فانتزی یا حماقت؟ (۱)

1397/11/17

سلام دوستان
این یک داستان نیست.یک واقعیت تلخه که میخام براتون بنویسم که هنوزم با یادآوریش دلم به لرزه میوفته
پس لطفا اگه شعور و درک و فهم ندارین نخونین که بخاین فهش و بد و بیراه بگین.
این موضوع کاملا واقعی بوده و با همه جزئیات بدون اضافه کردن تعریف میکنم و امیدوارم کسایی که فانتزی باز هستن این داستان رو بخونن تا شاید براشون درس عبرتی بشه
من اسمم آرمان هست و ۲۹ سالمه ساکن تهران.
سابقه یک بار شکست تو زندگیم رو داشتم و بعد دو سال باز هم تصمیم به ازدواج گرفتم.با دختری که بسیار مهربان و زیبا بود.اسمش نیلوفر.قدش ۱۶۳.۵۳وزنش.با چهره فوق العاده زیبا و چشمهای آبیش که منو دیوونه خودش میکرد.هیکل فوق العاده با اندام عالی و چشم خیره کن.علاوه بر اون به قدری عاشق من شده بود که چشمش جز من هیچی رو نمیدید و دلیل تن دادن من به ازدواج همین عشق و مهربانی بیش از حدش بود.
من توی اون دوسالی که مجرد شده بودم انقدر داستان سکسی و فانتزی هارو خونده بودم که خودم به شدت تمایل به سکس های ضربدری و گروهی و ام اف ام و این چیزها پیدا کرده بودم.
قبل ازینکه بخام به نیلوفر بگم که من هم تصمیم به ازدواج گرفتم،باهاش راجع به خودم صحبت کردم و همه خواسته هام رو بهش گفتم.خواستم تو انتخابش اشتباه نکنه و فکر کنه تا بعدها دچار مشکل نشیم.بهش گفتم من فانتزی سکس های ضربدری رو دارم و گروهی و دوست دارم که لباسهای باز بپوشی و با هم شیطونی کنیم تو بیرون و تو دیگران رو حشری کنی و ازین کارها.
در عین حال بهش گفتم که فقط زمانی که با خودم هستی ازادانه هر کاری دلت میخاد بکنی.
راستش خیلی جا خورد و اصلا انتظار این حرفارو نداشت.من هم گفتم من اینطوری هستم.پس لطفا برو و به زندگی خودت برس و منو فراموش کن.اون شب با یه شب بخیر حرفها تموم شد.
صبحش پشیمون بودم ازینکه این حرفارو زدم و با خودم گفتم ای کاش نمیگفتم و کلا یجوری بعم میزدم رابطرو.چون با این حرفایی که زدم حتما بهم میخوره
ت همین فکرا بودم که یهو یه پیام اومد.نیلوفر بود.نوشته بود سلام عشقم.خوبی؟؟تا ابد عاشقت هستم و میمونم.حتی اگه جونم رو بخای
جواب ندادم.بعد دوساعت باز زنگ زد.رد دادم تماسشو.پیام داد چرا جوابمو نمیدی.من با عقاید و فانتزیهات مشکلی ندارم.برای داشتنت هر کاری میکنم
پیام دادم بهش و نوشتم واقعا؟؟؟؟؟باورم نمیشد که بپذیره.
نوشت اره.چجوری ثابت کنم؟؟
گفتم بعداظهر کخ از سر کار اومدم باهات قرار میزارم تا با هم بریم بوتیک لباس فروشی و اونجا یکاری کن که من باورم شه.
گفت باشه و چی بپوشم برات؟
نوشتم یه ساپورت که نازک باشه.یه مانتو کوتاه جلو باز.با یه تاپ نازک از زیرش و سوتین هم نبند.با کفشای پاشنه بلند.
دل تو دلم نبود که با صدای پیامش به خودم اومدم.نوشت باشه آقاییم.هر چی تو بگی.فقط کنارم بمون.دوست دارم.
دقیقا این پیامهارو روزی هزار بار دارم میخونم
بعداظهر اومدم خونه و یه دوش گرفتم و اماده شدم.بهش زنگ زدم و باهاش قرار گذاشتم و رفتم دنبالش.یکم معطل شدم تا اومد.وااااااای خدای من چی میدیدم.ازونی که فکر میکردم عالی تر شده بود.رونای توپرش تو اون ساپورت براق بدجور خودنمایی میکرد و میتونم بگم قسمت بالای رونش کاملا مشخص بود انقدر که نازک بود.رنگ شورتش مشخص بود که سفید بود .مانتوش دقیقا تا وسط باسنش بود و میتونم بگم بیشتر شبیه کت بود.یه تاپ چسبون کخ سینه هاش رو کاملا انداخته بود بیرون و نوک سینه هاش زده بود بیرون.و کفشای پاشنه ۱۰ سانتی بندی که بدجور خودنمایی میکرد و انگشتهای لاک زده و ناخنهای بلندش که تو چشم میزد با یه ارایش غلیظ
