لذت بخش ترین سکس عمرم (1)

1393/07/14

بیکار تو چت روم ها میگشتم دنبال کسی که بتونه با این همه دوست دختری که دارم عطش سکسمو کم کنه که یه ایمیل اومد برام . - سلام مانلی هستم خواهر ماهان . قرار بود ماهان باهاتون هماهنگ کنه برای طراحی امیدوارم یادش نرفته باشه .
+با ایمیل که نمیشه این شمارمه منتظر تماستون هستم
-این ای دی یاهو اگه خواستین ادد کنید اول ببینیم میتونم طراح های مورد نطرتون رو اجرا کنم اگر مشکلی نبود باهاتون تماس میگیرم یه نیشخند زدم گفتم 10 روز دیگه که زیرم ناله میکنی جوابتو میدم
+مشکلی نیست الان انلاین میشم ادد میکنم . عکس ای دیش با روسری بود تعجب کردم میدونستم ماهان خانواده راحتی داره با دیدن عکسش نظرم برای سکس باهاش حتمی شد . یکم از ایده های من که چی میخواهم واسه لوگو و کارت ویریت و … صحبت کردیم و قرار شد چند تا طرح بزنه و میل کنه .1 هفته گذشت کارا رو فرستاد با همون یاهوو در ارتباط بودیم و نقص کارا رو برطرف میکردیم منم کشش میدادم که بتونم مخشو بزنم از جلسه اول باهام راحت شده بود اما مودب حرف میزد یه جوری که نمیتونستم از دایره صمیمیتی که خودش درست کرده بود بیرون برم تو همین چت ها بود یهو گفت ببخشید شام ندارم همسرم زود میاد باشه واسه فردا . همسرم ؟؟!! شوهر داره . خب چه بهتر اپنم که هست چند روزی گذشت طراحی تموم شد یعنی دیگه کاری باهم دیگه نداشتیم . باورم نمیشد 3 هفته هروز چت هیچ کاری نتونستم بکنم . اما ول کنش نبودم اینقدر پیام دادم ادای دوست دراوردم تا رام شد حالا دیگه میدونستم با شوهرش مشکل داره شبا تا دیر وقت تنها بود شوهرش دنبال کار و عیاشی خودش بود . مانلی چند بار با ماهان تو جمع هامون اومده بود چند تا از بچه ها رو هم میشناخت و باهاشون جور بود اما شوهرش تا حالا نیومده بود باهاش . خیلی مهربون و پر انرژی بود یه لبخند همیشه رو لباش بود و خیلی خوش خنده حرفی که من شاید به زور لبخند میزدم اون صدای خندش همه جا رو پر میکرد همه دوسش داشتن . منم حسم بهش داشت عوض میشد . دلم براش تنگ میشد وقتی پسرای جمع باهاش گرم میگرفتن حسودیم میشد با هر بار دیدنش دلم میلرزید .بالاخره مجبور شد واسه هماهنگی یه مهمونی واسه ماهان شماره مو بگیره . رو ابرا بودم بعد از 7 ماه حالا شمارمو داشت و قرار بود زنگ بزنه . 2 ماه بعد رفتم سربازی از اموزشی که اومدم دیدم واقعا بدون مانلی نمی تونم دل زدم به دریا بهش گفتم دوسش دارم .

