لز استاد و دانشجو ..عـروس و مادر شوهر (1)

1394/07/29

کیمیا استاد دانشگاه بود . پنجاه سالش بود . اون استاد ریاضی بود … عشق و علاقه ای که از همون دوران دانشجویی به لزبینی داشت و تجربه زیادی که در خوابگاه دانشجویان کسب کرده بود طوری اونو به این مسئله عادتش داده بود که پس از ازدواجش که در همان دوران دانشجویی صورت گرفت نتونست دست از لز بینی برداره . این کار بهش لذت زیادی می داد . البته اون در این راه خیلی محتاطانه عمل می کرد و در هر زمان و مقطعی خاص با چند تن از دانشجویانی که اهل این کار بوده می تونست بهشون اعتماد کنه لز می کرد … اون هرگز در میان دوستان و بستگان و آشنایان کاری نکرده بود که لو بره یا بهش شک کنن . هرچند عده ای از بستگان در این مورد حرفایی رو از دور و نزدیک شنیده بودند ولی مدرکی برای اثبات اون نبود و کیمیا هم همیشه جانب احتیاط رو رعایت می کرد . اون از این کار خسته نشده بود ولی به این مسئله فکر می کرد که وقتی باز نشسته شه و از فضای دانشگاه بیاد بیرون دیگه اون آزادی عملو نداره و درست هم نیست که دیگه بیش از این خودشو در گیر این مسائل کنه . شاید سر و صداش در بیاد و نتونه یه جوری قضیه رو جمعش کنه … با این حال بعضی از دانشجویان دیگه و گاه یکی دو استاد هم در خصوص این ماجرا زمزمه هایی به گوششون رسیده بود ولی کیمیا طوری سیاستشو حفظ می کرد و آداب و اخلاق اجتماعی رو رعایت می کرد که کسی نمی تونست زیاد بهش شک کنه … شوهرش کاوه پنج سال ازش بزرگ تر بود فروشگاه و نمایندگی لوازم خانگی رو داشت و سرش به کارش گرم بود . صبح که می رفت سر کار تا پاسی از شب به خونه بر نمی گشت . زن و شوهر از بس با هم تفاهم داشتند هر گاه یه موردی پیش میومد که مثلا کاوه شوهر کیمیا می خواست بره با دوستاش بگرده و یکی دوروزو مجردی باشن و عکسش کیمیا هم می خواست با دوستاش و بیشتر با دانشجوها باشه … شرایط همو درک می کردند و به هم سخت نمی گرفتند .

کیمیا دو تا پسر داشت به اسامی کیانوش و کامبیز … کیانوش مهندسی شیلاتشو در فرانسه گرفته همون جا فارغ التحصیل شده با یکی از همکلاسای فرانسویش به اسم ژانت ازدواج کرد و در همون کشور موندگار شد … اون حالا بیست و هفت سالش بود . کامبیز هم که دو سالی رو از کیانوش کوچیک تر بود مهندسی برقشو تموم کرده از بس در کارش خبره بود وقت سر خاروندن نداشت واون بیشتر کاراش در راه اندازی پروژه ها و تاسیسات بزرگ و یه جاهایی مثل کار خانه ها و هتلها بود … کیمیا خیلی دلش می خواست که یه عروسی می داشت که هم همراهش باشه و با پسرش مدارا کنه هم بتونه باهاش لز کنه ودر کنارش و تو خونه اش باشه . راستش این که یه عروسی که لز بین باشه و در این زمینه سخت نگیره اولویت وشرط اولش برای انتخاب همسری واسه پسرش بود . بعد می تونست بقیه مسائلو در نظر بگیره . اون در این بیست و خوردی سالی که از تدریسش می گذشت با دانشجویان زیادی لز کرده بود … حتی با یه عده که از نظر سنی از اون بزرگ تر بودند . هیچوقت شلوغش نمی کرد . درمواردی واسش پیش اومده بود که بعد ها با بعضی از این دانشجویان که از دواج کرده تشکیل خونواده داده بودن لز داشته باشه … حتی در یکی دو مورد بعضی هاشون با عروساشون لز داشتن . وقتی اینو شنید یه حسرت خاصی به دلش نشسته بود … این که خیلی دلش می خواست جای اونا باشه . یه عروسی که حرفاشو گوش کنه . و وقتی که نیاز داشته باشه باهاش لز کنه . کیمیا از سکس با شوهرش لذت می برد . اما حس کرد همیشه یه نیازی هست که اگه اونو رفعش نکنه به آرامش نمی رسه . احساس سبکی نمی کنه … اون شور و حال و لرزش ناشی از سکسی که باید اونوبه اوج برسونه درش به وجود نمیاد … هر چند کاوه می تونست اونوبه ار گاسم برسونه .ولی هر وقت در سکس با شوهرش ارضا می شد دوست داشت که در همون لحظه زنی یا یکی از همین دانشجو ها کنارش باشه باهاش ور بره و بهش حال بده … و حالا مدتها بود که هوس اینو داشت که عروسی داشته باشه که این کارو واسش انجام بده … یه عروسی که بهش گیر نده . ازش ایراد نگیره که چرا این کارو انجام میده . خودشم لذت ببره . دوست داشت واسه پسرش زن بگیره … زنشو بیاره پیش خودش . خونه شون دو طبقه ویلایی بود که دوتا در جدا داشت . و تقریبا می شد گفت جدا از همه … کیمیا وشوهرش دیگه اون جور نبودن که حتما باید همو بغل بزنن و تا صبح کنار هم بخوابن . می تونست نیمه های شب بره پیش عروسش … پیشش بخوابه … باهاش حال کنه …البته این برای وقتی مثل حالا بود که پسرش راه اندازی تاسیساتی رو در راه دور به عهده داشته باشه . این واسش یک رویا شده بود . از این که با دانشجویان لز کنه خسته نشده بود و حتی دوست داشت بعد ها این کاروبا همراهان قدیمش ادامه بده تا اونجایی که مشکلی واسش پیش نیاد . اما دلش می خواست یکی رو واسه همیشه در کنار خودش داشته باشه و همیشه این اطمینانو داشته باشه اکه از این نظر تامینه . سحر و سپیده و ساناز سه تن از دانشجویانی بودند که در این مقطع با استاد کیمیای خودشون سکس داشتن …
کیمیا : ببینید دخترا من هر سه تاتونو قبول دارم …هر سه تاتونم ترم آخرتونه . خونواده شما رو می شناسم از آدمای سر شناس این شهرند و ما رو هم که می شناسید . می خوام واسه پسر خودم کامبیز زن بگیرم . و خب راستش اهل حالم … زندگی زناشویی شما جدا و زندگی لز بینی هم جدا … دوست دارم عروسی بگیرم که بیاد طبقه پایین خونه من و هر وقت خواستیم با هم حال کنیم حالا اگه شما دوست دارین عروس من شین فرداشب شام می تونین بیایین خونه من … من هر سه تای شما رو دوست دارم … خودمو هلاک کردم تا کامبیز رو راضی کنم که زن بگیره . شما شرایط منو بسنجین اگه دوست دارین می تونین بیایین و کامبیزو از نزدیک ببینین . در صورتی که شما موافق باشین این که کدومتون عروس من میشین بسته به نظر پسرم داره … کامبیز فردا از کیش میاد …*** دخترا یکی یکی موافقت خودشونو اعلام کردن . با این که از نظر اقتصادی در مضیقه نبودند ولی عروس استاد کیمیا شدنو واسه خودشون افتخاری می دونستن . و این که دراین دوره زمونه شوهر خوب و خونواده دار به سختی گیر میاد . دل تو دل دخترا نبود . سه تایی شونم شیطون و عاشق لز بودن . از طرفی نقطه ضعف کیمیا رو هم می دونستن . می دونستن که اگه به خوبی اونو سر حالش کنن مادر شوهر بازی در نمیاره … پدر سحر پزشک متخصص بود و با این که می دونست شاید قبول نکنن که اون با مادرشوهرش در یه نقطه و محل زندگی کنه ولی قبول کرده بود که بیاد و کامبیز اونو ببینه . کیمیا : در ضمن دخترا یه چیزی رو هم باید بگم اگه کامبیز قبول نکنه من کاره ای نیستم . پس سعی کنین سنگ تموم بذارین .
سپیده هم پدرش دو تا رستوران داشت و پدر ساناز هم بساز و بفروش ساختمان و واحد های تجاری و مسکونی بود و هدف این دخترا از درس خوندن بیشتر کسب نوعی پرستیژاجتماعی بود …
ادامه دارد …
نوشته: ایرانی


👍 2
👎 2
145210 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

471953
2015-10-21 16:57:06 +0330 +0330

جون من بشمر ببین از اول تا آخر داستانت چندبار واژه ی لز رو آوردی ؟؟؟؟؟؟
فکر کنم 30درصد کلماتت فقط همین لز بود
بعدش که به این نتیجه رسیدی خودت خیلی محترمانه میشاشی به داستان کیریت

0 ❤️

471954
2015-10-21 17:53:29 +0330 +0330
NA

کیرم.تو این داستان .

0 ❤️

471955
2015-10-21 18:56:08 +0330 +0330
NA

کیر نفر پایینی توی داستان تخمیت
کیر خودمو گذاشتم واسه روز مبادا

1 ❤️

471957
2015-10-21 19:04:37 +0330 +0330
NA

ریدی با این داستانت اوبی بدبخت
کیر نفر پاینی بره نو وجود خاندانت

0 ❤️

471958
2015-10-21 21:09:59 +0330 +0330

تنها چیز جالب این بود که اینطور شروع نشده بود:
من کیمیا هستم با قد 180 و وزن 68 و سایز سینه 85 و پرده حلقوی!!! و این داستان کاملاً واقعی است و تو رو خدا حتماً قبول کنید که راست است…
این مورد تنها نقطه مثبت داستان بود و بقیه همه چرت و مزخرف بود.

0 ❤️

471960
2015-10-22 03:11:05 +0330 +0330
NA

اعوذ بالله منم شیطان رجیم
دولا شو کونت کنم ای رحیم

کیر و دنبلان بنده رو کی میبوسه تا ملکوتی صاف صاف سوراخ مقدسه شو تا انتهای عمودالدینم جروار بدم

0 ❤️

471961
2015-10-22 07:35:47 +0330 +0330
NA

ای کونی منطقه تورو چه به داستان سکسی

0 ❤️

471962
2015-10-22 07:56:14 +0330 +0330

كير پنج نفر اول تو كون نفر ششم و خود نفر ششم و محتويات كونش تو دهن نفر بعدي و نفر بعدي با دهن پر و محتويات كون نفر قبلي تو كون اسب اصيل تركمن و اسب اصيل تركمن از پهنا با تمام محتويات كون نفر ششم و دهن نفر بعدي از پهنا تو كون نويسنده ي اين داستان!
اي سگ هاي اسلام اباد پاكستان و دهلي نو بخصوص اونايي كه هاري و گٓري گرفتن و مشكل عفونت مجراي ادراري دارن و موقع ادرار خون و چرك دفع مي كنن بعد از اينكه مثل سگ كونت گذاشتن بشاشن دهنت با اين داستانت!
انقدر نوشتي لز لز لز لز كه در اين ماه مبارك ياد ليزي كس بي بي رقيه افتادم و از خدا خواستم به حق جق هايي كه امام سجاد در كربلا بخاطر بيماري نتونست بزنه، خدا وادارت كنه كس يه سگ پريود شده رو ليس بزني. الهي به حق امام جق زن ماهر، به حق مظلوميت امام جقي النقي و امام جقي التقي جفت دستات قلم شه و حسرت يه جق به دلت بمونه و مجبور بشي بخاطر رفع شهوت از شتر دلبري كني و براش عشوه شتري بياي اونم جوري كونت بذاره كه جفت چشمات از كاسه در بياد و يه قورباغه ي نوجوان از سر شهوت دوران بلوغش اشتباهي بده بخوري براش!

0 ❤️

471963
2015-10-22 09:54:48 +0330 +0330

كير نسل صدسال اينده تو امواتت

0 ❤️

471964
2015-10-22 10:05:03 +0330 +0330
NA

ریدم به داستانت عقده ای ملعون کیر نفر بعدی با روغن ترمز تو کون مامانت

0 ❤️

471965
2015-10-22 10:12:32 +0330 +0330
NA

احسنت به تو ای مجاهد

0 ❤️

471966
2015-10-22 12:11:41 +0330 +0330

کیر تمام ترک های جهان تو کون تو وخانوادت

0 ❤️

471968
2015-10-22 13:34:03 +0330 +0330
NA

کیر افرادی که کامن میذارن به صورت افقی تو حلق مامیت

0 ❤️

471969
2015-10-22 14:15:03 +0330 +0330
NA

با اینکه داستانو نخوندم و فقط کامنتا رو خوندم . ولی کیر تمامی اعضای شهوانی تو کوس خار مادرت کونی جلقی

0 ❤️

471970
2015-10-22 16:41:32 +0330 +0330
NA

خورشید تو کس خواهر مادرت…

0 ❤️

471971
2015-10-22 18:51:06 +0330 +0330
NA

من فکر کنم نظرات رفقا ، کفایت کنه برات

هر چند که شخصیت نداری و همچنان ازین چرت و پرتا مینویسی

ماه محرمه و از خداوند منان و توانا طلب شفای عاجل و عاجز رو برات خواستارم

0 ❤️

471972
2015-10-22 19:17:25 +0330 +0330

Chi shod?!

0 ❤️

471973
2015-10-22 19:30:29 +0330 +0330

آخه چرا چیزی مینویسی که اینقدر فحش بخوری؟؟ مگه مجبوری ؟

0 ❤️

471974
2015-10-23 12:43:57 +0330 +0330

چقدر کیف میده,
من همش قبل از اینکه داستان رو بخونم میام اینجا فحش میدم, آخر کیف دنیاس!
اوووه , داشت یادم میرفت
کیرم دهنت نویسنده داستان

0 ❤️

589386
2017-04-14 14:03:35 +0430 +0430

عالی بود، بقیش چي شد منتظرم؟؟

1 ❤️