خشکم زده بود.تا منو دید سریع منو بوسید تو ماشین و راه افتادم.راستش داشتم دیونه میشدم.از طرفی غیرتی شده بودم و از طرفی داشتم لذت میبردم.با خودم کلنجار میرفتم.
نیلوفر گفت خب کجا قراره منو ببری.گفتم بریم یه بوتیک زنونه پیدا کنیم و فروشنده اش مرد باشه.رفتیم و جلوی یه بوتیک واستادم.هیچکس نبود تو بوتیک.رفتیم تو.پاهام سست شده بود.فروشنده یه مرد تقریبا ۳۵ ساله بود با قد بلند و چهره معمولی.تا نیلوفر رو دید چشماش گرد شد.گفت در خدمتم.نیلو که میخاست هر کاری کنه تا به من ثابت کنه که با من همراه میشه سریع گفت آقا من تاپ میخام که طور باشه بالاش با یه دامن کوتاه.فروشنده گفت الان همکارم رو صدا میکنم که خانمه و شما راحت باشین.مغازه بغلی هست.نیلو سریع گفت نه نه.من با شما راحت ترم.من خجالت کشیدم اونجا.راستش یکم پشیمون شدم.بعد که نیلو این حرفو زد فروشنده حال کرد و گفت باشه.الان براتون میارم و چند تا نمونه لباس اورد.نیلوفر هم کوتاه ترین دامن و باز ترین تاپ طوری رو انتخاب کرد و گفت میخام پرو کنم.فروشنده راهنماییش کرد تو اتاق پرو.نیلو رفت تو ولی در اتاق پرو رو نبست و بمن یه چشمک زد.من داشتم از شدت شهوت میمردم.کیرم داشت راست میشد.فروشنده گفت خانم در اتاق پرو رو نبستین.نیلو گفت اخه فضاش کمه و من راحت نیستم.دیگه دوزاری فروشنده افتاد.گفت پس بزارین در مغازرو قفل کنم که کسی یهو نیاد تو.درو بست و رفت نشست.نیلو صدام زد و گفت علی بیا کمکم کن.این دامنه خیلی تنگه و بالا نمیره.من رفتم و فروشنده گفت میخاید یه سایز بزرگترشو بدم.نیلو گفت نه همین خوبه.و یهو گفت اقا میشه خودتون بیاید.این زیپش گیر کرده و من نمیتونم باز کنم و بپوشم.دهن من وا موند و فروشنده اصلا انگار منو ندید و با خوشحالی اومد تو اتاق پرو و داشت دامن نیلوفر رو میکشید بالا.چهقدر دسمالیش کرد و کیرش داشت منفجر میشد از تو شلوار.من رفتم اونور و اصلا تو حال خودم نبودم.فروشنده بعد ۲ دقیقه اومد و گفت بالاخره تنش شد.من ساکت بودم.به کیر فروشنده نگاه کردم و دیدم راسته.خیلی هم کلفت بود چون داشت شلوارشو جر میداد.بالاخره خرید کردیم و فروشنده کارتشو داد که مثلا اگه چیزی خواستین بگین قبلش تا براتون جنشهای اورجینال بیارم.خرید کردیم و اومدیم بیرون و کارتشو همونجا پاره کرد نیلوفر.
نشستیم تو ماشین.نیلوفر یه بغص بدی تو گلوش بود.گفتم خب بگو ببینم من رفتم اونور چی شد؟؟
گفت موقعی که دامنمو داشت میکشید بالا دستش رو هی به کس و کونم میکشید و سینه هامو گرفت و دم گوشم گفت تنهایی بیا.بعد دستمو گرفت و گذاشت رو کیرش و یکم مالیدم و بعد اومد بیرون.
انگار داشتم میسوختم از شدت شهوت.حسابی داغ کرده بودم.دستشو گذاشتم رو کیرم و راه افتادم به سمت خونمون.من طبقه بالای خونه مادرمینا تنها زندگی میکنم.گفت کما میری.گفتم میخامت الان.حشری شدم.گفت منم میخامت اما از خودم بدم اومد.گفتم چرا.گفت نمیخاستم کسی بهم دست بزنه.گفتم مگه قبل من کسی بهت دست نزده.گفت دوس پسرم دست زده نه غریبه ها.گفتم پس ت اهلش نیستی و نمیتونی با من همراه باشی.گفت من هستم و هر چی تو بگی.رفتیم خونه و یه سکس داغ حسابی کردیم.ازش خواستم تو سکس با جزییات برام تعریف کنه که چی سده بود و جفتمون هم داشتیم میمردیم از شدت شهوت.جوری کسش رو خوردم که صدای ناله هاش تو خونه پیچیده بود.کیرم رو کرد تو دهنش و طوری ساک میزد انگار کیر ندیده بود تا حالا.بهم گفت کیر اون کلفت تر بود.گفتم جوووون.دوسش داشتی؟گفت اره ای کاش الان اینجا بود و کسم رو پاره میکرد‌.با این حرفش آبم پاشید تو صورتش.اما کیرم نخوابید و از شدت شهوت دوبار سکس کردیم و کسش رو زخم کردم.
