فکر می کردم اعتقاداتم قوی است (1)

1392/06/10

سلام به همه دوستانی که می دونم خیلیاشون فقط برا سرگرمی به این سایت سر میزنن
من نیلوفرم حدود 1 سالی هست که با سایت آشنا شدم ولی اون زمان هیچ خاطره سکسی نداشتم الان که دارم تایپ می کنم خیلی دلم گرفته تمام جیزایی که میگم واقعیته دوستانی که حوصله حرف های غیر سکسی رو ندارن مختارن که نخونن ولی اگه کسی بخونه نظرش رو بده ممنون میشم
داستانم رو تو 2 قسمت می نویسم اگه دوست داشتید قسمت 2 رو هم آپ می کنم.
من نیلوفر 22 ساله هستم این داستان کاملا به روز اتفاق افتاده.از خصوصیاتم این که من ایروبیک کارم بالاتنه سفتی دارم قدم خیلی بلند نیست 163 چهرمم میگن خوب و بامزست لبام خدادادی قلوه ایین تا حالا خیلیا ازم پرسیدن ژل تزریق کردم یا نه.
خلاصه اینکه تا پارسال اردیبهشت دوست پسر درست حسابی نداشتم تا اینکه با میثم تو فیس بوک آشنا شدم از من بزرگتر بود چهره معقولی داشت درس خونده بود و علایقمون به هم نزدیک.همه چیز رو برای بار اول با اون تجربه کردم وقتی برای بار اول رفتم خونشون آبم نخوردم چون می ترسیدم مسمومم کنه. فقط حرف می زدیم و قلیون می کشیدیم من اعتقادات مذهبیم تقریبا قوی بود ولی میثم نه.چند بار گفت لخت بریم تو بغل هم من قبول نکردم فهمیدم قصد ازدواجم نداره فقط بهش عادت کرده بودم خلاصه یه بار موقع خداحافظی بغلم کرد اولین بار بود که گرمای مرد رو حس کردم ولی حتی خیسم نشدم!لباش رفت رو لبام بلد نبودم ولی پیش خودم گفتم مثل فیلما من پایین اون بالایی دستش که رفت رو سینم پسش زدم نذاشتم.تا برسم خونه ریز گریه کردم شنیده بودم سکس یا عشق بازی احساسات رو بیشتر می کنه ولی من از میثم بدم اومده بود بهش گفتم تموم این قضیه برا 3ماه قبل عیده تا گفتم تموم به من گفت میام می گیرمت ولی واقعا نمی خواستمش قولی ندادم گدشت.
من همیشه پیش خودم می گفتم اینایی که چشمشون رو می بندن و فقط میگن همین رو می خوایم چطوری میشه!؟دریغا که خودم افتادم تو دام
با دوستم رفته بودم دور دور من دست فرمونم بد نیست عاشق بکسباد کردنم چند تا دورزدیم اومدیم بیرون.یه زانتیا افتاد دنبالمون پشت چراغ قرمز شروع کرد به حرف زدن دوستم گفت اگه مردی بعد 4راه بپیچ تو کوچه خلاصه وقتی پیچید تازه راننده رو نگاه کردم به اندازه ایی از قیافش خوشم اومد که حد نداشت شمارش رو گفت میس زدم, گفتن بریم قلیون ما دیرمون بود(دوستم از دوست علی خوشش نیومد شماره نگرفت)
