فرجام (۱)

1397/08/27

مدت زیادی در بیمارستان سر تصادف بستری بودم و نمیتونستم از لحاظ جنسی خودمو ارضا کنم بعد از اینکه ترخیص شدم واقعا دلم سکس میخواست واحد گارانتی یکی از شرکتها یک خانم سفید و بور بود که من از اون خوشم اومده بود ، اما جسارت اینکه بگم نداشتم یکبار تماس گرفت و گفت نمونه قطعه رو تو تلگرام برام بفرست منم فرستادم بعد از اینکه تلگرامش رو باز کردم دیدم به به چه زیباست ، سینه ها خوش فرم و کون بزرگ و به شدت معلوم بود به خودش میرسه همیشه بوی عطر میداد و بهترین لباسهارو میپوشید تا اینکه تو تلگرام سر یه موضوعی با هم بحث کردیم و با عصبانیت جواب میداد اما من ازش خوشم اومده بود گفتم خانم شاپوری آروم باشید ، کلی کسلیسی کردم تا آروم شد علت عصبانیت سر اشتباهی که من کردم تو کار بود ، خلاصه اون رام شد و گفت لطفا قطعه را بیایید ببرید منم گفتم چشم

یه ماهی دیگه سر قطعه یک دستگاه نرفته بودم که زنگ زد آقای محمدی (مستعار) چرا نمیای من مسئولم و از این کوسشعرا ، گفت نیایید امروز مجبورم خودم برسم خدمتتون منم از خدا خواسته گفتم باشه ، ساعت 7 شب اومد جلوی در خونمون منم به دلایل شغلی از خانواده جدا زندگی میکردم ، یه ماشین شاسی بلند چینی داشت با اخم گفت آقای محمدی من بیکار نیستم اومدم اینجا ما مسئولیت داریم خانم صادقی (رئیس شرکت ) پدر منو سر همین دراورد و … کلی حرف زد من گوش میکردم و معذرت خواهی ، آخر گفتم خانم شاپوری پشت در حرف زدن زشته همسایه ها بد فکر میکنن لطفا بیاید داخل هم دستگاه رو ببین هم هر چی خواستی سرم داد بیداد کن ، باور نشد اومد تو منم خونه کلا بهم ریخته بود شدید اوه اصلا یه وضعیتی بود ، گفت شلختگی پس ذاتیه گفتم شلخته ها نابغه هستن ، گفت آره مشخصه ، گفتم خانم شاپوری شما کجا این منزل حقیرانه ما کجا ، گفت ای بابا منم همینطوری بودم اما رئیس ما جون خانم هست کلی مارو جلو انداخت و هر کدوم ما جدای از کار در شرکت مشغول کار دیگه ای هستیم که درامد ما بد نیست ، گفتم واقعا خانمهایی مثل شما کمه و خوش به حال همسرتون ، تا اینو گفتم سریع گفت من ازدواج نکردم ، وای منو میگی چشام 4 تا شد ، گفتم خوش به حال همسر آیندتون ، گفت آره واقعا ، همینطوری که داشتیم تو راه رو میحرفیدیم گفت آرمین من مدت زیادی هست از تو خوشم اومده اما تو اصلا نفهمیدی من خشکم زد گفتم چی میگید خانم شاپوری ، گفت چی میگید نداره کلی راه برات باز کردم تو تو درودیوار بودی ، فکر میکردی نمیدونم همش منو عرض اندام میکردی ، چشت تو کونم بود ، منم ساکت سرم رو اوردم پایین گفتم شرمنده قصد جسارت نداشتم گفت اتفاقا میخوام داشته باشی ، یکدفعه لبش رو چسبوند به لبم دیگه اجازه صحبت نداد ، کاش بعد شام مسواک و قرص نعنا مینداختم چون میترسیدم دهنم بو بده ، اون هم انقدر زده بود بالا ول کن نبود ، دیگه من همراهی کردم شروع کردم به لب بازی و کم کم لختش کردم تا اینکه چیزی تنش نبود لعنتی مثل کوزه بود کون داشت دوتای عرض من کمر داشت به اندازه عرض من ، بهش گفتم اگه میخوای رابطه داشته باشیم من کون میخوام گفت میتونی بازش کنی بکن ، گفتم اره ، فقط برو حسابی خودتو تو دستشویی خالی کن ، رفت و اومد ، گفتم داگ استایل قنبل کن اونم اینکارو کرد ، وای جه صحنه ای زانوهاشو جفت کرده بود ، سرش پایین ، کون چند کیلوییش بالا ، کونش که قنبل بود بزرگتر به چشم میومد نشستم شروع کردم زبون زدم به کوسش آخ آخ چه لذتی سوراخ کونش رو زبون میزدم یه کون بی مو سوراخ کوچک و کوس روشن سفید جلوی چشام بود آدم حیف میومد این کونو بکونه بیشتر حال میداد بزاری هر روز یه گاز ازش بزنی ، بیست دقیقه ای داشتم لیس میزدم که ساناز گفت بکن ، جرم بده من هم میدونستم باید یه انگشت کنم بعد دو انگشت اما گفتم بزار یکسره بزارم در کونش رفتم از یخچال کره اوردم مالیدم به سوراخش ، سر کیرمو گذاشتم رو سوراخش ، ساناز هنوز کیر منو ندیده بود و غرق در لذت خودش بود ، یکم فشار دادم دیدم خیلی تنگه ، ساناز برگشت تا کیر منو دید ترسید گفت اینو چطوری میخوای جا بدی ، سوراخ من اینو نمیتونه جا بده منم گفتم اگه جا دادم چی گفت پس شروع کن گفتم پس برگرد بزار کارمو کنم ، ایندفعه انگشت کردم و دو انگشت و سه انگشت نگه داشتم تا جا باز کنه سر کیرمو گذاشتم با کلی کره شروع کردم فشار دادن که سرش رفت تو ساناز داشت جیغش در میومد گفتم یکم تحمل کن ، دهن بسته اه از سر درد میکشید ، چند دقیقه گذشت بیشتر کردم تو از پشت سینه هاشو گرفتم و ماساژ میدادم تا مقاوت نکنه باز شروع کردم به فشار دادن این دفعه کل کیرم رفته بود تو کونش خایه هام قشنگ میخورد به کوسش شروع کردن تلبمه زدن ، چه کون گنده ای داشت لعنتی اونم دیگه اعتراضی نمیکرد و داشت لذت میبرد من شونه هاش ، سینه و کونش رو با دستام ماساژ میدادم و همزمان میکردم از استرس آبم دیر میومد
ادامه دارد …

