دلم میخواستش… زنانگی وجودم مثل نبض میزد برای یکی شدن با مردانگی وجودش… لباس زیرم خیس می شد با حرف زدن باهاش… میخواستمش… حسی که تو کل عمرم فقط نسبت به اون پیدا کرده بودم… گرم میشد وجودم با حرف هاش… پر از حرارت میشدم
قبل از اون نسبت به کسی این حس رو نداشتم… آدم هایی میومدند تو زندگیم و ابراز علاقه میکردند اما… حتی فکر هم آغوشی باهاشون رو نمی تونستم بکنم… یه دختر خنثی بودم نسبت به جنس مخالفم… سر همین موضوع وایستادم رو در روی همه ی فامیل… نمی تونستم بگم که خواستگارامو به خاطر اینکه نمی تونم برم تو بغل شون… رد میکنم… اما وایستادم رو در روی همه… و چقدر سخته دختر بودن و نتونستن با کسی که خودت میخوای… اگه اون سراغت نیاد…شب چه عذاب بزرگی میشه برات
شرایط منو اون جوری بود که هر دو با خیال راحت باهم دوست شدیم… چون فقط دوستی میخواستیم نه رابطه ی بین دوست دختر و دوست پسر!!!
با یه کل کل با هم آشنا شدیم… هم دیگه رو درک می کردیم… واسه همین دوستی مون پا برجا موند… و روز به روز بیشتر شد
ماه ها طول کشید که باور کنیم این دوستی دیگه دوستی نیست…همون چیزی شده که نمیخواستیم… عشق!
به هم نمی گفتیم که همو به عنوان عشق خودمون دوست داریم… نه دوست مون
اما جایی که من خواستم برم و تموم کنم این دوستی رو…که فکر میکردم یه عشق یه طرفه ست…
. اعتراف کرد که عاشقم شده
اما نمی شد مال هم باشیم… همسر و هم سر(ser) هم باشیم
دلم همه چیز شو فقط واسه خودم میخواست… دلم میخواست لمسش کنم… ببوسمش… و…
دلم میخواست زن شدن رو با اون تجربه کنم…
نمیشه مال هم باشیم اما دلم فقط مال اون شدن رو میخواد
هیچ مردی به چشمم نمیاد جز اون
هیچ حسی ندارم به مردهای دیگه
نمیدونم برم باهاش هم آغوش بشم یا نه… حسرت من میشه میدونم… سخته لمس نکردن کسی که همه ی وجودت اونو میخواد… اما شاید سخت تر باشه دلتنگی واسه لمس کردن کسی که تجربه کردی بدون تو آغوشش رو
من چیکار کنم؟؟؟؟؟؟
بعد اون مطمئنا دلم داشتن رابطه رو با کسی نمی خواد… اما اگه لمسش کنم با دلتنگی بعدش چیکار کنم؟؟؟
نمی شد این حرفها رو جای دیگه زد… اگه بگی دوست دارم با عشقم سکس داشته باشم… در موردت هزار جور فکر ناجور میکنن… اما شاید اینجا کمی بهتر بشه امثال من رو درک کرد
نوشته: هیس
mrc ke kholasew krdeish aqaye off_boy :| 🙄
به نظر من که باهاش سکس نکن. چون بعدش دو حالت داره. یا انقدر خوبه که بعده ازدواجت با هرکی دیگه یه سره با اون مقایسه میکنی و اینطوری ممکنه حتی از شوهرت فاصله بگیری. یا بده که اونوقت ممکنه این حسه قشنگی که در مورد با اون بودن داری ازبین بره.
داستانو گنگ تعریف کردی اما احساستو خیلی خوب بروز دادی ، من نفهمیدم چرا گفتی نمیتونی مال اون باشی و نمیتونه همسرت باشه !؟
مثلا متاهله؟ یا؟
اگه خودش ادعا کرده که عاشقته به نظر من بهتره همه چیو روشن کنین اگه شرایط ازدواج ندارین با این وضع جامعه بهتره که باهاش سکس نکنی
اما اگه راهی هست سعی کن بدستش بیاری تا به خواستت تا ابد برسی
موفق باشی عزیز ?
