لذت کون گنده خاله

1394/08/24

سلام دوستان داستانی که میخوام براتون بگم مربوط میشه به عید امسال
اسم من سعید هست و24سال سن دارم و ی تیپ اندامی
من 5تا خاله دارم که این داستان مربوط میشه به خاله دومی که اسمش مهین هست خاله مهین من 54سالشه بابدنی نسبتا چاق وزنش حدود 80کیلوهست وقدش هم تقریبا 170سانت من باهمه خاله هام رابطه خوبی دارم وباهاشون راحتم
ماجرا از اونجا شروع شد که من همیشه تو کف خاله مهینم بودم ودوس داشتم که فرصت گیر بیارم وبتونم باهاش سکس کنم
خاله مهین همیشه بابلیز دامن میگشت واون چیزی که بیشتر منو شهوتی میکرد وطرف خودش میکشوند اون رونای تپلش واون کوون گندش بود . کونش واقعا منو بینهایت شهوتی میکرد ی کون بزرگ و نرم ژله ای که وقتی راه میرفت قشنگ وسطش معلوم بود ودوتا قاچ کونش از هم جدا
خاله 7تا بچه داره وهمشون هم ازدواج کردن بجز بچه چهارمیش که اسمش یاسر ومعتاده وتو خونه باخالم زندگی میکنه شوهرخالم هم بازنشسته شده والان راننده تاکسیه …
من اکثر اوقات به خاله هام سر میزدم وبیشتر به خاله مهین چون هم حسابی تو کفش بودم وهم اینکه یاسر پسرش اذیتشون میکردوخالم همیشه میگفت بیا اینجا که دعوا باهامون نکنه خلاصه ی روز که رفتم خونه خاله مهین تا شوهرش اونجاس وداره ماشین روشن میکنه که بزنه بیرون . رفتم وسلام کردم وشوهرخالم گفت حواست به این کثافت (یاسر) باشه که با خالت دعوا نکنه و چیزی از خونه برنداره ببره بفروشه
منم گفتم باشه چشم وسراغ خاله رو گرفتم وگفت باید همینجا باشه الان میاد اون سوار ماشین شد و رفت منم رفتم داخل دیدم یاسر داره تو اتاق دنبال چیزی میگرده سلام کردمو گفتم چی میخوای گفت هیچی ولی دیگه میدونستم دنبال ی چیزی هست که برداره رفت تو اون اتاق ودیدم هی به خودش میلرزه و اعصاب نداره گفتم یاسر چته چیزی میخوای گفت سعید حوصله ندارم ولم کن دوباره برگشت تو اتاق اولی و دیدم ی چیزی برداشت وگذاشت زیر شکمش رفتم جلو در و جلوشو گرفتم و گفتم نمیزارم بری بیرون اونم هی میلرزید ومیگفت سعید برو اونور که حال ندارم منم گفتم اول اون که گزاشتی زیر پیراهنت رو دربیار تا بزارم بری گفت به تو ربطی نداره گفتم منم نمیزارمت تو همین حال بودیم که شروع کرد به سر وصدا که سعید برو اونور که میکشمت گفتم غلط اضافی نکن تو همین حال بودیم که ی مرتبه خالم در رو هل داد واومد داخل
سلام کردم وگفت چیه گفتم یاسر ی چیزی برداشته ومیخواد ببره بفروشه اونم دیگه هی بیشتر سرو صدا میکرد درو باز کن که میکشمت ی مرتبه دیدم دوید رفت ی چاقو یزرگ برداشت که خالم جیغ زد به خاله گفتم تو برو بیرون تا من براش بگم هرکاری کردم خاله بره بیرون نرفت و چاقو رو آورد جلو شکمش وگفت الا خودمو میکشم خالمم ترسیده بود و فشارش افتاده بود ی مرتبه یاسر کثافت باچاقو اومد طرف ما که دیدم خاله ی جیغ بلند زد وافتادرو زمین دیگه واقعا نمیدونستم چکارکنم و رفتم دور خاله و یاسر کثافت هم در رو باز کرد وفرار کرد رفت
انقده ترسیده بودم که حد نداشت هی میزدم تو صورت خالم وصداش میکردم تا اصلا هیچ عکس العملی نداره رفتم ی کم آب آوردم بریزم روش که شیطون اومد تو جلدمو گفت الان وقتشه که ی حال اساسی کنی
با این که ترسیده بودم ولی دیگه بهترین موقعیت بود هم خونه خالی بود وهم خاله بیهوش بود
