ماجرای تلخ كه باعث تغيير من شد

1392/11/26

سلام دوستان عزيز
اين خاطره كاملا واقعي هست و فقط اسم ها رو تغيير دادم كه از ابروريزي جلو گيري بشه…
من برديا 19 سالمه و مقيم بندر بوشهر هستم . از 7 , 8 سالگي پسراي فاميل و همسايه منو ميمالوندن و منم ديگه عادت كرده بودم , كم كم خودم هم خوشم اومده بود , ديگه كارم به جايي رسيده بود كه خودم ازشون ميخواستم كه منو دستمالي كنند …
سال ها گذشت و اين عادت تبديل شده بود به تمايل جنسي من و از من يك گي ساخت .
حالا ميرم سر اصل موضوع : يك روز سرد زمستون (سال 1391) با يكي از دوستام برايه خريد به مركز تجاري زيتون رفته بودم نزديك به نيم ساعت توي مغازه ها علاف بوديم و در اخر چيزي كه چشممو بگيره پيدا نكردم . خسته بودم و هم گشنه براي همين به دوستم پيشنهاد دادم كه براي خوردن شام به رستوران زيتون بريم . در حال حركت به رستوران بوديم كه يك دفعه چشمم افتاد به يك پسر خوش قيافه و خوش تيپ كه كنار در رستوران ايستاده بود , براي من اين قدر جذاب بود كه حتي خستگي و گشنگي هم فراموشم شد . نميتونستم كه پا پيش بزارم ولي دلم هم بد جور پيشش بود , وقتي رسيدم خونه مستقيم رفتم سمت لپ تاپم و وارد فيس بوك شدم , تمام گروه هايه بوشهري رو گشتم تا بلاخره موفق شدم كه پيداش كنم . سريع يه پيج فاك (جعلي) ساختم كه با اسم و عكس يه دختر بود و اددش كردم , اخراي شب طرف ساعت 1 بود كه اكسپت كرد .
شروع كردم به چت كردن و مخ زني , اونم باورش شد كه من دخترم واسه همين خيلي زودتر از اون چيزي كه انتظارشو داشتم اسم (يوسف) و شمارشو بهم داد . واسه اطمينان بيشتر با يكي از خط هاي ايرانسلم بهش زنگ زدم و وقتي مطمئن شدم كه شماره خودشه توي فيس بوك بلوكش كردم و اون خطي هم كه باهاش به يوسف زنگ زدم رو خاموش كردم .
تا مدت ها با خط هاي مختلف بهش زنگ ميزدم اما از ترس اين كه دست رد به سينم بزنه يه كلمه حرف هم نميزدم .
اين جريان تا بعد از تعطيلات عيد سال 1392 يعني 3 ماه بعد از اينكه براي اولين بار ديدمش ادامه داشت و بلاخره يك روز عظممو جذب كردم و باهاش تماس گرفتم . اولش واقعا خجالت ميكشيدم كه كل ماجرا رو بهش بگم اما دلمو به دريا زدم و كل ماجرا رو براش گفتم و اونم در جواب بهم گفت گمشو …
واقعا ناراحت شدم و واسه اينكه چنين كاريو كردم خودمو سرزنش ميكردم اما بعد از 10 دقيقه خودش اس ام اس داد و گفت :
اگه ميخواي با من باشي بايد حسابي خرجم كني و واسه شروع كار بايد 100هزار تومن به حسابم بريزي …
من كه واقعا گيج شده بودم , اخه تا جايي كه من ميدونستم مفعول پول ميگيره نه فاعل !!!
اما اينقدر خر شده بودم كه گفتم سنگ مفت گنجشكم هم مفت واسه همين انگار اسكولا پولو به حسابش ريختم و بعدش بهش زنگ زدم و قرار گذاشتم كه شب توي خيابون امام رضا ( بوشهري ها ميدونن كجاست) ببينمش, اونم قبول كرد .
شب خودمو حسابي تميز و شيك كردم و رفتم سر قرار , با يه 206SD اومد دنبالم . وقتي سوار شدم اينقدر استرس داشتم كه احساس سرما ميكردم , قبل از اين كه حركت كنه ازم چندتا لب گرفت و كلي مالوندم , منم از اينكه بلاخره به عشقم رسيده بودم خوشحال بودم .
وقتي حركت كرد مستقيم رفت طرف خروجي شهر .
شكه شده بودم اخه گفته بود خونشون طرف مركز شهره . ازش پرسيدم كجا داري ميري؟؟ گفت ميخواد اولين سكسمون توي ماشين باشه واسه همين من هم باورم شد .
از شهر خارج شديم و رفتيم سمت نيروگاه اتمي بوشهر كه اطرافش كلي بيابونه .
يك دفعه جلو يه پرايد نگه ايستاد . گفتم چرا ايستادي؟؟ گفت همينجا ميخوايم سكس كنيم !! گفتم اما 3 نفر تو پرايده هستن !!گفت اشكال نداره دوستامن و تازه منه الاغ دو هزاريم افتاد اما ديگه خيلي دير شده بود …
هر چي التماس كردم به تخمشون هم نگرفتند .
درسته كه من گي مفعول بودم اما ديگه جنده نبودم . خيلي مقاومت كردم و اونا هم تا تونستن كتكم زدن. من هم از ترس اينكه بخوان بازم منو بزنن تسليم شدم و فقط مثل بچه 5 ساله ها گريه ميكردم .
هر كدومشون 2 تا 3 بار منو گاييدن و بعدش يوسف نامرد منو سوار ماشينش كردو رسوندم به محله اي كه توش زندگي ميكردم . تو راه برگشت كه بوديم پررو ميخواست خرم كنه كه باز بهش كون بدم اما از اون شب تا به امروز يعني (1392/06/30) حتي يك بار هم با كسي رابطه اي نداشتم و به تازگي با يك دختر دوست شدم و ميخوام كه همه اون خاطرات تلخ رو بريزم دور…
اميدوارم روزي برسه كه همه به الايق هم احترام بگذاريم و به هم دست درازي و توهين نكنيم…
منتظر نظرات خوب شما هستم . سعي كنيد توهين نكنيد . مرسي

نوشته: بردیا


👍 1
👎 0
44190 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

412913
2014-02-15 10:59:42 +0330 +0330
NA

راستش چی بگم
یه نظر طولانی دادم که پاک شد
دیگه حس دوباره نوشتنو ندارم!

0 ❤️

412914
2014-02-15 12:46:06 +0330 +0330

سر از کار کیرت
کسی در نیاورد

که هر کی نکردیش
یه عمری بد آورد

0 ❤️

412915
2014-02-15 14:09:45 +0330 +0330
NA

سرنوشت گی همینه
ناراحت نشی ولی حقت بود

0 ❤️

412916
2014-02-15 15:06:03 +0330 +0330
NA

دو خط اول و خوندم چرت بود ادامه ندادم هرچی كه هستی باش فقط ادم باش

0 ❤️

412917
2014-02-15 16:38:39 +0330 +0330
NA

بياخودم تنهايي بهت حال سافت ونرم ميدم خوشكل وكم سن هم هستم نازت راهم ميكشم هزينه هم نميخادبدي هزينه مسافرتت هم بامن

0 ❤️

412918
2014-02-15 17:44:19 +0330 +0330

داستانت خوب بود, انشاء داستانت گيرا بود و خدا رو شكر غلط املاييت فقط (يك دفعه جلو يه پرايد (نگه ايستاد))بود ولي در كل احمق بودي كه به كسي كه اول با گمشو جوابتو داده اطمينان كرديو پول ريختي به حسابش…دركت ميكنم اون موقع چه حالي داشتي … الان هم غصه نخور عزيزكم, بجاش يه ليوان شير موز بخور تا كمرت واسه دوست دخترت سفت بشه !

0 ❤️

412919
2014-02-15 22:51:04 +0330 +0330
NA

19ساله بوشهري بيابهبهان هزينه مسافرتت هم بامن هم كم سن هستم عيد93ميرم تو18سال هم خوشكلم هم نازت ميكنم بياترمينال مسافربري بهبهان اول منوببين دوست داشتي ميريم مسافرخونه كه ازم مطمئن باشي

0 ❤️

412920
2015-10-22 02:08:30 +0330 +0330

این بیشتر میشه به سرگذشتت گذاشت تا داستان سکسی. در کل ما هم هر چی تو بوشهر گشتیم گی قابل اعتماد پیدا نکردیم

0 ❤️

691062
2018-05-31 10:34:09 +0430 +0430

کسشعرررررررررررررر
پیج فاک نیست فیکه

0 ❤️