قمار بزرگ

1393/07/07

املت رو سرخ کردم.گذاشتم جلوم.نگاش کردم.نمی دونم چرا اون لحظه از بوش حالم بهم خورد.صدای مامانم منو به خودم اورد.اومد تو اشپز خونه.به املت جلوییم نگاه کرد.اهی از ته دل کشید که منو خیلی ناراحت کرد.حقم داشت.من نادیا باید املت بخورم برا ناهار؟.منی که تا چند سال پیش پول ناهارم سر به فلک میکشید؟یه خورده نون برداشتمو داخلش یکم املت گذاشتم و با بی میلیه هر چه تمام تر شروع به خودنش کردم.حق نداشتم از کسی ناراحت باشم.اصلا حق نداشتم.کی بودمو کی شدم.یه رویای چهار ساله بود که اخرش به کابوس تبدیل شد.چهار سال پیش وقتی فربد اومد خواستگاریم همین بودم.اما بعد ازدواج خیلی خیلی عوض شدم.خونوادم نسبتا فقیر بودن.اما خودم.خیلی باهوش بودم اما امکانات نداشتم و نتونستم اونجور که باید و شاید پیشرفت کنم.تنها چیزی هم که داشتم زیبایی بود.و الحق که به اندازه ی تمام نداشته هام زیبا بودم.اونقدر زیبا که تو همون نگاه اول دل فربد رو بردم.فربدی که از هیچ لحاظی هیچی کم نداشت.بیسته بیست بود.یه دکتر .دکتری که یادمه وقتی سه سال پیش ازش جداشدم فوق تخصص داشت.فوق تخصص بیماری های قلبی.خیلی پولدار.بسیار زیبا.بینهایت فهمیده.و بسیار مهربون.نمیدونم شاید حالا که از دستش دادم اینقد ازش تعریف میکنم.چقد سخته.تو کمتر از یک ماه نابود شدم.بذارید از اول بگم.4 سال بود که با فربد ازدواج کرده بودم.عاشقم بود.همه ی زندگیش من بودم و بچه ای که قرار بود به زودی روش تصمیم بگیریم.فربد دوس داشت بچش شهریوری باشه واسه همین باید چند ماه دیگه یعنی وسطای زمستون واسه بچه دار شدن اقدام میکردیم.سه ماه دیگه مونده بود که بخوایم بچه دار شیم که.که.که من بزرگترین اشتباه تمام زندگیم رو کردم.اشتباهی که نه تنها خودم بلکه اطرافیانم رو هم از پا در اورد.خوشتیپ بود.بچه پولدار.چرب زبون.هم سن خودم و یه کیس مناسب برا دوستی.عمرا به پای فربد نمی رسید.اما یه حسی منو به سمتش میکشوند.یه ماهی بود که باهاش دوست بودم.چند باری همدیگرو دیده بودیم.اما حتی با هم هم دست نداده بودیم.فقط چند بار اون منو لمس کرد که با تندی از خواستم اینکارو نکنه.اون شب هم طبق معمول ساعت 9 فربد از مطبش برگشت.خیلی خسته بود.واسه همین بعد از صرف شام رفت تا بخوابه.منم فرصتو غنیمت شمردم و شروع به اس بازی با رامتین کردم.عاشقانه ترین حرفایی رو که میشه بر زبان جاری کرد رو بهم میگفت .چیزایی که فربد همیشه بهم میگفت.اما برام تازگی داشت.وقتی برای اولین بار به رامتین گفتم عزیزم دلم یه جوری شد.همین جوری اس بازی میکردیم تا…صب بیدار شدم گوشی کنارم بود.نگاش کردم چند تا اس رامتین بود که بی جواب گذاشته بودمشون.خیلی ترسیدم که نکنه فربد فهمیده باشه ولی نه…اگه فهمیده بود الان من زنده نبودم.(((((((((این قسمتش مربوط میشه به حرفایی که بعدا فهمیدم…فربد چون ششب زود خوابیده بود صبح زود بیدار شد…اومد بالای سرم.خواب بودم و گوشیم کنارم بود.فربد منو بوسید و گوشیو گذاشت رو عسلیو.شانسی دستش به یکی از دکمه هی گوشیم خورد.و…اون چیزی که نباید میشد اتفاق افتاد…تمام اس های مار و دید.همشو…از قربون صدقه رفتن های رامتین تا عزیزم گفتنای من.اولش باورش نمیشد.فک میکرد که هنوز خوابه ولی نبود.نبود و هر چه که دیده بود راست بود.حس کرد قلبش وایساده.ناخوداگاه اشک تو چشاش جمع شد و ناغافل از گوشه ی چشمش چکید پایین.به زور اب دهنشو قورت میداد.اولین فکری که اومد تو ذهنش این بود که منو بکشه.فکر بعدی این بود که منو اونقد بزنه که از هوش برم تنبیهم کنه تا دیگه از این غلطا نکنم…ولی فربد تمام اعتمادشو نسبت به من از دست داده بود.بلند شد و از اتاق رفت شاید فکر میکرد این یه شوخیه یا یا هر چیز دیگه ای…))))))))بهش زنگ زدم جوابمو داد یکم باهاش عاشقانه حرف زدم تا کار دیشبم رو فراوش کنه.قوربون صدقش رفتم و گفتم که خوابم برده بود.و اصلا نمیدونستم که با این خیانتم فربد رو نابود کردم…فربد بهم گفت که کارش یکم سخت تر شده و دیر تر میومد خونه.حدودا ساعت یازده…منم از خدا خواسته قبول کردم.یک ماه بعد.یه روز خیلی شوم از طرف دادگاه برام احضاریه اومد…فربد در خواست طلاق داده بود و مدرکایی داشت که ثابت میکرد من ناپاکم.از عکس و فیلم گرفته تا شاهد عینی…بر گشتم خونه.رفتم تو حیاط خواستم برم تو که خیلی سرد صدام کرد.هنوز تو شوک بودم.با یه ساک کوچولو اومد پیشم .انداختش جلو روم.دوسه دست لباس بود.بهش گفتم همین؟گفت اینم زیادته.پرسیدم پس کو طلاهام؟پوز خند زد بعد دادا زد گمشو تا با با مشت و لغت از این خونه بیرونت ننداختم…پشتم گرم بود.فوری زنگ زدم به رامتین.اومد.بهش گفتم چیشده.گفتم رامتین دیگه راحت شدیم.می خواد طلاقم بده.بهتر شد میتونیم راحت تر ازدواج کنیم…با بهت و حیرت حرفم رو تایید کرد.

دو ماه بعد از هم جدا شدیم.تقریبا همون موقعی که قرار بود بچه دار شیم…یه سکه از مهریه م رو هم بهم نداد.برا منم مهم نبود…رامتین پولدار بود.خبر طلاقم تو فامیل مثل بمب ترکید…پدر و مادرم از همه بیشتر ناراحت شدن…اما من اصلا.به رامتین فشار میاوردم که هر چه زود تر بیاد خواستگاریم.ولی اون یکم دست دست میکرد.گفت باید یه مدتی صب کنیم تا بتونه پدر و مادرشو نرم کنه…هفته ی بعد اولین رابطمون رو داشتیم…و بعد از اون تقریبا هر روز.3 ماه به طور مداوم با هم رابطه داشتیم…تا اینکه کم کم حس کردم رامتین داره نسبت بهم سرد میشه…یه روز اومد پیشم تو کمتر از 30 ثانیه تمام هستیم رو بر باد داد…گفت نادیا ببین خانوادم قبول نمیکنن.نمیشه باهم ازدواج کنیم پس بهتره همدیگرو فراموش کنیم.خیلی متاسفم.خداحافظ…کلمه ی اخرش تیر خلاص بود بر پیکر بی جان من…همه چیزم نابود شد…تو کمتر از 6 ماه تمام زندگیم رو از دست دادم.مثل یه قمار بود .خیلی سریع و یکدفعه همچیو باختم…از فربد اطلاع دقیقی ندارم اما شنیدم یه پسر 2 ساله داره که اسمش هیربده.رامتینم که بعدا فهمیدم اصلا راجع به من به خانوادش چیزی نگفته…رامتین طبق معمول مشغول عشق و صفاس.فربدم که بعد از طلاق من دو ماه بعد با دختر خالش عروسی کرد…هیچی ندارم.هیچی.شدم همون نادیای 8 سال پیش فقط یه خورده سنم بیشتر شده.و زیباییم از دست رفته.باورتون نمیشه با اینکه هنوزم تو زیبایی می درخشم دیگه هیچ خواستگاری ندارم.هر کی قصه ام رو میشنوه اروم میذاره میره…نیومده بر میگرده…

نوشته: نادیا


👍 0
👎 0
58000 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

438376
2014-09-29 16:31:41 +0330 +0330

Inja shode jaye roya pardaziiiii dash1

0 ❤️

438377
2014-09-29 16:32:51 +0330 +0330

اومدی داستان تعریف کنی یا چس ناله بزنی!!!
مزخرف بود دلمم به حالت نسوخت :|

0 ❤️

438378
2014-09-29 16:36:18 +0330 +0330
NA

بيا من خواستگارت ميشم.
زنم ميشي؟

0 ❤️

438379
2014-09-29 16:51:12 +0330 +0330
NA

صدف بچه کجایی؟

0 ❤️

438380
2014-09-29 17:06:27 +0330 +0330
NA

ماشاالله بچه کجایی اینهمه شجاعی

0 ❤️

438381
2014-09-29 17:26:53 +0330 +0330
NA

عزیزم بیا خودم میگیرمتD:

