كاش آبم ميومد

1393/04/02

سلام.من اسمم امينه و متولد٧٤ هستم.حدودا از٣سال بيش دختربازى رو شروع كردم.خداروشكر تو دختربازى طالعه خوبى دارم،مثلا تو اين٣سال حدود١٠تا دوس دختر و دوس زن درست و حسابى داشتم،كه يكى از بهترين شون نوشين جونم بوده.نميخام مثل بقيه داستانا الكى بكم خييييلى ناز و…بود اما خداييش از نظر قيافه خوب بود و مهم تر از قيافه خييييييييييلى بامعرفت،بود.نوشين متولد٦٢بود حدود١٢سال ازم بزرگتر بود منم چون دوتاخونه داريم(اخه بچه رفسنجانم و يه خونه براى ضبط پسته داريم و در طول سال خاليه ب جز يكى دوماه كه بابام اينا ميرن براى درست كردن پسته)،خلاصه چون دوتا خونه داريم و يه كوچولو بچه خوشكلم و زبون باز تونستم نوشين رو ب دست بيارم.نوشين هم چون داشت طلاق ميگرفت پيش خواهرش زندگى ميكرد وازاد بود و مثلا درهفته دوسه شب ميرفتم دنبالش و ميرفتيم اون يكى خونه ما كه خالى بود.يه شب مثل شباى ديگه قبل از اينكه برم دنبالش ازش پرسيدم برا امشب چى بگيرم كه انتظار داشتم مث شباى ديگه بگه ابجو اما اونشب گفت ترياك بگير منم چون قبلا سه چهار بار قرص خورده بودم و از مزه نعشگى خوشم اومده بود حرفشو رو هوا زدم و گفتم باشه،سريع زنگيدم به پسر خاله م كه باهاش جور بودم،گفتم جنس ميخام اونم چون باباش ىعنى شوهرخاله م مواد فروش تبهست خيلى راحت گفت بيا بگير.منم حاضر شدم و رفتم از پسرخاله م گرفتمو رفتم دنبال نوشين.رسيديم وطبق معمول هميشه ماشين رو زدم دم خونه همسايه و از در حياط رفتيم تو اخه خونه دوتا در داره و منم فقط كليد در بزرگى روداشتم.خلاصه رفتيم داخل و مث هميشه لباس راحتى پوشديم و رفتىم نشستيم شروع كرديم حرف زدن بعدازحدود٢٠دقيقه نوشين گفت امين برو بساط رو بيار منم رفتم همه چيزو اماده كردم و نشستيم كنار هم و شروع كرديم به كشيدن و كسشر گفتن و خنديدن.يه يك ساعتى گذشت كه گفتم نوشين بريم رو خت؟گفت بريم.رفتيم رو تخت و لباسامون رو در آورديم و زير پتو خوابيديم تو بغل هم و يه كوچولو قربون صدقه هم رفتيم بعد من يواش يواش سرمو چسبوندم ب گوشش و شروع كردم به خوردنش و دستمم اروم بردم رو كوسش و شروعت كردم ب بازى كردن با چوچولش و با انگشت وسطم اروم ميكردم تو كوسش كه اروم ميگفت امين اذيتم نكن ااااه…بعداز چند دقيقه كه ديدم حسابى كوسش خيس شده،منم كه حسابى كيرم شق شده بود گفتم عشقم بيا بالا اونم سريع اومد نشست سركيرم و با دستش كيرمو تنظيم كرد دم سورلخش و اروم ميومد پايين و اخ و واى ميكرد تا اينه كيرم كامل تو كوسش قرارگرفت و شروع كرد به بالا و پايين شدن و جيغ كشيدن و سرشو اورد پايين و شروع كرد باهام لب گرفتن و زبونش رو تا ته ميفرستاد تو دهنم و اووووووم اووووم ميكرد خلاصه حدود٤٠دقيقه طول كشيد تا من ابم اومد البته نوشين تواين مدت سه بار ارضا شد و حسابى حال كرده بود،دوباره يه ده دقيقه كنار هم درازكشيديم و يه كوچولو هم لباى همو خورديم.بعد من گفتم نوشين بريم نعشه كنيم كه گفت من خسته ام اگه اجازه بدي بخوابم بهش گفتم وااااى كه چقد كون گشادى،گفت اقاى زرنگ و كارى نه اينكه خودت كون گشاد نيستى اقا روتخت خوابيده و منه بدبخت همش حركت داشتم حالامخسته شدم،گفتم باشه بدجنس خانم بخواب.