شب اس بازی کردیم به قدری ذوق داشتم که سه سوت ج می دادم 6 سال از من بزرگتر بود اسمشم علی دانشگاه رو نصفه ول کرده بود هر چی بیشتر می گفت با معیارام جور در نمیومد و دمغ می شدم.خلاصه قرار گذاشتیم, یادم نمیره علی پیرهن مردونه پوشیده بود آستیناش رو زده بود بالا ادکلن لالیک کلی دور زدیم و از دوران دانشچویش گفت که ته تمام خلافا رو درآورده ولی الان زندگی یکنواختی داره اینارو که می گفت من پیش خودم می گفتم به درد من نمی خوره خلاصه مثل بقیه پسرا نبود پیگیر باشه هی زنگ بزنه چند بار رفتیم دور زدیم یه شب اس داد نیلو گفتم جانم ج داد اگه ناراحت نمیشی بگم اندام تحریک کننده ایی داری منم ناراحت که نشدم هیچ ذوقم کردم وقتی با میثم بودم زنگ زدن یا نزدنش فرقی نداشت منم نمیزدم ولی علی اینطور نبود با اینکه شاید ج نمیداد من پیگیر بودم علی نه خانوادش نه روحیاتش نه اخلاقش به من می خورد ولی برام مهم نبود1 ماه گذشت نزدیک عید شد کار کشید به حرفای سکسی ازم سکس نمی خواست فقط حرفش رو میزد یه بار شام رفتیم بیرون من همیشه ماشین داشتم اون شب دست مامانم بود من رو تا سر کوچه رسوند می خواستم بگم قبل کوجه وایسا ولی خدایی بود که بعدش وایساد گفت اگه نزدیک خونتون نبود همین رو که گفت من رفتم سمتش از لب بوسش کردم بعدم گفتم خداحافظ.به خدا وقتی پیجیدم تو کوچه بابام پشتم بوق زد!!!(ساعت 9:30 بود!)خلاصه من که با همه چی مخالف بودم دلم می خواست علی بگه بیا خونه یه شب گفت من 3 طور ارضا میشم یا از جلو یا از پشت یا خوردن من کلی خجالت کشیدم وناز کردم که دخترم از پشت گتاه داره خوردنم بدم میاد.
الان که دارم فکر می کنم واقعا یادم نمیاد چطور شروع کردیم به اس سکسی دادن ولی به قدری مودب بود تا من کرم نمی ریختم حرفی نمی زد هیج وقتم کس و کیر نگفت.اس بازیم اینطوری بود که می گفتم لب, ج می داد لب محکمتر من می گفتم زبونم قاطیش تا آخر. من یه شب تو اس مثلا براش خوردم ولی واقعا تصورشم سخت بود, واقعا ازش خوشم میومد دوسش داشتم ازدواج برام مهم نبود فقط دلم می خواست تو دوستی لذت ببرم
عید شد ما همیشه 13 روز رو میریم مسافرت امسال بابا چون شغلش اداریه 2 روز براش کار پیش اومد برگشتیم ساعت 12:30 علی اس داد دوس داری بیای؟ منم خواب بودم!گفتم بد موقعس نمیشه گفت:اکی. از خواب بیدار شدم به مامانم گفتم ناهار میرم خونه سارا (دوستم که مسافرت نرفته بود)با سارا هماهنگ کردم زنگ نزنه خونمون.مامانم می گفت سر ظهره ولی من درومدم. قبل عید اپیلاسون بودم یه کم کسم مو داشت اهمیت ندادم گغتم پایین تنه نه. یه ست آبی فیروزه ایی تنم بود زنگ زدم به علی گفت ریموت رو می زنم یه راست بیا تو پارکینگ مامان و داداش کوچیکترش و باباش ناهار رفته بودن کرج تا نزدیکای شب هم نمیومدن گفت هر کی بخواد بیاد عید دیدن زنگ میزنه منم ج نمیدم.وارد که شدم استرس نداشتم خونشون 4 طبقه بود 2 و3 مستاجر داشتن 4 ام هم خالی بود که بعدا مایه عذابم شد.
