فیزیک (۲)

1400/09/07

...قسمت قبل

به جرات میتونم بگم بهترین ساکی که برا م کسی زده بود ساک زدن مانی بود جوری کیرم خواب من را ساک زد که هنوز چند دیقه از ارضا شدنم نگذشته بود داشت باز راست می شد دیدن مانی که داره کیرم را میخوره برام لذت بخش بود ولی ته دلم ناراحت بودم از کاری که کردم مانی داشت بازکیرم را را راست میکرد برای راند دوم که با صدای زنگ تلفن توی سالن به خودمون اومدیم بلند شد که بره تلفن را جواب بده منم نگاه به ساعتم کردم دیدم که الان 2 ساعته اونجام پاشدم لباس هامو پوشیدم و رفتم تو سالن مامانش پای خط بود داشت از کلاس میپرسید و مانی گفت که کلاس تموم شده و من هم رفتم مشخص بود که مادرش هم نگرانه تنها بودن مانی با من توی خونس که البته با خصوصیات مانی یه امر طبیعی هم بود بهم گفت چرا اومدی من الان می اومدم گفتم برای امروز کافیه باید برم اومد توی بغلم و گفت باشه ممنونم استاد خیلی خوش گذشت من دیگه مال شمام نمی دونستم تو اون لحظه چی بگم هم ناراحت بودم هم خوشحال تا می خواستم بیام بیرون یه لب جانانه ازم گرفت که کیرم باز نیم خیز شد اومدم بیرون و همش صحنه های سکس با مانی جلوی چشمم بود یه حس سرخوشی داشتم همراه با عذاب وجدان رسیدم خونه دوش گرفتم روی تختم دراز کشیده بودم تلفنم زنگ خورد مانی بود گفت رسیدین استاد گفتم بله مانی جان خونم گفت من دلم تنگ شد که برات ، برام این مکالمه عجیب بود نمیدونستم چی بگم مانی گفت راستی یه چیزی من به مامان بابام گفتم که شما گفتین نمی تونید جمعه ها بیاین کلاس یه موقع تماس گرفتن سوتی ندین گفتم چرا این کارو کردی خندید و گفت دیگه دلیلش را امروز فهمیدین من از شما خیلی خوشم میاد دوس دارم باهاتون رابطه داشته باشم اگه شما بخواین می تونم دوست پسرتون باشم در موردش فکر کنید گفتم باشه فعلا مانی جان گفت فعلا عزیزم و قطع کرد .
حول و حوش ساعت 9 شب بود که دیدم مامان مانی داره بهم زنگ میزنه برای چند لحظه استرس شدید گرفتم قلم داشت تند تند میزد نمی دونستم قراره چی بگه نکنه فهمیده باشه همه این فکر ها در کسری از ثانیه از ذهنم گذشت با ترس و لرز جواب دادم سلام خانم دکتر سلام کرد همه چیز عادی بود یه نفس راحت کشیدم تشکر کرد بابت کلاس امروز و گفت که نمی تونید همون روز های جمعه تشریف بیارید یاد حرف مانی افتادم گفتم نه متاسفانه گفت باشه ایرادی نداره قرارمون باشه همون سه شنبه ها پس گفتم بله حتما شبتون به خیر قطع کرد یه نفس راحت کشیدم واقعا به این همه استرسش نمی ارزید همون لحظه مانی پیام داد واتساپ که مرسی عشقم شام خوردی گفتم خواهش میکنم نه هنوز گفت بخور یه چیزی برای سه شنبه بعدی اماده باشی جواب ندادم نمیدونستم باید چیکار کنم اخرای شب بود که مانی پیام داد شبت خوش عشقم خوب بخوابی بازم جواب ندادم صبح از خواب که بیدار شدم بهم صبح به خیر گفته بود و یه عکس سکسی از کونش فرستاده بود نوشته بود من مال شمام حالا هرچقدر میخوای ناز کن و جواب نده با دیدن عکس حشری شدم گفتم سلام صبحت به خیر همون لحظه جواب داد بیا اینم معجزه کون خوبی گفتم ممنونم مانی تو خوبی گفت نه دلم می خواست بغلت باشم جوابی ندادم گفت مدرسه می بینمتون استاد و یه چشمک فرستاد
