فاحشگی مدرن

1397/07/29

«چیزی که همیشه درباره فاحشگی یا جندگی مطرح میشه اینه که یه شغله اما جنده بودن یه شغل نیست یه سبک زندگیه.دخترها و پسرهای این مرکز مثل بقیه جاها ردیف نمیشن که مشتری اونا رو انتخاب کنه.این یه متد نخ نما شده اس که در دنیای مدرن منسوخ شده،حس بدی دست میده،هم به مشتری هم به اونی که خدمات میده، طبیعیه اگه دنبال فاحشه‌های معمولی باشید میتونید تو هر شهری یکی یا چندتاشون رو پیدا کنید ولی از کجا میتونید از سلامتشون مطمئن باشید؟ میتونید برید مشهد و اونجا باکرگی بخرید ولی اگه اینجا رو انتخاب کردید و بعد از خارج شدن از اینجا به خودتون نگفتید که تا الان تو لذت بردن، باکره بودید، حاضریم تمام مبلغ رو برگردونیم!ما پکیج داریم.شما اونی که فانتزیتونه یا بیشتر بهش علاقه دارید بهمون میگید و ما خودمون سناریو هاشو تهیه و تنظیم میکنیم. جوری که همه راضی باشن. قسمت‌هایی از وجودتون رو دچار لذت میکنیم که تا الان یا انکارش میکردید یا ازش خبر نداشتید…»
*حرفاش برام جالب بود،اصلا شبیه اون حرفایی نبود که شنیده بودم به آیت الله … گفتن.میشد حدس زد که حتی حرفای جلسه معارفه هم روانشناسی شده بنابر درونیات شخص من تعریف شده! از چشم‌های این زن میتونستم بخونم که چقدر به کاری که میکنه علاقه داره.اسمش هاله بود.زنی با کت و شلوار مشکی ساده و موهایی با فر درشت، رژ سرخابی غلیظش لبهاشو سکسی کرده بودهیجان عجیبی سرتا پامو فرا گرفته بود.دوس داشتم هرچه زودتر تمام فانتزی های جنسیمو عملی کنم حتی اونایی که خارج ایران نمیشد…هرچی باشه من آدم مهمی هستم که حتی تفریحاتم هم تحت کنترل‌های شدید امنیتی قرار داره. اینکه چطور با اینجا و روش کارشون آشنا شدم داستانی دیگه‌اس ولی با وجود شخصیتی مثل «علی» و حضور کله‌گنده‌هایی که اسمشون میتونه بانک مرکزی رو بخره یا امضاشون به هرجای دنیا اسلحه بفرسته، برام کفایت میکرد.»