منم اومدم ی نگاه به بیرون کردم تا هیشکی نیست و اومدم تو خونه ودر رو از اونطرف قفل کردم ورفتم سمت خاله هی چن بار آروم زدم تو صورتش و گفتم خاله خاله تا نه هنوز بیهوشه
همینطور آروم آروم دستمو بردم سمت کسش واز رو شلوارش ماساژش میدادم خالم فک کنم رفته بود حمام ومیخواسته حمام کنه وسرو صدای مارو که شنفته حمام نکرده وزود اومده طرف ما
فقط ی شلوار نازک تورمانند پاش بود حتی زیرش شرت هم نبود
دیگه از فرصت استفاده کردمو زود شلوارشوآروم کشیدم پایین وااااای ی کسسسس چاااق چاااق دیدم که درجا کیرم بلند شد هی کسسسشو ماساژ دادم وآرم انگشت میکردم تووش دیگه باید کار اصلی رو شروع میکردم درجا شلوارشو کامل در آوردم و رفتم بین پاهاش ی کم پاهاشو باز کردم وآروم کیرمو گزاشتم رو کسسسش وااااییی چ کسسسی بووود ی کسسسسس چاااق و گوووشتی قرررمز موهای کسسسش هم ی کم بلند شده بود
کیرمو آروم آروم هل دادم تو کسسسسش درجا رفت تا ته تهش واقعا گشااااد گشششاد بود وااای انقده شهوتی شده بودم که نگوتا جوووون داشتم تو کسسسسش تلمبه میزدم وقتی که تلمبه میزدم گوشتای کسسسش مثل ژله تکون میخورد
دستمو بردم سینه هاشو گرفتم و محکم تلمبه میزدم تو کسسسش ی کسسسسس نرررررم چاااق وچله که همیشه تو کفش بووودم هممممممم وااااای هرچه بیشتر تلمبه میزدم هی بیشتر میخواستم دیگه طوری بود که روش خوابیدمو محکم ضربه میزدم تو کسسسسش عجب کسسسسی بووود
همش میگفتم خوش بحال شوهر خالم گفتم باید ی کاری کنم که بتونم همیشه بکنمش زود گوشی رو گزاشتم روفیلم و گزاشتمش ی گوشه که راحت منو خالم داخلش پیدا بودیم وداشت فیلم میگرفت
دوباره کیرمو گزاشتم تو کسسسسشش و محکم تلمبه میزدم ی دو دقه که تو کسسسش تلمبه زدم کیرمو درآوردم و ی بالشت گزاشتم زیر کمرش تا کوونش ی کم بیاد بالا وکیرمو خیس کردم و گزاشتم رو سوراخ کوووونش واااای ی سووووراخ قهوه ای که دیوونم کرده بود ی کم آب دهنمو ریختم رو سوراخشو خیسش کردم و سر کیرمو گزاشتم روش و آروم ی هل دادم که ی مرتبه کیرم رفت داخل و تعجب کردم که کونش هم گشاد باشه انقده کیییف کردم که درجا شروع کردم به تلمبه زدن
همینجوری که داشتم تلمبه میزدم حس کردم که ی لحظه ی تکون خورد وآروم چشماشو باز کرد و.بست دیگه آب از سرم گزشته بود داشتم تو کووووون گندش تلمبه میزدم ی پنج دقه ای محکم تو کونش تلمبه میزدم و ناله میکردم که آبم اومد و کیرمو.درآوردم و گزاشتم تو کسسسسش و دوتا ضربه زدم که کل آبم ریخت تو کسسسش و وقتیکیرمو ازتو کسسسش درآوردم آب از کسش سرازیر میشد ورو فرش میریخت
بااینکه ارضا شده بودم ولی بازهم هوس کونشو کرده بودم باهزار زحمت برشگردوندمو واااایییی ی کوووون گنده نرررم جلو روم بووود درجا خوابیدم رووووش و باهاش حااال میکردم
قاچای کووونشو از هم باز کردم و بازهم سووراخ کووونش خود نمایی میکرد برام کیرمو بردم وسطش و گزاشتم رو سوراخش و خوابیدم روش ومحکم هل دادم که تا ته کوووونش رفت ویلحظه خالم گفت آییی وروشو برگردوند طرف من و لی هیچی نگفت منم دیگه گفتم بزار هرچی میشه دیگه بشه وشروع کردم به عقب وجلو کردن انقده ضربه زدم تو کووونش که بازهم آبم اومد.وریختم تو کووووتش وروش بیحال دراز کشیدم
بعد چن دقه که بلند شدم ورفتم دسشویی اومدم تا خالم بیحال تو حیاط نشسته ونگا من میکنه منم رفتم پیشش و دستمو دورش کرددمو گفتم ببخش اونم هیچی

نوشته: سعید


👍 0
👎 5
203824 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

474353
2015-11-15 16:27:30 +0330 +0330

کسشعر محض! بیهوش بود دکتر جون،نمرده بود که…شاید،شاید،شاید اگه یک درصد میخواستم داستان و باور کنم این ریدن پاراگراف آخر باعث شد که کلا بیخیال حقیقی بودنش بشم! biggrin
آقا، ادمین جدیدا واسه کسشعر جایزه گذاشته ما خبر نداریم crazy

2 ❤️

474354
2015-11-15 16:34:52 +0330 +0330

خسته نباشی، احیانا خاله تون جنده تشریف نداره؟
بیهوش بود، یا مرده بود؟
تو بچه خواهرشی؟ گفتی شش بچه آورده،؟
بابا تو دیگه کی هستی،
جات بودم دست آخر تو حیاط میکردمش، تا داستان تخیلش گل کنه،

0 ❤️

474356
2015-11-15 18:40:14 +0330 +0330

من چند روزه میگم که مدیر نیست یا واقعا برا کس شعر اول جایزه ارزنده گذاشته
اخه مجلوق کونی تو که کس زیاد گفتی حداقل صحنه رفتن پسر خالت رو اکشن میکردی و میشدی جت لی و با چند حرکت جنگولکی پسر خالت رو ناک اوت میکردی و خالت بهت افتخار میکرد میومد بهت کس میداد و کلی از کیرت و قدرت و جوانمردی تعریف میکرد و قربون صدقت میرفت و خودش بهت کون میداد بهتر نبود مجلوق کونی

1 ❤️

474357
2015-11-15 18:43:24 +0330 +0330

عزیز f1346
واقعا گل گفتی باید نویسنده داستان بیاد و سر کیرت رو بوس باران کنه اخه واقعا من این فاز نویسنده های چند روز اخر رو نتونستم برسم برا همین ادرس ساقیشون رو خواستم بازم در اخر مجلوق کونی تو که کیرت برا راست شدن کمکی از کون میخواد ننویس

1 ❤️

474358
2015-11-15 18:57:05 +0330 +0330

و این کس شعر را با عشق به تو تقدیم میکنم

از خونی و همخون تو از جان و تنت نیست
انگار نه انگار ، خالت محرم تو نیست ؟!
ای تف به سر و روی حرامزاده ی تخمیت
کیرم به تمام بدن و صورت و هستیت
لاشی و حرام زاده ی عالم که تو باشی
باید نگران وطن و مادرا باشی
اکنون بدهم بر توی خائن لقبی را
بنشین و بکن توی کونت کیر خرم را
داری تو تخلص به صد افسوس و صد افسوس :
دیوث ، دیوث ، دیوث و (va) دیوث

توضیحات کس شعر :
ابتدای کس شعر : با الهام از شعر سیاسی هیلا صدیقی
دیوث : بی غیرت

1 ❤️

474359
2015-11-15 20:37:43 +0330 +0330

یاسر، باز هم مواد زدی، شروع کردی دری وری گفتن؟؟!!! یاسر یاسر بلند شو پسر…

0 ❤️

474360
2015-11-15 22:38:45 +0330 +0330
NA

کیر تمام راننده تاکسی های میدون ونک یجا توی کونت. ننه کونی خالی بند، شوهرخالتو رفیقاش بردن و به روش “گوری گوری” ترتیبت رو دادن حالا تو میای اینجا اینجوری تعریف میکنی؟!
بخدا مسلمون نیستی !

0 ❤️

474362
2015-11-16 01:23:53 +0330 +0330

گوشیت هنوز داره فیلم میگیره قطعش کن bad

0 ❤️

474363
2015-11-16 01:30:49 +0330 +0330

ارزش فوش دادن هم نداره

کون واسه خودش دنیاییه

0 ❤️

474366
2015-11-16 02:43:59 +0330 +0330
NA

از كس و كونهاي گوشتي و تپلي خوشم مياد

0 ❤️

474367
2015-11-16 02:53:17 +0330 +0330
NA

اینطورکه تومیگی خالت سقط شده بوه نه بیهوش. جقی دروغگو. منتظر داستانت با مامانت هستیم

0 ❤️

474368
2015-11-16 04:16:49 +0330 +0330
NA

واقعا دروغ تو خونته

0 ❤️

474369
2015-11-16 06:34:31 +0330 +0330
NA

این داستان تخمی تخیلی بود

0 ❤️

474371
2015-11-16 08:01:32 +0330 +0330
NA

کیرم تو توهماتت مجلوق.مگه مجبورت کردن که بنویسی

0 ❤️

474372
2015-11-16 14:27:50 +0330 +0330

باید بگم افرین .افرین که مجبور میکنی خاله ات رو با مادرت ی جا بگام کیرم تو مخه معیوبت

0 ❤️

474377
2015-11-18 03:53:26 +0330 +0330
NA

اسلام ناب محمدی چه به سر جووناي این مملکت آورده !!!خاله??!54ساله???بیهوش???ای واييييييي

0 ❤️

535157
2016-03-29 23:45:53 +0430 +0430
NA

کص کش خالی بند
حقت بود پسر خالت برمیگشت کونت میذاشت که دیگ دروغ نگی
کیرم تو تخیلاتت
کصمغز

0 ❤️