یادم رفته بود بگم علی اندام کاملا ورزیده ایی داشت بالا سینش رو وقتی با این تاپ پسرونه ها دیدم گرخیدم واقعا عالی بود یه شلوار ابر کرامبی هم پاش بود جم نگاه می کرد منم با روسری و مانتو نشستم آجیل ریخت برام( اول هم که وارد شدیم فقط دست دادیم )گفت اگه نگرانی بیا مرغ عشقام رو ببین منم شال و مانتوم رو در آوردم, یه تی شرت جذب سرخابی تنم بود وقتی داشت نشونم می داد از پهلو خودم رو چسبوندم بهش بعدم برگشتم بغلش کردم به قدری بالا تنش ورزیده بود که من توش گم شدم احساس می کردم امن ترین جای دنیام من رو سه سوت بغل کرد منو نذاشت رو تخت برد رو مبل و خودش نشست کنارم دستش رو دورم حلقه کرد زد کانال pmc َاول لیدی گاگا بود بعد شادمهر:آغوشت رو به غیر من…برگشتم سمتش ازم لب گرفت جوری لبش رو مک میزدم که گفت کبود میشه دختر! من لب بالاش رو می خوردم اون پایینی رو بعد یواش گفت زبونت.تمام حرکتاش ظریف بود گفت بریم رو تخت گفتم نه راحتم 5 دقیقه لب بازی کردیم, رفت سراغ گوشم توی گوشم حساسه تو دلم خالی میشه گوشم رو که خورد دوباره زبون بازی.بعد منو کشید پایین و رفت پتو متکایی که دراز کشیده بود تلویزیون میدید رو آورد به قدری آروم منو کشید رو خودش که حظ کردم. شروع کردم بناگوشش رو لیس زدن گفتم می خوام کبودت کنم ریز خندید دوباره یواش من رو جابه جا کرد اومد روم دستش رفت سمت سینم.اجازه هست؟سر تکون دادم از رو مالید بعد دستش رو برد زیر لباسم سوتینم رو داد بابلا سایز سینم 75 هست وقتی تو کل مشتش فشار میداد واقعا لذت می بردم تی شرت من رو با تاپ خودش رو در آورد ناخودآگاه دستم رفت رو سینه لختم گفت عزیزم خجالت نکش یکی رو می خورد یکی هم تو مشتش بود منم دست می کشیدم به بناگوشش چند دقیقه ایی گذشت گفت شلوارت رو در میاری ج ندادم گفت من که در میارم انگاربرق بهم وصل شد با ترس:شورتتم در میاری؟علی:مگه لولو خور خورست؟ (و با یه حرکت درآورد)دست من رو برد سمتش تا حالا کیر فقط تو فیلم ها دیده بودم می ترسیدم, واقعا ادا تبود.علی:گلم مگه تنظیم پاس نکردی؟(دست من رو گذاشت رو بیضه هاش)اینا تخمامن.(بعدم کیرش رو داد دستم)نیلو داره از راستی در میاد یه کم بمال الان انعطاف پذیره خم هم میشه (یه کم براش مالیدم )یه خورده که گذشت گفت بی خیال اینطوری من ارضا نمیشم تو هم سختته فقط دل دردش برا من میمونه,ازم لب گرفت و بلند شدیم لباس پوشیدیم.دیگه هیچ حرفی نزد کنار دستش نشستم آجیل خوردم و کلاه قرمزی دیدیم بعدام اومدم خونه.100 بار به خودم لعنت فرستادم جرا بیشتر پایه نبودم! شبش اس داد سینه هات خیلی خوب بودن اصلا فکرش رو نمی کردم, راستی لب پایینت خوراکه, گفت برام مهمه که اولین بار به من دست زدی.
خیلی سرتون رو درد آوردم.1 هفته از علی خبری نشد بعدم چیزی بهم گفت که تا خود صبح گریه کردم ولی با تمام این حرفا هم براش ساک زدم هم از پشت تقریبا دادم. ادامش خیلی طولانی می شد اگه خوشتون اومد میگم چه دردی کشیدم و چه عقی زدم وقتی پیشابش رو خوردم و فک می کردم که اعتقاداتم قوی هستن!!!

