ساعت دقیق 2 صبحه من باز اومدم تو سایت شهوانی و داستاناشو خوندم.دوباره وسوسه شدم که یکی از خاطرات سکسیمو بنویسم.من کامرانم 38 ساله.راستش این داستانایی که مینویسم اکثرا مال 8 ساله پیشه چون تقریبا از سال 83 بود که یه اتفاقی واسم افتادو الان مدتیه سر براه شدم.البته صد در صد نه ولی کلا آروم شدم تو سکس .هرچی مینویسم عین واقعیته و همش از اتفاقاتیه که خودم تجربه کردم.
جلیل تقریبا چهار پنج سالی از من بزرگتر بود.مرتب پیگیر کارای من بود.اینکه الان با کی هستم.مشخصات دوست دختر یا دوست زن فعلیم چطوریه.چطور شد باهاش دوست شدمو اینجور چیزا .منم تا جایی که حوصله داشتم واسش تعریف میکردم عشق و حالامو.گاهی اصرار میکرد تا زنایی رو که باهاشون دوست هستمو ببینه.خلاصه جیک و پیک منو با اصرار در میاورد.
اون روزا جلیل تصادف کرده بودو ماشینش داغون شده بود .من هر روز صبح میرفتم سر راه دنبالش.وقتی میرسیدم زیر آپارتمانشون یه بوق میزدم.اونم سرشو از پنجره میاورد بیرون و میگفت دارم میام. سر راه میرسوندمش مغازش وبعد میرفتم شرکت خودم.یکی از اون روزایی که طبق روال دنبال جلیل رفتم هرچی بوق زدم خبری ازش نشد .فک کردم یا خواب مونده یا مریضه.از ماشین پیاده شدمو رفتم زنگ خونشونو که طبقه سوم بود زدم.خانمش گوشی آیفون رو برداشت.سلام و احوالپرسی کرد و گفت جلیل رفته نون بگیره دیر کرده .تعارف کرد که برم بالا .گفتم تو ماشین میشینم.گفت بیاین بالا دم در خوب نیست تا یه چای بخورین جلیلم میاد.خلاصه اصرارکرد و من تو رو دربایستی رفتم بالا.زنگ واحدشون رو زدم.زن جلیل که اسمش هاله بود اومد دروباز کرد یه چادر گلدار سرش بود.تعارف کرد رفتم داخل سالن و رو یکی از مبلا نشستم.
هاله با یه لبخند خاصی بهم گفت خوش اومدی آقا کامران.روشن کردین اینجا رو.من یه کمی از لحن صمیمانش تعجب کردم.ولی خب گفتم لابد بیخیالیه.هاله یه زن حدود 32 ساله با قد 160 و وزن حدود 70 کیلو با پوست سفید به نظرم رسید.رفت چای ریخت آورد جلوم گذاشت رو میز.
وقتی داشت خم میشد دیدم تمام سینش معلومه از لای چادر. احساس کردم ، زیر چادر لباس خواب تنشه.
پیش خودم گفتم: وای بیچاره رو از خواب بیدار کردم.
ولی بعد فک کردم اگه خواب بوده پس چرا آرایش کرده ومرتبه؟؟
خلاصه نشست دقیق روبروم.لای چادرش باز بودو لباس خواب توریش جوری بود که میشد سینه ها و یه مقدار پایینترشو دید.
من البته سعی میکردم نگاه نکنم. ولی لامصب نمیدونم چرا همش چشمم میخورد به سینه هاش.
بی مقدمه ازم پرسید : خبرای جدید چیه؟؟باتعجب پرسیدم:خبر جدید؟؟ کدوم خبر جدید؟؟گفت: بابا خودتو به کوچه علی چپ نزن دیگه! جلیل همه چیو واسم تعریف کرده.
منو میبینی؟؟ازش پرسیدم جلیل چیا رو تعریف کرده ؟
هاله گفت: همه چیو.دوست دختراتو زنایی که باهاشون هستیو.هرچی بهش میگی شب همه رو میاد برام تعریف میکنه.