وای اصلا نمیدونستم چجوری باهاش روبه رو بشم پاشدم آماده شدم رفتم مدرسه ساعت دوم با کلاس مانی اینا کلاس داشتم رفتم تو مانی هم سرجای خودش خود نمایی می کرد تمرکز نداشتم اصلا تا دیدم رفتار اون کاملا عادیه منم شروع کردم به کار خودم که یهو دیدم پیام داده که خوش تیپ شدی قربونت برم خجات کشیدم نگاش کردم خندید و یه چشمک ریز زد آوردن گوشی مدرسه عادی بود با این که تخلف بود ولی همه داشتن کسی هم کاری باهاشون نداشت به هر شکلی بود کلاس تموم شد من بعد این کلاس برنامه ای نداشتم می رفتم خونه تو راه خونه بودم که مانی زنگ زد گفت می شه ببینیم همو گفتم من تو راه خونم گفت میشه بیام خونتون ، من با پدر و مادرم زندگی می کنم و بردن مانی خونه اشکالی نداشت اما تا حالا شاگردی را خونه نبرده بودم دوستامم اکثرا هم سن و سال خودمن ولی بردن یه پسر 17 ساله خونه یکم برام معذب کننده بود گفتم نه متاسفانه تنها نیستم گفت خوب عصر همو ببینیم گفتم مانی جان من عصر کلاس دارم گفت بعد کلاست بریم یه کافه باهاتون صحبت دارم پیش خودم گفتم اوکیه میرم تمومش می کنم صحبت می کنیم و بهش میگم که این رابطه درست نیست از طرفی هم چون جای عمومی بود راحت بودم برام ادرس یه کافه فرستاد نزدیک خونشون بود تقریبا ، ساعت 7 قرار گذاشتیم من کلاسم زود تر تموم شد 10 دیقه مونده بود به ساعت 7 رسیدم رفتم داخل یه گوشه دنج نشستم که به درب ورود هم دید داشت به گارسون گفتم منتظر کسی هستم که پیام اومد واتساپ عزیزم اگه کافه را پیدا نکردی بهت لوکیشن بدم پیام دادم من تو کافم مانی در کافه باز شد از چیزی که میدیدم تعجب کردم مانی با یه شلوار تنگ قد 90 با کفش و یه پیراهن تنگ صورتی و یه آرایش کاملا تابلو وارد کافه شد نگاه همه به در بود خیلی تابلو بود که ترنس یا گی هست من و دید اومد سمت میز خیلی از نگاه اطرافیان خجالت کشیدم و معذب شدم دست دادم نشست با یه عشوه ای کاملا دخترونه گفت ببخشید اماده شدنم طول کشید خوبی دوس داشتم سریع از اونجا برم نمیخواستم کسی من و با مانی اونم با اون شکلش ببینه البته چون من تا حالا فقط خونه و مدرسه دیده بودمش برام شاید عجیب بود برای خودش کاملا عادی بود این نگاه اطرافیان گارسون اومد مانی را کامل میشناخت احوال پرسی کردن و سفارش دادیم به مانی گفتم خوب بگو من عجله دارم باید برم مانی گفت باشه حالا کجاااا بزار سفارشمون را بیارن گفتم خوب پس بزار من بگم مانی تو شاگرد خوب منی خیلی هم خوشکلی و از یه خانواده خوب این هم که گرایش جنسیت چیه به خودت مربوطه میتونی با یکی هم سن و سال خودت باشی ولی من برات دوست مناسبی نیستم ترجیح میدم همون رابطه استاد و شاگرد را داشته باشیم در غیر این صورت متاسفانه نمیتونم دیگه بهت خصوصی درس بدم و فقط همدرسه می بینمت یکم از صراحت من جا خورد و گفت ببینید استاد ممنونم از تعریفتون ولی من هیچ علاقه ای به هم سن و سال خودم برای رابطه ندارم از شما هم خوشم میاد در موردش یکم بیشتر فکر کنید من خودم می خوام که با شما باشم نگرانیتون را هم درک می کنم دستش را گذاشت رو دستم و گفت یک ماه به من وقت بدین رابطه با هم را تجربه کنیم اگه خوشتون نیومد باشه چشم رابطمون باشه همون شاگرد و استاد این یک ماه را به خاطر من بزارید با هم ترای کنیم گارسون سفارشمون را آورد گفتم اخه تو از چی من خوشت میاد من خیلی معمولی ام و تازه گی هم نیستم بایسکشوالم گفت باشه من همه چیزتون را دوست دارم می خوام با شما باشم یک ماهه دیگه امتحان کنید داشتم به این فکر میکردم که این یک ماه قراره چه اتفاقی بیافته از طرفی هم دوس داشتم یه بار دیگه با مانی باشم ولی اون لباس پوشیدن تابلو و آرایش و نگاه اطرافیان داشت اذیتم