سنی نداشتم كه مادرم تو خونه ولم كرد و رفت ، شدم یه دختر بی پناه تا هفت سالگی پیش مادربزرگم بودم بهترین سال های زندگیم شد ، بعد فوت مادربزرگم دوباره اواره شدم پدری كه هیچ وقت پدرم نبود منو برد جهنمی كه بهش میگفتن خونه.یه دختر هفت هشت ساله عصبی یه پدر معتاد بی غیرت،بخاطر بساط پدرم كسی سراغمونو نمیگرفت، هر روز كتك و دعوا و بساط عیش و نوش، هر روز طلبكار و داد و بیداد.
یكی از شبای جهنمی وسط بساط عیش و نوش اقایون پدرم منو كشون كشون برد وسط كه برقصم منم كه بلد نبودم دست و پامو تكون دادم و فرار كردم كه كتك حسابی خوردم این ماجرا بارها تكرار شد هر بار به نحوی تا یه شب به خودم اومدم دیدم بدن لختم دست به دست اقایون میگرده، كس بدی داشتم كه نمیتونم تعریف كنم بعد ها فهمیدم كه پدرم دخترشو فروخته برای بدن لخت یه بچه دبستانی پول میگرفته.
چیزی از سكس و رابطه و الت زن و مرد نمیدونستم ، دختر كنجكاوی نبودم تو مدرسه با كسی دوست نمیشدم كه مبادا بیان خونمون، چندین بار معلم و مدیر نامه دادن كه اولیام بیان مدرسه هر دفعه یه دروغ سرهم كردم، دو سه سالی به همین منوال برنامه های شبانه گذشت ، برعكس هم كلاسی های مدرسه به بلوغ نرسیده بودم و هیكل ریز و ضعیفی داشتم برنامه شبانه پدرم تغییر كرد دیگه تو جمع دست به دست نمیشدم بلكه چند شب یبار برای یكی از اقایون لختم میكرد نمیتونستم مقاومت كنم چون میترسیدم، از كتك از گشنگی از كبودی از همه بدبختیا میترسیدم، لخت تو اتاق دراز میكشیدم ، اقا میومد سراغم با بدنم ور میرفت نه خیس میشدم نه لذت میبردم نه درك میكردم ، بدنمو لیس میزد كسمو میمالید كیرشو میزاشت لاپام ارضا میشد یه هدیه بهم میداد و میرفت، به این كار عادت كرده بودم دیگه خجالت نمیكشیدم بارها تكرار شد كم كم بدنم تغییر حالت میداد كم كم بعضی شبا احساس نیاز میكردم دوس داشتم بیاد و بغلم كنه، تا اینكه برای اولین بار پریود شدم بیشتر احساس نیاز كردم ولی نگفتم، وقتی فهمید كه بالغ شدم رفتارش عوض شد منم درك میكردم كه كارم اشتباهه ولی جرئت و جسارت نداشتم، یه روز پدرم خیلی بهم رسید مدام تكرار میكرد كه عروسم میكنه و من ترس وجودمو گرفته بود امادگی ازدواج نداشتم البته زهی خیال باطل ازدواج كجا بود، صبح منو فرستاد حموم یه دست دامن و بولیز سفید نو بهم داد پوشیدم به قول خودش عروس برای حجله اماده كرد و اقا دوماد یا اقا رسیدن ازم خواستن كه شورتمو در بیارم و براش برقصم، همون رقص بچگونمو تكرار كردم كه بغلم كرد به گریه افتادم خواهش كردم كه زنش نشم فقط خندید خندیدنی كه هنوز صداش تو سرمه به رسم خودش باهام معاشقه كرد روی پتوی همیشگی دراز كشیدم پاهامو باز كرد كیرشو فشار میداد نمیرفت چند بار تكرار كرد و بار اخر با تمام توانش فشار داد نمیدونم چقد رفت تو اما از تحمل من خارج بود صداشو شنیدم كه گفت یوسف بدهیات صاف شد!همون لحظه روحم مرد به جسم و روحم تجاوز شد ، پدرم بكارتمو بجاب بدهیاش داد، از اون روز به بعد حرف نزدم فقط تو خلوت خودم گریه كردم زندگیم تاریك شد هر چند شب یكی میومد خودشو ارضا میكرد و پولی به پدرم میداد و میرفت افسرده تر از سال های قبل شده بودم درس و مدرسه نمیفهمیدم چندین بار مشاور مدرسمون باهام حرف زد ولی من شهامت اعتراف نداشتم، روزها میگذشت پدرم خوشحال از درامدی كه داشت تصمیم گرفت خودش هم از دخترش لذت ببره تیر خلاص بود برای من نمیتونستم حرف بزنم نه تو مدرسه نه تو خونه ، معلم و مدیر شاكی بودن تو حیاط مدرسه با چندتا قرص استامینوفن میخواستم خودكشی كنم!مدیرمون تهدید میكرد كه اخراجم میكنه فلان میكنه ولی حرف نزدم بهم فشار اورد عصبیم كرد حرف زدم بلاخره گریه كردم ازش خواهش كردم بیاد خونمون باهام اومد خونمون، خونه كه نه دخمه خرابه داغون ، تو مدرسه دولتی بودم همه متوسط رو به پایین بودیم حاشیه شهر بودیم با این حال خونه و زندگی ما از اونا هم بدتر بود، بغلم كرد برای اولین بار یكی بی غرض نوازش كرد، هر ماه به شرطی كه درسامو بخونم مایحتاجم تامین میكرد ولی نتونستم بهش بگم دردم چیه.