تودلم گفتم خاک توسرت جلیل آبرو واسم نذاشتی.
گفتم: بابا من چیزی به جلیل نگفتم از خودش حرف در آورده.
هاله گفت : جلیل کودنه محاله بتونه از این داستانا بسازه . تو همین حین آروم چادرش سر خورد رفت رو شونه هاش.اونم سعی نکرد چادرشو درست کنه و ادامه داد.من خیلی وقته از کارات خبر دارم ولی خیالت جمع. هرچی به جلیل گفتی فقط اومده به من گفته منم دهنم قرصه.اینو گفتو بلند شد که مثلا بیاد استکان چای رو از جلو میز برداره ولی چادرشو دست نگرفت در نتیجه چادر رو مبل موند و خودش با یه لباس خواب توری که زیرش فقط یه شورت پوشیده بود.اومد جلوم و استکانو برداشت و برد تو آشپزخونه.
تو یک صدم ثانیه کیرم شق شد و ضربان قلبم رسید به هزار.مغزم هنگ کرده بود.
نمیفهمیدم منظورشو.از یه طرف فک کردم لابد جلیل کارامو واسش تعریف کرده اینم زده به بر بیخیالی.از یه طرف گفتم شاید خیلی احساس خودمونی بودن کرده.ولی اصلا جور در نمیومد.از طرفی شک کردم داره بهم راه میده ولی خب اصلا باورم نمیشد.
هر لحظه امکان داشت جلیل بیاد و اونو تو اون وضعیت نیمه لخت جلو من ببینه بعد چه فکری در مورد من با اون سابقه خراب میکنه تو همین فکرا بودم که هاله اومد رو مبل کنارم نشست.
خیلی خونسرد بود.بهم گفت : نگران نباش جلیل نرفته نونوایی .فرستادمش مغازه.از دیشب برنامه ریزی کردمو صبح بهش گفتم تو زنگ زدی گفتی مریضی نمیتونی بیای دنبالش !!
با این حرفش فهمیدم اوضاع از چه قراره.در واقع زن جلیل در مورد سکس های من از جلیل کلی اطلاعات گرفته بوده و این برنامه رو جوری ترتیب داده بود که من باهاش تو خونه تنها بشم و از اونجاییکه میدونسته من تو سکس خودمو نمیتونم نگه دارم( قبلا به جلیل گفته بودم این موضوع رو) .ترسی هم نداشته از مخالفت من.
من میتونم قسم بخورم که نفهمیدم چی شد.نمیدونم چه اتفاقی افتاد فک کنم چند لحظه کلا بیهوش بودم.چون وقتی بهوش اومدم دیدم دارم با هاله لب میدم.هزار بار اون صحنه رو بعدها تو ذهنم مرور کردم.که آیا من لب دادنو شروع کردم یا هاله شروع کرد و هزار بار از خودم پرسیدم چرا من جلو خودمو نگرفتم .
در هر صورت دیدم دارم باهاش لب میدم.لبامو که حسابی خورد سرشو برد زیر گردنم.تمام گردنمو با نوک زبونش نوازش کرد.چنان حرفه ای ، زیر گلو و گردنمو میک میزد با دهنش که داشتم از شدت شهوت میمردم.حرارت بدنم به صد رسیده بود. از کنارم بلند شد اومد بین پاهام نشست.من کامل دیگه تحریک شده بودم.
دوباره باهم لب دادیم. من دستمو گذاشتم رو سینش و شروع کردم به مالوندن نوک پستونش.یه ذره نوک سینشو لای دوتا انگشتام میمالیدم بعد با کف دستم سینشو ماساژ میدادمو بعدش دست میکشیدم رو شکمش.این کارو مرتب تکرار میکردمو هر دفعه دستمو رو شکمش پایینتر میبردم تا کم کم رسیدم به پشمای کسش که از بالای شورتش زده بود بیرون.