می کرد گفتم باشه ولی یه شرط داره اگه قراراه با هم باشیم و این یک ماه را ترای کنیم باید بیرون کاملا معمولی و پسرونه باشی بدون آرایش و این مدل لباسا دستش را رو دستم حرکت داد و گفت باشه هر جور شما بخواین از کافه زدیم بیرون خونه مانی اینا نزدیک بود پیاده می رفت منم اسنپ گرفتم به سمت منزل تو راه بودم که پیام داد من رسیدم خونه رسیدی خبر بده گفتم باشه رسیدم خونه پیام دادم منم رسیدم دیگه قبول کرده بودم که یک ماهی با هم ترای کنیم همه چیز برام تجربه جدیدی بود و روز به روز به مانی بیشتر وابسته می شدم یه جورایی از این رابطه خوشم اومده بود دوشنبه شب بود که بهم گفت برای فردا اماده ای گفتم اره ولی اول درس و بعد شیطونی گفت چشم دل تو دلم نبود که بازم لباشو بخورم و باهاش باشم این بار قبل کلاس رفتم دوش گرفتم همیشه پشمای دور کیرم زده و تمیزه همون چنتا موی دور کیرمم زدم و اماده بودم که برم با مانی باشم من صبح تا ظهر کلاس داشتم و عصرش از مدرسه می رفتم خونه مانی اینا ظهر بود که برام یه عکس سکسی از سوراخش فرستاد و اتیشم تند تر کرد دیگه دل تو دلم نبود که برسم خونشون تو راه خونشون بودم که پیام داد برنامه شیطونی کنسله عشقم تعجب کردم گفتم چرا مانی گفت بیا میفهمی رسیدم دم در و رفتم بالا در زدم بر خلاف همیشه که مانی در را باز میکرد یه خانم مسن در را باز کرد مانی هم تو سالن بود اومد دست داد و گفت سلام استاد مادر بزرگم هستن همه برنامه هام به هم ریخت رفتم داخل و پشت میز نهار خوری نشستم مانی هم روبه روم پیام داد ببخشید من خبر نداشتم مامانم زنگ زده ازش خواسته بیاد که من تنها نباشم کاملا به نظرم منطقی بود نگرانی مادرش مادر بزرگش توی سالن نشسته بود و داشت ما را نگاه می کرد گفتم خوب مانی جان شروع کنیم شروع کردیم به حل تمرین و تست زدن مانی روبه روم بود و اروم پاشو روی پام می کشید و ساق پام را با پاهاش می مالید منم که برای یه سکس توپ اومده بودم منتظر یه تلنگر بودم حسابی داغ کرده بودم و کیرم داشت شلوارم را پاره می کرد از چشمای مانی شهوت می ریخت اما خوب نمی شد کاری کرد اخرین تمرین را دادم حل کرد وقتی دفتر را بهم داد که ببینم بالای دفتر نوشته بود با آسانسور برو توی پارکینک تا من بیام نگاهش کردم گفتم یعنی چی پیام داد واتساپ که برو تو پارکینک من 5 دیقه دیگه میام کارت دارم نمی دونستم قراره چی پیش بیاد از طرفی هم شهوت اجازه فکر کردن بهم نمیداد تو واتساپ گفتم باشه وسایلم را جمع کردم از مانی و مادر بزرگش خدافظی کردم و اومدم بیرون دل تو دلم نبود توی اسانسور بودم که پیام داد برو پارکینگ عشقم که منم اومدم رسیدم پارکینگ در اسانسور باز شد کاملا تاریک بود از اسانسور که اومدم بیرون لامپ های پارکینگ روشن شد دو تا ماشین بیشتر نبود که اسانسور بسته شد و رفت بالا اسانسور اومد پارکینگ دل تو دلم نبود در باز شد مانی اومد و گفت بیا بریم دست من و گرفت رفتیم اخر پارکینگ چنتا انباری بود یه دسته کلید دستش بود در انباری که شماره واحدشون روش بود را بازکرد یه انباری بزرگ بود که اخرش یه گاز قدیمی بود و به دیوارش دوتا دوچرخه تکیه داده شده بود با چنتا کارتن وسیله درش جوری بود که بیرون یا داخل مشخص نبود انباری یه چراغ کوچیک زرد رنگ داشت که روشنش کرد به من گفت برو تو دیگه عشقم وسط انباری ایستاده بودم که در را از داخل قفل کرد و گفت ببخشید عزیزم مجبوریم امروز را اینجا حال کنیم اومد تو بغلم و داشت لبمو میخورد گفتم کسی تو پارکینگ نم یاد گفت نه بیادم مشخص نیست ما توئ انباریم گفتم سرایدارتون چی گفت نه اونم بیاد مشخص نیست کسی تو انباره خیالت راحت فقط من باید زود برگردم داشت با دستاش کمربندم را باز میکرد شلوارم را کشید پایین و جلو زانو زد من دیگه کاملا راست کرده بودم تجربه جدیدی بود حس شهوت و استرس آدرنالین خونم را برده بود بالا داغم کرده بود از رو شرت کیرم را بوسید سر کیرم کاملا از شرتم زده بود بیرون از بغل شرتم شروع کرد به خوردن کیرم و قربون صدقه رفتنش ، شرتم را در اوردم و شروع کرد به ساک زدن این قدر شهوتی شده بودم و استرس داشتم که هر آن نزدیک بود آبم بیاد از تو دهنش کشیدم بیرون و بلندش کردم و شروع کردم به خوردن لبای نازش نالش در اومد همزمان دستم را از زیر تی شرتش رسوندم به سر سینش و سر سینه هاش را می مالیدم اونم داغ شده بود و زبونش را تو دهن من می چرخوند دستم را از تیشرتش در اوردم و از پشت رسوندم به سوراخ خوشکلش و شروع کردم به مالیدن سوراخش هیچ چیزی همراهمون برای سکس نداشتیم نه کاندوم نه لوبریکانت و هر دو داغ داغ بودیم برش گردوندم و این بار من زانو زدم و شروع کردم به خوردن اون کون کوچیک و سکسیش با دستاش کونش را از هم باز کرد و من داشتم سوراخ صورتیش را لیس میزدم نالش در اومد بود که صدای ورود یه ماشین به پارکینگ اومد پاشدم ایستادم استرس داشت روانیم می کرد مانی نشست و شروع کرد به خوردن کیرم ماشین پارک کرد و صدای بسته شدن درش اومد و طرف با اسانسور رفت بالا خیالم راحت شد کیرم دهن مانی بود و داشت ماهرانه ساک می زد و و با تخمام بازی می کرد و من از دیدن این صحنه لذت می بردم پاشد روبه روم ایستاد و با آب دهن سوراخش را انگشت کرد کیر من را گرفت و با سوراخش تنظیم کرد تا اومدم بگم که بدون کاندوم سکس نکنیم و به سافت رضایت بدیم سر کیرم داخل سوراخش بود شهوت اجازه فکر کردن بهم را نداد مانی خودش را عقب و جلو میکرد و سانت به سانت کیر من را سوراخش می بلعید من بی حرکت بودم تا مانی تا دسته کیرم را جا داد تو سوراخش و منتظر من بود تا کون نازش را بگام دستمام را روی کون خوشکلش گذاشتم و شروع کردم به تلنبه زدن سوراخش دیگه باز شده بود اما خشک بود کیرم را کشیدم بیرون و با یه آب دهن غلیظ سر کیرم شروع کردم به کردن کون مانی تلنبه هام را تند تر کردم سرش را اورد عقب ازش لب می گرفتم وبا سینش بازی می کردم دستم را از روی سینش گرفت و برد روی کیر کوچیکش با اب دهنم براش جق می زدم و سوراخش را می گاییدم سوراخش جمع و تنگ شد ارضا شده بود منم تلنبه های اخرم را تند تر کردم و کشیدم بیرون و روی کمر و کونش ارضا شدم تا حالا ندیده بودم این قدر آب از کیرم بیاد مانی گفت جون عشقم چقدر داغه چیزی برای پاک کردن بدنش نداشتم از توی کارتن های گوشه انبار یه تیکه پارچه برداشتم و پاکش کردم شروع کردیم به لب بازی شرت شلوارم را دادم بالا مانی لبام را خورد گفت عالی بود عشقم حالا برو بالا منم بعد تو میرم خونه رسیدی زنگ بزن در انبار را باز کردم پارکینگ تاریک تاریک بود چراغا باز خود به خود روشن شد تا رفتم تو اسانسور دیدم سر زاوهام خاکیه خودم را تکوندم و از خونه زدم بیرون همه چیز برام تجربه شیرینی بود شاید بهترین سکس عمرم را تجربه کرده بودم با کلی استرس ، خالی شده بودم مانی پیام داد کجایی عشقم
گفتم تو راه خونه عزیزم
گفت خوش گذشت
گفتم عالی بود
گفت دوست دارم
گفتم منم
ادامه دارد

