ماجرای داروخانه

1388/08/23

با دوستان و همكاران رفته بودیم استخر ارمغان خیلی هوا سرد بود و موقع برگشتن اصلا حس اینكه همونجا موهامو خشك كنم نبود چند تا از دوستانو رسوندم خونه هاشون وقتی درو باز میكردن پیاده بشن هوای سرد به داخل ماشین هجوم میاورد و لرز سراپای منو میگرفت تا رسیدم خونه سرد درد و بعدش عطسه های ممتد شروع شد از چشم و بینی و همه جام آب میریخت تا رفتم تو خونه افتادم و به سختی لرز تمام تنمو گرفت بعد از مدتی دیدم بهتر شدم زنگ زدم یكی از دوستان كه بیاد و بریم درمونگاه اونم تا اومد كلی لفتش داد خلاصه رفتیم یه درمونگاه و یه دكتر سبیل كلفت ما رو معاینه كرد و گفت سرماخوردگی !! و بعد كلی قرص و كپسول آمپول رفتیم داروخانه نقطه چین و دوستم رفت كه داروهارو بگیره خیلی طولانی شد و حوصله ام سر رفت و تو داروخونه رو نگاه كردم دیدم دوستم با خانمی كه مسئول فروش لوازم آرایشی هست مشغول صحبت و خنده است دستمو گذاشتم رو بوق و برگشت نگاه كرد و اشاره كرد كه الان میام و باز مشغول صحبت شد اومدم از ماشین بیرون و رفتم تو پشت سر دوستم واستادم و محكم زدم رو شونه اش برگشت و گفت اه اه معذرت اصلا از تو یادم رفته بود با دیدن خانم فروشنده اصلا بیماریم یادم رفت یه فرشته خوشگل با لباسی سفید . لباسش كاملا از سر تا پا سفید بود چشمان سبز تیره مایل به خاكستری با سینه هائی برجسته . دهن غنچه و لبها قلوه ای رژ نارنجی رنگی زده بود كه به لباسش میومد به دوستم حق دادم كه از این جواهر دل نكنه كنار دوستم واستادم و گفتم ببخشید خانم تزریقاتی هم این دور بر ها هست ؟
خانمه خیلی مودب گفت بعله همین كنار در ورودی داروخونه زیر مطب دكتر نقطه چین تزریقاتی هستش با دوستم اومدیم بیرون و یه راست رفتم سمت ماشین از پشت سر داد زد هی كیوان مگه نمیخوای آمپولهاتو بزنی ؟ گفتم نه فكر بهتری دارم و نشستیم تو ماشین گفتم بر یه رستوران كمی غذا بخورم . گفت حالت خوبه گفتم آره عالی رفتیم و كمی سوپ خوردم و دوستم هم تا خرخره غذای مفت به حساب من خورد گفتم دوباره برگرد به همون داروخونه گفت خل شدی گفتم برو باقیش با من ! دوباره برگشتیم و ایندفعه من تنها رفتم تو.

هنوز بودش و پشت ویترین واستاده بود رفتم جلو و گفتم ببخشید تزریقاتی دیگه ای اینجا نیست گفت مگه همین بغل نزدین گفتم نه كاری داشتیم رفتیم و برگشتیم انگار رفتن. گفت خوب برید جای دیگه گفتم خیلی حالم خرابه كسی رو نمیشناسید كه بیاد خونه آمپول بزنه ! یكی نگاهی بدی كرد و گفت برای یه آمپول ! اصلا ارزش نداره من خودم میتونم بزنم كم مونده بود همونجا بكشم پائین و بگم بیا بزن اما خودمو گرفتم و گفتم پس زحمت میكشید گفت : من نه! من فقط خانمها رو آمپول میزنم گفتم اووووه حالا یعنی برم تغییر جنسیت بدم اینكه دیگه اصلا ارزشش رو نداره زد زیر خنده و گفت نه بابا كلی تزریقانی هستن كه الان بازن. میتونید برید اونجاها گفتم. حالا نمیشه شما بزنید كمی جدی شد و گفت نه آقا گفتم كه نمیشه بعدش هم من اصلا جای اینكارو ندارم گفتم پس منهم اصلا آمپول هامو نمیزنم گفت خوب نزنید هر جور دوست دارید و رفت سراغ یه مشتری كه تازه اومده بود منم با حال گرفته اومدم سراغ دوستم كه تو ماشین چرت میزد وقتی نشستم پرسید چی شد مخشو زدی خلاص حالا عروسی كی هست ؟ گفتم برو بابا این كی بود دیگه فهمید كه تیرم به سنگ خورده رفتیم سر راه یه درمونگاهی و یه آمپول پنی سیلین دردناك زدم و رفتم خونه خوابیدم عصر روز بعد رفتم همون داروخونه تا خانمه منو دید ابرو در هم كشید و گفت امرتون گفتم یه نوار بهداشتی ! اونم نامردی نكرد و گفت به همین زودی رفتی تغییر جنسیت دادی و باخنده تمسخر آمیزی رفت و یه بسته آورد باز همونجور واستادم گفت آمپولهاتون رو زدید گفتم نه گفت جدا گفتم آره اگه شما میزدی دیشب همشو میدام بهت برام بزنی ولی همه رو ریختم دور گفت البته بهت میخوره دیوونه باشی گفتم آره دیدمت دیونه شدم و برگشتم و رفتم. فرداش باز رفتم تا واستادم گفت تموم شد یه بسته دیگه؟ گفتم نه اومدم باز آمپول بخرم شاید برام بزنی خندید و گفت پس همه آمپولهارو بخر چون واست نمیزنم گفتم خوب پس یه بسته كاندوم بده تا برم.