«شلاق تک پرو بیشتر دوس دارید یا جارویی؟یا چیزی بین این دوتا؟»
«نمیدونم! درد کدوم یکی بیشتره؟ بدن دختره داره میلرزه! فک کنم اگه دردش کم باشه بهتر باشه.»
دستای دخترکو به سقف بسته بودیم.فقط نوک شست پاش به زمین میرسید. بدنش لخت بود و با هر ضربه تلو تلو میخورد. موهای بلوند کوتاهی داشت که نسبتا تو صورتش ریخته بود.دهنشو با پارچه سفید بسته بودیم. تقلایی برای حرف زدن نداشت، نایی براش نمونده بود. ولی گاهی صدایی از ته گلوش خارج میشد.صدایی که به زبان آلمانی میگفت bitte bitte… اینو از احسان پرسیدم.احسان گفت:« داره التماس میکنه ولش کنیم.»
اینکه زبانی غیر زبان فارسی حرف میزد باعث میشد به مدیریت اینجا احسنت بگم که انقدر خوب ، من و چیزایی که تحریکم میکنه پیدا کردن!
احسان کسی بود که بهم معرفی کردن تا به عنوان شکنجه‌گر کنارم باشه، گفته بودن این دختر باید اصولی شکنجه بشه.کار این پسر عالی بود! یه پسر خوشگل با چشم و ابروی مشکی و موهای بلند.میتونست موهاشو پشتش ببنده ولی این آشفتگی و عرقی که بین موهاش جریان پیدا کرده بود و همینطور دمای اتاق و نور قرمز کمش، کل این سناریو که دخترک خارجی رو دزدیده و برای لذت بردن من، یعنی اربابش شکنجه میکنه طبیعی تر جلوه میداد.کاش میتونستم از این فکر که همه اینا داستانه خلاص بشم…کاش ذهنم میتونست از اتفاقات قبلی و قرارداد و همه چیزای قبلش خالی بشه…کاش یه اتفاق غیر مترقبه خارج داستان برام پیش میومد…
احسان شلاق جارویی رو آروم روی بدن دخترک کشید. روی شونه هاش ضربه‌هایی ملایم زد. دخترک رو چرخوند و شلاق رو لای چاک کونش کشید. پشت گردنش رو گرفت و سرش رو به چپ و راست تکون داد انگار که میخواست هشیارش کنه … دوباره برش گردوند. دسته شلاقو لای پاش گذاشت و روی کسش بالاو پایین کرد.من دیدم که دسته شلاق از آب کس دخترک خیس شد. شلاقو زیر چونه‌اش گذاشت و سرشو گرفت بالا. تقلاهاش بیشتر شد و ناله کرد. چقدر اشکاش و التماس‌هاش واقعی بود، این التماس‌ها منو به مرز ارضا شدن کشیده بود… احسان دستکش لاتکس مشکی با ساق کوتاه دستش کرده بود.همیشه لاتکس حس خوبی به کیر من میداد!
دخترک رو آروم چرخوند.دوباره پشتش به ما قرار گرفت.دست به سینه نگاهم به اندامش و گون گردش بود که متوجه نگاه احسان شدم.لبخند محوی زد. با رضایت گفتم:« ادامه بده.»
گفت:« لرزشش برای ترسشه.عدم شناخت تو،اینکه نمیدونه میخوای چیو انتخاب کنی،میدونه شلاق تک پر انتخاب منه چون بیشترین لذت رو بهم میده! دلم میخواد انقدر بترسه که خودشو خیس کنه! اونوقت مجبورش میکنیم زمینو لیس بزنه.»
دختر ناله خفیفی از ته گلو کرد.احسان دستشو تو ورودی کسش گذاشت بعدش انگشتاشو رو به من گرفت و از هم بازشون کرد.میخواست ترشح دخترکو ببینم.کسش خیس خیس بود.ترشح دخترک تمام انگشتای احسانو خیس کرده بود. کیرم داشت منفجر میشد.

احسان جلوم زانو زد و شورت و شلوارمو از پام در آورد.دخترک آویزون کمی چرخیده بود و الان اونم میتونست کیرمو ببینه.اینکه یه زن و یه مرد میتونستن کیر شق شده منو ببینن حس جدیدی برام نبود.قبلا هم تجربه اش کرده بودم ولی این حس عجیب تر بود…
احسان موقع بلند شدن به طور غیرمنتظره ای دستشو از ته تخمام به سمت بالای کیرم کشید.جا خوردم ولی انگار زبونم قفل شده بود و اعتراضی نکردم.شلاقو رو به من گرفت.
گفتم :« من شدتشو نمیدونم،خودت بزن! من دیدنشو بیشتر دوس دارم.»
احسان جواب داد:« همه دوس دارن ببینن، منم دوس دارم ببینم! دیدن یه درخت قشنگتر و پایدارتره یا کاشتن و دیدن ثمره‌اش؟ شما دوس ندارید این دختر درد بکشه ولی باید بدونید چه ضربه‌ای بهش درد نمیده. اینجوری دردش زیاده!»
همش در کسری از ثانیه اتفاق افتاد.نمیتونستم اتفاقی که افتاد تو ذهنم پردازش کنم.شلاقو بالا برده بود و روی سینه برهنه من فرود آورده بود.اون منو زده بود!!!
من ارباب بودم!چطور تونسته بود؟! من کسی بودم که باید اوضاع رو تحت کنترل داشتم!
سرش داد زدم:“چه گهی خوردی الان؟!”
لبخند زد.
«گفتم چه گهی خوردی الان؟ تو برای من کار میکنی!فک کردی کی هستی مرتیکه بی پدر مادر؟ تو جنده‌ای! منم که اینجا رئیسم!»
«فقط میخواستم شدتشو بدونی!»