چون کوتاه بود زور زدم تموم کنم.
نمی دونم جایی نرفتی رو مخ آدم که الان با مادر گرامیت جماع کنم واسه به دنیا آوردنت. ولی خب چند تا چس ناله دوران بلوغی که پست کردن برا دیگران نداره که قربون شکلت.
و در آخر عرض کنم تو آن کسبرگ مغروری که میمیری ز بی کیری.
احساساته زنونتو خوب نشون دادی. بدون غلط و مقدمه طولانی،متنت قشنگ بود. به نظرم کاریو که دلت میگه انجام بده که بعدا مدیون خودتو دلت نشی، موفق باشی ? ?
بیچاره off_boy هر کامنتی که میذاره باید به یه ملتی جواب پس بده(sad)(sad)
چقد احساسات شما زنا پیچیده و شولوغ پولوغه !یه دادن و این همه درگیری!
ولی جدی اگه نظر منو میخوای خودتو به فاک نده
charlatan1375
نه داداش حساب پس دادنی در کار نی.هر کی طبق سلیقه اش نظر میده و اگه میبینی تو بعضی داستانا جواب مخالفین رو میدم از شعورمه وگرنه می تونم دایورت کنم رو تخم چپ اسب زورو…
اینو که خوندم یاد یه جک افتادم که توش این کلمات بود
بری بری
بری بدی
بدی بری
ندی بری
بری ندی
الان دقیقا حال تو همینه!!!نمیدونی چه کنی!البته این فقط یه شوخی بود دلخور نشو
الان دقیقا اینا نوشتی که چه نتیجه ای بگیری؟بری بدی؟نری بدی؟بدی نری؟بدی بری؟
سکه بنداز
اگه شیر اومد، از جلو بهش بده
اگه خط اومد، از پشت بده
و اگه سکه رو لبش وایساد، بهش نده
اگه هم سکه تو هوا ناپدید شد، به من بده ?
از لحاظ بیوفیزیکی چون خانوما پروستات ندارن و به بیماریهای عفونی حساسند طوری تکامل یافتند که عاشق اولین کسی بشن که خوب نوازششون کنه یا دقیقتر به یادش اکساتوسین ترشح میکنند…ازون جایی که طرف کارشو بلد بوده مطمئنا متاهله یا اینکارس…به نظر من دخترا باید دنبال پسرای بی عرضه مثل خودشون باشن نه مردای حرفه ای و باتجربه، چون زمین گرده یا دقیقتر طبیعت توزیع نرمالو حفظ میکنه درنتیجه پس فردا حالت گرفته میشه و سر خودتم میاد…
کلا دختربودن یعنی بدشانسی، توی ممالک اسلامی آن هم از نوع ایران و عربستان هم یعنی آخر بدبختی و فلاکت
جنس ظریف و ضعیفی که قرن هاست به خاطر یک تفکر غلط، ظالمانه ترین شرایط و ضوابط را به جان خریده و هیچگاه به آنچه که حقش بوده دست پیدا نکرده
این احساسات یک نفر بود نه یک داستان من در مورد احساسات دیگران قضاوت نمیکنم پس نظری راجب این نمیدم
خلاصه ی داستان :
ببخشید دوستان این نویسندمون شعور سلام کردن نداره من بجاش سلام میکنم و تشکر میکنم از اینکه دارید وقت میذارید و داستان رو میخونید.یه راست میرم سر اصل مطلب و رمانتیک و احساسیش نمیکنم.از یه نفر خوشش اومده الان مونده بره بده یا نه.بقیه داستان هم کس و شر بود ارزش نوشتن و خوندن نداره.نظرتون رو بگید با عذاب وجدان کمتر بره بده.مرسی اَه…