 



 

یك كمی بد بد نگاه كرد و گفت خیره . بعدش گفت از كدومش میخوای گفتم هر كدوم شما پیشنهاد بدین یدفعه صورتش سرخ شد و سرشو انداخت پائین و اهسته گفت خیلی پرروئی گفتم چرا مگه به هیچكس كاندوم نمیفروشید؟ گفت چرا و آهسته یه بسته گذاشت رو پیشخون برداشتم و رفتم عصر روز بعد دوباره رفتم اونجا تا منو دید زد زیر خنده گفتم چیه قیافه ام خنده داره گفت نه اخلاقت. از من چی میخوای ؟ گفتم هیچی فقط میخوام یه شام با هم باشیم و حسابی نگات كنم همین با تعجب گفت فقط همین؟ گفتم آره گفت مطمنی؟ گفتم آره فقط میخوام نگات كنم گفت بهم زنگ بزن ولی دیگه اینجا نیا برام بد میشه. شماره داروخونه رو داد و اسمشم گفت پری البته پریناز ولی بهش میگن پری فارغ و سبكبال از داروخونه زدم بیرون ساعت 8 شب بهش زنگ زدم گفت چه زود من هنوز فكرامو نكردم. گفتم خوب اشكال نداره فردا میام خرید ازت میپرسم آهسته گفت خیلی بانمكی اینقد مزه نریز نمیشه امشب بیام تا برم خونه و حاضر بشم خیلی طول میكشه گفتم خودم میام میبرمت و وامیستم تا حاضر بشی بعد از یه مكث طولانی گفت قولت كه یادت هست گفت خیالت راحت باشه ساعت 8:30 بیا اولین كوچه بعد از داروخونه یا ماشین قهوه ای هست كه من توشم گفت آخه و باز مكثی طولانی … باشه
ساعت 8:15 سر قرار بودم چند دقیقه ای نگذشته بود كه در ماشین باز شد و نشست تو و بلافاصله با داد و بیداد گفت : اصلا معلومه تو كی هستی چی از من میخوای چرا آبرومو میبری من اهلش نیستم من… دنده رو چاق كردم و دیدم پری یه سیگار روشن كرد و خیلی عصبی مشغول شد گفتم میدونی چیه تا حالا شده كسی چشمتو بگیره گفت یعنی چی ؟ گفتم یعنی اینكه با دیدن طرف از دل و جون بخوای مال تو باشه گفت از این حرفها خوشم نمیاد منظورت رو بگو گفتم چشمم تو رو گرفته از اون گرفتن هائیكه هر كاری براش میكنم بلند گفت : یه احمق دیگه بهم برخورد و تو دلم گفتم احمق رو خواهی دید وقتی بالش رو گاز بگیری. كمی بعد دید كه ناراحت شدم گفت ببخشید به شما اصلا نمیاد مزاحم یه خانم بشید زدم كنار و گفتم ببین اگه انقدر ناراحتی بفرما برو درو باز كرد و پیاده شد كمی تردید و گفت از من چی میخوای دلم نمیاد ولت كنم برم گفتم مهم نیست برو دوباره نشست بزور خودمو عصبی و ناراحت نشون میدادم گفت خوب برو یه شامه دیگه بعدش كه منو میرسونی گفتم هر جور میلته نشست و راه افتادیم گفتم كجا دوست داری بریم گفت بریم كندز پیتزاش سبكه اما برای لجبازی رفتم تمشك محیطش خیلی رمانتیك تره.

 


 

تا نشستیم زل زد تو چشم و بلند گفت : دیوووووووووونه چند نفری طرف ما نگاه كردن باز روشونو برگردوندند گفتم چی میگی ؟ یك كمم یواش تر . گفت آدمی مثل تو دیونه ندیدم من خیلی ها پیله ام شدن اما با چارتا كلفت كه بارشون كردم رفتن پی كارشون اما تو واقعا دیونه ای گفتم من چیزی رو كه بخوام بدست میارم اگه اینطور نبود الان دور حرم باید گدائی میكردم تو رو هم میخوام همین گفت واقعا گفتم آره گفت خوبه پس میخوای بیای خواستگاریم گفتم البته ولی فكر نكنم زنم به این راحتی اجازه بده گفت مگه زن داری؟ گفتم چند تائی ولی یكیشون خیلی سر تقه بقیه خوبن! چشماس سبز سیرش آدمو مدهوش میكرد نمیشد خیلی بهشون نگاه كرد اما نمیشد هم ازشون دل كند صورت سفید بدون نقص لبای باریك و خوش تركیبش آدمو میكشوند سمت خودش اگه تنها بودیم حتما لباشو با دندونهام میكندم غذا رو آوردن و با سرعت مشغول شد. گفتم چیه دنبالتن ؟ گفت نه اگه دیر برم بده گفتم چی مگه بچه ای؟ گفت نه بیوه ام و تكه بزرگی از پتزاشو بلعید با گفتن این حرف مارش شدم بیوه !! گفتم راست میگی؟ گفت آره جا زدی تازه یه دختر كوچولو هم دارم. گفتم حتما كس میگه هنوز نصف غذامو نخورده بودم كه با منهم شریك شد و با سرعت كلك همش كنده شد نشست تو ماشینو و گفت خوب شامتو با من خوردی حالا منو ببر دم خونمون بعدشم به سلامت. از شامت هم ممنونم و بلافاصله یه روژ و آینه از كبفش درآورد و مشغول بازسازی صورتش شد با سرعت به آدرسی كه گفته بود رفتم و خیلی خونسرد در حالیكه كیرم كه با شنیدن بیوه و تصور یه كس ترو تازه و اوپن تمام قد زیر شلوار خودنمائی میكرد دم خونش واستادم خیلی خونسرد پیاده شد و گفت خداحافظ ولی دستش رو در ماشین بود كمی خم شدم و گفتم لطفا دستتو بردار تا برم. خم شد و از شیشه ماشین كه باز بود نگاه كرد و گفت میری؟ گفتم آره معرفت كه نداری مارو خونت دعوت كنی خوب میرم گفت آره كه بیای خونم و به آرزوت برسی و بری . (نمیدونم چرا همه دخترائی كه میخوام بكنموشون از آرزوی دلم خبر دارن نامردا). پوزخندی زدم و گفتم شما خانمها تصوراتتون خیلی منظور داره تو همین حین در باز شد و یه دختر كوچولو و خیلی ناز اومد بیرون و گفت مامان مامان چقد دیر كردی محو حرف زدن دختر بچه شدم كپی كوچك شده خود پری بود مثل یه عروسك خیلی خوشگل و ناز چشاش برق میزد یه عروسك بزرگ پشمالو پشت شیشه عقب بود برداشتم و رفتم سمتش.

 


پری بلند شد و گفت ترانه سلام كردی نشستم جلوش و گفتم سلام خانم خوشگله چقد تو ماهی عروسك رو گرفت و گفت مال منه گفتم اره عزیزم برا تو گرفتمش یه نگاهی به پری كرد و لبخند اون عروسك پشمالو رو مال ترانه كرد اومد جلو و یه ماچ گنده از لپم كرد بچه ماه و شیرینی بود پری ریموت رو گرفت و درهارو قفل كرد و گفت بریم تو؟ گفتم نه نمیدونم چرا بغض گلومو گرفته بود اگه كمترین حرفی میزدم اشكهام میریخت با سرعت سوار ماشین شدم و كندم سمت خونه تو راه بی اختیار اشكهام از چشمام سر خورد و از یقه لباسم میرفت پائین كوششی برای جلوگیریش نمیكردم بهش احتیاج داشتم و یادم نمیومد آخرین بار كی گریه كرده بودم.


 

موبایلم زنگ زد صدای بچه گانه ای گفت سلام . عروسكتو گرفتم ناراحت شدی؟ خندیدمو و گفتم نه عزیزم اونو برای خوده خودت خریده بودم اصلا مال من نبوده و بلند خندیدمک بلند گفت مامان مامان داره میخنده گوشی رفت دست پری . سلام معلومه این خل بازیها چیه؟ چی شد چرا قاطی كردی این بچه كلی ترسید خاک به سر گفتم معذرت. گفت چرا نیومدی تو من داشتم بهت اعتماد میكردم. گفتم نه تو خونه نمیام اما دوست دارم فعلا فقط بریم بیرون. گفت خوب پس پاشو بیا خبرت با این بچه برو یك كم بگردونش شاید دیووونگیت رفع بشه . گردش با اون كوچولوی خوشگل رویائی بود هنوز اینو تجربه نكرده بودم با سرعت برگشتم بطرف خونه پری هر دو جلوی در حاضر بودن گفتم تو كجا ؟! گفت آره بچه نازنینو برداری ببری؟ كور خوندی خندیدم و با چشمای سرخ نشستم پشت فرمون. ترانه گفت میشه منو بغلت بشونی تو بغلت گفتم آره و نشوندمش تو بغلم دستای تپل و ظریفشو گذاشته بود روی رل ماشین و هماهنگ با موزیكی كه پخش میشد برای خودش شعر میخوند. گفت كجا بریم عزیزم گفت من خیلی لواشك دوست دارم گفتم پس بریم طرقبه. پری گفت نه دیووونه كلی راهه اما من با آخرین سرعت رفتم سمت بلوار وكیل آباد و از لابه لای ماشینها راه خودمو باز میكردم و به سرعت میرفتم. ترانه برام دست میزد و شادی كودكانه اش منو بیشتر تهییج میكرد وقتی افتادیم تو جاده طرقبه پری داشت چرت میزد ترانه گفت یواش داد بزنیم كه مامان بیدار نشه؟ از استدلال كودكانه اش خنده ام گرفت پری تو چرتش هی میگفت ملودی ساكت باش ملودی اذیت نكن آخرش گفتم ترانه به این قشنگی چرا بهش میگی ملودی غرب زده خود فروخته استكبار جهانی . با تعجب گفت اسم اصلیش ملودیه ما به فارسی اسم ترانه رو براش انتخاب كردیم كمی از حال و هوای شادی بچه گانه در اومدم پری گفت ما مهاجرین یوگسلاوی هستیم كه پدر بزرگم در زمان قدیم مجبور به مهاجرت شده و ایرانو انتخاب كرده ماها در ایران متولد شدیم پدر این بچه یكی از فامیلهای اندك ما در ایران بود كه مهاجرت رو به خانواده اش ترجیح داد و مارو گذاشت و رفت اما من موندم اینجا دیگه وطنم شده میبینی كه اسمم هم فارسیه . تازه به خودم لعنت فرستادم كه این زیبای بور و سفید مسلما نباید از نژاد زیبا و اصیل ایرانی باشه ولی انقدر مبهوت اون شده بودم كه به فكرم چنین چیزی خطور نكرده بود.

 

 

میدان طرقبه كه فروشگاه های رویائی بچه ها در اونجا مجتمع میشه كاملا روشن بود ایستادیم و ترانه دوید جلو یكی از مغازه ها و یه لواشك گنده رو كه شكل سیب بود رو برداشت و بمن نشون داد گفتم هر چی دوست داری بردار پری یه دونه قره قروت سفید برداشت و رفتیم تو فروشگاه صنایع دسنی یه دست لباس سنتی برای ترانه خریدم و كلی چرخ زدیم تا همه خسته شدیم ملودی هم گفتم برگردیم دیگه خوابم میاد. پری كل قره قروت رو خورده بود وقتی تو ماشین نشست بلافاصله چشماش رفت رو هم خیلی رنگ پریده شده بود گفتم حالت خوبه به سختی گفت آره میدونی اون ترش بوده انگار فشارم اومد پائین اما خوبم وقتی رسیدم دم خونشون ملودی عمیقا خواب بود و پری اصلا نمیتونست راه بره كلید رو بمن داد و خودش باز چشماشو بست و رو صندلی خوابش برد درو باز كردم و ملودی رو بغل كردم و رفتم تو خونه یه اتاق خواب كوچیك و یه هال خونه محقر اما تمیزی بود ملودی رو رو تختش خوابوندم و برگشتم.

 


 

پری نمیتونست راه بره زیر بغلشو گرفتم و بردمش تو رو تخت ولو شد و كمی نگرانش شدم نمیشد همونجوری ولش كنم و برم ترانه هنوز لباسهاش تنش بود به پری گفتم چیزی نمیخوای . خوابه خواب بود رفتم تو آشپزخونه و براش كمی آبجوش و نبات آوردم و به سختی بیدارش كردم و بخوردش دادم چند لحظه بعد بلند شد و خودشو جمع و جور كرد وقتی داشت میخورد دستم زیر سرش بود تا بالاتر باشه در اون حالت به خودم اجازه شهوت نمیدادم مثل آهوئی بود در چنگال یه ببر كه میتونست هر كاری باهاش بكنه اما این ببره ایندفعه داشت آدم تر میشد وقتی حالش خوب شد بی توجه بمن لباسشو عوض كرد یه تیكه از ماه بود كه كنده شده بود و افتاده بود رو زمین . دیدن ورای لباس خوابش كافی بود كه منو كاملا ضایع كنه بلند شدم و گفتم من میرم كاری نداری ؟ گفت نمیمونی؟ گفتم نه خندید و گفت بخاطر قولت ؟ گفتم میدونی كه قولهای اونجوری فقط برای شكستن ادا میشه اما امشب حالی دیگر دارم دست انداخت دور گردنم و لبای نارنجیشو گذاشت رو لبام و مكثی كرد تماس سینه هاش با سینه ام داشت چیكو رو از پا در میاورد حتی كمی كله چیكو با اون مماس شد اما به روی خودش نیاورد به نجوا گفت ممنون ازت كه امشب بچه مو خوشحال كردی. بازم میای پیشش؟ گفتم حاضرم كارمو ول كنم و همش با این عروسك شیطون باشم گفت محبت داری ولی معمولا مامانم پیشش هست. به سختی دل كندم و در حالی كه خودم رو سبكبال حس میكردم بطرف خونه رفتم .

 

 


صبح كه بیدار شدم اول فكر كردم كه دیشب خواب دیدم چند دقیقه با چشمای باز رو تخت دراز كشیده بود تا مزه زژ پری بیادم آورد كه دیشب رویا نبوده برام خیلی سخت بود كه برم شركت و كار روزمره و خسته كننده رو شروع كنم اما علاجی نبود. آنروز به هر بدبختی بود شب شد شب رفتم دنبال پری تا از داروخونه اومد بیرون منو دید یه جیغ كوتاهی كشید و گفت : دیوونه اینجا چیكار میكنی بی هیچ حرفی نشستم تو ماشین و درو براش باز كردم نشست كنارم و گفت : تو كارو زندگی نداری افتادی دنبال من؟ گفتم چرا كارم همینه دیگه دستشو گذاشت رو دستم و گفت : بازم میای پیش ترانه گفتم آره گفت آما بهت عادت میكنه . گفتم بهتر بذار عادت كنه رسیدیم و رفتیم تو ترانه از جلوی در هال دوید و پرید تو بغلم و یه ماچ گنده بهم داد گفتم امشب كجا بریم . گفت بریم گردش پری یه نگاهی بهم كرد و گفت ببین زیاد بهت عادت نكنه گفتم دلت میاد این بچه رو اذیت كنی حالا كه یه بابای خوب پیدا كرده و نگاه معنی داری بهش كردم گفت قولت یادت باشه گفتم هست بخصوص وقتی میخام بذارم زیر پام و با ترانه پریدیم توماشین پری با عجله دوید و گفت ببین واستا منم بیام و بعد برگشت یك كم طولانی شد ترانه رو گذاشتم تو ماشین و یواشكی رفتم تو دیدم داره آرایش میكنه اما فقط یه شلوار جین پاشه با یه كرست سفید بلندش مثل برف سفید بود آهسته رفتم پشت سرش اما منو تو آینه دید توقع داشتم عصبانی بشه اما خیلی ریلكس مشغول كارش شد و زیاد براش مهم نبود كه بدن سفیدشو ببینم دستمو گذاشتم رو پشتش سرد بود كمی هم خیس انگار عرق داشت برگشت و گفت نمی خوای كه كاری بكنی و در حالیكه یه ابروشو تا جائیكه جا داشت برده بود بالا خیره بمن نگاه كرد دستمو برداشتمو و گفتم نه ابدا اما وقتی اینجوری جلوی من واستادی از من چه توقعی داری در حالیكه بطرف آینه برگشت گفت ندید بدید! كیرم داشت شلوارو پاره میكرد تا این صحنه رویایی رو از دست نده از پشت بهش چسبیدم عین خیالش نبود فقط گفت هولم نده مداد میره تو چشم. دستمو از روی كرست گذاشتم رو سینه هاش كمی مالوندم یدفعه برگشت و گفت كیوان !!! تعجب كرده بود گفت تو كه منو واسه این كارا نمیخوای ؟!!! در حالیكه لبخند شیطانیمو مخفی میكردم عقب كشیدم و گفتم لازم نیست بترسی من دوستت دارم اما نه فقط برای سكس یك كم نگام كرد و برگشت و كرستشو درآورد سینه هاش كمی آویزون بود ولی مثل بلور مثل مرمر سفید هاله صورتی رنگ روشنی دور نوك سینه اشو به سختی پوشونده بود نوك سینه هاش رفته بود تو و اصلا انگار نه انگار كه كمی براش مالونده بودم كم مونده بود چیكو رو در بیارم و بهش حمله ور بشم اما خیلی آسوده كرست دیگری برداشت كه نازك و نخی بود و پوشید و بعد یه تی شرت گشاد و مانتو رو هم پوشید اما دگمه هاشو نبست یه نگاهی كرد و گفت بریم در حالیكه نفسم بند اومده بود به سختی گفتم بریم یك كم دقیق شد و گفت خوبی ؟!!! گفتم كمی. افتاد جلو اما اصلا قادر به كنترل خودم نبودم این بود رفتم دستشوئی و به یاد صحنه ای كه دیده بودم یه حال اساسی به چیكو دادم خیلی آروم شدم و برگشتم تو ماشین دیدم پری نشسته پشت رل و گفت سوئیچ در حالیكه پوزخندی رو لبام نقش بسته بود سوئیچو بهش دادم كمی بعد ماشین با تیك آف شدیدی از جا كنده شد و پری در حالیكه لبخند رو لباش بود گفت منو مسخره میكنی امشب ماشینو باید ببری اوراق كنی و در ترافیك شهر غرق شدیم .
اون شب خیلی گشتیم و پری برام یه پیرهن خرید بعدش رفتیم یه رستوران و حسابی خوردیم و برگشتیم خونه باز چیكو اون صحنه كذا یادش اومد و بلند شده بود من پشت فرمون بودم و ترانه عقب خواب بود دست لطیف پری رو چیكو خزید و كمی مالوندش بعد گفت : بی جنبه بازی در نیار چرا این هی بلند میشه . گفتم پری اون صحنه ای كه من دیدم سنگ رو آب میكرد اینكه یه تیكه گوشته خندید و گفت اما من میلی به سكس ندارم و همونطور با دست اونو میمالوند كمی بعد دستشو از بالای شلوار برد تو و سر كیرمو گرفت انگار وارد بهشت شده بودم باور نمیشد كه دست پری داره كله چیكو رو قلقلك میده پری گفت انگار خیلی موندی و راحت زیپو كشید پائین و كیرمو كامل درآورد و شروع كرد مالوندن گفتم پری تو خوشت نمیاد ؟ گفت الان اصلا شاید یه روزی بخوام ولی الان اصلا و كمی بعد دستشو با كرمی كه تو كیفش بود چرب كرد و دوباره سر كیرمو گرفت از بیخش تا نوكش رو با دستی كه محكم دورش حلقه شده بود میكشید و جون منم با اون در میومد چند لحظه بعد فوران آبم همه جا رو كثیف كرد اما اون داشت به كارش ادامه میداد تا اینكه دادم دراومد بعد خیلی راحت با دستمال دستشو پاك كرد و چیكو رو هم همونطور و گذاشتش تو لونه اش و درشو بست ! از حاشیه كوچه خلوت و تاریكی كه نمیدونستم كی اونجا واستادم راه افتادم و رفتم سمت خونش بچه رو بردم تو اتاق. دیدم منتظره گفتم چیه میخوای برم گفت نه باش اما برو بیرون تا لباس عوض كنم. گفتم تو كه برات مهم نبود خندید و گفت بی جنبه ای و روشو كرد اونور و تی شرت رو درآورد بعد برگشت و گفت بهم دست نزنی ها و كرستش رو درآورد و سینه هاش دلمو از جا كند چند لحظه بعدش شلوارش از روی باسن گرد و جمع و جورش پائین خزید و با یه شورت چسب كه آمال منو در میان گرفته بود خواست لباس خونه بپوشه دیگه نفهمیدم چی شد رفتم سمتش اما اونكه منتظر بود با جیغ و خنده فرار كرد دنبالش كردم مثل یه دختر بچه شیطون و خواستنی بود انگار داشت با من بازی میكرد كمی بعد خسته شد و خودشو انداخت رو تخت تكون خوردن سینه هاش منو به اوج شهوت رسونده بود افتادم كنارش و محكم بغلش كردم دستمو رو سینه هاش لغزوندم و مالوندم چیزی نمیگفت اما تا رفتم سمت شرتش بلند شد و با تحكم گفت نه بسه و به چشم بر هم زدنی لباسشو پوشید اصلا معنی این بازیهارو درك نمیكردم. خیلی راحت نشست كنارم و گفت اگه شهوتی شدی برات میمالونم و میخورم تا ارضا بشی اما دست به شرتم حق نداری بزنی. گفتم چرا منو تو كه چیزی برا قایم كردن نداریم گفت چرا منو هنوز یه تیكه دارم و باز كیرمو درآورد كه اندازه درخت شده بود و كمی مالوند و لبای نارنجیشو گذاشت رو سرش همین برام كافی بود و آبم اومد و ریخت رو لباش و صورتش كمی با زبون زیر كیرمو لیس زد تا حسابی تخلیه شدم و بعد با پشت دست آبها رو كه از صورتش آویزون بود پاك كرد و رفت سمت دستشوئی برام قابل درك نبود رمقی نبود كه بخوام اذیتش كنم تا خودمو مرتب كردم برگشت و گفت امشب میخوابی ؟ گفتم كجا ؟ گفت همین جا پیش من بغل من ولی بدون سكس گفتم دیگه اصلا سكس نمیخوام شرتت با هرچی توشه مال خودت و ولو شدم رو تخت.

 



 

نمیدونم كی خوابم برد اما وقتی بیدار شدم بوی نون تازه دماغمو نوازش میداد بلند شدم تازه یادم اومد خونه پری هستم بچه هنوز خواب بود دیدم سفره سنتی صبحونه ایرانی كف اتاق پهنه با چای تازه دم و پنیر و سایر مخلفات نشستم با دو لیوان بزرگ شیر اومد و لبخندی زد و گفت صبح بخیر گفتم صبح بخیر عزیزم و نشست كنارم و مشغول صبحانه شدیم كمی بعد تو راه شركت بودم اما منگ و دیوونه . بهترین راهی كه بنظرم میرسید یكی از دوست دخترهای قدیمیم بود كه ماما بود . بهش زنگ زدم :
سلام دكتر نقطه چین
سلام كیوان توئی چه عجب باز كیرت یاد هندستون كرد
مودب باش خانم مثلا تو دكتری ؟
دكتر كیلو چنده بابا . چه خبر باز كارت كجا گیره
قضیه پری رو كامل براش شرح دادم كمی فكر كرد و گفت ممكنه مشكلات مختلفی داشته باشه كه روش نمیشه شایدم مشكل هورمونی داره اما خوب بیارش ببینمش گفتم زكی بابا مگه بچه اس كه یكی بزنم تو سرش بیارمش اونجا گفت خوب چیكار كنم گفتم تو بیا یه شب بریم خونش فكری كرد و گفت خوب بعدش گفتم بعدش چی ؟ گفت بعدش میریم آپارتمان من دیگه درسته ؟ منكه خیلی وقت بود اینو كه خیلی از كون دادن لذت میبرد نكرده بودم گفتم آره گفت باشه .
چند شب بعد با فرشته یا همون مامای دوست داشتنی بی مقدمه رفتیم خونه پری پری با دیدن اون جا خورد اما تعارف كرد رفتیم تو تا نشستیم بی مقدمه گفتم پری جون فرشته یه جورائی با شما همكاره و البته چون میخواست لوازم برای مطبش سفارش بده با هم بودیم و گفتم یه سری به تو بزنیم و با هم آشنا بشید . فرشته كه كارشو خوب بلبد بود گفت آره پری جون كیوان خیلی تعریفتو كرده اما میبینم تازه كمم گفته ماشاا… خیلی خوشگلی كلی صحبت متفرقه و بعد فرشته درگوشی چیزی به پری گفت اونم گفت اتفاقا خدا تو رو رسونده اگه یه نگاهی بكنی بد نیست فرشته با پری بلند شدن و فرشته برگشت و یه چشمك خیلی ضایعی زد و گفت من پری جون رو یه معاینه كوچولو بكنم بعد بریم و رفتن تو اتاق خواب چند لحظه بعد یواش یواش خزیدم سمت اتاق خواب دیدم فرشته اونو جوری خوابونده كه اصلا نمیتونه سمت در رو ببینه و پاهاشو برده بالا اما درست روبروی كسش واستا ده بود و من چیزی نمیدیدم دیدن پاههای پری كه عمود رو به بالا بود دیوونم كرد فرشته یه نگاهی كرد و اشاره كرد بره كنار كمی مایل شد و كس پری رو دیدم .
حق داشت كه میترسید اونو بمن نشون نده شكاف بلندی كه لبای بسیار بزرگی داشت خیلی بزرگ . لبای كسش دقیقا از بالای چاك شروع شده و كامل زده بود بیرون اونهم مقدار زیادی و تا جائیكه میدیم ادامه داشت خزیدم عقب و چند لحظه بعد اونها اومدن و فرشته گفت نه خوبه خوبه و موردی نداری پری سرخ شد و نشست فرشته گقت البته پری جون اونهم اصلا عیب نیست تازه مردا اونجوری بیشتر دوست دارن و باز یه چشمك زشت و كج و كوله بدی بمن زد. پری داشت از خجالت میمرد میخواستم بمونم و كارو تموم كنم كه فرشته زیر آرنجمو گرفت و با خودش بلندم كرد و گفت ببین زود بریم كه نمی رسیم ها و منو با خودش برد تو ماشین گفت دیدی ؟ گفتم آره این چه جورشه دیگه گفت خوب ظاهرش این شكلیه باید كس تنگی باشه چشامو ریز كردم و گفتم منظورت چیه ؟ خندید و گفت خوب انگشتمو كردم توش خوب نمیرفت وای به وقتی كه بخوای اون لامصب رو بكنی تو اون كس و خندید و كیرمو چنگ زد تا رفتیم تو خونه اش با شهوت وحشیانه ای منو انداخت رو تخت و همونجور با لباس افتاد روم اصلا معلوم نبود چیكار میكنه دستاش همه جام كار میكرد . چند لحظه بعد چیكو تو دهان مرطوب فرشته بود داشت تخمامو از جا میكند بعد یكی از تخمامو با فشار مكش دهنش كشید تو دردم اومد گفتم چته بابا قحطی زده ؟ گفت یالا دیگه مگه مردی بزنم لباسهامو پاره كن د جون بكن تازه یادم اومد كه قدیمها قرار گذاشته بودیم یه سكس وحشیانه داشته باشیم منم به سهم خودم پریدم بهش و داشتیم لباسهاشو میكندم یا جر میدادم لذت میبرد خیلی هم كف بود كمی بعد برگشت و دو طرف كونشو با دست كشید و باز كرد و با التماس گفت یالا دیگه اون صحنه منو بیشتر طرف كسش كه صورتی و ناز بود میكشوند اما میدونشتم كه اون بیشتر با درد و جر خوردن ارضا میشه سر چیكو رو كردم تو اونم منتظر بقیه اش شد باقیشو با فشار زیادی به جلو هل دادم جیغ كشید و گفت سوختم ولی من بی توجه به اون میكردمش و با دست محكم رو كپل هاش میكوبیدم كپل هاش سرخه سرخ شده بود و داشت به التماس میافتاد اما من سخت تر و بدتر میكردمش كیرمو تا نوكش میاوردم بیرون بعد همه شو میكردم تو رنگ فرشته بد جوری پریده بود اما با نگاهش خشونت بیشتری طلب میكرد ضربه هام محكم و محكم تر میشد دستشو آورده بود لای پاش و سعی میكرد كیرمو با دستش مهار كنه كمی كشیدم بیرون و اون با دستش شروع به مالوندنش كرد و بعد برگشت و به پشت خوابید قیافه اش سرخ شد و عرق تمام بدنشو پوشونده بود كیرمو بطرف كسش هدایت كرد و سرشو میمالوند لای لبای كسش خواستم دوباره خواستم از عقب شروع كنم ولی انگار خیلی روش فشار اومده بود كیرمو داخل كسش فرو كرد خیلی خیس و لزج .
به راحتی و سرعت مشغول بودیم تمام تنم خیس شده بود و كار ناتمام بود كمی بعد باز برگشت و با نگاهش خواست كه باهاش خشن باشم خیلی سخت كل كیرمو داخل اون سوراخ تنگ كه حالا التهاب هم داشت فرو كردم نالید : لعنتی جرم دادی همونطور كه میكردمش كسشو براش میمالوندم لرزشهای ارگاسم فرا رسیده بود ولی جلوی خودشو میگرفت دو تا از انگشتهام كسشو ارضا میكرد تماس توك یكی از انگشتهام با بالای كسش كار رو تموم كرد چند جیغ بلند كشید و بعد مدهوش و نالان افتاد رو تخت و دستاشو بعلامت ممانعت گرفت جلوم و ازم خواست كاری باهاش نداشته باشم . سیگاری روشن كردم و كنارش نشستم هنوز گاهی تیكهای عصبی بدنش رو میلرزوند و بعضی وقتا خنده هیستریكی رو لباش نقش میبست چند لحظه بعد نگهای به چیكو كرد كه مثل یه منتظر با یدونه چشمش به فرشته نگاه میكرد و بعد دستای فرشته دورش حلقه شد و سر چیكو وارد دهن فرشته شد كمی با زبونش دور كله گرد چیكو رو برانداز كرد و بعد چیكو رفت به اعماق دهن فرشته . كمی بعد به سرعت مشغول ساك زدن بود و تخمام نوازشهای دردناك و محكم اونو تحمل میكرد چند لحظه بعد ضربانهای چیكو خبر از ارضا میداد از شدت شهوت داشتم تحملمو از دست میدادم دستامو رو به پائین فشار دادم و خودمو كمی بالا كشیدم اما كیرم از حلقه تنگ لبای فرشته خلاصی نداشت آبم با فشار و مقدار زیادی بیرون زد فرشته كه خیلی حرفه ای بود به موقع چیكو رو در آورد و ابم با سرعت از نزدیك صورت پاشیده شد رو تخت بعد دوباره سرشو كرد تو دهنش و كمی مكیدش آخ كه همین چه لذتی داشت منكه تو عرش بودم یدفعه با سرعت دوباره سقوط كردم تو بغل فرشته با دستای گوشتی و سفیدش منو محكم بغل زد و خوابیدیم روز بعد تصمیم گرفتم برم سر وقت پری و كار رو تموم كنم اما مجبور بودم برم دفتر هنوز كلی عقب بودم تا ظهر خیلی سریع كارامو كردم ندا ( خدابیامرز ) كمی با لحنی شكاك و تمسخر آمیز گفت : باز كی منتظرته برگشتم و نگاهش كردم ولی چیزی برا گفتن نداشتم . ظهر با سرعت زدم بیرون سر راه رفتم به سوپر ماركت نزدیك شركت و یه پاكت انواع شكلاتها و چیزایی رو كه بچه ها دوست دارن خریدم برا ترانه و رفتم سمت محل كار پری و با حالتی دمغ و پكر كه البته مصنوعی بود رفتم تو تا منو دید با چشم و ابرو اشاره كرد كه مثلا عادی باشم رفتم نزدیكش و یواشكی گفتم بیا بریم خونه كارت دارم گفت هنوز زوده گفتم بیا بریم و رفتم بیرون تو ماشین نشستم حدود 20 دقیقه بعد دیدم داره میاد نشست تو ماشین و گفت باز چته چرا این موقع اومدی ؟ گفتم بریم خونه گفت الان مامانم هست گفتم زنگ بزن یا یه جوری بگو برن فكری شده بود تا رسیدیم خونه رفت تو و یه ربع بعد دیدم ترانه با یه خانمی كه مامان پری بود اومدن بیرون و پری ودید جلو و بلند بلند گفت ببخشید اگه زحمتی نیست مامانم و بچه رو تا یه جائی برسونید ترانه انگار اصلا منو نمیشناسه با اون خانم نشستن عقب و راه افتادم مادر پری آدرس رو داد پاكت هله هوله رو گرفتم سمت ترانه بادیدن اونا یه جیغی زد و گفت همش مال من ؟ گفتم آره از پشت گردنم رو گرفت و لپمو ماچ كرد بعد چهارزانو رو صندلی نشست و مشغول بررسی پاكت شد كمی بعد رسیدیم و اونها پیاده شدن مادر پری كه داشت تشكر میكرد با لبخندش بهم گفت : خر خودتی داداش .
برگشتم و رفتم خونه پری تا رفتم تو دیدم با اعصابی خورد داره سیگار میكشه البته داشت سیگار رو میخورد تا رفتم پرید بهم و گفت این كارا یعنی چی ؟ چرا مسخره بازی در میاری . گفتم ببین پری من میخوامت میدونی كه چرا و بارها برات گفتم مگه با هم رفیق نیستیم گفت خوب منظور گفتم چرا منو از خودت میرونی چرا از من دوری میكنی تو چشام نگاه كرد و گفت : (( مگه كسی رو میشناسی كه از سكس بدش بیاد )) اما من نمیخوام ولم كن دیگه هرچی زر زدم و خواستم نرمش كنم نشد دیدم كمی شدت عمل لازم . دستمو انداختم دور كمرش مقاومتی نكرد . گفتم تو همیشه 99 % جلوم لخت شدی اصلا برات بی تفاوت هم بوده اما برا همون 1% منو كشتی چرا ؟ گفت من وقتی جلوت لخت میشم میدونم كه با نگاهت داری منو میخوری ارضا میشم خودمو بهش چسبوندم و كیرمو دقیقا جائی ویژه خودش جا گرفت رنگ پری مثل گچ سفید شد انگار ترسید كیرمو بیشتر بهش مالوندم چشماشو بست و گفت : كیوان تروخدا نكن دستم از لای لباسش داشت میرفت سمت شرتش دستشو گذاشته بود رو دستم كه مثلا مانع بشه اما هیچ مقاومتی نمیكرد و دستش با دست من وارد شرت چسبش شد پره های نازك كسش انگشتهامو در بر گرفت دستشو كشید بیرون و تو چشام زل زد معنی نگاهشو نفهمیدم با دست دیگم از پشت محكم فشارش دادم و چسبوندمش به خودم هنوز همون نگاه .
دستم تو شرتش سرعتشو بیشتر كرده بود یواش بطرف تخت هلش دادم و خوابوندمش و دامن لباسشو دادم بالا هیچی نمیگفت شاید منتظر واكنش من بود به آهستگش دو طرف شرتش رو گرفتم و یدفعه كشیدم پائین دیدم چشماشو بست لای پاشو باز كردم و بدون مكث برای اینكه فكر نكنه از دیدن كسش متعجب شدم یا بدم اومده زبونمو گذاشتم لای اون همه لبای زیاد و بزرگ كسش به عمرم كس این شكلی ندیده بود خیلی بزرگ بود و لبای داخلش خیلی زیاد و مقدار زیادی زده بود بیرون با دو دست دو طرف لبای كسشو به بیرون كشیدم و اصل مطلب نمایان شد به نرمی فوتش كردم دیدم داره تیك میزنه منقبض منبسط میشد انگار كسش هم نفس میكشید نوك زبونمو سفت كردم و دقیقا گذاشتم رو چوچولش آهی كشید و رو آرنجش نیم خیز شد ببینه چیكار میكنم و منتظر بود كه عكس العمل نشون بدم اما من خیلی عادی با كسش مشغول بودم كمی بعد انگشتان ظریفش لای موهام جا گرفت داشت از كسش خوشم میومد لبای كسشو محكم كشیدم تو دهنم و با همون شدت میمكیدم كمی بعد سرمو آورد بالا و باز زل زد تو چشام مثل یه فرشته خوشگل بود كنارش خزیدم و اون رفت پائین با دستش از زیر تخمام گرفته بود و میمالوند و سر كیرم لای لباش بود و با چشماش منو نگاه میكرد مژه های بلندی داشت كه خیلی جذابش میكرد كمی بعد اومد بالا و پهلو به پهلوم شد و كیرم لای پاش جا گرفت خودشو محكم داد جلو و كیرم قشنگ لای پاشو پر كرده بود چند لحظه بعد سر چیكو بالاخره اون كس بزرگ رو فتح كرد فرشته راست گفته بود كس خیلی تنگی بود و با سختی میرفت تو اما با كمك خودش كامل رفت تو و چیزی از چیكو باقی نموند به سختی مشغول شدم تقریبا روش خوابیده بودم و اون زیرم بود پاهاشو بهم چسبونده بود و كارم خیلی سخت تر انجام میشد خواستم لای پاشو باز كنم نذاشت و گفت اینجوری خیلی لذت داره كمی بعد كنارش خوابیدم و خواستم بیاد بالا از روبرو اومد روم و كیرمو راست گرفت و در حالیكه به كس خودش نگاه میكرد كه بتونه راحت بره تو كیرمو كرد داخل گرمتر بنظر میرسید وقتی بالا و پائین میشد سینه هاش بطرز شهوت انگیزو با شدت تكون میخوردند نیم خیز شده بودم و فقط سینه هاشو نگاه میكردم میخواستم اونا رو گاز بگیرم اما باز شیطونیش گل كرده بود و نمیذاشت مثل دختر بچه بود با حركات محكم و با شدت خودشو رو كیرم میپروند بعد برگشت و قمبل كرد عجب صحنه ای خیلی شهوتی شدم نیم خیز شدم و انگشتمو خیس كردم و سوراخ كونشو مالوندم برگشت و گفت نكنی توش كه نمیذارم . همین حرفش برای تحریكم كافی بود اندازه یه بند انگشتمو كردم توش دیدم از من بیشتر تحریك شده بیشتر كردم و بعد یه انگشت دیگه از شهوت داشت مینالید دست دیگرم رو كسش میلغزید و اون دیگه داشت میرقصید لای پاش كامل خیش شده بود كونشو قشنگ باز كردم حسابی باز شده بود و آماده بلند شدم و سر چیكو رو گذاشت در كونش و فشار دادم سرش رفت تو یدفعه خشك شد و دیگه تكون نخورد كمی بیشتر كردم جیغ كر كننده اش تمام فضای اتاقو پر كرد و خواست بپره جلو نذاشتم و همه رو كردم تو داشت با دستاش منو میزد اما من دستام محكم دور كونش حلقه شده بود و كیرم هم تو بود كمی بعد با نرمی شروع كردم به كردنش برگشت و گفت كونم پاره شد چرا كردی گفتم خیلی منو تو كف گذاشتی بعدم یادت باشه این پوزیشن بیشتر برا همچین كاریه دیگه چیزی نگفت ولی ناله های سوزناكی میكرد بیشتر شبیه جیغ بود كمی بعد دلم براش سوخت و چیكو رو علیرغم میل باطنیش كشیدم بیرون و بلافاصله گذاشتم تو كسش بازم برگشت و یه نگاه بدی كرد انگار تازه عادت كرده بود كونش كمی باز منوده بود و خیلی سرخ شده بود یعد یه پهلو خودشو انداخت رو زمین و یه پاشو بالا گرفت و چند لحظه بعد ضربان كسش حاكی از ارضای زودرس پری بود و منم خودمو ول كردم و همه آبمو ریختم رو شكمش كف دستشو گذاشت جائیكه آبم ریخته بود و مالوند به شكمش و بلند شد و یه لب خیلی طولانی ازم گرفت بعد نجوا كنان گفت از من بدت نیومد ؟ تو گوشش گفتم نه برا چی ؟ دیگه جوابمو نداد و همونجور كه تو بغلم بود محكم منو چسبید و پاهاشو دور كمرم حلقه كرد كسش بالای كیرم بود و هنوز میخواست . خواستم كیرمو بكنم تو ولی چیكو خواب سنگینی رفته بود كه معلوم بود حالا حالا ها بیدار شدنی نیست .