شلاقو از دستش گرفتم و با شدت روی شلوار لاتکس مشکیش زدم.پاشو کمی عقب برد ولی دوباره جلو آورد.ضربه دومو همونجا زدم.نفس نامنظمی کشید و گفت:« خوشحالم که خودت شلاق دست گرفتی!»
دوباره به رون پاش،همون جای قبلی ضربه زدم.دوس داشتم همینجوری احسانو بزنم! فقط میخواستم بزنمش…
دخترک آویزونو بغلم گرفتم و دستاشو باز کردم.دوس داشتم اونم احسانو بزنه! مثل کودکی هام که مامانم کتک میخورد،هم از زن اول بابام هم از خودِ بابام. مادرم فاحشه نبود. یه دختر باکره بود که پدرم باکرگیشو خریده بود. بعد حاملگی شرط گذاشته بود اگر بچه‌اش پسر شد صیغه ۹۹ ساله بکندش. میخواستم من و این دختره احسان رو انقدر بزنیم که …
حس الانم مثل حسی بود که اولین بار بابامو زدم! بعد از اینکه خودشو کثیف کرده بود، درست بعد از سکته ای که بدنشو فلج کرده بود…اون موقع هم دوست داشتم به خاطر تمام تحقیر‌هایی که من و مادرم شدیم بازم به بابام چک بزنم ولی خودمو کنترل کردم …اون موقعم دوس داشتم مامانم ، بابا رو بزنه ولی نمیشد ازش بخوام.اگر ازش میخواستم هم انجام نمیداد! اینجا کنار این فاحشه‌های مدرن من مجبور به هیچی نبودم. اینجا همه چیز فرق داشت. این فاحشه‌ها از خودشون ابتکار عمل داشتند و همه چی حس طبیعی‌تری بهم میداد…

دخترک هاج و واج نگام میکرد. بهش گفتم:« توام بزن! اون باعث دزدیده شدن توعه.»
دخترک شلاقو از دستم قاپید و افتاد روی احسان.یه دخترک لاغر و نحیف و قدبلند با کبودی هایی روی بدنش و پارافین به جا مونده از شمع هایی که روی بدنش ریخته بودیم با یه شلاق مشکی چندپر تو دستش.حتی دیدن عکسشم میتونست منو به مرز ارضا شدن بکشه چه برسه دیدن اون صحنه اونم به طور واقعی با دستور مستقیم خودم!
سمت دخترک رفتم و از پشت بغلش کردم، سینه‌های کوچیکشو تو مشتم گرفتم و فشار دادم. از درد تکونی خورد ولی کونشو بیشتر به کیرم فشار داد. موهاشو به عقب کشیدم. میتونستم چشماش رو ببینم که از شهوت خمار شده بود.دستمو لای پاش گذاشتم و روی کسش کشیدم.آب کسشو به سوراخ کونش مالیدم. انگار ترشحاتش تمومی نداشت. انگشت اشارمو تو کسش کردم و با شستم روی چوچولش رو مالیدم. حرکت کونش روی کیرم بیشتر شد. عملا خودشو به کیرم میمالید. هنوز روی لبه‌های کسش کمی پارافین مونده بود. با نوک ناخنم از پوستش جدا کردم. دستشو به کیرم رسونده بود و اونو لای چاک کونش میمالید. سرشو پایین دادم تا سوراخ کونش رو ببینم. سوراخی که چند ساعت سه تا از انگشت‌های احسان رو تو خودش جا داده بود. سوراخ کونش صورتی و کردنی بود. همون موقع که احسان داشت انگشتش میکرد دلم میخواست کیرمو توش کنم! کیرمو روی سوراخش گذاشتم و یهویی هلش دادم تو کونش. قدش رو کوتاهتر کرد تا بتونم تسلط بیشتری روی بدنش داشته باشم…اوممم…این فرق یه فاحشه با یه زن معمولی بود. این انعطاف بدن و مقاومتش تو پوزیشنی که بیشترین لذت رو به یه مرد میداد. کیرمو از کونش درآوردم. کاندوم نذاشته بودم. لزومی هم نداشت! برای اینکه سکس گوشت به گوشت داشته باشم پول بیشتری داده بودم. دختره رو برگردوندم. چشماش از خماری نیمه‌باز بود. انگار خمار مواد بود. نشوندمش کف اتاق و پاهاشو از هم باز کردم. همیشه دلم میخواست بعد کون کردن، کس بکنم. هرچیز غیرمعمولی اینجا معمول و مطلوب بود. اینجا من خدا بودم. من علم بودم. من لذت بودم!
کیرمو تو کسش فرو کردم. سرش رو به عقب برد و آه کشید. دستاشو از کف زمین برداشت و به حالت نیمه نشسته با دستاش نوک سینه‌هاشو میمالید. مثل یه پورن استار و بیشتر از اون عمل میکرد. متعجب بودم اینی که دارم میکنمش جنده‌ست یا قهرمان ژیمناستیک؟!
کسش تنگ بود. انقدر کس کرده بودم که بفهمم این کس مدتیه کیر به خودش ندیده. آبمو روی شکمش خالی کردم. یادم باشه دفعه دیگه ازش بخوام آبمو بخوره…

