فانتزی یا حماقت؟ (۲)

1397/12/06

…قسمت قبل

سلام.امیدوارم قسمت اول داستان واقعی و تاسف بار زندگی من رو خونده باشین.ادامه اش رو براتون مینویسم.خیلی ها فحش دادن و چند نفری هم فهم و شعور داشتن و بجای فحاشی یا نقد کردن یا تعریف.و از اون دوستمونم ممنونم که با نظر زیباشون من رو تشویق به ادامه کردن.بهر حال از همگی ممنونم که داستانم رو خوندید
ادامه داستان:

طبق معمول داشتن با نیلوفر چتی صحبت میکردم و برای هم لاو میترکوندیم.بهم گفت ارمان میتونم یچیزی ازت بخوام؟گفتم جونم بگو.گفت من درکت نمیکنم که چه لذتی برات داره وقتی منو دسمالی میکنن یا منو نگاه میکنن و حتی جلوت اون اتفاق افتاد.چه لذتی داشتی؟؟گفتم خب این حس منه و یه لذت غیر قابل وصفه.گفت منم میخام این حس رو تجربه کنم.گفت میخام با یه زن جلوی من باشی.گفت میخام ببینم چه حسی داره.
از حرفش جا خوردم.راستش من حسی به کسی نداشتم.یعنی نیلوفر برای من همه جوره کامل بود.اصلا به این موضوع فکر نکرده بودم.دوست داشتم ضربدری رو تجربه کنم اما یدفه با حرفش خشکم زد.بهش گفتم نمیتونم.نمیخام.تو برای من کافی هستی.اما زیر بار نرفت.گفت باید انجامش بدی وگرنه من هم نمیکنم دیگه اینکارو.
من به نیلوفر خیلی علاقه شدیدی پیدا کرده بودم.ازینور حس لعنتی و دوس داشتنیم رو نمیتونستم رها کنم.گفتم بعدا راجعبش حرف میزنیم و یه شب بخیر گفتم و رفتم تو فکر.نمیدونستم باید چکار کنم.اگه قبول میکردم میترسیدم برای همیشه از چشم نیلوفر بیوفتم چون اون حس منو نداشت.از طرفی اگه قبول نمیکردم اون دیگه به حس من اهمیت نمیداد.تو همین فکرا خوابم برد.صبح با صدای زنگ گوشی با یک سر درد عجیب بیدار شدم و رفتم سر کار.
همش تو خودم بودم و حتی همکارهامم متوجه آشفتگی حالم شدن.با صدای پیام به خودم اومدم.نوشته بود سلام.صبحت بخیر عشقم.من امروز میخام برم خونه دوستم و بعداظهر که اومدی بیا دنبالم که ۳تایی با دوستم بریم بیرون.
نوشتم امروز حوصله ندارم.میخام برم بخوابم بعداظهر چون سرم درد میکنه.
نوشت اگه بدونی چی پوشیدم با کله میای و امروز کلی سورپرایز دارم برات.
نوشتم باشه میام اما با دوستت نه.خودمون دوتا بریم یکم شیطونی کنیم و برگردیم.
گفت تو بیا پشیمون نمیشی
هزار تا فکر اومد تو سرم.یعنی چه خبری بود؟؟بعداظهر رفتم دنبالش.دوستش رو تاحالا ندیده بودم.ولی نیلوفر میگفت خیلی خوشکل و خوش اندامه و خیلی خاکیه.رسیدم جلوی در و زنگ زدم به نیلوفر.اومد پایین.چشمام چهارتا شد.یه ساپورت سفید.یه شورت مشکی که از زیرش داشت فریاد میزد.یه مانتو جلو باز که بیشتر شبیه پیراهن بود.کفشای پاشنه ۱۵ سانتی.جورابای شیشه ای رنگ پا.یه تاپ خیلی نازک که رنگ سوتینش هم معلوم بود.یه ارایش خیلی خوشکل هم کرده بود.افتاب که زد رو لباسش انگار هیچی نپوشیده بود.نشست تو ماشین و گفتم اینجوری که هزار تا کشته میدی.گفت چیه غیرتی شدی؟؟
اب دهنمو قورت دادم و گفتم نه عزیزم.پیش خودمی اشکال نداره.گفت چون با توام اینارو پوشیدم وگرنه وقتی اومدم اینجا مانتو بلند جلو بسته تنم کردم و الان اینجا عوض کردم.
داشتیم حرف میزدیم که دوستش اومد تو ماشین نشست.اسمش صدف بود.یه چهره خوب و اندام فوق العاده.اولین چیزی که بهش نظرم جلب شد سینه های خیلی بزرگش بود که داشت مانتوشو جر میداد.نیلوفر گفت بریم سفره خونه.راه افتادم و رفتیم یه سفره خونه خیلی عالی تو بالای شهر که به صورت الاچیق درست کرده بود و فاصله الاچیق ها با هم زیاد بود.هوا هم رو به تاریکی بود.نشستیم.وقتی صدف جلومون نشست تازه دیدم عجب چیزیه.اون یه ساپورت مشکی پاش بود و پاهای کشیده خوش تراش با ناخنای لاک زده.مانتوشو دراورد و گفت اینجا که کسی نیست.سینه هاش داشت منو دیوونه میکرد.نوکش زده بود بیرون.
نیلوفر بهم گفت چشمت کجاست.الان ممه های دوستم پنچر میشه چشم میزنی.
خندم گرفت و گفتم من که نگاه نمیکنم.ممه هاش دارن منو نگاه میکنن.
بعد هر سه خندیدیم.
یدفه نیلوفر خیلی ناگهانی دستش رو گذاشت رو کیر من.گفتم نکن زشته.به صدف گفت ببین من چی دارم.تو که ازینا نداری‌.صدف لبخند زد و گفت خوشبحالت.نیلوفر دستش رو از روی کیر من برنمیداشت.کیرم داشت راست میشد و چون شلوار پارچه ای تنم بود کامل مشخص بود.در حال مالیدن کیرم بود همش.و منم بدجوری شهونی شده بودم.صدف نگاهش به کیرم بود و لبش رو گاز میگرفت و نیلو هم چشماش خمار شده بود.دیگه مقاومتی نمیکردم و عادی شده بود.زیپم رو کشید پایین و کیرم رو دراورد.همش نگران بودم نکنه یهو گارسن سفره خونه بیاد و ببینه اخه دیگه بیرون تاریک شده بود و دید نداشتیم.کیرم رو که دراورد صدف گفت جوووون بابا.من سریع خودمو جمع و جور کردم و گفتم بلند شید بریم.تو راه حرف نمیزدم.نمیدونم چرا یجوری ناراحت بودم.صدف رو جلوی خونشکن پیاده کردیم و رفتم سمت خونه نیلوفر.گفت چته؟؟گفتم دوس نداشتم کارتو.گفت پس چطوری دوس داری کسی منو ببینه یا منو لمس کنه.نمیدونستم چی جوابش رو بدم.پیاده شد و رفت.رفتم خونه.خوابیدم.اصلا حواسم به گوشی نبود.نزدیک ساعت ۵ صبح بیدار شدم و دیدم ۵۰ تا اس ام اس اومده و نیلوفر فکر کرده بود من قهر کردم و فقط هم معدرت خواهی و ببخشید و هر چی تو بگی و ازین حرفا.
جواب دادم خواب بودم.نزدیک ساعت ۱۱ ظهر پیام داد که خیلی نگدان بودم و فکر کردم قهر کردی و کلی گریه کردم و ازین حرفا.گفتم خب ناراحت شدم اما از سر درد خوابیدم.گفت من میخام رابطت رو ببینم با صدف.گفت میخام یکبار جلوی من سکس کنید.وگرنه من دیگه نمیخام این کارهارو کنیم.باز هم موندم چی بگم اما سینه های صدف میومد جلوی چشمم و اون بدن نازش.گفتم باشه قبول.دیگه جوابی نیومد از سمت نیلوفر.ساعت ۴ بعداطهر راه افتادم برم خونه که پیام داد عشقم بیا دنبالم بریم خونه صدف.رفتم دنبالش و رفتیم خونه صدف که ای کاش نمیرفتیم.
صدف انقدر به خودش رسیده بود که انگار شب عروسیشه.باز نیلوفر شروع کرد به مالیدن کیرم و درش اورد.دیگه استرس اینکه کسی بیاد رو نداشتم.خونشون خالی بود.پدرش شیفتی نگهبان بود و مادرش هم فوت کرده بود و یه برادر داشت که ازدواج کرده بود و رفته بود.همینطور که کیر شق شده منو جلوی صدف میمالید شروع به ساک زدن کرد.صدف اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو سینم و لبام رو بوسید.نیلوفر رفت عقب و نشست روبروی ما.صدف شروع کرد به بوسیدن من و لبامو میخورد و دستش رو کیرم بود و میمالید.سینه هاش رو از روی لباس طوریش میمالیدم و لباش رو وحشیانه میخوردم.صدف رفت سراغ کیرم و با یه عشوه خاصی ساک میزد.چشمام رو بسته بودم و تو حال خودم بودم.که با گرمای کسش به خودم اومدم.داشت میکرد تو کسش.تموم این مدت پشتش به نیلوفر بود و من روبروی نیلوفر بودم.دیدم نیلوفر داره با گوشیش کار میکنه.اهمیتی ندادم.من که نگاهش میکردم میخندید و میگفت جووون تو فقط لذت ببر.یلحظه یه چیزی مثل برق منو گرفت که نکنه داره فیلم میگیره.کیرم درجا خوابید و دویدم سمتش.گوشی رو گرفتم و دیدم حدسم درست بود.داشت فیلم میگرفت.انقدر عصبانی شدم که سریع فیلم رو پاک کردم و گوشیش رو کوبیدم تو دیوار که شکست.لباسام رو پوشیدم و گوشیش رو برداشتم و گفتم دسگه نمیخام ببینمت.اومدم بیرون و رفتم سمت ماشین که دیدم داره دنبالم میاد.نشستیم تو ماشین و گریه میکرد.گفت من منظوری نداشتم و میخاستم بعدا با هم ببینیم و ازین کسشرا.بردمش خونه خودمون.هیچی نمیگفتم تو راه.اون فقط میگفت غلط کردم و ببخشید.رسیدیم خونه و گوشیش رو انداختم تو سینک ظرفشویی و اتیش زدم.و بهش گفتم دیگه نمیخامت.برو.اون فقط گریه میکرد.
ادامه داستان رو براتون مینویسم بعدا.در ضمن این رو بگم که خط به خط این داستان رو واقعی و با همه جزیات نوشتم.