رسوندمش خونشون و تو ماشین ۵ دقیقه لبای همو خوردیم و رفت بالا
من از شدت خوشحالی داشتم بال در میاوردم.زنی که هم دوسم داره و خم به حرفام گوش میکنه و از همه مهمتر با فانتزی هام مشکل نداره و اصلا هم بهم گیر نمیده و فقط میگه تو مال من باش.دیگه چی میخاستم؟؟؟؟؟؟؟
به مادرم گفتم زنگ بزنه خونشون و بالاخره بعد ۷ ماه دوستی قرار خواستگاری رو بزاره.
به نیلوفر اطلاع ندادم.مادرم هم خوشحال شد و زنگ زد خونه نیلوفر و با مادرش حرف زد و برای هفته اینده اش قرار گذاشت.بعد ۱۰ دقیقه نیلوفر زنگ زد و از شدت خوشحالی گریه اش گرفته بود.میگفت باورم نمیشه.تو همون ارمانی؟؟؟؟گفتم وقتی با من و فانتزی هام مشکلی نداری منم تا ابد کنارتم.
و کلی قربون صدقه ام رفت و من یه سفر کاری برام پیش اومد و رفتم و برگشتم و رفتیم خاستگاری.نامزد هم کردیم بعد دو هفته اش.کارمون این شده بود هر روز با هم میرفتیم شیطونی.با لیاسهایی که هر روز جلف تر از دیروزش میشد.خیلی حال میکردیم و هر شب سکس میکردیم.داشتم وحشتناک عاشق نیلوفر میشدم و کارهاش.خیلی خوب بود.تصمیم گرفتیم بریم مسافرت شمال.به نیلو گفتم میخام یه سکس ۳ نفره بکنیم تو شمال.گفت تا این حد تا حالا پیش نرفتیم و نگرانم.گفتم من میخام.گفت باشه.لباسهاشو جمع کرد و کلی هم لباس خواب های سکسی برداشت و رفتیم.تو راه یه لباس خیلی باز پوشیده بود.هر جا وامیستادیم فقط همه به کس و کون نیلوفر نگاه میکردن.تا رسیدیم و رفتیم برای اجاره ویلا.یه اقا که کنار خیابون واستاده بود و با یه تابلو ویلا دستش اومد سمتمون.یه اقای مسن ۵۰ ساله به نظر میرسید.سرشو اورد جلو که یهو با دیدن سینه های نیلو زبونش بند اومد.نیلو یه تاپ طوری تنش بود که از زیرش سوتین نبسته بود و کاملا سینه هاش بیرون بود.گفت بیاید بریم یه ویلای دنج دارم مال خودمه لب ساحل و شبی ۷۰۰ تومنه اما به شما شبی ۳۰۰ میدم.من که فهمیدم کیرش باد کرده و میخاد یه حالی کنه گفتم باشه بریم.رفتیم و انصافا عجب ویلای ردیفی بود.استخر دار.لاکچری.نیلوفر بمن گفت این بیاد؟؟گفتم حالا نمیدونم.ویلا رو تحویل داد و شمارش رو هم داد و گفت هر کاری داشتی زنگ بزن و گفت مشروب هم خواستی بگو برات بیارم.رفتیم تو ویلا و یه سکس توپ کردیم و همش اسم این آقا جلال رو میاوردیم که صاحب ویلا بود.نیلو میگفت الان کیر جلال تو دهنمه و تو داری گسمو میخوری.الان کیر جلال تو کسمخ و تو داری سینه هامو میخوری.هر کاری میکرد تا من لذت ببرم.شب شد و به نیلو گفتم بریم استخر.رفتیم پایین اما در استخر قفل بود.زنگ زدم به اقا جلال که کلیدش کجاس.گفت یادم رفت بهت بدم.دست خودمه الان برات میارم و من بهش گفتم یه شیشه مشروب هم برام بیار.نیلو گفت از قصد کلیدو نداده که دوباره بیاد پیشمون.منم گفتم اره میدونم و گفتم الان حالشو جا میارم و حشریش میکنیم و تو خماری میزاریمش.نیلو گفت باشه.بهش گفتم برو سکسی ترین لباسهاتو بپوش.رفت و برگشت و دیوونه شدم.یه دامن کوتاه.