شدم سوم دبیرستان پاتوقم شده بود پارك محلمون وقت و بی وقت برای اروم كردن خودم میرفتم پارك ادمارو نگاه میكردم اگه درسی هم داشتم همونجا میخوندم، یك شب حال روحی مناسبی نداشتم تازه هوا تاریك شده بود كه پدرم مشتری اورده بود دعوا كردم كه زیرش نمیخابم!پدرم عصبانی شد بیرونم كرد قبلا هم پیش اومده بود بیرونم كرده بود چند ساعت بعد خودم برمیگشتم،اون شبم به پارك پناه بردم گریه كردم هركی رد میشد چیزی میگفت و نگاهی میكرد نمیدونم چقد تو اون حال بودم به خودم اومدم دیدم یكی بهم اب داد نگاه كردم پسره ترسم بیشتر شد خواستم برم كه گفت هر روز منو اینجا میبینه ازم پرسید مشكلم چیه فقط گفتم خونوادگیه سوال پیچم كرد كه چی شده و بلاخره گفتم از خونه بیرونم كردن و شروع كرد نصیحتم كرد با حرفاش اروم شدم پاشدم برم خونه قرار گذاشتیم فردا همونجا همو ببینیم،
اونجا كلید اشنایی منو علیرضا خورد، وضعیت زندگیم تغییر نكرده بود ولی به علیرضا وابسته شدم از بدبختیام بهش گفتم ولی نتونستم روابطمو بگم ، هر روز امیدوارم میكرد دانشجو رشته عمران بود، تو درسام كمك میكرد كتابای برادرش كه یك سال ازم بزرگتر بود برام میاورد كم كم عاشقش شدم، زندگیم یه رنگ دیگه گرفت یه روز اگه نمیدیدمش دیونه میشدم علیرضا شد روزنه امید من، یه روز تصمیم گرفتم واقعیت بهش بگم از عكسالعملش میترسیدم میترسیدم باز تنها بشم ولی تصمیم گرفتم همه چیو گفتم شوكه شد رفت دو سه روز جوابمو نداد بعد چند روز پیام داد قرار گذاشت همو دیدیم بغلم كرد بهم قول داد كمكم كنه باور نمیكردم علیرضا فرشته نجات من بود، میگفت تنها راه نجاتم قبولی دانشگاهه، كمك كرد درس خوندم پایم ضعیف بود كمكم میكرد دستمو گرفته بود میكشید بالا، وضعیت خونه فرقی نكرده بود پدرم فكر میكرد لذت میبرم كه روحیم عوض شده، از اون طرف علیرضا همه تلاششو میكرد شب قبل كنكور تو همون پارك بهم گفت اگه قبول بشم میاد خاستگاریم این همه خوشبختیو باور نمیكردم.
