قرار نبود اینجوری بشه (۳)

1401/05/17

...قسمت قبل

از ترس میلرزید توی دلم، قدم نمیشد بردارم
آروم دست منو گرفت و محکم فشار داد، دهنشو آورد دم گوشم و گفت خجالتو میزاری کنار، پول خوبی میدم بهت اگه بلد باشی چجوری راضیشون کنی
اینبارم همه پولتو به شوهرت نمیدم، نصفش مال خودته و من باورم نمیشد مخاطب حرفاش منم
با نفرت بهش گوش دادم،تمام تنم یخ کرده بود،
منو آورد دم مبل و نشوند کنار اون عرب و رفت سمت در ایوون
یکم زیر چشمی موقعیتمو سنجیدم، دیدم نیش اون عرب تا بناگوش بازه و آروم آروم داره تغییر حالت میده
دستشو از پشت رسوند به پایین تاپم و روی پوستم رو نوازش میکرد
ترس تو چشام بود
آروم آروم انگشتشو رسوند به نافم و منو انداخت تو بغلش و مشغول لای پام شد، منم عین یه عروسک توی دستش بهش تن داده بودم
انگشتشو انداخت لای شلوارم و دستشو رسوند به شورتم، صدای نفسام بلند شده بودن، اون عوضی داشت کصمو به ترشح مینداخت
حسااابی ک منو دستمالی کرد تو فکر این بودم که کاش زودتر با کیرش ته کصم رو میخاروند که یهو آروم آروم دشداشه رو داد بالا
عین آهو که با ترس به دندون شیر نگاه میکنه، با استرس چشمام دووی ببینم چقدره،
آروم داد بالا و یهو چیزی دیدم که تا الان ندیده بودم
چه چیزی داشت که نمیشد تصورش کنم
آب دهنمو قورت دادم ، به عربی ی چیزی گفت، ولی من فقط داشتم نگاهش میکردم
تا اومدم فک کنم ببینم ک داره چی میگه بهم یهو موهامو قاپید دور دستاش و سرمو آورد تا پایین لباسش، کیرشو گذاشت روی لبامو هی عربی حرف میزد
ازم میخاس براش بخورم
یهو بغض کردم، باورم نمیشد اینجوری بشه سرنوشتم
دو سه دیقه هی کیرشو بدون ملاحظه توی گلوی من کرد و منم لابلاش سرفه شدید میکردم، فقط یاد حرفای ساغر بودم و حواسم جمع این ک دندونم نخوره به کیرش
یکم ک گذشت اون یکی عرب از حمام برگشت و با حوله حمام نشست اون طرف من، شروع کرد به باز کردن دکمه شلوار مخمل سفیدم، تا اومدم بفهمم چی به کجاست دیدم لخت تو بغلشون دارم دست به دست میشم
یادمه هنوز لحظه ای که داشت کیرشو توی کصم میتپوند ومن از درد بخودم میپیچیدم، خیلی بزرگ بود
بعد یکی دوساعت به انواع روشها گاییده شدن، اونا یکیشون روی تخت اتاق دیگه و یکی دیگشونم روی تخت بغل من خوابید
من یهو از خواب پریدم، عین موقعی که توی خولب از بلندی افتاده باشی، تنم شوک شده بود
اومدم توی سالن، باورم نمیشد ولی دیگه دلیلی نمیدیدم لباس بپوشم، لخت کف سالن داشتم میگشتم تا ببینم ک چ خبره اینجا
غیر از این دو تا نر خر هیچکس نبود
آروم زیپ ساکمو باز کردم و لباس زیر و حوله برداشتم، یه تونیک سفیدم برداشتم و رفتم حمام
خوب خودمو از کثافت این عربا تمیز کردم و از حمام اومدم بیرون، قبل از اینکه موهامو سشوار کنم یه آرایش غلیظ کردم
تو آینه خودمو دیدم، یه بچه ۱۸ ساله با آرایش زنونه و یه لباس سفید تو تن مثل برفش، اونم تا وسط باسن
ساغر خوب میدونست از من چی بسازه
تازه میخاستم سشوار بزنم که یهو احسان اومد
یه نگاه به پاهای لختم کرد و یه نگاهم به تونیک بندی به حسابی تخت سینمو تو دید میزاشت
اومد نزدیکم منو بو کرد و یه لبخند ناشی از رضایت زد
آخه منم توی حمام شامپو بدن که ساغر واسم گرفته بود رو ردم، به تنم یه رایحه دلنشینی داده بود،
