لز پر برکت

1397/11/17

این خاطره بر میگرده به تابستان امسال که شهرستان رفته بودیم همیشه فصل چیدن میوه ما به روستای مان میریم تا به بابابزرگم کمک کنیم اسم من سعید هست ۲۰ سال دارم . با مامانم به شهرستان رفتیم . مثل همیشه خانه بابابزرگ پر بود خاله هام بودند و زندایی هام با دختر دایی و دختر خاله ها ، اما شوهرانشان برای کار تهران مانده بودند . من دو تا خاله و دو تا زندایی دارم. اما من همیشه با خاله هام گرمتر بودم . خاله بزرگم ۳۵ سال داره بسیار خوشگل ، اندامی هست تحصیلکرده ،۱ دختر ۱۵ ساله و پسر ۱۲ ساله داره اما کمی باز میگرده ، خاله کوچکترم اون هم ۲۵ سال داره اون هم زیباست اما اون مذهبی هست مثل مامانم هست زندایی هام هم یکی شان ۳۶ سال داره دوتا دختر ۱۶ و ۱۰ ساله اون یکی هم جالبه تازه بچه دار شده نازا بوده .قیافه شان هم فانتزی ، عمل کرده هست کلا افاده ای هستند من کلا از اول هم ازشون خوشم نمی اومد
روز سوم برای خرید به بازار شهرهمه رفتند بجز مامان بزرگ من و خاله بزرگم و دختر دایی ام سولماز که ماندند ، دختر دایی ام همیشه با خاله ام بود ، همیشه هم سولماز توی ظاهر از خاله ام تقلید میکرد اسم خاله من زهره هست . حتی رنگ مو هم ، سولماز هم من چندسال ندیده بودم . بزرگ شده بود و کلا قیافه اش تغییر کرده بود خوشگل شده بود . باورم نمیشد این همان دختر کوچیکه عینکی چند سال پیش بود ! حوالی ظهر بود خاله زهره و سولماز دختر خالم برای چیدن میوه به باغ بابابزرگ رفتند کیف زنبیل ها برداشته بودند خنده دار این بود آرایش کردند رفتند ، چقدر خندیدم گفتم بابا مگر جشن میرید توی باغ ادم افتاب سوخته میشه ، ارایش کی میکنه ! . مامانبزرگ هم نیم ساعت بعد از کوچه رسید پرسید خاله زهره کجاست گفتم رفتند باغ برای گردش چیدن میوه ، گفت کاش اومدنی سبزی آش هم از کنار باغچه خانه باغ میچیدند ناهار آش میگذاشتیم . گفتم زنگ میزنیم ، متاسفانه باغ انتن نمیداد توی محدوده شبکه تلفن همراه نبود . با اکراه پذیرفتم تا باغ پیاده برم ، کلا ادم تنبلی هستم زورکی رفتم .
از باغ گذشتم کمی میوه خوردم به خانه باغ نزدیک شدم دیدم زنبیل از سبزی دم در گذاشتند قبلا چیده شده ، گفتم زکی این همه الکی خودم خسته کردم . رفتم حداقل یه اب از داخل خانه باغ بخورم نزدیک خانه شدم صداهای عجیبی میامد شبیه ناله و فریاد بود گفتم حتما کسی طوری اش شده اما نزدیکتر شدم دیدم این صدای عادی نیست گفتم نکنه کسی داره به خاله دختر دایی ام تجاوز میکنه پنجره گوشه خانه باغ پرده اش کنار رفته بود دیدم یک زن خوش هیکل با موهای بلوند به دیوار تکیه داده و گه گدار سینه های خودش هم میماله صورتش هم به کنار گرفته داره هی ناله و آه آه میکنه خود خاله زهره بود!! چشام پایین تر رفتم دیدم یکی با موهای بلوند در نزدیک کون خاله تکان میخوره دقت کردم سولماز دختر دایی ام بود داشت کون و کوس خاله میلیسید انگشت میکرد . چشام چارتا شد یعنی زهره خاله و سولماز دارند لز میکنند !! تابحال از نزدیک لز ندیده بودم . کیرم باد کرد . در این حین فکری به ذهنم رسید که از صحنه قایمکی فیلم و عکس بگیرم ، اول فلاش دوربین گوشی خاموش کردم سرم پایین اوردم ناگهان نبیند گوشه لنز دوربین گوشی بالا بردم . بعد ۴۰ ثانیه دیدم باز سرم بلند کردم خاله سولماز بلند کرده بود مشغول لب گرفتن از هم بودند و زبان میمالیدند باز سرم دزدیدم . تابحال سولماز اینجور ندیده بودم که چه هیکل خوبی داره ، توی تصورم خاله میدونستم سکسی هست .اما سولماز تا دیروز توی کوچه لی لی باز میکرد . اینچنین حرفه ای سکس میکنه تو مخیله نمی گنجنید بعد چند دقیقه صدای ناله ها شروع شده بود داد و فریاد ها بلند شده بود فوش های رکیک به هم میدادند. یه لحظه نگاه کردم دیدم پاهاشون به هم قیچی کردند با فشار کوس هاشون بهم میمالند درحال طبق زنی بودند . که خاله بعد ۲ دقیقه ارضا شد از صداش معلوم بود . گفتم خطری هست باید برم تا ندیدند من را . شنیدم خاله به سولماز گفت عمه پاشو اون دیلدو و وازلین بیار ، فهمیدم اره خاله این کاره بوده دیلدو هم داشته ، بعد گفت سولماز دماش هم تنظیم کن عمه قربونت بره سولماز بپوشش . بعد گفت سولماز اول خوب بلیس کوسم را ،بعد دیلدو بکن معلوم بود اینکاره هست دوباره بعد سه دقیقه بلند شدم دیدم سولماز داره با دیلدو از بغل تلمبه میزنه توی کوس خاله زهره ، از هم لب میگرفتند من که حالم عوض شده بود همانجا جق زدم گفتم برم بهتره
توی راه فکر بدن سولماز بودم چقدر خوشگل بوده بقول معروف اب در کوزه ما گرد جهان میگردیم فکر کردم این موضوع باج و حق السکوت خوبی باشه . ساعت ۳ خاله و سولماز برگشتند پریشان بودند گفتم زیاد کار کردید گفت اره این هم بخاطر میوه چیدن زیاد بوده !
فرداش خانواده ها برگشتند بعد چند روز ما بکل تهران برگشتیم یک هفته گذشت دایی با خانواده اش اخر هفته مهمان خانه ما بودند من با سولماز تنها شدم ، گفتم سولماز شیطون شدی ها . باغ اون کار ها ، اون هم عصبانیشد گفت چی میگی حالت خوبه؟
گفتم خودت به اون راه نزن فیلم موبایل نشانش دادم رنگش سفید شد به من من افتاد گفت اشتباه میکنی ما نیستیم گفتم بفرستم گروه تلگرام خانواده اونا میفهمند کی هستند بعد التماس افتاد گفتم راهش اینه با من راه بیایی اعتراف کن بعد رابطه برقرار کنیم شروع کرد گفت عمه اش زیاد دوست داشته ، همینطور در اثر یه اشتباه پرده اش ازدست میده (البته خانوم دادند الکی ادای تنگ ها در میارند) خاله هم ازش سواستفاده میکنه لز کردن یاد اون میده چند بار باهم لز میکنند پرسیدم چجور خاله لز بوده ما نمیدونستیم ؟گفت شوهرش اکثرا ماموریت بوده ، عمه هم بخاطر خوشگل بودنش پیشنهاد زیاد بهش میشده اونهم بخاطر فشار جنسی با مردای زیادی رابطه برقرار میکنه بمرور عذاب وجدان میگیره همینطور از سکس با مردها بمرور بدش میاد چون احساس ندارند زود بعد خالی شدنشان رهاش میکردند بمرور یه دوست خاله که لزبین بوده اینو میفهمه اون را به راه لز میاره اول خاله قبول نمیکرده اما اون تهدیدش میکنه رابطه هاش به شوهرش لو میده خاله هم با اکراه لز با دوستش میپذیره اما بعد تجربه اون لز به مرور از لز خوشش میاد به جرگه لزبین ها میپیونده ، تنوع طلبی زیاد خاله اونو اخر به اینجا میکشونه . سولماز گفت اینو فهمیده خاله یه دوست ارایشگر اپیلاسیون کار داره که توی کار ماساژ هست رابطه حسی عمیق با هم دارند سولماز هم به معشوقه های خاله اضافه شدند .
من هم گفتم سولماز تو حیف هستی نباید از مردها بدت میاد همه مثل هم نیستند معاشقه باهاش شروع کردم اولش پس میزد اما تهدیدش کردم بعد خودش هم خوشش اومد بعد شروع به خوردن سینه و کوسش کردم بعد شروع به تلمبه زدن توی کوسش کردم چون میدونستم اوپن هست لذت سکس با اون هم الان یادم نمیره و این لز خاله با سولماز پربرکت بود که منجر شد من با سولماز بتونم سکس داشته باشم چیزی که تا قبل از این واقعه متصور نبودم .
اما الان یه هفته هست باهام بهم زده .

نوشته: سعید


👍 4
👎 30
72166 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

746412
2019-02-07 00:16:30 +0330 +0330

فحش نميدم ديسلايك 6 ام

0 ❤️

746414
2019-02-07 00:24:23 +0330 +0330

فانتزی جالبی بود اما میتونستی بیشتر فکر کنی - نیاز بود یک هفته منتظر باشی؟ آیا؟

و یا همون تایم به اونا اضافه می شدی /خیلی جذاب تر بود …؛داستان هست- از ۲۵ نمره ۱۵ بیشتر از این تلاش کن - مقدمه - الزاما ابتدای داستان نیست؛ میشه از لحظه فیلم برداری از اون اتفاق شروع کرد ؛

اگر +۲۱ هستی - زندگی روتین - تحصیلات - شغل متوسط داری ، باز هم به نوشتن ادامه بده -خانم !

0 ❤️

746434
2019-02-07 03:23:06 +0330 +0330

فکر کنم تجربه ی اول داستان نویسیت بود
خیلی کم و کاستی ها داشتی
ایده ات خوب بود
اگر یکم زود تمومش نمیکردی بهتر میشد

1 ❤️

746451
2019-02-07 05:49:51 +0330 +0330

ایول، تو مهمونی تنها شدین با هم و این همه حرف و داستان رو گفته شده و بعدش هم لب و عشق بازی و خوردن و مالیدن و کردن و این همه مدت آدم که هیچ، ملخ هم مزاحمتون نشده! دمت گرم، فقط قربون دستت بعد از جق حتما کیبورد رو بشور!!!

2 ❤️

746458
2019-02-07 07:20:58 +0330 +0330

کوسشر

0 ❤️

746497
2019-02-07 15:17:04 +0330 +0330

کس + شعر

0 ❤️

746508
2019-02-07 17:54:20 +0330 +0330

لز خیلی خوبه سکس با دوتا دخترم عالیه

0 ❤️

746611
2019-02-08 02:32:37 +0330 +0330

یاد نسخ خطی کتابای عهد کونگوزقلی شاه افتادم، کون تلق تولوق کاندومت کو، نمدونی سکس بدون کاندوم حطرناکه و فلان بیسار، البته معلومه که داستانت کلا کصشره اما تو کصشریم که با ذهن مجلوق و دست تو شرت مینویسی کاندوم استفاده کن، در ضمن دیلدوی عمت تو نگارش و بیانت

3 ❤️

746635
2019-02-08 10:24:49 +0330 +0330
NA

حالا تو خودت ميدوني كسشر نوشتي ??‍♂️بيچاره اوني كه باور ميكنه منتظر ميشه تا خاله و دختر خالش با هم لز كنن ???

1 ❤️

746852
2019-02-09 09:47:25 +0330 +0330

به یک نفر برده با تجربه شاش خور با شرایط زیر نیازم دارم
شاش گند و زرد بودار و تهوع آور خورده باشه
شاشی که بخوردش دادن حداقل دولیوان یا بیشتر باشه
چون من هم شاشم زیاده و هم خیلی گنده
اگه تجربه نداری خواهشا مزاحم نشو
اگه تجربه اشو داری بگو چجوری شاشیدن تو حلقت ،مفصل و با جزئیاتش
مرسی

0 ❤️

746893
2019-02-09 14:52:16 +0330 +0330

بیشترین لذت دنیا دیدن دوتا لزبین حین سکسه مخصوصا با توام ور برن

0 ❤️

751820
2019-03-03 18:52:53 +0330 +0330

اولا دستت رو از تو شورتت در بیار که درست بنویسی دوما با اون همه مدرسه ای که رفتی آخر اون لهجه کیریت رو درست نکردی

0 ❤️

757253
2019-03-30 02:24:03 +0430 +0430

سعید 3 ساله از تخمی آباد :/
ادمین لطفا حذفش کن نصفه شبی مشمئز شدیم
اه اه

0 ❤️