كنكورمو دادم روزای ار استرس قبول میشم یا نه شروع شده بود ، همچنان علیرضارو هر روز تو پارك میدیدم میگفتیم و میخندیدیم ، جواب كنكور اومد مشخصاتمو بهش دادم خودم میترسیدم جواب ببینم زنگ زد خیلی راحت گفت قبول نشدی از ته دل گریه میكردم بهم گفت تو پارك منتظرمه با حال داغونم رفتم كارنامه پرینت شدمو بهم داد با رتبه نسبتا قابل قبول، قبول شدم هم گریه میكردم هم میخندیدم مردم چپ چپ نگاه میكردن، چند روز بعد پروسه انتخاب رشته شروع شد شهرای اطراف زدیم كه از خونه دور بشم، روزامو با علیرضا میگذروندم ، جواب نهایی اومد بلاخره قبول شده بودم فكر میكردم خواب میبینم از علیرضا اولین هدیه زندگیمو گرفتم، به بابام گفتم فكر میكردم خوشحال میشه اما برعكس عصبانی شد گفت كه حق ندارم برم دانشگاه باید خونه بمونم و كشمكش بین ما شروع شد، به علیرضا هم زنگ میزدم جواب نمیداد میرفتم پارك نمیدیدمش تا اینكه بلاخره گوشیشو خاموش كرد و مثل مادرم دیگه هیچ وقت ندیدمش ، حالم روز به روز بدتر میشد پدرم شاكی كه مشتریا ازم راضی نیستن داغون شدم برای بار چندم شكستم دیگه چیزی تو زندگی نداشتم تصمیم گرفتم از خونه برم یه مقدار پول كه داشتم و كوله پشتیم شبونه از خونه زدم بیرون…
از همه خواننده های محترم بخاطر اروتیك و حرفه ای نبودن و طولانی شدن متنم معذرت خواهی میكنم. اینم یه راه پیشنهادی برای اروم كردن دلم بود كه تو فضای مجازی بنویسم شاید اروم شدم
نوشته: دخترک کبریت فروش
:(
با سكوت ب جايي نميرسي
بابات ك سرپناه نيست،حداقل ازش شكايت كن از دست خودش راحت شي
هرچي تو داستاناي قبلي كيرمون سيخ شد با اين داستانت كيرمون خوابيد
لایک۵…ناراحتم کرد…امیدوارم با فرار کردن اتفاقات بدتری واست نیوفته دخترک… :(… ?
poor_gir عزیز l ?
Moonlight00 عزیز خیلی به شکایت هم فکر کردم ولی مدرکی برای اثبات حرفم ندارم میترسم حاشا کنه و اوضاعم بدتر بشه :(
Algin ?
malinga هیچی برامون نمونده وقتی تجاوز تو خونواده باشه دیگه امیدی نمیمونه
Evil222 متاسفانه واقعیه
Bi_dalil عزیز ممنون از لطفت ولی جز خودم کسی نمیتونه بهم کمک کنه
butterflyir مرسی از نظرت متاسفانه تو شرایط روحی درستی برای ادامه دادن نیستم ?
_salt_less عزیز ممنونم ، من هم امیدوارم از این بدتر نشه
با فرار کردن شرایطت از این بهتر نمیشه.تو هر شهری خانه هایی برای کسایی که بی پناه هستن وجود داره که حتی میتونی اونجا کارکنی و مخارج خودت بدی.بنظر من برو همون دانشگاه که قبول شدی و کار کن خرح خودت و دانشگاه بده.مطمئنا موفق میشی گلم ?
واسه شکایت نمیتونی مدرک بسازی؟
صداشو ضبط کنی…فیلمی،چیزی…
بابت این اتفاق فقط متاسفم
پليس هم اينقد بد نيست ك حتما طبق سند مكتوب ب تو جواب بده و اگه دست خالي بري بهت كمك نكنن.
مطمئنا وقتي شرايط روحي تورو ببينن كمك ميكنن و تقريبا تو تمام كلانتري ها مركز مشاوره هم هست،ك ي روانشناس ميتونه از نوع صحبت كردنت تشخيص بده ك راست ميگي يا دروغ.
ميتوني خيلي راحت با هماهنگي پليس يبار طعمه واسش بزاري يا بخاطر مواد لوش بدي يا هزار تا كار ديگه براي جمع كردن مدرك!!!
وليييييي اصصصلا ب فرار فك نكن، اوضاعت بدتر ميشه،
دانشگاه برات بهترين حالته.
من كسي رو ميشناسم ك الان دكترا ميخونه ولي الان هم حتي تو بوفه دانشگاه كار ميكنه،و با يارانش هزينشو تامين ميكنه.و وقتي باباش مرد از خوشحالي نميدونست چيكار كنه.