بالاخره ارضا شد و بیرون رفت، پروسه سختی نبود. با بیوگرافی‌ای که هاله از زمان کودکی این آدم بهم داده بود میتونستم حدس بزنم چی راضیش میکنه فقط بیرون کشیدن کودک درون آسیب دیده‌اش زمان زیادی میطلبید.روناک لخت و لنگان اومد سمتم و گفت :“اول از کون کرد منو،بعدش از کس، هی گفتم الانه که کیرشو بکنه تو دهنم! والا اینجوری که این یارو پیش میرفت لابد بعدش میخواست اسم کوچیکمو بدونه و باهام آشنا شه.” لبخندی زدم و از جام بلند شدم.ضربه هاش روی رون پام غیر اصولی بود.حتما کبود هم شده بود.انقدر خسته بودم که حتی نتونم تنهایی دوش بگیرم…داشتم به دوش گرفتن با یلدا فکر میکردم. شاید بعدش هم کنار یکی از پنجره‌های عمارت سکس‌های غیر متعارفمون می‌ایستادیم و سیگاری روشن می‌کردیم.درسته که این اتاق چندتا پله میخورد و میرفتیم پایین ولی من اسم زیر زمین رو روش نمیذارم.زیر زمین ، خونه بابام بود. نور کم و نمور.تازه شیشه مات کن هم زده بود که کسی دختراش و مادرم رو دید نزنه.صدای موتورخونه هم که شده بود عادتمون. برای خودمون مشکلی نداشت ولی هر مهمونی که میومد تو همون دقایق اول کلافه‌ی صدای ممتدش میشد و دیالوگ تکراری:“وااای شما چجوری اینو تحمل میکنید؟” شاید هم زندگی تو همون دوران بود که آستانه تحمل منو انقدر بالا برده بود که همیشه تو بی‌دی‌اس‌ام‌های خشن اولین گزینه من هستم یا شاید فاحشگی ذاتیم باعث میشه از چیزهای غیرمتعارف لذت ببرم…از انتخابم، از فاحشگی مدرن!

نوشته: اسنیپ


👍 52
👎 8
53174 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

725282
2018-10-21 21:01:09 +0330 +0330
NA

جالب بود
توضیح اول داستان و آخرش دوست داشتم.
با این که با بی دی اس ام زیاد حال نمیکنم ولی خوب توصیفش کردین حسش کردم

2 ❤️

725286
2018-10-21 21:03:45 +0330 +0330

خواندن داستان های بی دی اس ام و فتیش با درونمایه ای اجتماعی و تمام ریزه کاری های این نوع رابطه حس خوبی به من میده

2 ❤️

725295
2018-10-21 21:15:45 +0330 +0330

آفرین خوب نوشتی عزیز.
ارزش خوندن داشت.

