ما ز گائیم و گاها رفته ایم

1396/11/16

نمیدونم قوانین مورفی رو خوندین یا نه . زیاد نیست . در واقع کتاب هم نیست . یادداشت هائیست از یک مهندس معمار به نام مورفی در مورد بدبیاری هایی که ما در زندگی سرمان می آید . کل یادداشت ها , مثال هائیست که تک به تک در مورد بد شانسی در امور جاری روزمره است .
یکی دوتا از مثال های کتاب اینگونه است :

تصور کنید میخواهید به جایی بروید . اگر پنج دقیقه زودتر حاضر شوید و بیرون بیائید نیم ساعت زودتر از موعد مقرر به محل میرسید . اما اگر پنج دقیقه دیرتر حاضر شوید نیم ساعت دیرتر میرسید .

یا فرض کنید در کیفتان دنبال چیز بخصوصی میگردید . قطعا آن چیز بخصوص آخرین موردی است که بیرون می آورید .

این بدشانسی هارو من در زندگی جنسیم به وفور تجربه کردم و جالبه که با خیلی های دیگه این حس مشترک رو داشتم . منظورم حس جنسی نیست بلکه بدبیاری های آن است .

بدترین بدبیاری که آوردم دفعه اولی بود که سکس داشتم . البته سکس نداشتم . دوست دخترمو دعوت کردم خونمون . اوپن بود و منم با توجه به داستان هایی که خونده بودم که طرفو میبرن خونه و مثه اکتورهای سینما عشقبازی و لب گرفتن رو شروع میکنن و مثله پورن استارهای مذکر چندین ساعت پیاپی هاردکور و تلمبه زدن و ادامه کار در حمام و متاسفانه نبود وقت …! باعث ایجاد حس تاسف میشه و این حرفا خودمو آماده گذراندن لحظاتی شاد و مفرح و بس خاطره انگیز کرده بودم .