ادامه دارد…

نوشته: آرمان


👍 5
👎 11
26633 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

750628
2019-02-25 21:49:25 +0330 +0330

داداش ما خودمون کم مشکل تحریم و پراید و گرونی نداریم که بیاییم غصه ی کس و کون نیلوفر شما رو بخوریم.
پراید 51میلیونه بفههههم

1 ❤️

750629
2019-02-25 21:50:29 +0330 +0330

اخه چرا انگاری کیرخرگذاشتن در کونت گفتن داستان ننویسی جرت میدیم معلومه دروغه دوستان لطفامخاطب وخر فرض نکنید

2 ❤️

750631
2019-02-25 21:55:15 +0330 +0330

اولم ؟؟؟؟؟

0 ❤️

750633
2019-02-25 22:03:03 +0330 +0330
NA

منم این فانتزی رو دارم ولی میترسم پشیمون شدم.به یکی گفتم باهام کات کرد ولی یه نفر قبول کرده خودش از ته دل دوستداره ولی الان چندروزه بهش اس ندادم.

1 ❤️

750666
2019-02-26 04:17:54 +0330 +0330

تو مشکل روانی حاد داری

0 ❤️

750675
2019-02-26 05:14:02 +0330 +0330

خوب داداش میکردی صدف رو
زنتم فیلم میگرفت چی میشد مگه؟؟؟
مگه میخواست سواستفاده کنه ازت !؟؟؟

0 ❤️

750685
2019-02-26 07:09:26 +0330 +0330

قسمت قبلی کصتانت ۵ لایک در مقابل ۱۲دیس داشت،
ادامه دادن چنین داستانی حماقت محض بود.

0 ❤️

750704
2019-02-26 09:01:39 +0330 +0330

کیرم تو روان پر آشوب شما با این داستانهای کسشعر تون
یکی می ناله از درد جق زدن یکی هم …
من چه گناهی کردم که این داستان را خوندم (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash) (dash)

0 ❤️

750717
2019-02-26 11:15:30 +0330 +0330

ایده ای در مورد داستانت ندارم فقط نظرات کم‌بود خواستم دلسرد نشی خخخخ

0 ❤️

750726
2019-02-26 12:13:46 +0330 +0330

خیلی عالیه

0 ❤️

750737
2019-02-26 13:12:06 +0330 +0330

عزیز داستانت قشنگ بودزودتر ادامشو بنویس واسه منم درست کپی جریان تو پیش اومده.اگه میتونی یه پیام خصوصی واسم بفرست.منم از واست تعریف کنم

0 ❤️

750781
2019-02-26 20:44:08 +0330 +0330

پراید یشمی مدل 82 بیمه فول "شاسی یه طرفش جوشی فروشی"قیمت12300000

0 ❤️

750905
2019-02-27 09:42:00 +0330 +0330

با تشکر از داستان خوب… این صدف چند سالش بود؟ اتدامش رو توصیف کنید… بچه کجا بود؟

0 ❤️

750912
2019-02-27 10:47:22 +0330 +0330

از غیرتت خیلی خوشم اومد.از اینکه زنت حق نداره موقعه ایکه تو نیستی لباسای ناجور بپوشه.ففط باید موقعیکه تو هستی با لباس ناجور بگرده.افرین دیوث

0 ❤️