سلام.من سعید28ساله اهل اصفهانم.شیما26ساله خانمم هست خیلی خوشکل و خوش هیکل(کون محشری داره).شیما دختر دایی منه …قبل از ازدواج من و رضا(پسرخاله شیما) دوتایی عاشق شیما بودم بالاخره به خاطر موقعیت کاری و مالی شیما با من ازدواج کرد رضا بعد از ازدواج هم چشمش دنبال شیمابود و توی هرموقعیتی با شیما لاس میزد…نوروز94 بود خونه دایی خانمم دعوت بودیم (ما عید نوروز همه ی اقوام با هم یه جا جمع میشیم و مهمونی میگرفتیم)…توی مهمونی ها رضا سالاد درست میکرد…رفتم توی اشپزخونه اب بخورم دیدم شیما با رضا در حال درس کردن سالاد بودن و لاس میزدن …رضا با نگاهش شیما رو داشت می خورد سینه ها و گردنش رو دید میزد…شیما بلند شد بره بشقاب بیاره …یه تیپ سکسی زده بود تونیکش چشبیده بود به کونش… رضا نگاهش رو از کون شیما بر نمیداشت حواسش به من نبود…زن دایی اومد به رضا گفت با شیما برو خونتون ظرف بیار مهمونا زیادن(خونه رضا اینا ته خیابون دایی بود)…شیما به من گفت برم مم توی رودرواسی گیر کردم گفت برو…10دقیقه گذشت رفتم توی حیاط به شیما زنگ زدم…نفس نفس میزد گفتم دیر کردین گفت داریم از توی انباری ظرفا رو جدا میکنیم طول میکشه…گوشیش قطه نشده بود صدای رضا میومد میگفت عجب کونی داری خیلی وقت بود نکرده بودمش چقد تنگ شده مگه سعید کونت رو نمیکنه…شیما میخندید میگفت میکنه اما نه مثل تو…اخ اوخ دوتاییشون میومد…رضا میگفت حیف که کاندوم ندارم کست رو بکنم…شیما میگفت خب دوباره کون بکن، دفعه بعد کس کن…منم صداشون رو ضبط کردم…رضا و شیمابرگشتن حسابی خسته بودن و خوشحال معلوم بود به دوتاییشون حال داده…مهمونی تموم شد رفتیم خونه…یه ابمیوه خوردیم و رفتیم توی اتاق خواب…دست کردم توی شرت شیما…گفت شبی نه واسه فرداشب…اسرار کردم اونم قبول کرد…یه راس رفتم سراغ کونش…گفت از جلو بزن…گفتم هوس کون کردم…گذاشتم تو کونش و شروع کردم به تلمبه زدن…خیلی حال میداد…بهش گفتم عجب کون سکسی داری هیچ مردی فرصت کردن همچین کون رو از دست نمیده…خندید گفت تو که خوب از فرصت استفاده میکنی…گفتم من که زیاد کونت رو نمیکنم شانس اوردی زن رضا نشدی وگرنه روی 10بار کونت رو میکرد…خندش گرفت گفت چه خبره؟…گفتم خب2بار حتما میکردت…البته با یه کیر کلفت تر و با ضربات تندتر…تند تند تلمبه میزدم…شیما خندش گرفت گفت چرابا خشونت میکنی…گفتم میخوام مثه رضا بکنمت…یهو گفت منظورت چیه چرا امشب همش میگی رضا…گفتم همین طوری منظوری نداشتم…فقط رضا امروز خیلی کونت رو دید میزد حواست باشه…گفت توی مهمونی زاغ سیاه منو چوب میزدی…گفتم نه تقیصر خودته که کون نازی داری هر مردی دنبال همچین کونیه…خندید گفت رضا فقط پسرخاله منه قطعا منظوری نداشته شاید اتفاقی نگاه کرده…منم گفتم اره حق با تو هست تقصر کون توهست که جلب توجه میکنه …شیما هم خندید گفت نترس کون فقط مال تو هست بکن لذتش رو ببر…من کردم رضام کرد…
نوشته: سعید
من هزاران قسم میخورم که تو مجرد هستی… مطمئن هستم که زن نداری تازه کونی هم تشریف داری!! حالا بر فرض محال که شیما زنت باشه، تو که غیرت نداری و دیوث هستی، واسه چی صدا رو ضبط کردی؟؟ هیچ شکی ندارم که غرض و مرض داری که این اراجیف رو بلغور کردی… برو همون چیزتو بکش عامو
من نمیدونم مجبورین داستان بنویسین وقتی دوزار حالیتون نیست؟
آخه مجلوق؟!!
اولا که ریدم تو اون غیرت نداشته ت…
قدیما اگر کسی به ناموس آدم نگاه میکرد جرش میدادیم الان برا شما کونیا مد شده میگین با این کون خوشلی که داری بایدم همه نگاه کنن…
یعنی شاشیدم به اون غیرتت… حالا مجرد باشی یا متاهل فرق نداره… فکرت اینه…
دوما داشتی کون زنه رو میکردی و اون میخندید؟
دول خروس میکردی اون تو؟؟
آره دیگه… حتما دول خروس بوده که طرف قلقلکش میومده… وگرنه من هر زنی رو از کون کردم ناله ش رفت هوا…
در کل بنظر من باید بری بمیری با این طرز فکرت بی غیرت…
نویسندگان عزیز بیاید در سال جدید کمتر کس بگیم بسه دیگه هرچی جقیه میاد داستان توهمشو میگه
فاک به تو چرا اسم و وجهه یه شهر رو خراب میکنین اخه اصفهان شهر به این خوبی دخترای زیباو پاک دامن یکی مث تو چرا باید بیاد اینجا گندبزنه به همه چیز (hypnotized)
چی بود ناموسن؟
اصلا سر و ته نداشت
نفهمیدم کی تموم شد