دستمو بردم تو شورتش و شروع کردم با انگشت وسطی چوچولشو مالوندن .همزمان هی لباشو میخوردم یا نوک سینشو میک میزدم.بعد از دو سه دقیقه خودشو جابه جا کرد.دکمه های پیرهنمو باز کردو شروع کرد نوک سینه هامو خوردن.تا حالا کسی باهام همچین کاری نکرده بود.واسم عجیب بود چون داشت بهم حال میداد.
شلوارمو کندم و 69 شدیم رو زمین البته.اون پایین بود.لنگاشو کامل باز کردم.شروع کردم کس سفید و تپلشو خوردن اونم دهنشو باز کرده بودو کیرمو تو دهنش فرو میکردمو در میاوردم.چوچولش تو دهنم بود با این حال آروم آروم انگشت اشاره دستمو خیس کردمو تو سوراخ کونش فشار دادم کم کم یه بند انگشت رفت تو.حسابی داشت حال میکرد.
دیدم دیگه کیرمو نمیخوره فقط داره ناله میکنه.یهو خودشو کشید کنار .گفت : دیگه کسمو نخور داره آبم میاد.دستمو در آوردم.برگشتمو کیرمو گذاشتم لای پاهاش هنوز کیرمو تو کسش نکرده بودم.
به طرز احمقانه ای فک میکردم هنوز کار از کار نگذشته و اگه نکنمش اشکالی نداره.ولی اصلا کنترل دست خودم نبود.هی میخواستم بلند بشم برم ولی نمیتونستم بر شهوتم غلبه کنم.
یهو بهم گفت چه کار داری میکنی ؟ زودباش دیگه .دارم میمیرم .بنداز تو.من انگار منتظره تایید اون بودم.
سر کیرمو هل دادم تو کسش.نرم سر خورد و رفت تو.تخمام رو سوراخ کونش بود و کیرم تا ته تو کسش.لنگاشو جمع کردم تو شکمش.کف پاهاش تو آسمون بود .با قدرت تو کسش ضربه زدم.صدای نفساشو میشنیدم که تا سر کیرم میخورد به ته رحمش بند میومد.هفت یا هشتا ضربه زدم و یه مکث کردم ببینم حالش چطوره.
بهم گفت: نفسم بند اومد.
من دوباره شروع کردم به تلمبه زدن.پاهاشو بهم چسبوندم و به پهلوی راست خوابوندمش و از بغل کردنو ادامه دادم.کون گوشتیش میخورد به شکمم.جوریه که دیگه داشتم ارضا میشدم.
پاهاشو باز کردم.لنگاش دو طرف پهلوم بود.
روش درازکشیدم شروع کردم باهاش لب دادنو گاییدنش .حرکاتمو تندتر کردم .فهمید آبم داره میاد شروع کرد در حین لب دادن ناله کردن.منم با خوردن گردنش ادامه دادم .اونم همش میگفت کامران منو بکن.کامران آبتو بریز تو کسم.آبمو کامل ریختم تو کسش.ولو شدم روش.
غمم گرفته بود. باید حالا آب اونو میاوردم .ولی گفت در حین سکس ارگاسم شده.
به محض اینکه آبم اومد مس سگ پشیمون شدم.
پاشدم رفتم خودمو شستمو لباس پوشیدم.اونم یه تی شرت با شلوار استرج مشکی پوشید.
من ناراحت نشستم رو مبل.اومد کنارم بهم گفت تو رو خدا ناراحت نباش.گفتم نباید این کارو میکردیم.
گفت:گناهش گردن من. گفت : خودم باعث شدم.خودم میخواستم. شب و روز به سکس با تو فک میکردم.میخواستم بدونم چه حالی میده.
سعی کرد دلداریم بده.
ولی کار از کار گذشته بود و من بزرگترین خیانت عمرمو کرده بودم.
دیگه دنبال جلیل نرفتم کلا قطع رابطه کردم باهاش.هر چی تماس میگرفت جواب نمیدادم و از قرار گذاشتن باهاش طفره میرفتم که دیگه کم کم بیخیال من شد.