احسان یکم از بالا نگاهم کرد و گفت خیلی زود تر از تصورم باهاش کنار اومدی،
اومد یکم حالت صورتم تغییر کنه و حیا برگرده به وجودم ک احسان گفت کار عاقلانه ای کردی، نگران نباش جوری زندگی میکنی از این به بعد که همسر شاه نکرد، تو با این موقعیت و ظاهری که داری خیلی زود از این دنیا حقتو میگیری
من زبونم بند اومد، انگار وا رفتم
احسان تغییر حالتمو فهمید، منو پرت کرد وسط رویاهایی که واسه زندگیم داشتم واز اینکارش راضی بود
دوباره حیا از جلدم رفت، ی نفس عمیق کشیدم
احسان یه نگاه بهم کرد و گفت دیشب چطور بود؟ نظرت چیه
منم یه نگاه به پاهای لختم کردم و سرمو پایین انداختم، گفتم الان که خبری از دردهای دیشبم دیگ نیس
یکم خندید و جدی نگاهم کرد و گفت، تو این کار یاد بگیری از درد تنت ، چجوری لذت بسازی و رفت
واسم باورش سخت بود ولی تقلایی نکرد واسه کردن من
انگار منو یه جنده میدونست که دیگه سرنوشتمو قبول کردم
از در خونه که رفت بیرون یه تلفن زنگ خورد، نگاه کردم دیدم یه آیفون x داره زنگ میخوره، فک کردم مال عرباس، تا اینکه تماس تموم شد و دیدم عکس من پشت صفحه گوشیه، اونم عکسایی با لباس سکسی که ساغر ازم میگرفت
گوشیو باز کردم که دوباره زنگ زد، جواب دادم احسان بود
گفت اینم بابت استارت زندگی خوبی که درپیش داری ،مبارکت باشه
نگران شوهرتم نباش، فرستادمش انبار خارج شهر واسه کار، همونجام بهش جنس میرسونن که تورو اصلا یادش نیاد، حیف توعه کنار اون زندگیتو سیاه کنی
برو و خوب توی کار حواستو جمع کن و دلشونو ببر
باید خوب استفاده کنی چون اونا بهترین مشتریایی هستن که میتونی داشته باشی، چند روز دیگه میام دنبالت
دو سه روز با این عربا توی تهران میگشتم و حسابی ریخت و پاش میکردند، عوضش توی خونه چنان رمقی ازم میکشیدن که حسابشو تمام و کمال پس بدم
از جلو منو میگاییدن و زیر دسو و پاشون نفس میکشیدم
بعد ۳ روز که میخواستن برن احسان اومد
از ما خدافظی کردن و رفتن
احسان اومد جلو و منو بو کرد، من تا همین نیم ساعت قبلش زیر اونا خیس از عرق افتاده بودم و حسابی جر خورده بودم
سر و وضعم آشفته بود، واقعا خسته بودمو بوی گند آب منی شون رو تنم مونده بود
بهم چشمک زد و گفت تو حتی وقتی خسته ای و اینجوری آشفته ای ام کردنی هستی
بلند شو دوش بگیر، لباساتو بپوش که ساغر میاد دنبالت
پا شدم رفتم حمام، حس میکردم لبه های کصم زیادی آویزون شده
کصم یجوری میسوخت که میتونم حدس بزنم چطوری باز شده بوده
دوش گرفتم و لنگون لنگون اومدم بیرون، لباسامو پوشیدم و بدون آرایش لباسامو ریختگ توی چمدون دستی و از خونه زدم بیرون، ساغر توی ماشین بود، دم در منتظرم
حدس میزدم احسان اونو توی مکاناش راه نمیداد
سوار که شدم یه نیم نگاهی به سرتا پام کرد و گفت میریم خونه من، اونجا یکم استراحت کن تا ببرمت پیش دکتر و راه افتاد
اون کثافت بعد هر چند روز منو مرتب میبرد پیش یه دکتر زنان که باهاشون کار میکرد
اونم هرکاری از دستش بر میومد واسه من میکرد تا کصم گشاد نشه و از رمق نیفتم
بعد از اونم نوبت باشگاه میشد و تمرینایی که واسه تقویت عضله های بدنم بود و تغذیه ای که باید رعایت میشد، البته غیر از وقتایی که کار میکردم و کنار مشتریام چند روزی هرچی میخواستم میخوردم