زنگ زد که نزدیکم و منم درو باز کردم بعد از یک دقیقه دیدم پریدتو حیاط و یکم کوچه رو پایید و امد تو . منم با یه شلوارک تو خونه منتظر بودم که دیدم خانم با چشای از حدقه در امده امد تو خونه و سلام کرد اما صدایی از گلوش خارج نشد . گفتم چی شده گفت یه موتوری تا اینجا تعقیبش کرده . گفتم الان میرم خارشو میگام و رفتم تو اتاق لباس بپوشم که گفت نه تورو خدا نرو موتوریه مامور بود . حس کردم خایه هام دارن برمیگردن تو شکمم یه لحظه . همونجا نشستم رو زمین . بدنم سرد شد و سرتاپا عرق کردم . اینبار نوبت اون بود بگه چی شده . فقط چشام حرکت میکرد . با آخرین توانی که داشتم گفتم فشارم افتاده . از بس نا نداشتم صدام مثه صدای گوز بادکنک که بادش میکنی و آروم بادشو خارج میکنی شده بود . فوری یه لیوان آب آورد و چند تا قند ریخت توش و داد دستم . منم همینجور لیوان تو دستم بود گفت چرا نمیخوری . گفتم خوب قاشق بیار هم بزنم نکنه انتظار داری با کیرم هم بزنم . یه بیمزه ای بهم گفت و پاشد یه قاشق آورد و نشست پشتم و شروع کرد پشتمو مالیدن . آب قندو خوردم رنگم یکم اومد سرجاش و بهتر شدم . یکم تو چشاش نگاه کردم .امده بود کنارم نشسته بود . یه لحظه فضا رومانتیک شد از برخورد نگاهامون و دستامو بردم پشت سرش و آروم سرشو آوردم جلو اونم چشاشو بست که لب همدیگرو ببوسیم خواستم لب بگیرم که اون چند صدم ثانیه مدلای مختلف لب گرفتن امد تو ذهنم . لب گرفتن با لبای باز . با لبای بسته . بوسه های کوچیک . مکیدن لبها و انواع مختلف . همه این تفکرات تو چند صدم ثانیه اومد تو ذهنم و یهو انگار مغزم اشباع شد و دهنمو باز کردم و لبای پایین و بالا و یکمی از دماغش رفت تو دهنم . چشاشو باز کرد و سرشو برد عقب گفت چیکار میکنی مگه اسب آبی ایی ؟ آب دهنم از دماغ و دهن و چونش چیکه میکرد . نمیدونم این همه آب دهن از کجا امده بود . پاشدم با معذرت خواهی بردمش دم روشویی خودم صورتشو شستم و بردمش تو اتاق خواب . دیگه رغبتی به لب گرفتن نداشتم . همونجور بغلش کردم و خوابوندمش رو تخت . سعی کردم لباساشو دربیارم ولی نمیزاشت . گفتم خوب چرا لباساتو درنمیاری گفت بذار یکم بگذره یهو دیدی مامورا ریختن . یاد حرفی که حین امدن زده بود افتادم که یه مامور با موتور دنبالش بوده افتادم . اینبار بجای افتادن فشار یه نگرانی و دلشوره بدی افتاد تو جونم جوری که به کل حشرم خوابید . دست و پام سرد شده بود و چند دقیقه یه بار یه لرزی هم میکردم . حالا اوایل شهریور هستیم . گفتم نترس کسی نمیاد و با یکم مالیدن ممه های بزرگ و شلش آرومش کردم حالا خودم داشتم از استرس میریدم تو خودم . لباساشو درآوردم و شلوارک خودمم همونجا کندم . زیرش شورت نپوشیده بودم . اینقد هول هولکی شد که یادم رفت قراره با چه عشقبازی خفنی لباساشو دربیارم و با هر تیکه از لباسی که درمیارم تن و بدنشو ببوسم . جفتمون خودمونو برای سکس آماده کرده بودیم و انواع لوسیون به لاپاش زده بود و منم از مام زیربغلم زده بودم به تخمام و بغلای کیرم و حسابی دم و دستگاهامون خوردنی شده بود . اون یکم کیرمو خورد حدود سی ثانیه و هنوز شق نشده بود که دیدم اگه ادامه بده آبم میاد . دوستان سی ثانیه ساک زدن برای تازه کارها زمان زیادیه گفتم بسه من میخورم برات . منم کوسشو خوردم یه چند دقیقه ای و به حالت 69 درامدیم . حالا من از بس استرس داشتم که کیرم به هیچ وجه شق نمیشد و هر چند ثانیه یکبار وسط کسلیسی میگفتم نخور نخور . میگفت بابا حداقل بذار شق شه در حالی که نمیدونست شق نشده دارم ارضا میشم . کلا دو دقیقه نشد یهو زنگ خونه رو زدن . زنگ خونه همانا و شاشیدن خانم تو دهن و صورت ما همان . یه لحظه مثه گربه ای که میترسه از روم پرید منم از ترس داد زدم شاش تو دهنمو تف میکردم و با دستام صورتمو پاک میکردم و چشامو میمالیدم که شاشش رفت تو چشمم و چشام سوخت . دوباره زنگ زدن سریع پاشدم با فحش و داد و بیداد رفتم دستشویی دست و صورتمو شستم اونم امده بود دم در دستشویی هی معذرت خواهی میکرد و گریه میکرد . گفتم چرا گریه میکنی گفت آبرومون رفت الان میان تو میبرنمون کلانتری بابام سرمو میبره و … اشکش با عن دماغش قاطی شده بود میرفت تو دهنش . البته خودمم حال خوشی نداشتم و داشتم سکته میزدم . حالا این حال بد رو تصور کنین به اضافه اینکه شاشیده شده بود تو صورتم . تو گلوم طعم تلخ شاششو حس میکردم . رفتم سر یخچال و چند لیوان آب خوردم اما مگه تلخیش میرفت . خلاصه امدیم تو اتاق خواب از تو کیفم بسته کاندوم رو درآوردم و گذاشتم رومیز کنار تختم . حالا کیرم شق نمیشد بیا اینو درست کن . گفتم بخورش یکم شق شه . همونجور شل و ول و کوچولو گذاشت دهنش و یکم خوردش حس کردم داره میخنده . گفتم چیه ؟ گفت هیچی انگار دارم پاستیل میخورم . شق نمیشد . اینش به درک . همونجور شل و ول داشت ارضا میشدم . گفتم دارم ارضا میشم گفت اشکال نداره بذار ارضا شی بعدش آستانه تحملت میره بالا بهتر میشه گفتم باشه . نقشه کشیده بودم بریزم دهنش به تلافی شاشیدن تو صورتم . خورد و خورد تا اینکه حس کردم دارم ارضا میشم . سعی کردم ریتم نفسام بهم نخوره مبادا متوجه بشه غافل از اینکه اون لحظه برای چند ثانیه هم که شده یهو خون میاد تو شافت کیر و مقداری حالت نعوظ پیدا میکنه و اونم فهمید و فوری درآورد و دستشو گرفت زیرش و سه چهار قطره ای ریخت تو دستش . نامرد حتی نذاشت بریزه رو ممه هاش . واااااای ممه هاش . اصلا ممه خوردم ؟ تو سکس چتامون که فقط نیم ساعت ممه میخوردم . چرا یادم رفت ؟ اینقد حالم گرفته شد که نشستم لب تخت دیدم با چندتا دستمال کاغذی دستشو پاک کرد و امد سمت من و کیر منم پاک کرد و گفت بده من پاستیلمو . بدون جرکت یکم کمرمو کشیدم سمتش همونجور خم شد رو پام و شروع کرد خوردن . با اینکه ارضا شده بودم ولی چون حرکتی نکرده بودم خسته نشده بودم و انرژی داشتم . حالم بهتر شده بود و کم کم کیرم شروع کرد شق شدن . اینبار حالم یکم بهتر شده بود و داشتم کمر قوسدار و پهلوهای دوست دخترمو میمالیدم . یه دستمو آوردم زیر و شروع کردم مالیدن ممه هاش که تو این حالت آویزون شده بودن . اصلا شبیه ممه های تو فیلما نبود . یه دستی هم به کونش کشیدم . کونش تخت و سفت بود برعکس ممه هاش . کیرم کاملا شق شده بود . گفت خوب دیگه گرز رستم هم آماده شد . کاندومو دادم بهش تا بکشه سر کیرم .کاندومو که کشید سر کیرم , کیرم دوباره خوابید . یکم با دستاش مالید دوباره شق شد . خوابید و پاهاشو باز کرد و یکم داد عقب . تا امدم بین پاهاش قرار بگیرم کیرم باز داشت شل میشد که فوری گرفتمش و سر کیرمو مالیدم لای کوسش . دلم نمیخواست بفهمه کیرم دوباره شل شده . شق شد و گذاشتم لای کوسش و یکم خودمو فشار دادم و کیرم برای اولین بار رفت تو کوس . انگار کیرم از یه دروازه تقریبا تنگ رد میشه و بعد از یه چند سانتی دیگه فشار روش نیست . ولی داغی مطبوعی داشت که لذتبخش بود و کوسش هم خیس بود که حرکت رو آسون میکرد . یکم کمرمو تکون دادم تا بتونم مثه فیلما ریتم بگیرم ولی همه کار میکردم الا تلنبه زدن . خودمم نمیدونستم دارم چیکار میکنم . کمرمو گرفت و یکم به حالت تلنبه کشید سمت خودش و برد عقب . تقریبا داشتم ریتم میگرفتم که حس کردم دوباره میخواد ارضا شم . همونجور کیرمو تو کوسش نگهداشتم که حس ارضا شدنم بره دیدم بدتر داره آبم میاد . فوری کیرمو درآوردم و نفس گرفتم و چشامو بستم . گفت چی شد . نمیدونستم چی بگم . اصلا دوست نداشتم بفهمه داشتم ارضا میشدم . یه بیست سی ثانیه ای ایستادم اونم هی میگفت بکن دیگه زودباش . حس کردم اون ارضا شدنم یه جورایی محو شد و چشامو باز کردم دیدم کیرم شل شده و کاندوم مثه این شلوار شست پیلیا دور کیرم آویزون شده .

کاندومو انداختم تو سطل آشغال و یه کاندوم دیگه آوردم با هزار بدبختی کیرمو شق کردم و کردم تو کوسش حدود چهل و چنج ثانیه ای تلنبه زدم و ارضا شدم و پاشدم گفتم ببخش که بهت دروغ گفتم . من بار اولم بود سکس داشتم .
خلاصه یکم نشست گپ زدیم و خندیدیم و بازم بابت شاشیدنش تو صورتم عذرخخواهی کرد گفت واقعا داشتم زهر ترک میشدم گفتم دیگه راجب اون قضیه حرف نزنیم و یادم ننداز لطفا .

پاشد رفت هنوز ده دقیقه نشده بود که زنگ خونه رو زدن . رفتم دم در دیدم همسایه روبرومونه یه بسته داد دستم و با خنده گفت کیوان خان خوش گذشت ؟ گفتم چی ؟ گفت هیچی این بسته رو مامور پست آورده بود هی زنگ میزد منم داشتم میومدم خونه دیدم هی با اعصاب خوردی زنگ میزنه گفتم قربان حتما خونه نیستن . گفت نه من تو همین محل بودم دیدم یه دختر جوان رفت تو این خونه ولی نمیدونم چرا درو باز نمیکنه منم گفتم حتما خوابیده (من تک پسرم و خواهر ندارم) و بسته ورو ازش گرفتم .

یاد حرف دوست دخترم افتادم که گفت یه مامور موتوری دنبالش بوده .

نوشته: کیرمرد(dickerman)


👍 41
👎 2
5802 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

672373
2018-02-05 21:26:17 +0330 +0330

دیکر من عزیز کارت خوب بود مردم ازار نیستی ولی از نظر شانس دوقلوی خودمی!!! لایک اول تقدیم شد

4 ❤️

672393
2018-02-05 22:13:15 +0330 +0330

واقعا خیلی خندیدم یاد خاطره خودم افتادم
بچه بودم 10 سال با پسر خالم یه فیلم سوپر جور کردیم ویدئویی ببینیم با چه دنگ و فنگی ده دقیقه نشده بود رفتیم تو حس شوهر خالم در خونه باز کرد نفهمیدم چجوری سه راهه از برق کشیدم و پریدم تو دستشویی فقط نمیدونم چی شد اومدم بیرون پسر خالم نبود و شوهر خاله میگفت تنها اینجا چکار میکنی شدم عین ویبره گوشی که رو میز میلرزه واقعا دهنم قفل کرده بود هیچی نمی تونستم بگم هم اینکه کپ کرده بودم هم جوابی نداشتم بدم که جونور از زیر تخت تو اتاقش اومد بیرون و چه اتفاقاتی که نیفتاد و چه کتکایی که نخوردیم
بماند واقعا شرایط بدیه خدا نصیب کسی نکنه

3 ❤️

672396
2018-02-05 22:27:38 +0330 +0330

یعنی سگ تو روحت برا شانست خخخ
کلی خندیدم دمت گرم جالب بود لایک هشتم تقدیمت

1 ❤️

672398
2018-02-05 22:35:22 +0330 +0330

مرسی سارینا جونم شما هم همیشه لایک!! 🍺

1 ❤️

672421
2018-02-06 00:52:58 +0330 +0330

راستش دروغ چرا

کلا توی داستان درگیر الت عضما بودی و هر چهل و پنج ثانیه هم ارضا شدی

اسم داستان با توجه به اون آقای پستچی باید یه چیز دیگه میشد

پستچی و مشکل نعوظ
درگیری مزمن با آلتم
بسته پستی و آلت خواب رفته
زیبای خفته
شانس تخمی و آلت پریشان
یک دست جام باده یگ دست ک ی ر خویش
نعوظ ناقص
نعوضی برای دو نفر
نعوض غیر ممکن
آلت مدهوش

1 ❤️

672428
2018-02-06 01:54:02 +0330 +0330

سبک نگارش داستان متفاوت و باحال بود دمت گرم… ولی خب چون بدون فحش نمیشه رد شد و رفت؛ کیرم تو دماغت

1 ❤️

672439
2018-02-06 05:15:30 +0330 +0330

عالی بود، خیلی خندیدم

1 ❤️

672447
2018-02-06 06:40:42 +0330 +0330

یاداینکه اگه بخواهی یک نخ سیگاردررشته کوه هیمالایادرافریقابکشی تمام اقوام مرده وزنده ات ازعصرپارینه سنگی پیداشون میشمیش افتادم

1 ❤️

672448
2018-02-06 06:49:03 +0330 +0330

خیلی ممنون دوستان قابل شمارو نداشت . البته بازم دوسه تا داستان فرستاده بودم این فقط آپ شد .

شاه ایکس عزیز ممنون بابت نظرات همیشه خوبت این داستان بود یعنی تمام نوشته های من داستانه و واقعی نیست . البته اونجوریام خوب نبود الان که نگاه کردم کلی غلط املایی داشتم و داستان یکی دوجا باگ داشت ولی بازم ممنون از لطفت .

ممنون سرنای عزیز لطف داری

خوشحالم خنده به لبات امد سارینا خانم

ههههههههههههه ?

مخلصم نادرخان

25تولیف جان همه تو بچگی داشتیم ولی یادش بخیر بهترین دوران بود

کوچیکم علی جان

رقصنده با گرگ عزیز من همیشه با اسم گذاری مشکل داشتم و قسمت اسم گذاری رو میرینم . ممنون

آبر جان تو بگی دمت گرم واقعا یعنی خوشت امده

آیدین گان خیلی چاکریم

حسام طلا خاکتیم

1 ❤️

672463
2018-02-06 10:02:12 +0330 +0330

داستانو کامل نخوندم ولی چون نویسنده اش تو هستی ، لایک کردنش واجبه . این اولین داستانت بود ؟ منتظر بقیه ی داستانایی که آپ کردی هستم . موضوع اونها هم تو همین حوالی است یا نه ؟ به هر حال لایک شماره ی 12

1 ❤️

672467
2018-02-06 10:57:58 +0330 +0330

لایک 12 رو من دادم
کامنت بالایی لایکت ثبت نشد دوباره بزن
عالی بود بسیار خندیدم 🙄 دمت گرم طنز شیرینی بود

1 ❤️

672482
2018-02-06 12:59:37 +0330 +0330

عزت جان قوانین مورفی که اولش توضیح دادم همونه .

مستر زی زی زی مخلصم نه اولین داستانم نیست بزودی لینک داستانامو میزارم تو پروفایلم .

سپیده خانوم شما همیشه لطف داشتی و داری نسبت به این حقیر . ممنونم

1 ❤️

672510
2018-02-06 19:50:30 +0330 +0330
NA

عالی بود دمت گرم???

1 ❤️

672521
2018-02-06 21:23:19 +0330 +0330
NA

یعنی یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی عالیییییییی بود معرکه بعد مدتها چیزشعر یه داستان معرکه خوندم

1 ❤️

672541
2018-02-06 22:20:20 +0330 +0330

چیمن خاتون ممنون . اکثر داستانای من فرست تایم هستن یه جورایی . مرسی وقت گذاشتی . زور سپاس

رضا واحدی عزیز ممنون مخلصم

ام ام دی 77 اچ جی عزیز لطف داری اینقدرا هم تعریفی نیست داستان

1 ❤️

672574
2018-02-07 00:01:59 +0330 +0330
NA

بر خلاف این دوستان عزیز کس مغز خوب بود

1 ❤️

672653
2018-02-07 18:34:51 +0330 +0330
NA

خیلی باحال بود منم از این بد شانسی ها داشتم دمت گرم

0 ❤️

672763
2018-02-08 10:34:05 +0330 +0330

داستانتو الان خوندم ببخش دی خیلی بامزه و قشنگ بود دست مریزاد هیچی جای طنزو نمیگیره
کلا فضا سازی و همه چیز داستانت خوب و تاپ بود …
لایک

0 ❤️

673113
2018-02-10 21:02:43 +0330 +0330

واي كلي خنديدم، حال روحم خوب نبود همين خنده هاي آروم و چند ثانيه اي هم غنيمتي بود، خسته نباشيد، اگه تونستي بازم بنويس

0 ❤️

673159
2018-02-11 01:19:12 +0330 +0330

خوب بود. حداقل خندیدیم.
گوز بادکنک؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️

673480
2018-02-13 06:37:05 +0330 +0330

میثم جان ممنون لطف داری

ووندربار همه از این بدبیاری ها داشتیک دوست خوبم

مخلص جناب سامی هم هستم . چشم بازم مینویسم

ارادتمند تکمرد سایت . خوشحالم داستان ناقابلم به دلتون نشست . ممنون

فیلیپ لام 🍺

یاس سفید مهربون . خوشحالم تونستم شادی رو به دلتون بیارم . چشم بازهم مینویسم

علی پیشی جان خیلی کوچیکیم

0 ❤️

673638
2018-02-14 05:23:44 +0330 +0330

خواهش عزیزم
من حقیقت رو گفتم ؛ فوق العاده ای

1 ❤️

674067
2018-02-17 22:02:14 +0330 +0330

لایک سی تقدیمت

یاد‌ اولین سکسم افتادم که با لب خوردن‌ نزدیک بود ابم بیاد و سریع متوقف کردم و گفتم تو رو واس خودت میخوام …

0 ❤️

674379
2018-02-20 02:05:28 +0330 +0330
NA

پسر تو شاهکاری هرچی بنویسی باحاله کسخلهای محلمون رو قبلا خونده بودم هردو عالی بعد از یه روز واقعا مزخرف داستانت واقعا شادمون کرد دمت گرم

0 ❤️

677016
2018-03-11 10:34:16 +0330 +0330

??? یعنی واقعا بار اول اینجورین آقایون؟
مرسی روحم شاد شد

0 ❤️

683853
2018-04-25 08:31:00 +0430 +0430

کلی خندیدم عااااالی بوووود
34

0 ❤️