نوشته: r.99


👍 22
👎 0
17001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

844901
2021-11-28 01:47:04 +0330 +0330

با وجود نثر تخمی و عدم رعایت علائم سجاوندی، که از یک معلم بعیده، ولی در کل خوب داستان رو در آورده بودی 👍🏻😂

2 ❤️

844903
2021-11-28 01:48:59 +0330 +0330

اگر یک نفر آرایش می‌کنه، ربطی به گی‌ها نداره
اگر کسی زنونه پوشی می‌کنه، ربطی به گی‌ها نداره
اگر کسی تن صداشو نازک و زنونه می‌کنه، ربطی به گی‌ها نداره

گی یک مرد است که از مردان دیگر خوشش می‌آید، با حفظ تمام کصشرهایی که جامعه بهشون میگه ویژگی‌های مردانه. بفهمید دوستان🙏🏻


844919
2021-11-28 02:53:49 +0330 +0330

چرا یدونه ازین دلبرها نصیب من نمیشه نازشو بکشم

0 ❤️

844939
2021-11-28 06:31:28 +0330 +0330

اقای گوت باز …ستون های بنای تئاتر شهر تو ماتحتت …
آخه این جمله …" عشقم رسیدی خونه زنگ بزن یعنی چی؟! اینجور که از نوشته ات معلومه …جنابعالی شدی جنده یه الف بچه ! یه پسر بچه هفده ساله یه مرد نره خر رو برای سکس انتخاب میکنه !!این مجوز براش صادر نمیشه مگر اینکه فراش مدرسه ات در بچگی با مدیر و ناظم و مبصر کلاسها ، کون حضرت عالی رو عشقش رو رسیده باشند…میگی نه ؟…سرِماه نشده هم کیر مانی رو ساک میزنی هم بهش میدی…

1 ❤️

844953
2021-11-28 08:49:02 +0330 +0330

اینکه به مانی مهلت دادین که باهاش باشین قشنگ بود.
امیدوارم این رابطه ادامه دار بوده باشه.
و چقدر خوشحالم که آدمای تحصیلکرده هم خاطراتشون رو می‌نويسن.
ممنون🙏🌹

1 ❤️

845004
2021-11-28 16:53:04 +0330 +0330

خوب بود بقیشم بنویس👍🏻

0 ❤️

846015
2021-12-04 01:37:14 +0330 +0330

داستانت قشنگه و خوب هم می نویسی ولی غلط نگارشی و املائی زیادی داری، لطفا دقت کن.

0 ❤️

846076
2021-12-04 07:13:32 +0330 +0330

من معتقدم شاید رگه هایی از واقعیت در این داستان وجود داشت اما اصلا اینطوری نیس که کسی از معلمش برای سکس اینجور رک و بی پرده درخواست کنه سرکلاس چشمک بزنه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها