قشری که میتونن کثیف ترین ها باشند

1393/03/03

سلام

تنها توضیحی که قبل از شروع نوشتم میتونم داشته باشم اینه که. . این داستان نیست. . چون سر و ته نداره . . شاید یکی از دلایلش این باشه که فقط چند روزه كه ازش میگذره
شاید! شاید! بشه گفت خاطرس

من عینکی ام … اما اصلن عینک دوست ندارم_یه دلیل مهمش اینه که احساس زشت تر شدن باهاش پیدا میکنم!
من امسال بعد از کلی خرخونی ! موفق شدم یکی از مهندسی های دانشگاه تهران قبول شم و الآن ترم یکم
. . تصمیم گرفتم لنز بذارم__اما راستش روم نشد بابت هزینش از خونوادم پولی بخوام
یه مدت پولامو جمع کردم اما بازم ناکافی بود
پرس و جو کردم تا بالاخره یه مرکز لنز که نسبت به جاهاي دیگه ارزون تر بود رو پیدا کردم
رفتم و بی ترس و واهمه_در اولین صحبتم با دکتر گفتم که
پولش چقد میشه؟ . . . من اینقد پول رو یبارکی نمیتونم پرداخت کنم_ !!__میشه، برام قسط بندىش کنید؟؟
دکتر گفت ما همدیگرو میشناسیم؟؟؟که شما همچین تقاضایی دارید؟!!
گفتم نه!!_و براش توضیح دادم که دانشجوأم اینآ و درتوانم نیست همشو الآن بدم
گفت باشه!! . .اشکالی نداره عزیزم!!!
لحن" عزیزم"گفتن این دکتر مرد! برام نا آشنا بود
. . معاینم کرد و مشخصات لنزمو نوشت و قرار شد 2روز دیگه برم تحویل بگیرم
داشتم خارج مىشدم که گفت . . اسمت چی بود؟ . . گفتم هلیا_ف
خندید و گفت پس 4شنبه منتظرتم!!

بعدن که برگشتم خوابگاه به ریزه کارى های رفتارش ناخوداگاه فکر میکردم. . براى یه دکتر غیرطبىعی بود
اما. . طبق عادتم با خودم گفتم اشتباه فکر مىکنم !!!حتما سوء تفاهمه و اون هیچ منظور خاصی نداره. .!

دو روز بعد طبق قرار ساعت 11مطب بودم
تو راه رو کنار خىلیاى دىگه منتظر نشستم_دقیقا جفت من یه دستگاه معاینه چشمی گذاشته بود …
عصرش امتحان داشتم و کتابمو دراوردم داشتم میخوندم . . 20دقیقه ای گذشت که دکتر با اون بیمارش که داخل بود اومد تو هال و دقیقا مقابل همون دستگاه و جفت من نشست
سرمو انداختم پایین و مشغول درس شدم. . مثلا من حواسم بهش نیست!!!
کارش که تموم شد ناخوداگاه منو دید!! واقعا حواسم بهش نبود!! گفت تویی؟؟ چقد خوب شناختمت!!سلام!! خوبی دختر!! چقد درس میخونی! ازت بپرسم؟؟!
منم خیلی کوتاه نگاش کردم و فقط لبخند اجباری زدم
داشت میرفت تو که بیمار بعدی رو ببینه
که با یه صدای خاله زنکی گفت
اه ه دختر تو خیلی وقت شناسی!!
کاش کمی دیرتر میومدی. . الآن خیلی شلوغه!!
کپ کردم!!
رفت تو و دوباره اومد گفت بیا
داخل بخون/اینجا تمرکز نداری! !
منم با تشکر گفتم نه . . !
یکم نشستم و باخودم کلنجار رفتم چرا واقعا منظورش چیه؟؟؟ . . چرا من حالا؟؟ …
اگه خوشگلم که هزار برابر خوشگل تر از من الآن هست بین بیماراش
اگرم زشتم که زشت تر از منم باز هست!
خلاصه تو همین حین دوستم زنگ زد و قراربود ساعت 12یه جزوه بهش بدم
رفتم به دکتر گفتم میبخشید چقد دیگه نوبتم میشه؟(منشی نداشت اون روز) گفت تو بشین صدات مىکنم . . ساعت 12!
گفتم آخه دقیقا ساعت 12نمیتونم باشم! . . گفت کجا میخوای بری؟؟
گفتم کار دارم دیگه!
اشکالی نداره 12:30 بیام؟؟
گفت باشه هلیا خانوم! شما برو ولی زود بیا ! مراقب خودتم باش!!
اصن چشام 4تا شد!! گفتم مرسی و رفتم

خلاصه! . . ساعت 1 بود رسیدم مطب
تهیاز هر آدمی! حتی تا شعاع 500متری!!
در زدم رفتم تو
ی پسری بود پیشش که داشت باهاش حرف میزد
بهم گفت بشین الآن صحبتمون تموم میشه
خدا خدا میکردم پسره بعدش بمونه تا ما تنها نشیم! . . اما شد! . . چند دقیقه بعد پسره رفت
نگام کرد و گفت: .#. خب چطوری؟
_خوبم مرسی
#الآن لنزاتو برات میارم. .
_دکتر. . اینکه قیمتش ارزون تر شده . . خدایی ناکرده از کیفیتش کمتر نشده؟ . . یه وقت چشمم آسیب نبینه!
#. . 2ساعت برام توضیح داد که نخیرم!! . . من چون ازت خوشم اومد و دیدم دختر خوبی هستی! خیلی هم درس خونی! گفتم بهت کمک کنم!
. . بعدشم لنزارو درآورد و گفت وایسا اونجا تا برات بزارم
گفتم نه!!! بلدم خودم!
داشتم روبه رو آینه که پشت به آقای دکتر بود لنز میذاشتم که گفت
#هنوز نتونستی؟؟ بیام کمکت؟
_نه! خودم میتونم!!
#اه اه دختر چقد تو بداخلاقی!
من یکم مهربونی از تو ندیدم!
_ . . .

راستی خیلی نامردی!!

_نامرد؟؟ چرا؟؟
#که اون فکرو درموردم کردی!
_کدوم فکر دکتر؟؟
#. . موضوع کیفیت رو میگم! …
_نه من فکر خاصی نکردم! فقط سوال بود!

برا کسی که دوست داره یکم حرف سنگینی بود!

___دوست داره" رو بسیار! آروم گفت! اگه گوشم تیز نبود نمیشنیدم!

وای خدا_. . یخ کردم با این حرفش
دستم نمیگرفت . . خودمو زدم به نشنیدن و هیچی نگفتم
بعد از یه دقه گفتم دکتر این چرا اینجوریه!!؟؟ نمیره تو چشم!
اومد جلو دستمو گرفت که مثلا بهم بگه چجوری!! که دستمو کشیدم
دوباره و سه باره! اومد دستمو بگیره نذاشتم
پشتمو بهش کردم
و فقط متوجه شدم رفت تا جلو در و . . . چند لحظه بعد دستاش دور کمرم حلقه شد و از پشت کاملا خودشو بهم چسبونده بود
جیغ کشید و گفتم برو کنار عوضی!! . . دست و پا زدنم فایده نداشت . . بدن ریزم تو بغل اون هیولا تکون نمیخورد
داشتم به گریه میفتادم . . اما کلا کلا همیشه غرورم اجازه نمیده جلو بقیه گریه کنم . . . خودمو عصبی و وحشی درعین حال خونسرد نشون دادم
خم شد و گونمو بوسید. . و گفت فدات بشم که اینقد یخ زدی!. . نترس . . هیچ بلایی سرت نمیارم! . . مطمئن باش!
بعد شرو کرد از رو لباسامون خودشهو به من میمالید . . از طرفی هنوز منو محکم گرفته بود
چن دقیقه بعد فهمیدم کیرش شق شده. .چون خیلی خوب احساسش میکردم
. . همینطور که خودشو میمالوند,دستاشو آورد رو سینم و از رو مانتو سوتینمو زد بالا و ممه هامو گرفت دوستش و میمالوند
. . تو این مدت هم من جیغ جیغ میکردم وفوش میدادم . . اما فایده نداشت . . آروم گریه میکردمو تو دلم دعا میخوندم
یه دفه متوجه شدم شلوارشو دراورد و حالا کیرشو داره مستقیم بهم میزنه . . خیلی آه میکشید . . . یکم منو هل داد تا رو میز جلویی خم بشم. . دست کرد از جلو دکمه شلوارمو باز کنه. . منم داد میزدم که کثافت داری چیکار میکنی!!؟؟
با آه و ناله گفت نترس هلیا جان! . . به جان مادرم نمیکنم داخل! فقط میمالونم!! . . من داد میزدم وبیفایده بود! . . لامصب فک کنم دیواراش عایق بودن که صدامو کسی نمیشنید!!
شلوارمو تا زانو کشید پایین
و کیرش رو کرد لای دوتا پام . . و شرو کرد به جلو عقب کردن!
لحظه ای که کیرش رو لای پام احساس کردم . . خیلی حس عجیبی بود . . یه آن . . یه جوری شدم . . و دیگه دادو بیداد نکردم
کلفتی و بزرگی کیرشو واقعا حس میکردم . . خیلی بزرگ بود به نظرم
وقتی از پشت هل میداد جلو. . ازجلو…لای پام و تو کسم نصفش میزد بیرون . . .
دکتر حالش خیلی خراب بود. .خیلی آه میکشید و حواسش به بدن من بود فقط
. . یواش یواش دست میکرد و دکمه های مانتومو باز میکرد . . من بدنم سست بود. . . توان مقاومت نداشتم. . . همه دکمه ها باز شد . . لباسمو زد بالا . .حالا دستش رو پستون های سیخ شده ی من بود!! . . . با یه حرکت من برگردوند و حالا صورتم رو به خودش بود. … تو چشام نگاه نمیکرد . . . خم شد و دهنش رو گذاشت رو دهنم. . . دستش رو پستونام بود . . کیرش لای پام!
یکم که بهم زبون زد . . سرشو آورد بالا و گفت هلیا هیچ لذتی نمیبری تو؟؟ . . خوشت نمیاد؟؟
کیرمو نگاه کن . . بزرگ نیست؟؟ کلفت نیست؟؟ . . بدنم سکسی نیست؟؟ . . من با بی رمقی تمام فقط نگاش کردم؟؟ . دوباره اومد جلو و دهنمو زبون زد . . بعد گفت هلیا تو چرا با من حال نمیکنى؟؟ . . چرا از من خوشت نمیاد؟؟ . .
با دستش کیرشو گرفت و به کسم میمالید . . . وگفت کسی تو زندگیته که منو قبول نمیکنی؟!
. .
در ظاهر ساکت بودم . . اما تو دلم هیچ فوشی نبود که بهش ندم
. . با خودم میگفتم این آشغال عوضی رو چه حسب داره این چرندیاتو به من میگه؟؟ منو چی فرض کرده؟؟ به نظر آدم ساده ای میام؟! . . آخه کی با 2بار دیدارکوتاه کسی رو دوست داشته که حالا این عوضی ادعای عشق میکنه؟؟ . .

تو همین حین جناب شرو کرد به لیسیدن پستونام . . . سرشو کرد تو دهنش که من یه جیغ شهوانی . . به طور ناخوداگاه کشید . . . . خوشحال شدو گفت پس نقطه ی حساست پستونته
و شرو کرد به خوردن!! . .واقعا. حس غریبى بود برام . . دوست داشتم ادامه بده. . . کارام یکم غیر ارادی شد . . سرشو با دست گرفته بودمو وقتی داشت مک میزد فشارش میدادم توسینم
یهو بغلم کرد و درازم کرد رو زمین
کیرش رو به کسم میمالید و سینمو میخورد . . . شرو کرده بودم آه میکشیدم که کل شلوارمو دراورد و سرشو برد لای کوسم و زبون میزد
کسم پر مو بود . . مونده بودم چطور داره کسمو میخوره
. . واقعا از خود بیخود شدم و آه میکشیدم . . بلند بلند فوشش میدادم . . . واقعا حال خودمو نمیفهمیدم
. . نمیدونم چقد گذشت که بهش گفتم دیگه بسه!!! چند بر بلند دادم زدم سرش که تمومش کنه!
عوضی خیلی مظلوم نگام کرد و گفت باشه هرچی تو بگی!!
فقط یکم کیرمو بخور . . توروجون عزیزت. . گفتم خفه شو . . .
حالا از اون اصرار از من انکار . س آخر سر کیرشو آورد جلو دهنمو به زور کردش تو . . اما فورا پسش زدم
اونم گفت باشه چشم. . هرچی تو بگی!!
پاشدم لباسامو بپو شم . . اون همونطور منو نگاه میکرد … و دشتش رو رو کیرش میمالوند
لباسامو پوشیدم . . . که نمیدونم چه حسی بود که مثل تکواندو کارا محکم با پام زدم تو کیرش و گفتم پس فطرت آشغال!!!. . (قیافش دیدنی بود تو اون لحظه!! صورتش قرمز قرمز شد عین لباس چرکیده جمع شد و نشست و کیرش و محکم گرفته بود) . . . و شروع کردم به حرف زدن با صدای بلند
آخه عوضی!! کثافت تو چه دکتری هستی!!آشغال!! چطور میتونی اینقد ساده خیانت کنی؟؟ چطور تونستی از من اینطور سوء استفاده کنی؟؟؟ دست هیچ نامحرمی به من نخورده بود!! . . ببین تو با من چیکار کردی!!! . . اینجاش که رسیدم به شدت زدم زیر گریه . . .
ببین منو به چهروزی انداختی!!
خدا منو ببخشه به خاطر گناه بزرگی که کردم . . . خدا ازت نگذره با این کارت . .!! . . آخه عوضی این همه درس خوندی…زحمت کشیدی . . شدی دکتر!!! . . شدی متخصص!! . . بعد اینجوری با آبروی خودت بازی میکنی؟؟؟ فکر نکردی من الآم برم ازت شکایت کنم؟؟؟ فکر نکردی یکی متوجه بشه این تو چه خبره؟؟؟. . . میدونم ساعت باز بودن مطبت تا 1بیشتر نیست!! . . اما بدبخت!!!تو شانس آوردی کسی تو این فاصله نیومد!! . . از کجا معلوم؟؟ شایدم اومد رفت!! . . آره! . . منتظر باش تا چند روز آینده رسوا بشی!!
و خواستم بزنم بیرون . . که در قفل بود . . برگشتم داد زدم بیا این درو وا کن!!
لنگان . س با صورتی بر افروخته . . و چشمانی اشک بار التماس کرد بزار خودم برسونمت
از دلسوزی یا احمقی بود با التماساش پذیرفتم. . .
نیم ساعت بعد سوار ماشین مدل بالاش راه افتادیم__اصولا اسم ماشینا رو نمیدونم _فقط میدونم مشکی بود!
هیچ کدوم حرفی نزدیم . . در سکوت حرکت کردیم تا بالاخره پیش یه پاساژخیلی شیک نگه داشت . . نگام کرد گفت . . هلیا . . از آشنایی با تو خوشبختم . . و پیاده شد
یکم گذشت دید من پیاده نشدمو عین مترسک روبه رومو فقط نگاه میکنم درو برام وا کرد و بی اراده پیاده شدم و به سمت پاساژ راه افتادیم
موقع در ورودیش گفت اجازه داری هرچی بخوای انتخاب کنی
دقیقا اولین مغازه یه پالتو فروشی بو د . . همشون عالی بودن . . اما بهانه آوردم و گفتم اینا نه . . تو مغازه ی بعدی بودیم که . . تو ذهنم با خودم کلنجار میرفتم . .بخرم؟ یا نخرم؟
که یهو بهش گفتم ببین تو یه لحظة اینجا بشین من باز برم مغازه قبلیو بیام . . انگار اونجا از یکیش خوشم اومده. . اصرار کرد که بیاد و آخر قبول کرد و نشست
منم . . . پا گذاشتم به فرار . . تا تونستم دور شدم و وقتی یه تاکسی رد شد دست بلند کردم . . . رفتم به جایی که باید باشم
. . به ساعتم نگاه کردم . . هنوز وقتم برا به موقع به خوابگاه رسیدن تنگ نشده بود
. . اون لحظه هیچ یادم نبود که از امتحانی که عصر داشتم محروم شدم
. . ولی ته دلم خوشحال بودم که . . از اون مثیبت به شاید بشه گفت"سلامتی" خلاص شدم!!
. . جمله ای اون لحظه خیلی به ذهنم میومد این بود که . . دکترا . . اگه بخوان میتونن سوء استفاده گر ترین آدم ها باشند