با جوراب شلواری مشکی شیشه ای نازک نازک نازک.با یه تاپ بالا ناف و یقه طوری.همونجا میخاستم باز بکنمش.که زنگ ویلارو زدن.به نیلو گفتم برو درو باز کن و بگو بیاد تو.اومد تو جلال و تا چشمش به نیلو افتاد باز زبونش بند اومد.میخاست کلیدارو مشروبو بده و بره که گفتن بشین دو دیقه.یه ابمیوه بخور.مشروب رو باز کردم و سه تا پک ریختم و خوردیم.جلال چشمش همش به پاهای نیلوفر بود.نیلو که مقابل جلال نشسته بود کاملا شرتش معلوم بود و یکمی هم که کلش داغ شد دیگه کاملا وا رفت تو بغلم.منم دستمو گذاشته بودم رو روناش و میمالیدم.جلال که داغ کرده بود گفت ماشاله خانم خوشکلی داری.خوشبحالت.پک ۴ یا ۵ بودیم که جلال بلند شد و دیدیم کیرش داره شلوارشو پاره میکنه.نیلو که اختیار عقلشو از دست داده بود گفت آقا جلال شلوارت پاره نشه.جلال خجالت کشید و البته خوشش هم اومد و گفت این بیچاره بی کس و کاره.رم کرده.هر سه تامون خندیدیم و نیلو گفت ببینمش.رامش میکنم.من جا خکردم.قرار نبود تا این حد پیش بره و گفتم مسته نمیفهمه چی میگه.نیلو گفت عه.میخام ببینم.ارمان اذیت نکن.بلند شد و رفت سمت جلال.دستشو گذاشت رو کیر جلال و مالید.من حشری شدم و نتونشتم مقاومت کنم و نگاه کردم.جلال اب دهنش خشک شده بود و نفساش تند.کیرشو دراورد و نیلو شروع کرد به مالیدنش.کیر عجیبی بود.دراز و کلفت.نیلو گفت به این میگن کیر.جلال تو حال خودش نبود.نیلو شزوع کرد به ساک زدن و جلال هم داشت سینه های نیلوفر رو میمالید و قربون صدقه اش میرفت.کیرم بدجور راست شده بود.یه حسی داشتم که قابل وصف نیست.وسط ساک زدن نیلوفر یهو اب جلال اومد و نیلو اومد سمت کیر من.با ولع ساک میزد و جلال هم داشت پاهای نیلوفر رو از رو جوراب شلواری لیس میزد.دوباره کیرش راست شد و گذاشت لای پاهاش.دامن و جوراب شلواریش رو کشید پایین و کرد تو کسش.انقدر تلمبه زد که نیلوفر دیگه داشت درد میکشید.حرف نمیزدیم.فضا سنگین و خیلی سکسی بود.نیلوفر لباش تو لبام بود و داشت کس میداد به جلال.جلال گفت دارم ارضا میشم و کیرشو دراورد و ریخت رو پاهای نیلوفر.منم ارضا شدم خیلب شدید ۳ بار با دیدن سکس نیلوفر.لخت و مادر زاد بودیم ۳ تامون و جلال سریع لباساشو پوشید و رفت.و ما هم پریدیم تو استخر.فرداش جلال زنگ زد که نهار میگیرم میام ولی نیلوفر گفت نه من نمیخام الان حوصله ندارم.از صبحش که از خواب پاشده بود خیلی بی حوصله بود.خلاصه اونروز هم معمولی گذشت ولی خیلی کسل بود نیلوفر.من خودم خیلی ناراحت بودم بخاطر اتفاق دیشبش.حرفی نمیزدیم ولی تو دلمون ناراحتی بود.ویلا رو میخاستیم تحویل بدیم و بریم که جلال گفت بمونید امشب رو و میخام مشروب عالی بیارم و شام بگیرمو ویلا رایگانه مهمون من.و خواست دست نیلو رو بگیره که وسایل هارو نزاره تو ماشین که نیلو دستشو به حالت بدی کشید و گفت برو اونور.جلال جا خورد و رفت کنار و ما برگشتیم تهران.رسوندمش خونه و رفتم خونه.پیام دادم چرا انقدر ناراحت و کسلی.گفت حوصله ندارم.شب بخیر گفتیم و خوابیدیم.فردا صبحش پیام داد سلام عشقم و ببخشید که ناداحت بودم دیروز و بخاطر اون اتفاق باور نکردنی بود.منم گفتم خب تو که میدونستی اخلاق منو و خواستمو.اگه ناراحتت میکنه تمومش کنیم و من برم سمت زندگی خودم.که باز هم گفت نه من هر چی تو بگی همونه.و باز هم شیطنت های ما شروع شد و دیگه عادی شده بود برامون این کارها.ادامه اش رو بعدا براتون میگم