هاله هم چند بار بهم زنگ زد.میخواست عذاب وجدانمو کم کنه .فهمیده بود با جلیل کات کردم.حتی گفت از جلیل جدا میشه.ولی خب از قدیم گفتن خود کرده را تدبیر نیست.
پاکی چیزیه که وقتی از دستش میدی دیگه نمیتونی بدستش بیاری.
من همیشه آرزو میکنم که ایکاش به جای یه آدم ماجراجو شهوتی و تنها یه آدم آروم و پاک بودم با یه زن خوب و وفادار.
قضاوت اما با اونایی هستش که هنوز تو این خطها نیفتادنو مس من نشدن .
باید این خاطراتو بخونن و تصمیم بگیرن که چه جوری میخوان زندگی کنن.
نوشته: خدای مردان
تحریک شدم هم سکسی بود هم آموزنده با داستانت حال کردم بازم بنویس
واقعا همیشه از ی اشتباه کوچولو شروع میشه.ما مثل بقیه مذاهب دنیا نیستیم بعد از تولد تو گوشمون اذان داداند و این که هر کاری که مخالفت خدا همراهش باشه بعدش داغ میکنیم حتی اگر بیشترین لذت ها رو تو لحظه برامون داشته باشه فقط کسی پشیمون نمیشه که خدا رو از یاد برده باشه،موفق و سر بلند باشی داداش
واقعا چرا اینقد خیانت زیاد شده.شاید آلان با خوندنه این داستان مقداری هیجان بهتون دست بده ولی باید تاسف خورد به این وضع یه لحظه خودتونو بزارین جای شوهره این خانوم…
تقصیر تو.نبوده مقصر زن دوستت بوده و دوستت به دلیل اینکه زن دوستت تو رو.تحریک.کرده و شوهرش با تعریف کردن سکسای تو واسش زنشو تحریک کرده
جالب بود مرسی این اتفاق ممکن برای هر کسی پیش بیا شهوت
بر عقل برتری داره
اینجاست که میگن پشیمونی دیگه سودی نداره.ولی تو خودتو ناراحت نکن چون واقعا گناهش گردن زنه دوستته
راست میگه با…ا! ما به امید خوندن کامنتای فحشناک! این داستانای پرت وپلا رو هم میخونیم…!! =))
خداى مردان!!! B) داستانت خوب بود و به نظر واقعى ميومد. فقط اون قسمتِ كات كردن با جليل رو مطمئن نيستم… :?
راصتى توجه كردين، كه سَتحِ سَفاتِ بزرگترا، "معمولاً " بالاتر از جوونتراست؟! آيا آموزش و پرورش به قهقرا ميرود؟! :? عايا…!
=)) خوب بود … ~X( من گفتم میام پایین کامنت ها رو ببینم فش داره یا نه دیدم همه تعریف کردن :) :) :) :)
نفرین به تو که با زیباترین نقاب به چهره دوست در اومدی
نفرین برآن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد
نمیبخشمت.
جملات جلیل به خدای مردان بعد از خیانت به او
اینو ادمین حذف کرده بود
نمیشه گفت خیانته چون وقتی زنه دلش میخواسته و خودش با برنامه ریزی شرایط یه سکسو پیش آورده هر مردی باشه همینکارو میکنه میگن وقتی ذکر مرد راست میشه یک سوم مغز از کار میفته ضمنا همچین زنی قطع یقین بدون با کسای دیگه ای هم بوده
اره واقعا با حرفت 100 درصد موافقم
ولی امان از دست ما آدما هرچی می بینیم می خوایم حالا هرچی دورترو دست نیافتنی تر ما حریصتر پر تمنا تر
آخر سرم شاید بهش برسیم اما چون اکثرا از سر خواهش و هواس تا عقلو منطق تازه می فهمیم چقدر الکی دنبالش بودم
اما من یه چیز برام تو زندگی درس شده هر چیز از راهو محل درستش یه مزه دیگه داره ، چیز دیگس
خصوصا دوستی و از همه مهمتر دوستی دخترو پسر.