2 ❤️

725320
2018-10-21 21:56:33 +0330 +0330

باز هم یک داستان از بطن جامعه
که با روایت و نگارش زیبای اسنیپ عزیز
آپ شد
جالب بود برام که خوندمش و لذت بردم
توضیحاتتونم مزید بر علت شد دقیق بخونمش
لایک اسنیپ عزیز

5 ❤️

725341
2018-10-21 23:18:29 +0330 +0330
NA

کیرم تو کوس زنت کون خودت تو کوس خواهرت مادرت حرومزاده قراره اینجا بیایم از سکس هامون بگیم نه توهمات ذهنی جلقی مجلوق کونی ابنه ای پلشت مادربه خطارفته

1 ❤️

725355
2018-10-22 02:48:54 +0330 +0330

اسم ایت الله آوردی دیگ نخوندم دیسک لایک بگو ایه دزا یا کوسکش االله

0 ❤️

725393
2018-10-22 07:46:33 +0330 +0330

بد نبود. فقط اینکه یجوری نوشتی انگار همه اونایی ک برده یا ارباب هستن از بچگی عقده ای شدن. این توهماتو بزارید کنار. بی دی اس ام یه لذته. یه گرایش. نه یه محل واسه تخلیه ی عقده ها. اگه همچین فازی بهش نمیدادی بهتر می شد. ضمنن همه ی ارباب برده ها فاحشه نیستن. همونطور ک همه ی اونایی ک سکس می کنن هم فاحشه نیستن. همه ی عالم سکس می کنن اما تعدادیشون فاحشگی می کنن. بی دی اس ام هم همینه.

2 ❤️

725413
2018-10-22 10:45:15 +0330 +0330

با اینکه من بی دی اس ام رو دوس ندارم .
ولی خیلی عالی نوشته بودی .
اسنیپ جان موفق باشی .منتظر نوشته های بعدی از شما هستیم .

لایک عزیزم ?

1 ❤️

725422
2018-10-22 12:16:02 +0330 +0330

جالب بود . دمت گرم …

1 ❤️

725446
2018-10-22 15:33:00 +0330 +0330

کس شعر جای داستان تلاوت نکنید

0 ❤️

725451
2018-10-22 16:05:53 +0330 +0330

نگارش زیبا با توصیف زیباتر صحنه ها. آفرین به شما.
بیگ لایک

1 ❤️

725471
2018-10-22 20:13:20 +0330 +0330

منم خوشم امد

خيلي حرفه ايي و قشنگ نوشته شده بود

فكر كنم داستان قبليشم اگه يادم باشه خيلي خوب بود

خداكنه نويسنده هايي مثل تو اينجا زياد بشوند ، مرديم از بس چرت و پرت خونديم

1 ❤️

725684
2018-10-23 19:34:45 +0330 +0330

چقد اسنیپو دوس داشتم من!

هم داستانت لایک داره ، هم اسمت.

1 ❤️

725718
2018-10-23 23:26:23 +0330 +0330

سلام خدمت شما
چی بگم
از کی بگم
نمی‌دونم چرا این نوع از سکس رو درک نمیکنم

1 ❤️

725776
2018-10-24 10:31:07 +0330 +0330

نمیدونستم پرفسور اسنیپم داستان مینویسه ? من دوسش داشتم بی دی اس ام قشنگه اگه چرت و پرت نباشه

1 ❤️

725778
2018-10-24 10:40:56 +0330 +0330

ندوستمش چون ک بی دی اس ام هارد سکس نیس وحشی بازی نیس فاحشگی و بی بندو باری نیس…برداشت من این بود از این متن

1 ❤️

725832
2018-10-24 18:08:39 +0330 +0330

به به!
نميدونستم پروفسور اسنيپ خارج از دخمه ى نمور و تاريكش هم ميتونه تا اين حد خوب باشه
همچنان اميدوارم ادامه داشته باشه ?

1 ❤️

728529
2018-11-05 21:23:15 +0330 +0330

واقعا م خودم ازین اشخاصم ک عاشق جندگیم و کس دادن و بی نهات لذت داره

1 ❤️

730177
2018-11-14 02:06:08 +0330 +0330
NA

بسیار تخیلی بود.داستان واقعی بنویسی بهتره تا اینکه بخوای از توهمات بنویسی

0 ❤️

804080
2021-04-15 13:28:09 +0430 +0430

اسنیپ عزیز خیلی عالی بود و تحریک کننده. مخصوصا که از کسانی نوشتی که من کمتر دیدم و خوندم دست مریزاد طلایی. ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️

0 ❤️