ادامه…

نوشته: آرمان


👍 8
👎 13
19844 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

746400
2019-02-06 22:54:11 +0330 +0330

بسیاررررر عالیییییییی فوووقوولادا بووود و لذت بردم… لطفا در شخصی بندا پیام بدید تا اکانتتون ذو داشته باشم و دذستان هاتون رو دنبال کنم

0 ❤️

746431
2019-02-07 02:48:32 +0330 +0330

نمیدونم چرا تا نصف بیشتر نتونستم بخونم
وسط هاش حالم داشت بهم میخورد!
در هرصورت زحمت کشیده بودی ممنون

0 ❤️

746468
2019-02-07 11:53:56 +0330 +0330

لاشي

0 ❤️

746506
2019-02-07 17:37:39 +0330 +0330

بجای که پاشه آماده جشن 40سالگی انتقلاب بشه و روح عمام رو شاد کنه نشسته فانتزی نوشتن!!! از کاندومم که استفاده نمیکردین بگم عمو کاندومی بیاد دعوات کنه!؟

0 ❤️

746590
2019-02-07 23:47:23 +0330 +0330

دوست عزیز تبریک میگم به شهامت و جسارتی که داری
از خوندن تک تک خطهای داستانت کیف کردم
واقعا که بهترین داستان رو با جزئیات کامل نوشتی
امیدوارم ادامه داستان رو بنویسی
در مورد اینایی که فحاشی میکنن باید بگم سالهاست میام شهوانی اما امشب فقط به عشق خودت ثبت نام کردم تا نظر بدم و بگم یه عده ادم مریض هستن که عادت دارن زیر تمام داستانها فحاشی کنن و اینجوری عقده های دوران کودکیشون رو خالی کنن پس فحشهای این عقده ای ها رو به تخمتم نگیر و ادامه داستان زیبات رو بنویس ? ? ? ?

0 ❤️

746644
2019-02-08 11:32:58 +0330 +0330

سواستفاده از علاقه کثیف ترین کار ممکنه، از لحاظ املایی هم که افتضااااااح ضعیف، یعنی پسر بچه اول دبستانی بهتر املای کلماتی که اشتباه نوشتی و مینویسه، لحن و بیانت هم که ضعیف و کلیشه ای، دیسلایک

0 ❤️

746685
2019-02-08 17:37:46 +0330 +0330
NA

اول نوشتی سلام من اسمم آرمانه بعد تو بوتیک که نيلو صدات زد بهت میگه علی بیا، دوباره تو ویلا اسمت آرمان میشه، الحق که آدم دروغگو کم حافظه است. ولی فانتزیت رو دوست داشتم. منم با خانومم از این داستان ها زیاد دارم تازه واقعیشو

0 ❤️

747693
2019-02-13 06:03:37 +0330 +0330
NA

بقیه اش چی شد
ادامه بده

0 ❤️