شمام موفق باشین
من نمیدونم مگه قرار نیست اینجا خاطرات سکسی نوشته بشه؟؟چرا همه رفتارشون جوریه که انگار اینجا دادگاهه و همش نویسنده ها رو ممیزی میکنن؟؟طرف یه کار اشتباهی کرده اینجا نوشته درس عبرتی بشه واسه دیگران که بدونن عاقبت این کارا یه عمر پشیمونیه.در عین حال سکسی و سرگرم کننده هم هست.اصلا میدونی چیه هم خوب کاری کردی ترتیب زنه رو دادی هم توب کاری کردی پشیمون شدی هم خوب کاری کردی اومدی اینجا نوشتی و هم خوب کاری کردی و هم و و و …اعصاب ندارم که من…
جالب بود به میزان زیاد.اگه خاطره بازم داری طالبم بنویسی داداش.زنا رو هم اگه سالم باشن که اینجوری حال نمیدن پس عذاب وجدان نداشته باش
خیلی جالب بود دوستانی که گفتن گناهش گردن خودشه اینطور نیست بخاطر اینکه این اقا میتونست بلند شه بره که اگر اینکار رامیکرد مطمئنا خدا بعدش یه حال اساسی بهش میداد این وعده خداست مثل داستان حضرت یوسف در هر صورت باید از خدا خواست که برای کسی این موقعیت ها پیش نیاید وبه این شکل خدا هیچ بنده ای راامتحان نکنه چون کم کسی واقعا سربلند ازش بیرون میاد خیلی عالی بود ادامه بده عزیزم امیدوارم خدا ببخشتت که چون پشیمونی حتما بخشیده البته اگه دیگه معصیت نکنی موفق باشی .
به قول خودتون خود کرده را تدبیر نیست.
اقعا قشنگ و آموزنده بود اولین داستانی بود خوندم که واقعا خوشم امد مرسی از داستانت.
با جمله آخرت موافق نیستم. پاکی از دست رفته برمیگرده. چیزی به اسم توبه شنیدی؟
گناهتو جبران کن.
بابا بیخیال-اگر بهت حال نمیداد بعد هفت هشت سال اینجوری یادت نمیموند که انگار …همه مارا تحریک کردی–داداش خودتی–یا ما خودمونیم
آفرين به تو كه وقتي داستانتو تموم كردي اظهار پشيموني كردي و اين يعني هنوز وجدانت بيداره.سكس با همسر دوست نزديك …
ﻧﻮﺵ ﻛﻴﺮﺕ ﺩاﺩاﺵ
ﻣﻘﺼﺮ ﺗﻮ ﻧﺒﻮﺩﻱ
ﺷﻬﻮﺕ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ ﻏﻠﺒﻪ ﻛﻨﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺎﺭﻳﺶ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻛﺮﺩ.
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺳﻼﻡ.ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﻋﻀﻮ ﺷﺪﻡ ﻟﻂﻔﺎ ﻧﻜﺎﺕ ﻻﺯﻡ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻴﺪ و ﺭاﻫﻨﻤﺎﻳﻲ ﻛﻨﻴﺪ.
ﻣﻤﻨﻮﻥ
بله
وقتی زن وشوهر توی سکس همش در مورد شخص دیگه ای حرف میزنند تا ارضا بشند
همینه اقا میرفته از کامران وسکساش تعریف میکرده
خانومم مزشو میخواسته بچشه
انتظار ذیگه ا ی نمیره
خوب بود داداشی . اما اصلا ناراحت نشو از قدیم گفتن آشی رو که بدن باید خورد.
من حسابی حال کردم. جای تو باشم همین الان بهش زنگ میزنم. درضمن خوب مینویسی بازم بنویس.
هاله جون هم نوش جانت باشه.
درد مشترکتو میفهمم . نمیدونم چطور و از کی میخوای حلالیت بگیری!!!
جالب بود واقعا،خسته نباشي عزيز،اميد وارم موفق باشي
وصیت نامه بود یاداستان