فرزانه

1397/01/20

با خانم های زیادی رابطه داشتم امّا،هیچکدامشان مثل فرزانه به من حال ندادن، فرزانه با یک شماره تلفنی که یکی ازدوستانم به من داده بودباهام آشناشد،اهل شیرازبود،وبه قول خودش52سالش بود از همون اولین تلفن بسیارباهام جوشید، کمبود محبت داشت و اینطور که معلوم بودشوهرش طردش کرده بود و درست بهش محل نمی داد، دفعه اول هفت تومن شارژ از من گرفت امّا دفعات بعدی خودش واسه من شارژ می فرستاد و درهرتماس بیشتر از نیم ساعت بامن صحبت می کرد، از همه جامی گفت ازدخترش که باشوهرش اختلاف داشت تا شش تا خواهرش، عجیب مست بود،پیام های خیلی خفن برام می فرستاد،

اردیبهشت 94باهم آشناشدیم، هرروز عصر حدودساعت 5برام زنگ می زد،بدون اینکه نیازی به شارژداشته باشم برای دوخطم هربارپنج هزارتومان وگاهی اوقات هم بیشترشارژ می فرستاد،یک بارسی هزارتومان شارژ فرستاد و هفتاد هزار تومان هم به حسابم ریخت،چون من منزلی خالی اصفهان داشتم،و بهش گفته بودم هی زنگ می زدکه بیاد اصفهان همدیگر را ببینیم،پیام های سکسی جالبی برام می فرستاد مثلا می گفت اگه اومدم پیشت کیرت راساک می زنم وآبش رامی خورم،بعضی مواقع باپیامهای محرکی که بینمان ردوبدل می شد، ارضا می شد و ازم تشکرمی کرد،با درخواست من درتماس های تلفنی که داشتیم می زد رو کونش و صداش می اومد،برخی موارد هم کون وکس خواهراش را بهم حواله می داد و مثلا می گفت کیرت توکس وکون مهری و گاهی هم باتعجب به من می گفت کیرت تو کوس دخترم ،بالاخره اواسط تیرماه 94قرارگذاشتیم که ترمینال کاوه اصفهان همدیگر را ببینیم،او رفته بودتهران پیش دخترش گفت من درحال برگشت هستم،ساعت 12ترمینال هستم،ماشین نداشتم صبح زودبااتوبوس حرکت کردم،ساعت 11ونیم ترمینال بودم،چون زنگ بهش زدم گفت نیم ساعت دیگه می رسم،نیم ساعتی گذشت خبری ازش نشد،جون خیلی گرسنه بودم،واردکبابی ترمینال شدم وخودم راسیرکردم،ازکافه اومدم بیرون،شروع کردم به زنگ زدم،موبایل عدم دسترسی را اعلام می کرد،تعجب کردم،خلاصه سرتان رادرد نیارم، ساعت 1بود که رسید و همدیگر را دیدیم، خیلی زیبا نبود،دماغش یکمی تو ذوق می زد،امّابسیار مست و اهل حال به نظر می رسید

یک ساعتی باهم گردش کردیم،توپیاده روباکمال تعجب شروع کردبه بوسیدن من،من از مردم خجالت می کشیدم امّا او اصلا یادش نبود،آدرس خونه مادرش راداد،با تاکسی بردم در خونه مادرش و باهاش خداحافظی کردم،مهر94قرارگذاشت که بیاداصفهان و چندشب پهلوم بمونه،تازه ماشین خریده بودم،با قطار از بندر حرکت کرده بود،شب به من گفت که ساعت 10راه آهنم،منم صبح ساعت 8حرکت کردم، دقیقا ساعت نزدیک به 10اونجامنتظرش بودم، بالاخره اومد،وباهم رفتیم خونه ما،تاواردخونه شدیم،ومشغول کندن لباسهامون شدیم من هنوزشلوارم رادریاورده بودم که دیدم شلوارمنو درآوردووزیرشلواری راکشیدپایین وعجیب شروع کردبه ساک زدن، چنددقیقه ای که ساک زد،حسابی کیرم راست شد،لختش کردم کف اتاق زانوزد،منم نیم خیزحسابی کردم توکونش،عجیب کیف می کرد،حدود10دقیقه ای که زدم بهش آبم ریخت توکونش،وقتی کیرم راکشیدم بیرون،گهی شده بود،تورودش گه مانده بودوچسبیده بودبه کیرم،اون روزوشب سه بارکردمش دوبارهم آنقدرساکک زدکه آبم ریخت تودهنش وباکمال تعجب که اصلاًباورنمی کردم آبم راقورت دادمی گفت آبت خوشمزه است وکیف می کنم،شب تاصبح نگران بودم که نکنه مشکلی براش پیش بیادبه همین خاطرهم درست خوابم نبرد،ساعت7بلندشدودوباره شروع کردبه ساک زدن وگفت ازم فیلم بگیر،ازساک زدنش فیلم گرفتم،بعدهم زانوزدودوباره کردم تو کونش،20دقیقه کردمش،امّاآبم نیومد،ساعت11بردم درخونه مادرش پیادش کردم،نزدیک دوسال هست که با من درارتباطه من می خوام باهاش قطع رابطه کنم اون ول نمی کنه،غالباًبی موقع بهم زنگ می زنه ونزدیک به یک سااعت وقتم رامی گیره دوباره می خواد توی شهریور امسال بیاد پیشم

نوشته: حسین


👍 0
👎 8
17169 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

681155
2018-04-09 21:01:50 +0430 +0430

ادمین با این داستان اپ کردنت حقته شادو به روش یاکوزایی…

0 ❤️

681179
2018-04-09 23:20:46 +0430 +0430

اه اه 52 ساله چه آویزونی بوده خوش به حالت پس

0 ❤️

681190
2018-04-10 01:09:27 +0430 +0430

آخه مرتیکه چغندر دزد مگه زورت کردن داستان بنویسی.سیراب سلطان

1 ❤️

902617
2022-11-13 01:20:00 +0330 +0330

اسکول نمیگی یکی ساعت های رسیدن قطار از بندر می‌دونه کونت میزاره اینجا ننویس فقط حق بزن

0 ❤️