 


👍 30
👎 1
175819 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

262923
2011-06-28 05:17:35 +0430 +0430
NA

in dastan bishtar asheghi bod

0 ❤️

262924
2012-09-28 14:33:05 +0330 +0330
NA

داستانت عالی بود.فقط باید اسم بهتری برا داستانت در نظر میگرفتی.بازم بنویس.راستی:هاااااااااااااااااااااااااااااا ای ی ی همه ی اینایی که الان وگفتی یعنی چه؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ ؟ …

0 ❤️

527633
2016-01-06 13:02:59 +0330 +0330
NA

عالی بود ،دستت درد نکنه

1 ❤️

527739
2016-01-07 13:37:55 +0330 +0330

o0o0o0of kheili to0lani bo0o0d
shadiiiiiiiiiiid
ama
ziba

0 ❤️

530311
2016-02-06 21:29:13 +0330 +0330
NA

حالا بعدشم کردی یا نه بدت اومد
ولی ماشالله نه شما داداش همه ما ایرانیا قدرت توهم بالای داریم

1 ❤️

574057
2017-01-14 22:02:58 +0330 +0330

داستانت حس خیلی خوبی به من داد با واقعی یا تخیلی بودنش کاری ندارم ،ممنون که نوشتی و اینم میدونم چیزی که از دل براید لاجرم بر دل نشیند ،

1 ❤️

576093
2017-01-26 06:47:12 +0330 +0330

عالی نوشته بودی
دمت گرم ?

1 ❤️

583320
2017-03-11 22:18:00 +0330 +0330

chikoot talaaaaaaaaaaaa

0 ❤️

584785
2017-03-20 07:52:05 +0330 +0330

عاااالییییی بود، ایولاااا

1 ❤️

584800
2017-03-20 17:07:35 +0330 +0330

عاااالییییی بود ایولا

0 ❤️

795114
2021-03-04 12:55:23 +0330 +0330

دمت گرم عالی بود حال کردم از داستانت

1 ❤️

888375
2022-08-04 06:00:51 +0430 +0430

عالی بود. عااااااااالی

0 ❤️

926896
2023-05-08 01:55:04 +0330 +0330

عالیییی قربون دست پنجه ات باید بیاییم داستانا قدیمی بخونیم خیلی خوب نوشتی دادا بیا یه کامنت بده اسمت بدونیم دادا آیت دختره گرفتی یا نه؟

0 ❤️

954973
2023-10-28 20:18:05 +0330 +0330

خوب بود اما طولانی ی رمان خوندیم با دوسه خط سکس

0 ❤️