نوشته: ارسلان


👍 0
👎 9
6445 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

731090
2018-11-18 21:59:31 +0330 +0330

بازم که تکراری گذاشتی برادر

0 ❤️

731109
2018-11-19 00:25:40 +0330 +0330

خدا لعنتت کنه نصف شبی این چی بود خوندم ؟مطمئنم تمام زندگیتم تا الان مثل داستانت کوس شعر بوده.

0 ❤️

731131
2018-11-19 07:03:54 +0330 +0330

از استرس کیر دیر بلند میشه ولی آب زود میاد،
دروغ گوی لاشی.

4 ❤️

731170
2018-11-19 12:50:07 +0330 +0330

چرت بود

خیلی

0 ❤️

731193
2018-11-19 16:40:04 +0330 +0330

بدبخت جقی مفلوک، عمو کاندومی تو ماتحتت تا تو باشی بهداشتو رعایت کنی

0 ❤️

731259
2018-11-19 21:50:03 +0330 +0330
NA

با نام و یاد خدا اومد تو خونت بعد گفت من از تو خوشم اومده و بعدم بهت داد ؟ به همین راحتی
عمه الکسیس کجایی که ببینی توی کشور ما رکوردتو شکستن

0 ❤️

731519
2018-11-21 15:35:38 +0330 +0330

کونی پلشت این داستان تکراری بود با کمی تغیرات،
کونی که با کَره گاییده بشه معلومه چه قاری هست!
انتر شلخته معلومه اصلا کون لخت از نزدیک ندیدی بجز کون خودت توی آینه!

0 ❤️