نوشته: نیلو


👍 0
👎 0
49725 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

397359
2013-09-01 10:40:11 +0430 +0430
NA

benevis badak nis karet…avalesh ke az khodet shuru kardi goftam ajiban ghariba belakhare 1nafar tu shahvani mese man peyda shod ke ghadesh 170 be bala nis :D vali tebghe mamul hameye pesara 6pako jigaran…ajiban ghariba…!!!
soalam ine ke kos o kir nemigoftin tu s bejash chi migoftin janam???
baghiasho benevis…mikhunam…

0 ❤️

397360
2013-09-01 16:35:43 +0430 +0430
NA

چرا دخترافکرمیکنن سکس کردن از ارزششون کم میکنه؟خانومای عزیز به عنوان یک هم جنس بهتون قول میدم عشق بازی باکسی که عاشقشی بزرگ ترین لذت دنیاست،نه تنهاشماروحقیرنمیکنه بلکه رابطتون عاشقانه ترمیشه

0 ❤️

397361
2013-09-01 17:03:12 +0430 +0430
NA

سارا توکه مارو کشتی یبار نظرتو بفرستی کافیه بخدا…
و اما شما دوست عزیز که زحمت کشیدی نوشتی کاش یه زحمت هم بخودت میدادی و نوشتتو یبار خودت میخوندی اونوقت فکر کنم دلت بحال ما میسوخت که مجبوریم اراجیف تورو بخونیم…
آخه انصاف هم خوب چیزیه.من به راست و دروغش کار ندارم و لی خداییش خودت متوجه میشی چی سرهم کردی؟! باور کن غیر قابل خوندنه… یاد معلم انشامون افتادم که گاهی زیز ورقه انشای بعضیها مینوشت غیر قابل اصلاح… :T :T :T :? :? :?

0 ❤️

397362
2013-09-01 17:37:38 +0430 +0430
NA

دختر خوب
تو زندگیت برات موقعیت های زیادی پیش میاد که باور ها و اعتقاداتت نسبت به خودت و دیگران به هم بریزه. اینا همه تجربست. این بزرگت می کنه و خودت رو بهت می شناسونه.
تجربه های تلخ بهتر از خوب ها ، ما رو بزرگ می کنن. رشد با سختی به دست میاد. اما اینکه بعد هر تجربه تلخ بخوای غمباد بگیری و خودت رو سرزنش کنی یا همش به خودت بگی کار بدی کردی، کار درستی نیست. درس بگیر و اگه دوست نداری تکرارش نکن ولی سرزنش کردن خودت، تو رو به جایی نمی رسونه جز ضعیفی پاهات برای گام هایی که بعدا باید برداری.
بنویس باقی داستانتو .

0 ❤️

397363
2013-09-01 20:01:34 +0430 +0430
NA

:/ :/ :/ :/ :/ :/ :/ :/ :/ :/ :/

0 ❤️

397365
2013-09-02 03:55:30 +0430 +0430
NA

وای ببخشید توروخدا خب چکارکنم خطا میده فکرمیکنم ثبت نشده

0 ❤️

397367
2013-09-02 04:39:35 +0430 +0430
NA

این دوگانگی تو هما ما جونای ایرانی هست واقعا خودمم نمیدونم چیکار کنم مثل جهنم و بهشته واقعا به راونشناش نیاز داریم وقتی لذت جنسی یه نیاز اساسی هست و اسلام این حکومت بهش جواب نمیده و تنها جوابش ازدواج که تو شرایطش نیستیم باید چیکار کنیم؟؟؟ کی جواب این شکست وجدان ها شکست شخصیت ها رو مرگ ما از این شکست هاست به نظر من منشا ۹۰ درصد از مشکلات ما چه طلاق(به دلیل مشکلات جنسی قبل ازدواج) چه اعتیاد از همین شکست هاست

0 ❤️