لبخند زن همسایه

1396/10/18

سلام… وقت بخير دوستان
افشين هستم ٢٨ سالمه از اورميه، قدم ١٨٤و كمي تا قسمتي خوش قيافه ام
خاطره اي ك تصميم دارم بنويسم مربوط ميشه به تابستون سال ٩٦، ك برام پيش اومد و خيلي لذت بخش بود.
وقتي سر ظهر از مغازه اومدم برا ناهار خانووم همسايمون ك خيلي بهش علاقه داشتم و حتي يك هفته قبل به قصد شماره دادن بهش چند ديقه دنبالش كردم رو جلو خونشون ديدم. با يه استرج قرمز رنگ ك از زير چادر گل گليش ديده ميشد اونجا واساده بود. با فاصله اي ك بينمون بود باز هم از زير چادرش كوون تپل و پهنش بهم چشمك ميزد، با اون چشاي درشت و سبزش بهم نگاه ميكرد و ميخنديد. خيلي خوشحال شدم و پيش خودم گفتم ك لايد ايشونم كسش ميخاره و ميخواد بهم بده دا. شماره اي ك هميشه تو جيبم دارم رو طوري ك اونم متوجه بشه تو دستم گرفتم و رفتم به سمتش، خونه ما تو خيابونه اما خدارو شكر خيلي خلوت بود
… رفتم نزديك و اشاره كردم ك شماررو بگير… بازم يه خنده ي خوشگل كرد و اشاره كرد ك برا چي؟ رفتم جلو درشون و گفتم اينجا زشت ميشه برات من پيشتم زنگ بزن ميحرفيم و كارت رو دادم دستش.
چند ديقه بعد گوشيم زنگ خورد و من ك داشتم ناهار ميخوردم بيخيال ناهار شدم و گفتم اين گوشت واجب تر از ناهاره برم ببينم چه ميشه كرد
تك زده بود و من زنگيدم.
پ:سلام
ا: سلام بالام
پ: خوبي
ا:عالي ام، تو چطوري
پ: خوبم، چرا بهم شماره دادي
ا: ازت خوشم اومده، ميخوام باهم حرف بزنيم
پ: اونروزم به خاطر همين افتاده بودي دنبالم شيطون
ا: اره دا، فك كردم متوجه نشدي… تيزي ماشالا
پ:الان نميتونم حرف بزنم، گفتم شمارمو داشته باشي، بعد ناهار زنگ بزن
ا: باوشه، فعلن
پ: خدافظ
بعد اين ك ناهار خوردم خدا خواست ك بابام اينا برن باغ، كم پيش مياد بعد ظهر برن ولي خدا خواست ديگه…
ما يه مغازه كوچيك لباس زنانه كنار خونمون داريم ك اغلب بستس
زنگ زدم كمي حرفيديم و اينا و ازش خواستم بياد به بهونه خريد از مغازه ببينمش و از نزديك حرف بزنيم.
باور كنين ده ديقه نكشيد شوهرشو فرستاد دنبال نخود سيا، با همون چادر گل گلي اومد مغازه، اومد تو و دست داديم… من دستشو چن لحظه تو دستم گرفتم و هر از گاهي يه فشار كوچيك ميدام و نازش ميكردم، در اخر بوسش كردم. گفت فقط دستمو ميخواي ببوسي؟ گفتم من كل بدنتو ميبوسم قربون چشات بشم. گفت پرو نشو ديگه، گفتم نيستم بيا واسه اينكه از دلت در بيارم يه ماچ بده… صورتشو اورد جلو و من لپشو چن تا بوسيدم، اونم خواست منو ببوسه ك صورتمو برگردوندم لباش افتاد رو لبم، يه بوس كوچيك كرد يه لبخند زد و گفت شيطونيا…
گفتم بيا بشين، اول من نشستم صندلي ديگه يكم دور بود گفتم اون دوره بيا بشين رو پام، يكم من و من كرد و اومد نشست، من داشتم تو چشاي سبزش غرق ميشدم ك گفت ناراحت ك نيستي؟ گفتم يكم بياي وسط تر راحت تر ميشم، كونش خيلي گنده و نرم بود.
پاشد دقيقا نشست روم، كيرم درست بين لپاي كونش قرار گرفت، خودشو كم كم جابجا ميكرد و كيرم ك نيم خيز بود، كاملا سيخ و شق شد. گفت ناقلا اين چيه زير من داره ورجه وورجه ميكنه؟ چقد بي جنبه اي؟ گفتم بي جنبه چيه هر كي هلو به اين خوشمزگي رو پاش بشينه شق ميكنه دا… گفت بي تربيت، حالا بزار دست بزنم ببينم چي داري ك اينقد به خودت مطمئني؟
از رو شلوار يكم كيرمو دسمالي كرد و يه نگاه كوچيك انداخت بهش، وقتي داشت نگاه ميكرد يواشكي ديدم لبشو گاز گرفت، يه حال خوبي بهم دست داد، فهميدم ك يكي دوروزه ميره زيرم… يكم لب به لب شديم و بعد ١٠ مين اينا رفت خونش.
شبش يكم مسيج بازي اينا كرديم. بهش گفتم خيلي خوشگل و خوش هيكلي، گفت ميدونم از نگاه مردا ميفهمم، حتي وقتي شوهرم پيشمه بازم ميخوان بخورنم با چشاشون.
گفتم نه ك تو ام دلت نميخواد؟ گفت خب منم جوونم هوس ميكنم پسراي خوش تيپ و ميبينم دلم ميخواد… ديدم خيلي اهل دله و با من راحته بحث و بردم سمت سكس. گفتم شوهرت چطوره، خوبه باهات؟ گفت مرد خوبيه، يكم زود مياد فقط… خيلي حال ميكردم ك اينجوري بي پرده باهام حرف ميزد… گفتم عوضش من چهل ديقه اينا طول ميكشه كارم، گفت دروغ ميگي، گفتم نه، ميگفت قرص ميخوري حتمن ،گفتم نه… گفت ببينيم و تعريف كنيم. گفت ميبيني ولي واسه كسي تعريف نكنيا، يكم گفتيم و خنديديم و شب بخير.
پس فرداش برنامه ريختم بابام اينا ك رفتن باغ بيارمش خونمون، بهش گفتم و اولش قبول نميكرد، بعد گفت پسرم ك رفت تو كوچه ميام.
من رفتم جلو در، درو باز گذاشتم و خودم يكم اونور تر كشيك ميدادم، گفتم در بازه خيلي ريلكس برو تو و اون همين كار و كرد.
رفتم تو خونه و پشت در يكم لب بازي و اينا. چادرشو باز كرد و دمپايياشو قايم كردم ورفتيم طبقه بالا.
تو راه پله داشت جلوم راه ميرفت، كونش دقيقا جلو صورتم بود، خيلي گنده و نرم، بالا پايين ميشد. روناش دو برابر روناي خودم ميشه. همون شلوار استرچ قرمز رنگ تنش بود، با يه تاپ صورتي ك گوشتاش توش جا نميشد، سينه هاش از جلو ميكشيد تابو، چسبونده بود به بدنش.
رفتيم تو و من در و قفل كردم افتاد به جونم حالا نخور كي بخور، چقد حشري بود! گردنمو ميمكيد لبامو ميخورد، سينه هامو چنگ ميزد. نفهميدم كي لختم كرد. منم رفتم واسه دراوردن شلوارش، وقتي كشيدم پايين دو تا توپ گنده افتاد تو بغلم، يزيد شورت و سوتينشم خونه دراورده بود، گفتم تو ك نميخواستي بياي اينجوري اماده اومدي ك بدي، گفت خفه شو كارتو بكن عزيزم. لختش كردم
شرتمو ميخواست دراره، يه نگاه به چشمام كرد و گفت قول داديا، گفتم مرده و قولش.
كيرم ١٩ سانته، كلفتي شم خيلي خوبه.
شرتمو كشيد پايين و كيرمو گرفت تو دستش. گفت جووون، اين ديگه چيه… بخورمش.
گفتم مال توه، نووووش.
يكم ليسش زد و نوكشو ميكرد دهنش، گفت افشين اين جا نميشه تو دهنم. گفتم سعيتو بكن ميتوني، خووب ميخورد. زياد با خوردن حس ندارم من، يكم كه خورد گفتم سير شدي؟ گفت ادم از اين كير سير نميشه، ولي ميخوام بره توم چاره اي نيس.
يكم با ممه هاش بازي كردم و كيرمو گذاشتم لاشون. يكم هم كوسشو خوردم و انگشت كردم ك ديگه هر دو رو ابرا بوديم و اماده واسه اصل مطلب.
رو پشت دراز كشيد و پاهاشو باز كرد گفت بيا روم، دراز كشيدم روش و كيرمو تنظيم كردم رو كوسش، كيرم تو دستم بود و ميماليدم درش. كيرمو يكم رو كوسش ماليدم، خيس خيس بود و ليز، نفس نفس ميزد، التماس و تو چشاش ميشد خوند اما من ميخواستم به زبون بياره.
گفت داري چيكار ميكني؟ گفتم چيكار كنم؟ گفت زود باش ديگه، گفتم چيكار كنم بگو. گفت بزار تو ديگه، گفتم تو چي؟ نفساش به شماره افتاده بود
گفت افشين بزار تو خواهش ميكنم، گفتم چيكار كنم؟
گفت كيرتو بزار تو كسم. سرشو هل دادم تو، نفسشو كامل داد بيرون و انگاري راحت شد، كشيدم بيرون كيرمو. با ناله گفت بكن ديگه، چشاش خمار خمار بود. اروم تا ته فرستادم تو كسش، يه اووووف گفت، خيلي حال داد… خيلي اروم و نرم داشتم تلنمبه ميزدم توش، اونم تو فضا بود كلن، خيسي كوسش خووب و گرم بود. بهش گفتم چيكار ميكني؟ گفت دارم حال ميكنم، گفتم بگو دارم ميدم، به پسر همسايمون… گفت دارم ميدم
يكم تند تر كردم كردنمو، نفساش يكم سريع تر شده بود، فهميدم جريان چيه. سينه هاش وول ميخورد اينور اونور، گرفتم تو دستام. گفتم چيكار داري ميكني؟ گفت دارم ميدم به پسر همسايمون، جوووون، عجب كيري داري افشين، بكن منو. بكنننن منو. و لرزيد و داخل كوسش داغ داغ شد، يكم هم اب اومد ازش رو رو فرشي ريخت.
گفت اووووووف، چه حالي داد عزيزم گفتم نوش جونت، شما هم مارو درياب. گفت اي به چشم، چي دوس داري عزيزم
گفتم بزار يكم سر حال شي، بازم ميكنمت. گفت جووون، مرده و قولش.
يه چند ديقه بعد دوباره افتادم روش و يه ربع ديگه كردمش، همش ميگفت جووون، بكن منو پسر همسايه، هر روز بيام منو بكن، خيلي حال ميده كيرت،نزديكاي اومدن ابم بود ك برگردوندمش و داگي گذاشتم تو كسش، بعد پنج ديقه يه ليوان ازم اب اومد، ريختم رو كمرش و ولو شدم كنارش. يكم هم لب و لب بازي كرديم يه ده مين هم تو بغل هم بوديم حرف زديم و اينا، پاشد جمع كرديم با همون نقشه ك اومده بود رفت.
تقريبا ٥ماهه ك با هم دوس شديم، و تابستونا ك بابام اينا ميرفتن باغ مياوردمش خونه حال ميكرديم، الانم ك هوا سرده و اونا نميرن يه بخاري گرفتم واسه باغ و هر هفته يكي دوبار ميريم عشق و صفا. با اينكه دروبرم زن و دختر به اندازه كافي هس اما اين خانووم همسايه يه گوشت ديگس، نميتونم ازش بگذرم. خيلي گرم و خيلي حشريه، منم خووب بهش حال ميدم. هميشه هم در دسترسه
اميدوارم بتونم داستان هاي ديگه ام رو هم بفرستم براتون.

نوشته: افشین خان


👍 17
👎 13
25830 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

668545
2018-01-08 22:04:02 +0330 +0330
NA

خیلی سریع فهمیدی کوصش میخاره (dash)

0 ❤️

668548
2018-01-08 22:14:34 +0330 +0330

این حرفم شامل همه کسانی که داستان می نویسند میشه
باور کنید مشخصات ظاهری شما و وزن و قد هیکل و رنگ پوست و اینا به تخم ما و سایر خواننگان هم نیست


668555
2018-01-08 22:28:18 +0330 +0330

بازم داستان زن شوهرپار،،،ننویس جانعزیزانت

0 ❤️

668571
2018-01-09 00:01:58 +0330 +0330

این دا که گفتی چی بود کس مغز مادرسگ

1 ❤️

668584
2018-01-09 03:36:49 +0330 +0330

ارداح عمه ات بادوتا شیطونیا گفتن کوس کردی بعدشم زرنگ کجایی زن شوهر دار زدی افتخار هم میکنی گمشو باو

0 ❤️

668586
2018-01-09 04:13:50 +0330 +0330

کسشعر و دروغ بود ولی چون زن شوهردار رو کرده بودی لایک میکنم

0 ❤️

668594
2018-01-09 05:46:17 +0330 +0330

جدیدا کامنت نمیزارم بچه ها نمیدونن چ جوری جواب بدن .
اخه کیر اسب ابی تو کونت که سگم رقبت نمیکنه بکنه توش کونده 19 سانت کیر داشتی بعدش 1 لیوان اب ازت اومد بعدش 40 دقیقه کردی :| مادر کونی بگو عموجانی ام ولد خر

1 ❤️

668630
2018-01-09 08:23:16 +0330 +0330

کسمغز. سریع بهت لبخند زد و شوهرش و دک کرد و اومد داد بهت.

0 ❤️

668631
2018-01-09 08:36:10 +0330 +0330
NA

شعری بیش نیست

0 ❤️

668650
2018-01-09 11:55:50 +0330 +0330

لوله پولیکای برج میلاد تو کونت اشغال گوزو

1 ❤️

668656
2018-01-09 12:41:23 +0330 +0330

نمیدونم چرا تو داستانها وقتی به سکس میرسه دیگه نمیخونم فکر کنم داستانها رو سانسور میکنم از بس کسشعر خوندم خود بخود سانسور میکنم بخش سکسی شو…
خوشم نیومد دیسلایک

0 ❤️

668811
2018-01-10 05:09:35 +0330 +0330

اگه يه جاهاييش خوب در نيومده دليل نميشه دروغ باشه مغز پسته اي هاي جقي، ديدين ك وقتي بخواين يه موضوعي رو تعريف كنين بعضي چيزها وقتي با كلمه بيان ميشه حس رو كامل منتقل نميكنه…
بار اولم بود نوشتم اگه خوب نبود كمكم كنيد

0 ❤️

668840
2018-01-10 08:24:39 +0330 +0330

من نمیدونم چرا اطراف همه این متوهمای داستان نویس پره از زنایی که منتظر یه حرکتن تا همون لحظه بخوابن زیرشون. والا ما هم تو همین مملکت زندگی میکنیم

0 ❤️

679663
2018-03-30 09:54:52 +0430 +0430
NA

شلوارشو دراوردی دوتا گوشت افتاد بیرون.؟؟؟؟؟؟ باااش در کل لانچیکو تو کونت

0 ❤️

722788
2018-10-09 00:30:29 +0330 +0330

گل بگیرن سردرب شهوانی رو

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها