سلام داستانی رو ک میخوام واستون تعریف کنم مربوط ب 2سال گذشته میشه.و واقعا عین واقعیته:من تو مدرسه ی دوستی داشتم ک اسمش یلدا بود منو یلدا خ باهم جور بودیم اما خب اون تو خط خلاف بود و ب خاطر همین خونواده ی من منو از گشتن با اون منع کرده بودن اما خب من واقعا اونو دوس داشتم و ب خاطر همین دزدکی باهاش دوس بودم.اون همیشه از رابطه های جنسی حرف میزد و خاطرات سکسی دوستاشو واسم تعریف میکرد و همیشه میگف دوس دارم تو رو با لباسای لختی ببینم.من واقعا حتی فکرشم نمیکردم ک از این حرفاش منظوری داشته باشه…ی روز سر کلاس بودیم و اخرای زنگمون بود ک گف میای بریم اب بخوریم منم گفتم باشه.از معلممون اجازه گرفتیمو رفتیم.تو حیاط مدرسه هیچ کس نبود و گف بیا بریم تو سالن غذا خئری بشینیم کی حوصله ی خانمو داره(تا یادم نرفته بگم ک چون ما تا ساعت 3 مدرسه بودیم و مدرسه بهمون غذا میداد و سالن غذا خوری داشتیم)خلاصه رفتیمو من داشتم جلو تر راه میرفتم ک از پشت کمرمو گرفت و گفت میدونی چقد دوست دارم؟من بازم از این حرفش منظور نگرفتم چون همیشه این حرفو بهم میزد و در عین حال دوس داشتم سرکارش بزارم گفتم ن.منو برگردوند و گف اینقد و شروع کرد زم لب گرفتن.دوس داشتم بهش بگم نکن اما خب از طرفی هم دوس داشتم ادامه بده…ی چن دقیقه ایی گذشت و با هزار زور بدبختی تونستم بگم یلدا بسه الان یکی میاد.یلدا واقعا حشری شده بودو و من هی اونو از خودم جدا میکردم اما اون دوباره ازم لب میگرفت.دیگه نمی دونستم چیکار کنم ک ازم جدا شه ک یهو صدای زنگ تفریح اومد و اون منو ول کرد.از اون روز ب بعد ما همیشه در بهترین فرصت همدیگرو میگرفتیم و ول نمیکردیم و تو کارمونم خ پیشرفت کردیم و ب سینه و …رسیده بودیم.نکته ی خ جالب اینجاس ک ما فقط سوم راهنمایی بودیم!!!
.
.
.ی روز ک برنامه ی روز معلم داشتیم و ب قول معروف مدرسه رو هوا بود اون از مامانش(معلمریاضیمون!!!)کلید ااق استراحتو ب بهانه ی اینکه حالش بده گرفت و من و اون رفتیم اونجا…اولاش کار زیادی باهم نداشتییم اما وقتی ک من داشتم مدرسه ی پسرونه ی اون ور خیابونو از پنجره دید میزدم اومد و پشتمو گرفت و مث همیشه شروع کردیم اما این سری اون کم کم لاباسامو دراورد و روم خوابید و شروع کرد ب خوردن سینه هام و بعد اون کم کم دستشو کرد تو شلوارمو با اونجام بازی میکرد.من ک دیگه از حال رفته بودم…یلدا شرتمو درآوردو اونجامو لیس میزد و با دستش همس با اونجام باز ی میکرد.من کاملا حشری شده بودم و اون ن زیاد بختطر همین ازم خواست اونجاشو لیس بزنم.من زیاد از این کار خوشم نمیومد اما خب دوست داشتم ک اونم لذت ببره…سکسمون 1 الی 2 ساعت اامه داشت و بعد اون سریع خودمونو جمو جور کردیم و لباسامونو پوشیدیمو رفتیم آب زدیم ب سر و صورتمونبعد اون روز دیگه همچین فر صتی برامون پیش نیومد اما تقریبا هر روز لب میگرفتیم بعدش ک من رفتم ی مدرسه ی دیگه و اونم رفت ی مدرسه ی دیگه و الان تقریبا 2 سال هست ک ازش خبر ندارم
نوشته: آیلین
عمو جو ن برو با عروسکات بازی کن بابا… تو از کی اجازه گرفتی داری ایتجا مینویسی؟؟؟ تو که هنوز اول دبیرستانی کوچولو… برو بازی کن بدووووووووووووووو [( :W
ریدی، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . .
بیشتر از نصف متنی که نوشتی از حروف تکی استفاده کردی مثل “خ” “ک” “ی” “ب” و این جور چیزا. بچه جون اینجا جای تو نیست. این کُس شعرها رو هم ببر واسه همکلاسیهات تعریف کن. دیگه هم اینجا نیا، دیگه ننویس. کلا تخمی نوشتی.
خ چ ب. د ن. ب ک ب ب ب ب.
شما چیکار دارم چی نوشتم؟ خودش میدونه، خودش استادِ خلاصه نویسیه! آخه تازه یاد گرفته، دوست داره همه ش بکار ببره.
حالا میگم که شما هم یاد بگیری: خیلی چرت بود! دیگه ننویس! برو کونتو بده بزار باد بیاد!
من يادمه حتي تو مدرسه دل درد ميشديم چشم ازمون بر نمي داشتن كه چرا دل درد شديم
بعد شما ميگي رفتيم تو اتاق!لخت شدين! كسي نبود؟!
از واقعيت دوره اما در قالب ي داستان موضوعش جالب بود.
چقدردروغ چقدر اخه تومدرسه واز این کارا حرفایی که زدی ماله مدرسه های امریکاس 2ساعت تواتاق استراحت لزکردین بروکونتوبده کوست خنک شه