گفت ديگه اينقدرام بيمعرفت نيستم كه رو تخت بخوابم و تو تنها برى بيرون بشينى برا همين يه لحاف برداشت و اورد و كنار بساط پهن كرد و با شورت و سوتين دراز كشيد و همين كه من ميكشيدم و باهاش حرف مسزدم بيچاره خواب رفت منم حدودا تا ساعت٥ داشتم ميكشيدم و حسابى نعشه شده بودم و ديگه رفتم بخوابم،رفتم تو رخت خواب و شيطونيم گل كرد و بند سوتينش رو ميكشيدم و ول ميكردم چندبار كه اين كارو كردم بيدار شد و بهش گفتم بسه تنبل پاشو،گفت باشه يه سيگار روشن كن واسم عزىزم منم دوتا سيگار روشن كردم و شروع كرديمب كشيدن كه كىرم شروع كرد به راست شدن،ازپشت دستمو گذاشتم رو گردنش و شروع كردم به ماليدن سينه هاش بعد خودمو از پشت چسبوندم دم كونش سيگارش كه تموم شد چرخوندمش طرف خودم و شروع كرديم به مالوندن همو لب گرفتن بعد دستمو بردم تو شورتش كوسش رو مالوندم ايندفه خيلى حشرى شده بود و به خودش مى پيچيد بلند شديم و رفتيم رو تخت شروع كرد با دستش كير و خايه هامو مالوندن منم سيمه هاشو ميخوردم كه گفت امين كافيه بكن توش منم گفتم باشه نفس اما تو تاحالا خواب بودى و ديگه خسته نيستى پس خوددت بيا بالا ونم كه حسابى حشى شده بود بدون چون و چرا سريع اومد نشست سركيرمو منم يه دفه خودمو دادم بالا و كيرم تا ته رفت تو كوسش و يه جيغ خييييييلى بلند كشيد و منم سريع دهنشو گرفتم وبعد خودش شروع كرد به لب گرفتن باهام،حدودا يك ساعت كردم ابم نيومد اخه خيلى كشيده بودم و كمرم سفت شده بود اما اون دوبار ارضا شد و خيلى شل شده بود گفت امين ديگه نميتونم اومد پايين و افتاد رو تخت ديگه خودم رفتم نشستم پايين پاش و كيرمو حسابى دم سوراخش مالوندم تا بازحشرى بشه كوسش حسابى خيس و داغ شده بود برا همين تاكه كيرموگذاشتم دمسوراخ كوسش خزيد و رفت داخل به سرعت برق تلمبه ميزدم ميخاستم لباشو بخورم اما ازبس حشرى شده بود گفت امين جونم فقط بكن آيييييييييييييييي… همينجورى ٥٠دقيقه كردم اما باز يه بارم ابم نيومد ديگه روز زده بود و حدود ساعت٧بود نوشين هم سلعت٨ونيم دادگاه داشت ببت طلاقفش برااينكه ديرش نشه و ميخواست منم حال كرده باشم چهار دستو پاشد گفت امينم اينجورى بكن چون ميشه سريع تر تلمبه زرد شايد ابت بياد،كه يدفه چشمم افتاد به سوراخ كونش داشتم ديوونه ميشدم چون واقعا كون خوبى داشت،كيرمو گذاشتم دم سوراخ كونش وااااااى خيلى نرم بود همين جور تو حال خودم بودم كه ديدم داره ميگه نه امين ازاين قرارا نداشتيم منم چون خيلى دوسش داشتم بيخيال شدم و دوباره شروع كردم از كوس كردن ازپشت هم موهاش رو پيچيده بودم دور دستم با يه دست ديگه هم سينه هاشو ميمالوندم تقريبا٤٠دقيقه با تمام قدرت تلمبه زدو اما باز خبرى از اومدن اب نبود ديگه كل بدنم خيس عرق شده بودو بدنم نا نداشت نوشين هم خيلى جيغ و داد ميكرد(اخخخخخخخ كوسم،بسه امين جون و…)فهميدم داره اذيت ميشه و كلا بيخيالاومدن ابم ش دم بلندشديم و رو تخت دراز كشيديم و نوشين رفت دستشويى و خودشو شست اومد با شورت تو بغلم لم داد،دوتا سيگار روشن كرد و باهم كشيديم و سر به سر هم گذاشتيم بعد گفت برو دستشويى منم اينجارو تميز كنم بريم كه ديرم نشه منم پيشونيش رو بوسيدم و گفتم چشم سرهنگ،رفتم دستشويي و برگشم كه نوشين گفت امين صداى در حياط اومد من جرات نكرم نگاه كنم،گفتم عزيزم خيالاتى شدى اين موقع صبح غير مماينجاكنه كسى بياداينجا،رفتم از پنجره نگاه كردم ديدم بله شوهرخاله م(اون مواد فروشه نه،يكى ديگه)گويا كليد در رو از بابام گرفته بود تا بيا حياط رر با تانكر فشار قوى بشوره اخه نزديك فصل پسته ها بود و برا خشك شدن پسته ها بايد يكى دو روز پهنشون كرد روحياط برا همين نبايد حياط كثيف باشه.به اين ترتيب من و نوشين جونم زندانى شديم تا رفتن شوهرخاله م.