یکی دوماه گذشته بود و یجورایی من جا افتاده بود واسم جندگی، توی زندگی روزمره ام پذیرفته بودمش ، احسانم با یه برنامه ریزی دقیق منو روز به روز بیشتر میساخت و کاملا آدمی که بودم رو فراموش کرده بودم
به طور مرتب ورزش و استخر و سالن زیبایی و چیزایی که واسم آرزو بودن
همه اینا خیلی سریع گذشت، باورم نمیشد الان چندماهه که شوهرم ازمن خبری نگرفته
همه چیز خوب بود تا این که یه روز احسان بهم زنگ زد
اون روز رفته بودم بیرون یکم خرید کنم واسه خونه، جوابشو دادم
سلام چطوری شاه ماهی
سلام ، ممنونم تو خوبی؟
ممنون، کجایی، باید ببینمت؟
گفتم بیرونم چطور مگه؟
گفت همین الان بیا من اومدم کردان، لوکیشن رو میفرستم،
به ساغر زنگ زدم و گفتم احسان خواسته منو ببینه
گفت برو و یه تاکسی واسم گرفت
وقتی رسیدم کردان تازه فهمیدم اینجا باغ احسانه، جایی که مخصوص عشق و حال خودشه
بدون همه آدماش اومده بود بیرون شهر توی باغش واسه عشق و حال ولی تنها
وارد ک شدم مانتو جلو بازم رو دراوردم و تاپ دامن نشستم جلوی احسان
گفت بعد این همه مدت یکم کنار من بودن سهم توعه، نیس؟
من یه لبخند ریزی زدم و یاد اولین باری که به زور منو کرد افتادم
گفتم آره خیلی وقته باهام کاری نداشتی
خندید و گفت هوست رو نمیشه ترک کرد و منو گرفت تو بغلش
یکم منو نوازش کرد و بعد خوردن نصفی از بطری مشروب، لخت تو بغل هم افتادیم
تا حالا اینجوری لذت نبرده بودم تو سکس
احسان عالی بود ، مثه یه کرگدن وحشی منو میکرد و سیر نمیشد
اون اوایل که منو میکرد هنوز یاد نگرفته بودم از سکس لذت ببرم ولی الان منو مست خودش میکرد
منو حسابی اورگاسم کرد و خودشم قبل اومدن کیرشو درآورد و کاندوم رو کند و اومد روی تنم بریزه که پریدم و سر کیرشو گذاشتم دهنم، اونقدر از سکسش راضی بودم که میخواستم فقط یجوری ازش تشکر کنم
اونقدر عالی براش ساک زدم ک نتونس حرف بزنه و تو دهنم خالی شد
بعد اومدنش نفس نفس زنان خوابید کنارم و عین آدمایی که کوه کندن خسته بود، یه سیگار روشن کرد و یکی ام به من داد
لخت کنارش داشتم سیگار میکشیدم و دیگ عین خیالم نبود
بهم گفت تو این مدت که بد نگذروندی؟
گفتم نه همچیز خوب بوده
گفت من تا حالا نشده زیر قولم بزنم
تو از من قول یه زندگی خوب رو گرفتی ، منم همه چیز واست فراهم میکنم، فقط باید همیشه گوش به فرمان من بمونی چون میتونم شوهرتو مث آوار روی سرت خراب کنم
از تهدیدش جا خوردم
گفتم من همیشه به حرفتون گوش دادم
گفت آفرین خوبه، برو بطری مشروب رو بیار، بطری رو آورد روی تخت و چند تا لیوانی هر دو رفتیم، تنم از گرمی مستی ویسکی آتیش گرفته بود
بهم گفت به ساغر گفتم ببردت عمل جوانسازی رحم کنی
گفتم برای چی، گفت باید بری، میخام بشی مثل روز اول ، همونقدر تنگ و همونقدرم دست نخورده
یکم بهم برخورد، عین پتک خورد تو سرم، تو ذهنم تصور کردم چه زن هرزه و ولنگ و بازی شدم ک دیگ کصش مثل قبل کوچولو نیست
تازه ۱۹ سالم شده بود و یجوری داشت آب زیر پوستم میدویید که ممکن نبود باور کنم
گفتم ینی انقدر بد شده بدنم؟
گفت نه، تو حالا حالا ها میتونی تو صدر بمونی ولی من نمیخام هرروز ازت مثل سگ کار بکشم
تو میتونی ماهی یه سکس کنی و دیگ بقیشو استراحت
گفتم چجوری؟ گفت فعلا تا همین جاش بسه، بعدن بهت میگم
فعلا میری و به دکترت میرسی
لباس پوشیدم و رفتم سمت خونه
تا شب گیج بودم، صبحش رفتم پیش دکتر ک دیگ واسم مهناز جون بود و اونم جوانسازی رحم کرد و بهم گفت تو حسابی دیگ تنگ شدی دختر، خیالت راحت چون از عقبم پلمپت کردم، فقط باید تا یه هفته سکس نکنی
سخت ترین قسمتش واسه من همین بود، یک هفته واسه منی ک دیوونه سکس بودم یکسال میگذشت
یه هفته شده بود و تو این تایم پریودمم گذشت و یه شب احسان به ساغر زنگ زد و ازش حالمو پرسید
ساغرم گفت چرا خوب نباشه؟ زنیکه گنده صبح تا شب پای تلوززیونه و بخور بخواب، الان دیگ مشخصه آماده سکسه
از شنیدن این حرفا تنم مور مور میشد، از جواب دادن ساغر فهمیدم ک احسان بهش گفتا بود ببرش تا مهناز چکش کنه، نمیخام رو سلامتیش ریسک کنم
مهناز منو معاینه کرد و گفت برو دنبال کارت که عین روز اولت دوباره کردنی شدی دختر
ساغر منو برد سالن زیبایی و حسابی بهم رسید و رفتم دیدن احسان
احسان ازم ۱۰ میلیارد تومن سفته گرفت، میگفت امضا کن، منم همرو امضا کردم
گفت از امروز باید بری سر راه یه نفر و یجوری مخشو بزنی
گفتم ینی چی؟
گفت باید ی روزای مشخصی بری یه رستوران و توجه یه مشتریای ثابتشونو جلب کنی، باید کیر اون یه نفر بدجوری تو کصت بره
منم عین یه گرسنه که بوی غذا بهش خورده گفتم ک چی بشه
گفت بعدو میفهمی فعلا میری و کاری ک گفتم میکنی
بقیشم ک حدس میزنید، ساغر منو جوری کص کرد و باورم نمیشد، بدنم تازگی تو پر شده بود و یه اندام ۲۰، تجربه فول و تقریبا دست نخورده ب نظر میرسیدم
یه چند روزی رفتم به اون رستوران و تونستم کارمو اکجام بدم، یه دام چیدم و شکارمو به نحو احسن انجام دادم، رعد دو روز زیر اون خوابیده بودم و چنان سکسی باهاش کردم که کم مونده بود سکته کنه
من تنگ با هرچی فن بلد بودم اونو محو خودم میکردم
اون ورزشکار بود، مهاجم شهرستانی یه تیم پرطرفدار بود،چند روزی هرشب پیش هم بودیم که ی روز احسان زنگ زد و گفت باید ببریش خونه ساغر و اونجا یه سکس وحشی روی تخت بکنی، گفتم برای چی ؟ گفت همین که گفتم، ولی باید توی سکس باهاش سر و صدا کنی و بگی که کیه
تو سکس اسمشو داد بزنی
من نفهمیدم، فقط بیشتر تو فکر سکسی بود ک میخام بکنم، بدجوری شهوت ازم میبارید،به هزار بهونه راضیش کردم ک تو هتل همو نبینیم، گفتم میخام صدامو تو سکس باهات آزاد کنم که وحشی بکنیم
خوب فهمیده بودم چیا میخاد تو سکس، رفتیم خونه و ساغر رو دیدم دم در توی ماشین واسم لایک فرستاد
فرداش اول صبح احسان بهم زنگ زد
گفت برو باغ من تا منم بیام، رفتم اونجا، تا ظهر نشستم تا اومد، گفت یا مدت همینجا میمونی
گفتم واسه چی؟
گفت یه فیلم واست میفرستم ببین، یه فیلم اومد روی گوشیم، وای باورم نمیشد، ۲ ساعت سکس من و اون فوتبالیست روی چند زاویه فیلمبرداری شده بود
زدم زیر گریه، صورتمون کاملا مشخص بود
شروع کردگ به قسم دادن احسان، التماسش میکردم، بدبخت میشدم اگه این فیلم پخش میشد
بهم گفت نگران نباش، خطتو از گوشیت دربیار و بهم بده، فعلا همین خط جدیدو استفاده کن، صورتت شطرنجی میشه ولی صدات نه، اصل این فیلمم پیش من میمونه، میفهمی ک چی میگم
با حالت التماس نگاهش میکردم و سیم کارتمو بهش دادم
اونم رفت
یکی دو هفته تو باغ زندانی بودم
از صب تا شب نشسته بودم و حوصله نداشتم، همش فکر اون پسر بدبخت بودم، پیش خودم میگفتم حتما زندگیش نابود شده
یروز احسان اومد باغ و سراسیمه اومدم با ترس جلوش، گفتم چی شد؟
(ادامه دارد…)