ايشالا ك از همين امروز روزگارت عوض شه و طعم خوشبختي رو بشناسي.
حتما ب پليس مراجعه كن
اتفاقا اون علیرضا مرد بوده که انگیزه درست کرده برات و باعث شده تلاش کنی.البته صادقانه بگم اینجور ادمها کمن همه میگن اگه ما بودیم فلان میکردیم اما تو عمل گرفتاریهای خودمون و ترس از دردسر باعث میشه عقب بشینیم.امیدوارم که روزنه امیدی جلوت باز بشه.هرچند که خودمم یه این امیدواری امید ندارم توی این مملکت خراب شده
داستان تکراری ولی دردناک…هیچی نمیتونم بگم فقط خدا باعث و بانی کسی باعث شد جامعه امون ب این روز بیافته رو لعنت کنه
اوکی آررروووم شدی (dash) که مارو ناآروم کردی ? (preved)
IPMAN1 ممنونم ?
صدف هستم متاسفانه من پارسال روزانه قبول شدم و نرفتم امسال نتونستم دیگه ثبت نام کنم.
Miss_secret عزیز متاسفانه تو اون دوره جمع کردن مدرک و اتو گرفتن به ذهنم نرسیده بود.
Moonlight00 عزیز کاش همون موقع رفته بودم دانشگاه خودم هزینمو در میاوردم. الان تقریبا بعد از یک سال تصمیم گرفتم مشکلمو جایی عنوان کنم که بتونن کمکم کنن.
دکترحميد درسته علیرضا خیلی مرد بود ولی غم نبودنش دیونم کرد.
urum.boy ? لعنت…
princess_p عزیز متاسفم ولی نیاز داشتم با کسی که منو نشناسه در میون بزارم
matin21619 ?
KingLion عزیز لکه هم پاک بشه حال دلم خوب نمیشه
متاسفم . ولی تنها کسی که میتونه کمکت کنه اول خودتی اگه بخوای میتونی به شرطی که بخوای و اراده کنی بعدش کم کم راه برات باز میشه راهایی که هیچ وقت به فکرت نمیرسیده
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ،
ﺩﺧﺘﺮﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﺶ
ﺍﻓﺘﺎﺩ!
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﺶ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ یعنی ﺭﻭﺣﯽ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺭﻭﺩ…
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﺶ (ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ) ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ،
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﺩﺭ ﻧﻮﺭ ﺁﻥ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﭘﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ،
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭگ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺒﺮ
. . .
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﮐﺒﺮﯾﺘﻬﺎ ﺭﺍ
ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ
ﺍﮔﺮ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﻫﻢ ﻣﯽﺭﻭﺩ!
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ دیگر ﺳﺮﻣﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ
. . .
خیلی ناراحت شدم . انشالله ک خدا بهت کمک کنه و موفق بشی???
amir35a18 عزیز بله درسته کسی نمیتونه کمک کنه و من هم از کسی انتظار ندارم ?
AM1111AM ?
Erfanaba ?
LustLove ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﺶ (ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ) ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ،
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﮐﺒﺮﯾﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩ، ﺩﺭ ﻧﻮﺭ ﺁﻥ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﭘﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ،
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ:
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭگ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺒﺮ . . .
Yaassinn ?
تاسف برانگیز و مشکل تقریبا عادی روز بعضی از ادمها که غیرت و معرفت رو از یاد بردن . امید وارم روزهای قشنگ و قشنگ تری در انتظارت باشه . من تهرانم و مجردم البته با خانوادم زندگی میکنم اگر بتونم در حد توانم کاری انجام بدم دریغ نمیکنم
خوش و سرحال باشی
از بچگی میرفتی یتیم خونه.به معلم حرفی میزدی.خلاصه دیر خودت رو شناختی کمی هم مقصر خودت بودی اما بهر حال فقط بررررو یه لحظه هم صبر نکن
چی بگم والا
اصلا لایک معنی داره؟
بعد ما از زندگی خودمون می نالیم
پیشنهاد کمک دادن اونم اینجا با این تجربه ای که تو داشتی اینکه اعتماد نکنی طبیعیه باز معدبانه رد می کنی
ایشالا که هرجا هستی به ارامش برسی
b-kourosh عزیز ممنون از لطفت ?