اخه ما تو اون خونه زندگى نميكنيم و ازترس دزدا هميشه همه درا قفل هستن و منم كليد اون يكى درو نداشتم،از يه طرف ناراحت بودم كه نوشين جونم به دادگاهش نميرسه از طرف ديگه هم خوشحال بودم كه ميتونم بيشتر باهاش باهاش.نوشين هم كه يه زن پايه و بيخيال بود گفت به درك فداى سر امين،اين همه دادگاه مارو كيركرد يه بارم ما اونو كير كنيم،خلاصه بازم رفتيم رو تخت مون افتاديم شروع كرديم به سيگار كشيدن و مسخره بازى و بگو و بخند…تااينكه دوباره هواى سكس و بكن بكن زد به سرمون،ساعت١٠شده بود و شوهرخاله منم بيخيال شستن نشده بود اخه حياط ما خيلى بزرگه و چون كسى اونجا زندگي نميكنه پراز گردوخاك و اشغال بود،نوشين هم كه وقت دادگاهش گذشته بود پس وقت يه سكس درست و حسابى روداشيم(دم هرچى شوهرخاله س گرم).ايندفه خاستم كوس نوشين رو بخورم تاشايد حشرى تر بشم تاشايد ابم بياد،كه كاش ميومد،اما نوشين اجازه نداد گفت امين اين كار در شأن جفتمون نيست اخه ما دركنارحال كردن واقعا همو دوس داشتيم.خلاصه شروع كرديم به خوردن لباى همديگه و مالوننن كير و كوس همديگه تا اينكه گفتم نوشين عشقم باز بيا بالا،كار خودته گرفتن اب اين پدرسوخته اونم يه لبخند بهم زد و گفت چشم نفسم،باز حدود ربع ساعت بالا و پايين شد و اب خودش اومد اما اب من بيا نبود.خيلى حرصم گرفته بود چهار دست و پاش كردم مثل وحشيا شروع كردم به كردن ايندفه نوشين هم برا اينكه اساسى بهم حال بده كلى سروصدا ميكرد آه عشقم بيشتر بكن توش اووووووف جوووون منم حشرى تر ميشدم شروع كردم به ليس زدن كمرش و چنگ زدن به سينه هاى نازش كه تو اونحالت مث دوتا مشك آويزون بودن،تو همين حالت خفن نيم ساعت تلمبه زددم هرلحظه هم از دفه قبل تندترو وحشى تر،نوشين هم مث من شده بود همش داد ميزد آخ امييييييين پارش كردى اووووم(خداروشكر صداى موتور تانكر نميذاشت شوهرخاله م متوجه صداى ما بشه)تازه داشتم حس ميكردم يه اب داره تو كيرم جمع ميشه حدودا٥دقيقه بعدش بالاخره ابم اومد و مث هميشه ريختم تو كوس تپل نوشين بعد زدم زىر دوتا دستاشو به شكم افتاد روتخت و منم خودمو انداختم روش يه ده دقيقه اى دوتايى بدون صدا فقط نفس نفس ميزديم تو همون حالت افتاده بوديم جورى كه كيرم لاى كسش قشنگ شل شده بود وخواب رفته بود…انگار بار يه كوه از رو شونه هام برداشته شده بود،با همين بى حالى توتايى رفتيم زير پتو و يه نخ سيگار كشيدىم و تو بغل هم تا ساعت يك و نيم خوابيديم وبعدم پاشديم ديدم شوهرخاله م رفته ماهم رفتيم آبى به دست و صورت مون زديم جامونده غذاهاى شب قبل رو خورديم و رفتيم حاضر شديم و بعدت از يه شب پرازخاطره برگشتيم…
اميدوارم شمام مث من ازاون شب لذت برده باشيد!!!
حتما نظراتون رو به گوشم برسونيد كه اگه خوشتون اومده باشه بازم ازاين خاطره ها دارم و واستون بنويسم. . . .

نوشته: امین


👍 0
👎 0
38158 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

423785
2014-06-23 15:10:10 +0430 +0430
NA

dg nanevis koskeshe kare moraba khor

0 ❤️

423786
2014-06-23 17:43:34 +0430 +0430
NA

براوا آفرین ای شیر مرد شاعر میگه لیلی خورد آن چیز دراز بکردم او را چو غاز

0 ❤️

423787
2014-06-23 19:15:49 +0430 +0430
NA

اهل فحش دادن نیستم ولی کیرم تو مخ مجلوقت ! وقت آدم رو الکی تلف میکنین با این داستان های تراویده از ذهن یه فرد جلقی !!!

0 ❤️

423788
2014-06-23 23:59:35 +0430 +0430
NA

کیر نو دهنت
کون گلابی میخوای بدی کس شعر نوشتنت چیه

0 ❤️

423789
2014-06-24 05:31:07 +0430 +0430
NA

با قدرت میگوید عالی بود

0 ❤️