0 ❤️

438382
2014-09-29 17:47:03 +0330 +0330
NA

حقته زنیکه عوضی تو که میگی بیسته بیست بود پس دردت چی بود؟؟؟کیر اضافه میخواستی؟؟؟؟لیاقت نداشتی

0 ❤️

438384
2014-09-29 19:22:20 +0330 +0330
NA

نصف اول داستانش مثل یه اتفاق بود که تو زندگی من افتاده

0 ❤️

438386
2014-09-30 05:33:33 +0330 +0330
NA

خانمی اشتباه بزرگی کردی اما راه توبه بازه و با توکل به خدا وصبر در راه عبادتش مطمن باش باز روزهای خوش به زندگیت بر میگرده خودتو جمع و جور کن و به خدا توکل کن و خودتو به منجلاب نکش

0 ❤️

438387
2014-09-30 08:32:29 +0330 +0330
NA

من کمی از داستانت ناراحت شدم…ولی اینا همه نتیجه قانع نبودنه…یه لحظه هوس…لطفا خوانومای دیگه ببینن

0 ❤️

438388
2014-09-30 10:18:21 +0330 +0330

تجربه تلخی ه
امیدوارم هیچ دختری تو زندگیش تجربه های تلخ نداشته باشه از دست ما پسرای حوس باز

0 ❤️

438390
2014-09-30 11:33:07 +0330 +0330
NA

کیر تو اون کس پارت
کونت میخارید خیانت کردی
کسایی مثل تو هستن که معنی عشق رو نمیفهمن

0 ❤️

438391
2014-09-30 13:32:10 +0330 +0330
NA

خلایق هر چه لایق

0 ❤️

438392
2014-09-30 16:58:06 +0330 +0330

من نمیدونم تو چی انتظار داشتی.
چون کسی که میخواد ازدواج کنه میره سراغ یه دختر نه اینکه با یه زن شوهردار دوست بشه
کسی که با یه زن شوهردار دوست میشه یعنی فقط سکس میخواد. بدون مسئولیتهای جانبیش
در واقع خودت این بلا رو سر خودت آوردی

0 ❤️

438393
2014-09-30 17:35:14 +0330 +0330
NA

متاسفم شدم ولی به قول دوستمون کسی که با یه زن شوهر دار دوست میشه فقط دنبال یه سکس بی قید و بنده! از ماست که بر ماست! اشتباه بزرگی رو مرتکب شدی!

0 ❤️

438394
2014-09-30 17:54:29 +0330 +0330
NA

آینه عبرت نوشتی یا داستان؟؟
اگرواقعی باشه که خاک برسرت.همین شما انگلها هستید که زندگی رو به لجن میکشید

0 ❤️

438395
2014-09-30 19:11:11 +0330 +0330
NA

تو یک جنده به تمام معنایی چون هیچ کمبودی تو زندگیت نداشتی ولی باز هم رفتی به بیگانگان کس دادی حقته لاشی.
ولی هستند کسانی که هرزگی میکنند کا واقعا مجبورند و از روی خوشی نیست .
به نظر بنده تا زیاد پیر نشدی برو به همه بده البته پولی باش شاید برای آخر عمرت پس اندازی داشته باشی جننننننننننننده حالم ازت بهم میخوره

0 ❤️

438396
2014-09-30 19:13:08 +0330 +0330
NA

اگه بدونی چقدر خوشهال میشم که این بلاها سر تو و امثال تو میاد.

0 ❤️

438397
2014-09-30 22:50:39 +0330 +0330
NA

هنوزم دیر نشده…به شرطی که واقعا از اشتباهت درس گرفته باشی …نا امید نباش درست میشه توکلتم به خدا باشه

0 ❤️

438398
2014-10-01 03:59:53 +0330 +0330
NA

این داستان مثل دختریه که پردشو دوخته. یا اونی که پول نداشت تو آتیش سوخته.

0 ❤️

438399
2014-10-01 06:24:07 +0330 +0330
NA

دوستان یادتون رفته فوش بدین؟
اخه خارکسه این جا جای داستان زندگی نامس یا داستان سکسی. ساعت زنگوله دار تو کونت، جنده ننه.
استفراق سگ تو کست. سکسی بنویس

0 ❤️

438400
2014-10-01 13:19:52 +0330 +0330

این قمار نیست تو قمار یا میبری و یه دنیارو بدست میاری یا میبازی و دنیاتو از دست میدی بازی بلد نبودی قمار بازم نیستی چون بازیتو شروع نکرده باختی

0 ❤️

959465
2023-11-25 10:21:37 +0330 +0330

خلایق هرچه لایق
ادما بدبخت نیستن با افکار غلط و حماقتشون باعث بدبختی خودشون میشن
سزای ادم خیانت کار کثیف همینه

0 ❤️