نوشته:‌ هلیا


👍 0
👎 0
90603 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

418922
2014-05-24 09:00:04 +0430 +0430
NA

عَ جَ بْ کامل نخوندم چون خیلی چِرت بود سرم درد گرفت احمق دروغگو،

0 ❤️

418923
2014-05-24 15:18:39 +0430 +0430
NA

کوس شعر…

0 ❤️

418924
2014-05-24 16:46:17 +0430 +0430

متوهم
یک متوهم که تو فانتزی هاش دوست داره دکتر بکندش ولی اون بخاطر نجابتش فرار کنه و ادای تنگا رو در بیاره
خلاصه چرند بود

0 ❤️

418925
2014-05-24 18:49:09 +0430 +0430
NA

تنها توضيحي كه ميتونم بدم اينه كه شما جنده اي:D دكتر خوب شناختت. راستي منم دكترم اتفاقا جشم بزشكم هستم خواستي يه سر بيا حال كنيمD:

0 ❤️

418926
2014-05-25 00:21:53 +0430 +0430

ببین آدم وقتی کسش میخواره که نمیره چشم پزشکی.
.اگه اینجوریه که منم وقتی کیرم پا میشه و باد میکنه برم پیش متخصص غدد یا زایمان زنان
biggrin :-D :D +D =D :biggrin:

0 ❤️

418927
2014-05-25 03:02:30 +0430 +0430

زکی بابا زکی

0 ❤️

418928
2014-05-25 03:43:29 +0430 +0430

دانشجو و اينقد غلظ املاءي؟؟ابم كه قطعه اين وقت ريدن بود جنده؟؟

0 ❤️

418929
2014-05-25 05:08:12 +0430 +0430
NA

جون مادرتون اگه دارید البته یکی به من بگه چه جوری تجاوز لذت بخش میشه؟!!اینا همشون اول مقاومت میکنن بعد حال میکنن؟!!الهی بمیرین با این داستانهای گوزمالتون!!

0 ❤️

418930
2014-05-25 05:26:51 +0430 +0430
NA

نمی دونم راست گفتی یا دروغ
ولی موافقم که دکترا خطرناااااااااکن

0 ❤️

418933
2014-05-25 07:07:36 +0430 +0430
NA

ببین نمیدونم راست یا دروغ اما خوشم اومد

0 ❤️

418934
2014-05-25 07:24:16 +0430 +0430
NA

وهم و خيال بيش نيست! يك نفر تحصيلكرده خودشو در شرايطي قرار ميده كه ! هه هه! غلط املاي كه چ عرض كنم! زاييده ذهنت بود راستي واقعا برو دكتر!

0 ❤️

418935
2014-05-25 09:10:46 +0430 +0430

این چیزا که هر روز دارم میبینم تو خیابون…تو بیابون …تو مطب…تو ماشین ملت حالا یا زوری یا غیر زوری

0 ❤️

418936
2014-05-25 11:10:36 +0430 +0430
NA

he he !

0 ❤️

418937
2014-05-25 13:12:20 +0430 +0430

مجانى تف در کون گربه هم نميندازن.خب کص قشنگ مگه خر تخمهای دکتر رو گاز گرفته که تو درش بمالى؟

0 ❤️

418939
2014-05-25 14:57:00 +0430 +0430
NA

آها آها معنای تجاوزم فهمیدیم !!!1

0 ❤️

418940
2014-05-25 16:03:15 +0430 +0430
NA

كس مشنك البته دكترا كه عوضي هستن ن انقد شديد

0 ❤️

418941
2014-05-25 18:51:05 +0430 +0430
NA

طرز نوشتنت خوب بود . ولی تخیلی بود دکتره وازلین نداشت دروغ به این بزرگی ؟! O_O

0 ❤️

418942
2014-05-25 22:24:59 +0430 +0430
NA

چی به چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

418943
2014-05-26 03:40:56 +0430 +0430
NA

من که حرفی برا گفتن ندارم و کس شهری بیش نبود

0 ❤️

418944
2014-05-26 04:44:38 +0430 +0430
NA

به نظر من خیلی خوب تعریف کرد. از جنبه سکسیش نه ولی کاری که کرد اشتباه نبود. خودشو نفروخت آفرین داشت

0 ❤️

418945
2014-05-26 06:46:50 +0430 +0430
NA

به نظر من قالب بندى قبلا بهتر بود
ممنون از زحماتتون

0 ❤️