  • مسخره نشو تو که میدونی من ازدواج کردم .
  • اره میدونم اما تو که مشکل داری باهاش اون که اصلا به تو اهمیت نمیده همه کارا پای خودته اون فقط میاد میخوره میره دنبال عشق و حال خودش میخوای امار دوست دختراشو بهت بدم؟ - برام مهم نیست اون چیکار میکنه خودم انتخابش کردم نمیخوام زود جا بزنم با هم صحبت کردیم داره تلاش میکنه بهتر بشه قبول کرده کاراش اشتباس
  • اره اما 100 بار قول داده هر بار میزنه زیرش مانلی من عاشقت شدم قسم میخورم جدا شی باهات ازدواج میکنم - فعلا قصدی برای جدایی ندارم
  • باشه سر فرصت تصمیم بگیر تو این مدت دوستم باش
  • ما دوستیم . نیستیم ؟
  • هستیم اما دوست دخترم باش دوتایی بریم بیرون باهم خوش بگذرونیم تو حق داری از جوونیت لذت ببری کلی خاطرخواه داری اما افتخارش رو به من بده لطفا - میدونی آرش من با تمام مشکلاتی که توام میدونی تعهد دارم نه تعهدی که رو کاغذ تعهد قلبی تعهد وجدانی نمیتونم تا زمانی که بهش تعهد قلبی واسه ازدواج دارم یه مرد دیگه بیارم تو زندگیم . اما اگه یه روزی قلبن ازش بریدم به پیشنهادت فکر کنم . سربازی تموم شد مثل قبل فقط دوتا دوست صمیمی شده بودیم . بعد مهمونی ماهان تو جمع هایی که من بودم نیومد بهونشم این بود نمی خوام وابسطه بشی اینده ای نداریم باهم جدایی برات سخته .دوست ندارم باعث ناراحتی کسی باشم . یک ماه مونده بود به 4 سال از اولین باری که مانلی تو زندگیم پیدا شد تو این مدت من دوست دخترا و سکس هام براه بود اما به مانلی نمیگفتم تنها ارزوم سکس باهاش بود اما نه رو لذت از رو عشق اینبار . اما حتی زیر بار دوستی نرفته بود سکس جرات بیانشم نداشتم 2-3 هفته یه بار بهش زنگ میزدم یا مسیج میدیدم حس میکردم افسرده شده دیگه سر به سرم نمیزاشت اون که با کوچکترین چیزی میخندید صداش پر غم بود اما زیر بار نمی رفت خیلی کوتاه جوابمو میداد و زود قطع میکرد . عید 92 خانوادم مسافرت بودن منم به خاطر کار نتونستم برم دلم هواشو کرد بهش زنگ زدم جواب نداد . گاهی پیش میومد خودش بعدا زنگ میزد تا شب خبری ازش نشد نگرانش شدم چند بار زنگ زدم دیدم جواب نمیده گفتم حتما میخواد همین جواب دادن های کوتاه رو هم قطع کنه . 2 روز خود درگیری داشتم گاهی بهش فحش میدادم گاهی قربون صدقش میرفتم و ارزو میکیردم کاش مال من بود و خیالم راحت بود که هیچ وقت حتی تو بدترین شرایط بهم خیانت نمیکنه و … دلشوره عجیبی گرفتم گفتم از بچه ها یا ماهان امار بگیرم تابلو میشه ناراحت بشه راه برگشتی نیست . رفتم رو وایبر دیدم از 3 روز پیش انلاین نشده مطمن شدم یه چیزی شده به ماهان زنگ زدم گفتم دوستم یه لوگو میخواد مانلی جواب نمیده میخواستم بدونم زحمتشو میتونه بکشه . گفت مانلی بیمارستانه سرم گیج رفت سه چهارتا درمیون جمله هاشو میشنیدم بیمارستان فشار مغزی بردن اب نخاعش رو بکشن به خاطر اعصاب وای خدا مانلی من خودمو جمع جور کردم فرداش رفتم ملاقات نای حرف زدن نداشت پوست سفیدش زرد شده بود .چشمای عسلیش بسته بود فشار عصبی زیاد زده بود به چشماش اگه ذیر میرسوندنش عصبای چشمش پاره میشد و بینایی شو از دست میداد . از طرفی هم مویرگ سرش پاره شده بود شانس اورده بود زود فهمیدن به سکته مغزی نرسیده. بار اول 19 روز بستری بود . یک ماه نشده دوباره 8 روز بستری شد و همین طور در ماه چند رو بستری بود تا 9 ماه که بهتر شده بود فقط دارو مصرف میکرد تا جایی که حاد نمیشد از بستری شدن خبری نبود . شبانه روز بهش زنگ میزدم یا اس ام اس میدادم خیالم راحت بود بعد مرخص شدن میره خونه مامانش اما دلم میخواست مال من بود وقتی تشنج میکرد به جای اینکه دست و پاش رو بکوبه زمین من بغلش کنم منو بزنه منم اینقدر تو گوشش دوست دارم زمزمه کنم تا اروم شه . شوهرش بعضی روزا تو ساعت ملاقات میومد میدیدش و میرفت . یه شب که تو بیمارستان بود و قرار بود براش یه رابط (شانت) بزارن- تو مهره کمرش که اب نخاع اضافی از بدنش رو دفع کنه چون بیشتر از 5 بار اب نخاع رو نمیکشیدن معمولا بیمارا تو این مدت خوب میشن اگر جواب نده باید شانت تو بدنشون کار بزارن - میدونستم میترسه هم ار عملش هم از عوارض شانت که دکتر براش توضیح داده بود و هم اینکه برجسته بود و هر وقت دست میکشید به مهره هاش لمسش میکرد دلداریش دادم گفتم من باهاتم سال هاست ارزومی الانم برام مهم نیست چه اتفاقی افتاده برات تا تهش باهات هستم تو گریه هاش گفت تو همیشه تو بدترین شرایط به جای شوهرم کنارم بودی میخوام بعد از این که مرخص شدم دوست دخترت بشم …

ادامه دارد

نوشته: آرش


👍 0
👎 0
37779 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

439389
2014-10-06 16:27:23 +0330 +0330

قشنگ بود.
اگه واسه سکس نمیخوایش و از عشقه امیدوارم بهم برسید

0 ❤️

439390
2014-10-06 16:59:21 +0330 +0330

تو چت روم مخ زدی
قسمت بعدم میخوای بیای بگی گاییدیش
کیر تو دهن ماهان با اون آبجی جندش
و اینکه
سگ برینه تو لوزولمعدت بچه کووووووووووووووووووونی
ادامشو ننویس
تو گوه میخوری میری طرف زن شوهر دار
پاچه سگ تو کونت بره لاشی خان
گاومیش قفقازی رید تو تمام وجودت
تاپاله ی تو شاش خوابیده
ننویس دیووووووووووووووث لاشی

0 ❤️

439391
2014-10-06 17:01:20 +0330 +0330

واقعا بعضیا اصن داستان رو نمیخونن و فقط میخوان یه نظری بدن
زن شوهر دار رو مگه میشه بهش رسید؟
اه اه اه

0 ❤️

439392
2014-10-06 17:18:05 +0330 +0330
NA

زن شوهردار؟؟؟؟؟؟بعد اینکه میزدیش زمین ولش میکردی مطمئنم اگه عاشقش بودی نمیرفتی دخترای دیگرو بکنی البته اگه راستشو گفته باشی که میدونم گوه زیاد خوردی

0 ❤️

439393
2014-10-07 04:17:07 +0330 +0330
NA

ادامشو زودتر بزار تا اصل ماجرا یادمون نرفته.

0 ❤️

439394
2014-10-07 12:50:57 +0330 +0330
NA

اینا همش حرفه طرف کیرش بلند شده فکر میکنه عاشق شده یه چند باری که جرش داد میفهمه چه گهی خورده

0 ❤️

439395
2014-10-07 13:30:14 +0330 +0330

ارش جون نگارشت خوبه و تاثیر گذار لطفا ادامه شو بنویس چون شبیه یکی از متنهای منه میخوام ببینم نقاط مشترکش چیه مرسی

0 ❤️