Hot69.1976 بله خودم هم اشتباه کردم ولی رفتن به بهزیستی یا همچین جای تصمیم خیلی سختیه
یاشار.۸۵ ممنونم ?
sex_247 بله رفت البته بهش حق میدم ولی هنوز هم بعد از چندین ماه دل تنگش هستم . بله نه اینجا و نه هیچ جایی دیگه نمیتونم اعتماد کنم ?
اگه واقعا راست گفته باشی کمکت میکنم بهم پیام بده
من یکی از بستگانم داخل یه شرکت تولیدی لباس فعالیت میکنه بهم خصوصی پیام بدید شمارشو میدم باهاش تماس بگیرید خانومه ایشون و محیط تولیدیشون همه خانومن. ما تهران شهرقدس ساکن هستیم برای جای سکونتتون هم اون خانوم میتونه کاری انجام بده و اینجا هم دانشگاه داره بعد میتونید ادامه تحصیل بدید این تمام کاریه که من میتونم براتون انجام بدم اگر خودتون بخواید. ضمنا نیازی نیست خجالت بکشید یا خودتون رو از بقیه قایم کنید فقط اینکه بگید پدرتون معتاده و مادرتون فوت شدن کافیه . موفق باشید
اگر هم اینجا موفق به پیام دادن نشدین تلگرام بهم پی ام بدین لطفا ایدیم
Heydarov
واقعا متاسفم برات توروخدا اگه کمکی یا کاری از من ساخته است بگو بخدا با جون و دل برات انجام میدم قول میدم.
حالا همه ی پسرا میخوان برات یکاری انجام بدن ? لابد در برابرشم هیچی نمیخوان :|
به نظر من که بهشون اعتماد نکنن دروغ میگن میخوان بکننت
لااقل یه شماره حساب بهم بده ماهیانه هرچقدر تونستم برات میریزم قول میدم اگه لازم بشه سیگارو ترک میکنم پولایی که به سیگار میدمو به تو میدم به شرطی که اون پدر مفتخور و دیوثت نفهمه و پولارو فقط واسه خودت نگه دار.
poor_girl
بقیه رو نمیدون ولی من خدا شاهده به جان مادرم هیچی از این طفلی نمیخوام فقط برای ثوابش میخوام این کارو بکنم بخداقسم اگه جای این خانم محترم یه پسر هم بود من همین کارو میکردم بدون هیچ چشم داشتی. اخه مگه میشه از همچین دختر رنج دیده و کشیده ای درخواست اون کارا کرد؟!!!
اگه من دختر بخوام از زمین و آسمون میباره.
شما هم خودتوبه یه روانشناس نشدن بده وضع عقلانیت خیلی خرابه poor_girl
Pesarkhooooooooob هر وقت برای یروز تبدیل به دختر شدی و وضع مملکت و مردارو توی رفتار با یه دختر از نزدیک دیدی اونوقت بیا حرف بزن
اگه واقعا خیرخواهی که جزو معدود افرادی هستی که دیدم چی بگم والا
poor_girl
لازم نیست دختر باشم تا این چیزارو بفهمم واقعا میدونم و تموم دخترارو درک میکنم.
poor_girl ببخشید تو کامنت اول باهاتون تند حرف زدم بخاطر داستان عصبی بودم.
Poor_girl
واسه مطرح کردن خودتون بقیه رو نکوبید
من چیزی از اون خانم نخواستم فقط گفتم یه شمارست میدم بهشون خودشون تماس بگیرن با اون خانوم صحبت کنن
در ضمن قاضی خداست اگر ادمها توان قضاوت درست داشتن خدا دوتا چشم جلوی صورتشون کار نمیذاشت. موفق باشید
mehranjoon1356 ممنونم ?
heydar1996 ممنونم دوست عزیز من 6-7 ماه میشه که کار پیدا کردم و شرایطش برام مناسبه
Pesarkhooooooooob ممنونم ? خودم از پس هزینه های زندگیم دارم برمیام ممنون از لطفت
poor_girl عزیز کلا نمیتونم به کسی اعتماد کنم دختر و پسر نداره…
ووقعا متاسفم برا اینطور پدرها…عزیزم …منم مث تو خونواده ای ندارم البته فوت شدن اگه دوست داشتی میتونی بیای باهم یه مدتی زندگی کنیم …کار هم دارم میتونم شمارو هم ببرم سر کار تا روحیت عوض شه خونه هم از خونم دارم مستقلم واقعا دوست دارم کمکتون کنم …اگه مایل بودید اطلاع بدید
MIKROOB
خداروشکر که محتاج به دیگران نیستید ولی واقعا خدا شاهده من خوابم نمیبره وقتی میبینم یه هم نوعم بخاطر در اوردن پول دست به تن فروشی میزنه اونم نه با رضایت کامل خودش، بالاجبار پدرش؛ پدری که باید ازش در برابر این کارها محافظش باشه؛ من قصدم خدایی نکرده تحقیر شما نیست فقط میخوام شما از این منجلابی که پدرتون شمارو توش انداخته تا حدودی در بیارم خدا شاهده قصدم خیره.
لا اقل وقتی خدایی نکرده اگه یک وقتی به پول احتیاج داشتین به این شماره فقط اس ام اس بدید من در عرض پنج دقیقه براتون میریزم ****09037616589
اگه باز هم غرورتون اجازه نمیده به عنوان قرض پول رو قبول کنین و هروقت پول بدستتون رسید پسش بدید؛ اگه یک وقت قرضی چیزی موند و عمر من کفاف نداد خدایی نکرده ویا کلا نتونستی باهام ارتباط برقرار کنی یاهم پولو نتونستی پس بدی خیالتون کاملا جمع باشه از شیر نادر بهت حلال تره
فقط یک چیزی بهتون بگم نمیخوان اسمشو بزارم نصیحت ولی به یادت نگه دار دست دراز کردن جلوی کسی ممکنه کسر شعن باشه ولی کسی که خودش با جون و دل میخواد بهت کمک کنه اصلا هم کسر شعن نیست خیالت راحت.
از هر کسی هم کمک قبول نکن چون ممکن خدایی نکرده مثل سلام گرگ بی طمع نباشه.
****خواهرم داستانت خیلی برام سنگین اومد و مثل سیلی سنگینی به صورتم خورد واقعا نمیدونم چی بهت بگم و چکار برات بکنم تا از دردات کم کنه؛ نمیتونم هم بی اعتنا ازش رد بشم واقعا من گریه ام گرفت موقع خوندن داستانت تو خودت هر چی میخوای، هر کاری که میخوای اگه از پسش بر بیا توروخدا بگو اونو انجام بدم و ادای دین کنم خواهش میکنم خواهرم.
MIKROOB
خداروشکر که محتاج به دیگران نیستید ولی واقعا خدا شاهده من خوابم نمیبره وقتی میبینم یه هم نوعم بخاطر در اوردن پول دست به تن فروشی میزنه اونم نه با رضایت کامل خودش، بالاجبار پدرش؛ پدری که باید ازش در برابر این کارها محافظش باشه؛ من قصدم خدایی نکرده تحقیر شما نیست فقط میخوام شما از این منجلابی که پدرتون شمارو توش انداخته تا حدودی در بیارم خدا شاهده قصدم خیره.
لا اقل وقتی خدایی نکرده اگه یک وقتی به پول احتیاج داشتین به این شماره فقط اس ام اس بدید من در عرض پنج دقیقه براتون میریزم *09037616589
اگه باز هم غرورتون اجازه نمیده به عنوان قرض پول رو قبول کنین و هروقت پول بدستتون رسید پسش بدید؛ اگه یک وقت قرضی چیزی موند و عمر من کفاف نداد خدایی نکرده ویا کلا نتونستی باهام ارتباط برقرار کنی یاهم پولو نتونستی پس بدی خیالتون کاملا جمع باشه از شیر نادر بهت حلال تره
فقط یک چیزی بهتون بگم نمیخوان اسمشو بزارم نصیحت ولی به یادت نگه دار دست دراز کردن جلوی کسی ممکنه کسر شعن باشه ولی کسی که خودش با جون و دل میخواد بهت کمک کنه اصلا هم کسر شعن نیست خیالت راحت.
از هر کسی هم کمک قبول نکن چون ممکن خدایی نکرده مثل سلام گرگ بی طمع نباشه.
*****خواهرم داستانت خیلی برام سنگین اومد و مثل سیلی سنگینی به صورتم خورد واقعا نمیدونم چی بهت بگم و چکار برات بکنم تا از دردات کم کنه؛ نمیتونم هم بی اعتنا ازش رد بشم واقعا من گریه ام گرفت موقع خوندن داستانت تو خودت هر چی میخوای، هر کاری که میخوای اگه از پسش بر بیا توروخدا بگو اونو انجام بدم و ادای دین کنم خواهش میکنم خواهرم من احساس میکنم بهت مدیونم.
MIKROOB
خداروشکر که محتاج به دیگران نیستید ولی واقعا خدا شاهده من خوابم نمیبره وقتی میبینم یه هم نوعم بخاطر در اوردن پول دست به تن فروشی میزنه اونم نه با رضایت کامل خودش، بالاجبار پدرش؛ پدری که باید ازش در برابر این کارها محافظش باشه؛ من قصدم خدایی نکرده تحقیر شما نیست فقط میخوام شما از این منجلابی که پدرتون شمارو توش انداخته تا حدودی در بیارم خدا شاهده قصدم خیره.
لا اقل وقتی خدایی نکرده اگه یک وقتی به پول احتیاج داشتین به این شماره فقط اس ام اس بدید من در عرض پنج دقیقه براتون میریزم 09037616589
اگه باز هم غرورتون اجازه نمیده به عنوان قرض پول رو قبول کنین و هروقت پول بدستتون رسید پسش بدید؛ اگه یک وقت قرضی چیزی موند و عمر من کفاف نداد خدایی نکرده ویا کلا نتونستی باهام ارتباط برقرار کنی یاهم پولو نتونستی پس بدی خیالتون کاملا جمع باشه از شیر مادر بهت حلال تره
فقط یک چیزی بهتون بگم نمیخوان اسمشو بزارم نصیحت ولی به یادت نگه دار دست دراز کردن جلوی کسی ممکنه کسر شعن باشه ولی کسی که خودش با جون و دل میخواد بهت کمک کنه اصلا هم کسر شعن نیست خیالت راحت.
از هر کسی هم کمک قبول نکن چون ممکن خدایی نکرده مثل سلام گرگ بی طمع نباشه.
*خواهرم داستانت خیلی برام سنگین اومد و مثل سیلی سنگینی به صورتم خورد واقعا نمیدونم چی بهت بگم و چکار برات بکنم تا از دردات کم کنه؛ نمیتونم هم بی اعتنا ازش رد بشم واقعا من گریه ام گرفت موقع خوندن داستانت تو خودت هر چی میخوای، هر کاری که میخوای اگه از پسش بر بیا توروخدا بگو اونو انجام بدم و ادای دین کنم خواهش میکنم خواهرم من احساس میکنم نسبت به تو و انسان های امثال تو مدیونم.
NA2MI ممنون دوست عزیز ?
Pesarkhooooooooob ممنونم از لطفت ?
heydar1996 ممنون دوست عزیز ?
عزیز دلم
اگر واقعیه امیدوارم حالت خوب باشه
غصه نخور ادما گاهی خیلی نفهم میشن
فقط ميتونم بگم متاسفم بابت سرگذشتت ، اميدوارم كه روزي برسه كه طعم خوشبختي رو بچشي دوست عزيز… :(
کامنت هارو خوندم اما واقعا لال شدم…حتی نمیتونم بگم دعا میکنم چون دعاهای من هیچوقت قبول نمیشن…فقط امیدوارم از این اعصاب خوردی ها خلاص شی همین!
Aylar990عزیز ?
LGBTRESPECTعزیز ممنون از لطفت ?
EvilQueen عزیز بله هیچ دعایی قبول نیست ? من هم امیدوارم درست بشه
وای چه زندگیه سختیو گزروندی اشکم درومد الهی بمیرم برات :(
Miss_kimiya عزیز کاش دروغ بود :( اما متاسفانه عی حقیقته ?
عزیزم واقعا متاثر شدم از خوندن سرگذشتت و اشکم درومد،امیدوارم که هر چه زودتر به آرامش برسی،ای کاش میتونستم کمکت کنم
خیلی ناراحت شدم…پی ام بده امیدوارم بتونم کمکت کنم
واقعا دلم سوخت
کیر تو این زندگی
خدا کنه موفق بشیو ب چیزی ک حقشو داری برسی
واااااااای خدا این دیگه چی بود 😢