نوشته: آزاد و رها


👍 22
👎 4
35101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

889000
2022-08-08 04:10:27 +0430 +0430

چقدر حقیرن آدما
به چیزایی که حقش هستی برسی خونه ماشین موبایل اسباب بازی ، بنز
بعدش چی اما خودتون میدونید چی هستین و خودتونو میدونید بهتر چی خطاب کنید
زیاد هستن ازین دست دخترها و پرستوها
دخترای مجرد تو کیش
دو تاخواهرن هر کدوم واسه خودش خونه و ماشین بند و بساط و هر روز و هر شب کافه
از کجا آخه ، دریا هم بود تا الان باید خشک میشد ،
شیوه شونم اینه که میشینن اکثرا پای اینستای فوتبالیستای مشهور و نیمه مشهور و مخشونو میزنن حالا یه چیزی دست خوش میگیرن و به زندگیشون میرسن و از خودشون عکس میگیرن و زیرش از اصالت و ریشه و با کلاسی و شخصیت و زندگی و خانمی حرف میزنن
ما کارگرا بدبخت و بی اصل و نصب و بی شخصیت و بی سرپا هستیم
این خانمای هرزه پولکی و پرستو با اصل و نصب و با ریشه و با کلاس و تقوا و با دین و ایمان و اهل زندگی

یادت باشه
باد ما را با خود خواهد برد

1 ❤️

889003
2022-08-08 05:35:41 +0430 +0430

شاید به حساب اینکه یه داستان هست خوب وروان وجذاب باشه.اما اگر به نگاه خاطره یاواقعیت بخوایم نظربدیم زیادی اقراق شده باشه.درواقع کسکشت جوری سیستماتیک وباتجهیزات وکلی ادم انگار که مثلا رئیس یک سازمان گنده ایی باشه هست.
نمیگم دروغه این مدل ادما به کل نیستن‌‌.اتفاقا کسکش زیاده اما عام مردم دراین حد لوکس رو ندیدن وهمین شاید روی درک وپسندیدهدشدن داستان تاثیرگزارباشه.
حالااین نظرشخصی بود باقی دوستان هم نظراتشون قابل احترام.موفق باشید

0 ❤️

889014
2022-08-08 07:38:52 +0430 +0430

خیلی دوست دارم با نویسنده این داستان صحبت کنم…

1 ❤️

889021
2022-08-08 08:52:54 +0430 +0430

کدوم خری ده میلیارد سفته را امضا میکنه تا اخر عمرت هم کس بدی نمیتونی ده میلیارد را پاس کنی

0 ❤️

889046
2022-08-08 12:27:29 +0430 +0430

سری پیش هم یه همچین داستانی خوندم شیش ماه یه سال پیش بود
دختره پول گرفته بود و تو کیفش دوربین گذاشته بود
ابرام میرزاپور دروازه بان رو کله پا کرده بود و کلا بدبخت استعفا داد

0 ❤️

889047
2022-08-08 12:31:45 +0430 +0430

بشخصه خودم و نظر خودم تواین قصایا باجگیری و امثالهم بطرف بگی ننه و آبجیتم بیاری چنان بکنم و فیلمش بگیر و پخش زنده کن صدا سیما مردم حالشو ببرن و ببینن حاجیت چجوری میکنه
شما کیر و شهوت نداری بمن چه بنده یه کیر بیست سانتی دارم باید یه جور سیرش کنم حالا طرف ناتو بوده و فیلم گرفته باید خودمو دار بزنم
شهوت به چیز طبیعی مثل آب خوردن و شاشیدن و …
نباید ترسید و وا داد

0 ❤️

889061
2022-08-08 16:12:34 +0430 +0430

حقیقت اینجور داستانا و اینجور آدمها از کجا نشات میگیره و منشا و مبداش کجاست
بهتون میگم
به این محمدرضا لطیفی
رئیس سابق اطلاعات سپاه کلاردشت یکی نیست بگه:
داستان اون توریست عرب ، سردختر عموی هرزه و حروم زاده ات بهناز لطیفی چه بلایی آورد ، رو مردم فراموش نکردند !!
که وقتی دخترعموی حرامزاده ات را از ویلای اجاره ای اون عرب با آمبولانس بردن بیمارستان چالوس ، ۲۰ تا بخیه زدن به سوراخ کونش تا جای پاره گی بسته بشه !حالا الان تو داری با ابروی دیگران بازی میکنی ؟؟؟
محمد رضا لطیفی
بجای اینکه برای عربها خانم ببری
یکم نسبت به خواسته های جوانهای محل هم فکرکن
چراغی که به خانه رواست به مسجدحرام است
مال بچه های منطقه که خار نداره !

0 ❤️

909465
2023-01-05 02:52:34 +0330 +0330

ادامشو میشه بنویسی

0 ❤️