ماجرای خانه ی استاد

1390/11/16

برای تحویل دادن پایان نامه ام داشتم حسابی کار میکردم و شبها تا دیروقت بیدار می موندم. حتی وقت نمی کردم با دوست پسرم قرار بزارم و ببینمش و استاد راهنمام حسابی ازم کار میکشید. دو سه ماه قبل از تاریخ دفاعیه ام بود که برای یه سری کارهای نهایی رفته بودم خونه ی همین استاد راهنمام که خیلی زن مهربون و خوبیه. تا دیروقت پشت میز نشسته بودیم و داشتیم کارهای نهایی رو انجام میدادیم. شام رو هم از بیرون پیتزا گرفته بودیم که زیاد وقتمون تلف نشه و همینطور مرتب کار میکردیم. شوهر خانوم فراهانی(اسم مستعار استاد راهنمام) حدود ساعت دوازده بود که رفت بخوابه و به زنش گفت “انقدر خودتونو خسته نکنین!” و یه چشمکی بهش زد که قلب من ریخت. معلوم بود که روابطشون خیلی خوبه. شوهر خانوم فراهانی مرد قد بلند و چهارشونه ای بود. جوری که آدم کنارش احساس امنیت میکرد. آدم موقر و متینی هم بود و خیلی به جا حرف میزد. خلاصه یکی دو ساعت بعد از اینکه از رفتنش گذشت ما هم تصمیم گرفتیم که ادامه ی کار رو بذاریم برای فردای اون روز. من بلند شدم و مانتوم رو پوشیدم. خانوم فراهانی گفت “ببین یلدا جون، اگه دوست داری امشبو اینجا بمون. الان هم دیروقته تو هم که تنهایی. بمون و شب تو اتاق مهمون بخواب. فردا صبح هم که من بیکارم و با هم کار رو ادامه میدیم.” دودل بودم. از یه طرف خودمم میترسیدم اون موقع شب تنها برم بیرون و از یه طرفی هم خجالت میکشیدم. ولی بالاخره با اصرار خانوم فراهانی قبول کردم و یه زنگ به خونه مون زدم و قرار شد که بمونم هرچند پدرم زیاد راضی نبود. یه لباس راحت از خانوم فراهانی گرفتم و رفتم تو اتاق مهمون و رفتم تو رختخواب. انقدر خسته بودم که خوابم نمیبرد و خلاصه بعد از یه ربع خوابم برد. نمیدونم چقدر خوابیده بودم که یهو بیدار شدم و به شدت احساس تشنگی کردم. اولش خواستم بی خیال شم چون خیلی خوابم میومد ولی دیدم دارم از تشنگی میمیرم. این بود که بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت آشپزخونه تا آب بخورم. از جلوی اتاق خواب خانوم فراهانی داشتم رد میشدم که دیدم یه صداهایی میاد. اومدم آروم رد شم که دیدم صدای خانوم فراهانی میاد که “آآآآآه…جون”. فهمیدم که زن و شوهر مشغولن. قلبم حسابی داشت میزد و حسابی گر گرفته بودم. آخه من زیاد اهل فیلم سوپر و اینا هم نیستم و تا اون موقع هم سکس هیچ دونفری رو از نزدیک ندیده بودم. حتی با دوست پسرمم سکس کامل نداشتیم و من فقط به کیرش دست میزدم و حتی بهش اجازه نمیدادم کُسمو ببینه. کنار در ایستادم و گوشمو بردم نزدیک در اتاق. صداهای نفس زدن خانوم فراهانی میومد. اولش چندشم شد ولی بعدش بلافاصله نمیدونم چه حسی بود که یهو خودمم حشری شدم. صدای خانوم فراهانی میومد که میگفت “آها… بلیسش… همینطوری… آها… آخ… آروم تر… زبونتو بکن توش… آها…”. باورم نمیشد. حشرم زده بود بالا و از فهمیدن اینکه خانوم فراهانی داره حال میکنه خودمم داشتم حال میکردم. میدونستم که زبون شوهرش الان دم کُسشه. نمیدونم چی شد که دستم رفت سمت شورتم و آروم شروع کردم به نوازش کردن کسم و همزمان هم صدای نفس زدنا و حال کردن خانوم فراهانی رو میشنیدم که کم کم داشت اوج میگرفت و یهو با یه جیغ کوتاه قطع شد. معلوم بود که ارضا شده… وای که چقدر دلم برای ارضا شدن تنگ شده بود. تازه من همیشه با خودم حال میکردم و تا حالا هیچ پسری منو ارضا نکرده. یعنی کلاً به هیچ پسری اجازه ندادم که دست به کُسم بزنه. بعدش یه سری صداهایی شنیدم که معلوم بود دارن جا به جا میشن. نمیتونستم تحمل کنم. باید میدیدم چه کار میکنن. از سوراخ کلید نگاه کردم ولی چیزی معلوم نبود و همه جا تاریک بود. صدای شوهرش رو شنیدم که میگفت “برگرد. میخوام کیرمو تا ته بکنم تو کُست”. شنیدن این حرف حسابی حشری ترم کرد. نمیتونستم تحمل کنم و باید می دیدم. با خودم گفتم وقتی صدای آه و ناله ی خانوم فراهانی بلند شد در رو آروم باز میکنم. دستم داشت از روی شورت با چوچوله ام بازی میکرد. یهو صدای آه بلند خانوم فراهانی رو شنیدم. فهمیدم کیر رفته تو کُسش. یکی دو بار دیگه هم آهش بلند شد و بعد صدای خوردن پاهاشونو شنیدم که معلوم بود تلمبه زدنای شوهرش شروع شده. خانوم فراهانی هم صدای آه و اوهش منظم تر شده بود. آروم دستگیره ی در رو گرفتم و لای در رو باز کردم. فقط خدا خدا میکردم که در با ناله باز نشه که بفهمن و خوشبختانه همینطور هم شد. انقدر هیجان زده بودم که تشنگیم رو هم یادم رفته بود. حالا یه کمی معلوم بود. خانوم فراهانی پشت به شوهرش دولا شده بود و اونم داشت تلمبه میزد. دستمو بردم تو دهنم و حسابی خیسش کردم و بردمش تو شورتم. وااای که چه حالی داد. آروم چوچولم رو که حالا سفت سفت شده بود گرفتم و شروع کردم به بازی کردن باهاش و دیدن صحنه ی سکس استادمو شوهرش. خانوم فراهانی همینطور آه و اوه میکرد و وسطش هم میگفت: “محکم تر… محکم تر… تا ته بکنش تو… آها… حالا شد. داره میخوره به ته کُسم… وااای چه کیری” و شوهرش هم همینطور داشت میکرد. عجب کمر سفتی داشت. منم که داشتم با خودم حال میکردم. چقدر دوست داشتم رفتن کیر تو کس رو تجربه کنم. به خصوص اون موقع که داشتم همین صحنه رو هم میدیدم. خانوم فراهانی حسابی داشت کس میداد و شوهرش هم داشت سفت میکردش. بعد از یه مدت کوتاه شوهرش کیرشو درآورد و گفت حالا برگرد. تو زمانی که خانوم فراهانی داشت برمیگشت کیر شوهرش رو دیدم. باورکردنی نبود که یه کیر انقدر بزرگ باشه. شایدم من اون شب انقدر حشری بودم که نمیفهمیدم. ولی کیرش به نظرم خیلی بزرگ اومد. خانوم فراهانی برگشت و خوابید رو تخت و شوهرش رفت بالا سرش و دوتا پاش رو گذاشت دو طرف زنش و نشست. اولش فکر کردم نشست روی زنش ولی دقت که کردم دیدم رو زانوهاشه و کیرشو گذاشته لای دوتا پستونای خانوم فراهانی. خانوم فراهانی هم دو تاپستونای گندشو به هم فشار داده بود تا راه کیر شوهرش تنگ تر بشه. اونم کیرشو هی از بین دو تا پستونا رد میکرد و من داشتم دیوونه میشدم. حرکت دستم خود به خود تند تر شده بود و هر لحظه امکان داشت خودمم ارضا بشم. یه مدت کوتاه که گذشت برای اولین بار صدای شوهر خانوم فراهانی بلند شد که یه آهی کشید از سر لذت. معلوم بود که داره آبش میاد و حرکتش هم تند تر شده بود. یه ذره بعدش دیدم آبش محکم زد بیرون و ریخت رو گلوی خانوم فراهانی که میگفت “جووون…چه آب داغی” وای خدای من. داشتم میمردم از حشریت. میخواستم برم تو و کیر بزرگ شوهر خانوم فراهانی رو میکردم تو دهنم و همه ی آبشو میخوردم. تند تر از قبل خودمو داشتم میمالوندم و داشتم با صداهای مردی که داشت ارضا میشد منم ارضا میشدم. چشمامو بسته بودم و گوش میکردم و با هر آهی که اون مرد میکشید منم بیشتر تحریک میشدم تا جایی که کاملاً ارضا شدم و چقدر سخت بود که صدامو درنیارم. وقتی چشامو باز کردم دیدم سینه ی خانوم فراهانی و گلوش پر از آب شده جوری که انگار یه لیوان آب کیر روش ریخته باشن. آروم خودمو کشوندم کنار و رفتم تو اتاقم و خودمو زدم به خواب. صدای رفتنشون به توالت میومد و من داشتم همچنان از تشنگی میمردم ولی حال خیلی خوبی داشتم. مدتها بود که ارضا نشده بودم

نوشته: ؟


👍 3
👎 0
120145 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

310688
2012-02-06 00:31:04 +0330 +0330
NA

خوشم نیومد. از کی تا حالا تو ایران انقد استاد پروژ ها فعال شدند. دمشون گرم.

0 ❤️

310689
2012-02-06 00:31:15 +0330 +0330
NA

جالب بود تقریبا یه چیز متفاوت ولی فکر نکنم کسی این ریسک رو بکنه و در رو باز کنه
در هر صورت خوب بود

1 ❤️

310691
2012-02-06 02:19:18 +0330 +0330
NA

خانمی برات متاسفم

0 ❤️

310692
2012-02-06 02:57:15 +0330 +0330
NA

:W ریدی جنده خانم

0 ❤️

310693
2012-02-06 05:11:42 +0330 +0330
NA

vali hal mide be ostadet kos bedi

0 ❤️

310694
2012-02-06 08:34:29 +0330 +0330
NA

copy.:d:d:d

0 ❤️

310695
2012-02-06 09:07:44 +0330 +0330
NA

:H خیلی الکی و بی خود بود

0 ❤️

310696
2012-02-06 10:08:21 +0330 +0330

ﺗﻜﺮاﺭﻱ و ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﻐﻮﻝ ﺑﻪ اﻳﺮاﻥ.ﻛﻠﻪ ﻛﻴﺮﻱ

0 ❤️

310697
2012-02-06 12:02:02 +0330 +0330
NA

بخدا قصد بي حرمتي به شمارو ندارم ولي من چند سال پيش اين داستانو خونده بودم
دركل داستان خوبي
كير آدمو بلند ميكنه
مرسي

0 ❤️

310705
2012-02-06 18:11:59 +0330 +0330
NA

اییییییییییییییییییی!!!

0 ❤️

310706
2012-02-06 18:35:58 +0330 +0330
NA

=)) =)) =)) جالب نبود
میخوای حال کنی به بروبچه شهوانی آدرستو بده
لازم نیست اینقدر چرندیات تایپ کنی

0 ❤️

310707
2012-02-07 01:31:40 +0330 +0330
NA

خوب بود اگه خودتم میکرد

0 ❤️

310708
2012-02-07 01:34:54 +0330 +0330
NA
خوب بود اگه خودتم میکرد
0 ❤️

310710
2012-02-07 06:56:14 +0330 +0330
NA

تابلو…

0 ❤️

310711
2012-02-07 14:52:38 +0330 +0330

تکراری که بود. کیری هم که بود. تو که حتی حاضر نبودی کوستو به دوست پسرت نشون بدی و سکس نداشتی چطور شد که یک لحظه هوس کردی آب کیر شوهرش رو بخوری؟ این چرندیات دیگه کهنه شده. خلاصه کنم معلومه که داستان را یک پسر نوشته چون هیچ احساس زنانه درش نبود. تو هم یک پسر جلقویی بیش نیستی. پروژه خودتو به همراه استادتون بیار تو سایت شهوانی تا بچه ها برات درستش کنند. خودتم میکنند تا دیگه نری پشت در گوش وایسی. کیرم تو گلوت.

0 ❤️

310712
2012-02-07 16:02:17 +0330 +0330
NA

rasty daneshjo dust darre be ostadesh kos bede?
man ostadam dust daram daneshjum biad bege mano bokon

0 ❤️

310713
2012-02-07 20:38:25 +0330 +0330
NA

کس گفتی با اعمال شاقه
ببین اینقد چرند نوشتی که ملت بجای نظر درخواست دوستی گذاشتن. آخه اخمخ چوب توکونت مثه سگ معلومه تو پسری

0 ❤️

310714
2012-02-11 06:30:03 +0330 +0330
NA

اول خاستم یه نظرمساعدبدم ولی بعدازخوندن کامنت ها ناامیدشدم من حق رومیدم به اکثریت،اماچراوقتی شوهرش چشمک به زنش زدتوچرایهوقلبت وایسا نکنه هوسشو کردی،بدم اومدازشخصیتت

0 ❤️