من نازنین 19 ساله ترم اخر مقطع کاردانی ام قصه از اونجا شروع شد که یه روز تو واتس آپ من به استاد دانشگامون شب یلدا رو تبریک گفتم اونم گفت شما و بعده معرفی فهمیدم که ترم بهمن که ترم بعدو اخرمه قرار استادم بشه بعضی شبا باهم چت میکردیم تا ترم بهمن شروع شدو ما همو برا اولین بار سر کلاس درس دیدیم من کاراموزی هم باهاش داشتم روز بعد از کلاس برای اولین بار رفتم شرکتش نشستیم پشت سیستم بعد یاد دادن بعضی از اصول درسیم یهو دیدم دستشو گذاشت روی دستام گفت میشه بری اونور کشو رو باز کنم اخه من درست جلوی کشو بودم رفتم کنار خلاصه بعد یه ساعت یاد دادن به من بهم گفت کف دستتو بیار ببینم منم نشونش دادم دستامو گرفت تو دستاش گفت عجیبه کف دستات 111 نوشته شده یعنی خطای کف دستم بهم نچسبیده که مثه بقیه هشتادویک یا هجده باشه با خنده گفت عمر نوح و داری بعد تو سیستم فیلم خارجی گذاشت نشستیم نگاه کردیم وسطای فیلم دستمو تو دستاش گرفت منم دستامو بعد چند ثانیه پس زدم فیلم که تموم شد رفتم خونه… سرتونو درد نیارم میخوام خلاصه کنم دفه ی بعد که رفتم شرکتش باز دستامو گرفت دفه ی بعد یخورده پیشرفت کرد علاوه بر دست گرفتن یه بار هم منو بوسید وقتی که داشت یاد میداد ییهوو بوسید منم شوک شدم ولی هیچی نگفتم دفه ی بعد داشت یادم میداد که بعده یه ساعت صندلیمو کشید طرف خودشو دستاشو گذاشت رو شونم و لباش و به لبام نزدیک کرد منم تا به حال تجربه نداشتم و ازش ترسیدم خودمو از اغوشش کشیدم بیرون و گفتم نکنین استاد گفت باش و ولم کرد بعد چند مین گفت بیا بریم اونیکی اتاق بعد یاد دادن دوباره دستامو گرفت بغلم کرد بعد لباشو به لبام نزدیک کرد منم فقط دستاشو محکم گرفته بودمو شوک شده بودم لب نگرفت فقط منو از لب بوسید و ولم کرد بعدش منو رسوند خونه و بعد تعطیلات عید 92 وقتی رفتم شرکتش تا درو واسم باز کرد منو بغل کردو بعدش که من پسش زدم رفتیم تو اتاق یه بلوز ناز و یه ساعت ناز بهم هدیه داد بعده یاد دادن دستمو گرفت منو رو مبل نشوند بغلم کرد و ازم حسابی لب گرفت به خودم اومدم دیدم رو مبل خوابیدم و استاد روم خوابیده داره ازم لب میگیره منم هم شوک شده بودم هم خواستم واسه یه بارم که شده لب گرفتنو تجربه کنم چشامو بستم و همینطور ادامه داد که گفتم بسه میخوام برم اونم ولم کردو گفت باش دفه ی بعد و بعد هم باز رفتن به شرکتو خوابیدن رو مبل و لب گرفتن یه بار که خوابیدم اونم تو بغلم بهم گفت کمربندم اذیت میکنه اجازه میدی بازش کنم منم گفتم اره بعد دیدم کمربندشو باز کرد شلوارشو در اورد و با شورت مشکی اومد طرفم من میخکوب شده بودم وقتی این صحنه رو دیدم گفتم این چه کاریه زود بپوش باز بغلم کردو روم خوابیدو لب حسابی گرفتو ارضا شد ابش ریخت رو مانتوم اونجا بود که حالم از خودم و استادم بهم خورد مانتومو اتو کرد اب خشک شد رفتم خونه الان دیگه میترسم ازش نمیدونم ایندفعه که برم شرکتش چه اتفاقی میفته …راستش هر دفعه میومد سمتم من هر دفعه مست میشدم نمیتونستم مقاومت کنم بغلش نکنم یا نبوسمش نمیدونم چرا!! 29 سالشه قیافه ی نازی داره کلا خیلی جذابه با اون لباسای شیک و عطر خوشبوش حالا ترسیدم باهام بازی کنه ازم سکس بخواد واسه همین بهش اس دادم گفتم دیگه نمیتونم باهات باشم قراره نامزدی کنم گفت جدی؟؟؟ گفتم اره با شکلکای ناراحت بهم گفت مبارکه الان دوروز بهم اس ندادیم و نرفتم شرکتش …برو بچ رهنماییم کنین بگین چیکار کنم …
نوشته: نازنین
خدا بده شانس استادای ما برج زهر مارند.
تو خودت شروع کردی چرا بش اس دادی مگه نمیدونستی جوونه؟؟؟؟؟ حالا هیچی دیگه خودت بش گفتی دیگه باش نمیتونی باشی
چه عجب اینکه نشد یه چیز
شوکه نشو مهم اینه که ازین به بعد به فکر آینده ات باشی
خودت اول توپ رو اوردی وسط زمین و چی شد که آخرم خودت شوتش کردی بیرون! پس چرا خودتو هول و ولا میکنی
نه قربون دستت احسان خان من غلط کنم استاد اینجوری بخوام
عجب
خودت بریدی و دوختی تازه نظر ما رو میخوای؟
راستی اون شیخ متفکر کجاست؟
این استاده طبق تعریف این خانوم خوب تیکه ایه ها
احتمال میدم که فنی بودی و رشته ی حسابداری.اگه خواستی پیغام بزار تا راهنماییت کنم واسه ادامه تحصیل.
استادت جلقی بود ک رو مانتو ابش اومد.
ولی خدایی کونت میخوارید ک هی شل میکروی؟
تجربه کن
اگه همين جوري ادامه بدي يكي دو جلسه ديگه كرده ت!حالا خود داني!فقط اينو بدون كه فقط ميكندت. از توش بيا بيرون كه عشقش بشي و احيانا بگيردت!برو حالا ببين مزه كير چه جوريست!دوست داشتي ادامه بده نداشتي هم بقول مشتي طلا كونتر نداره كه!كوس و كونت هي سر جاشه!
تو هم واقعا منگلی دلت گیر میخاد ولی انکار میکنی در ضمن اول
تو واقعا منگلی دلت گیر میخاد ولی انکار میکنی یاد پروازی بخیر
یه سوالی بدجور ذهنمو مشغول کرده. اول مانتو رو شست بعدا اتو کرد یا…؟؟؟!!!
یعنی خودت به قدرت تصمیمگیری نرسیدی هنوز با این سنت از ما سوال میکنی اینجا مطمن باش کسی نمیتونه کمکت کنه خودتم میدونی پس با خودت الان فکر نکن ما فکر کردیم مریم مقدس هستی با این داستانهایی که شما اینجا مینویسین باید انظار داستانه من باکره هستم ولی حامله شدم رو داشت به زودی…
age dafeye bad beri sherkatetesh motmaen bash ke koso koneto be bad dadi
pas havaseto khob jam kon dokhtare khob
کُسشعر بود، ننویس . . . . . . . . . .
از اول تا آخرش نوشتی دستت رو گرفت و لب گرفت. تو هم که شفتهکُس بودی و هستی و خواهی بود و نفهمیدی که قضیه چی بود. اشکالی نداره من برات میگم. بیین نگران نباش باز هم برو پیشش. اگه دیدی یه تیکه گوشت راسته گذاشت کف دستت اصلا نگران نباش فکر نکن که میخواد کونت بذاره بلکه میخواد فال نانازت رو بگیره. این جور که نوشتی همه چیزش ناز بوده. بهتره بهش کون بدی و اصلا نگران نباش. فقط قبل از رفتن به بچههای شوانی آدرس نازت رو بده تا بیان یادت بدن که چطوری گاییده بشی که شوکه نشی و در عوض ایندفعه استاد نازت رو شوکه کنی. ما هم از حالا بهت میگیم نازنین جنده. ولی سعی کن دیگه ننویسی. برو عزیزم زیرش بخواب و دیگه ننویس.
یکی استاد دارم ناز نازی
بگیرم کیر نازش را به بازی
لبم را روی لبهایش گذارم
شوم شوکه، عجب کیر درازی
آخه عزیزم رفته بودی درس یاد بگیری یالب ؟
اومدی مثلا به نظرت خودت چه گهی بخوری … مثلا فکرکردی ما از فهمیدن این که اسباب بازی یه زود انزال بودی لزت می بریم …
تکاور این روزا خیلی باحال شدی … فقط به خاطر شعرای تو میام شهوانی
جناب WHIBS . . . . . . . . . . . . . . .
یادش به خیر قدیما واسه همه داستانها یک شعر بلند بالا مینوشتم. الان دیگه حوصله ندارم بخصوص که روزی بیست تا داستان میاد رو سایت.
خدا بده شانس استادای ما برج زهر مارند.
تو خودت شروع کردی چرا بش اس دادی مگه نمیدونستی جوونه؟؟؟؟؟. حالا هیچی دیگه خودت بش گفتی دیگه باش نمیتونی باشی