اول و دوم ش کجاس ؟

1 ❤️

780041
2020-12-04 01:03:22 +0330 +0330

قسمت اول و دومش رو پاک کرده سایت

0 ❤️

780088
2020-12-04 09:15:25 +0330 +0330

استاد ننت به کی کوس داد

0 ❤️

780103
2020-12-04 11:26:19 +0330 +0330

چه کسشعرایی😑😑😑😑

1 ❤️

780314
2020-12-06 00:06:33 +0330 +0330

این داستان که همش حکایت یک بیماری روانی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها