ماجرای من و ندا

1395/09/01

با سلام
ماجرا واسه یک سال میشه من اون موقع سوپرمارکت داشتم نداخانم موردنظرهم توی محله ما زندگی میکردن مدتی باهم همسایه دیوار به دیواربودیم و ما اسباب کشی کردیم جای دیگه ولی باهم محله بودیم خونشونم به مغازه وخونه ما نزدیک بود میومدمیرفت مغازه من ازمشخصاتش بگم دختر۲۶ ساله اندام خوش فرم خوشگل بود و تیپ میزد وقتی داشت ازمحله رد میشدچشم خیلی ها پیش بود مدتی با میوفروش محل که یکم باهم دوست بودیم دوست بود اون پسره هم واسه پوز دادن یاهرچی به چندین نفرگفته بودکه باندا دوسته و باهاش رابطه داشته. ندا هم باهاش به هم زد موقع هایی که میومد مغازه من نگاه های به خصوصی بهم میکرد هر موقع از جلو مغازم ردمیشدبه یه بهانه ای میومد ومیرفت منم ازش خوشم میومدولی از اونجایی که داشتم کسب میکردم و این حرفا زیاد پیش نبودم. نه تنها اون دخترای زیادی بودن ولی واسه کسب وکار واینکه کاسب باید سرش تو کار خودش باشه بی خیال بودم تا اینکه دلو زدم به دریاچه چون خیلی خوشگل بود و حسابی ازش خوشم اومده بود
یه ماجرایی پیش اومد شمارم رسید دستش یه چند روزی گذشت توی بیتالک پیام دادحرف زدیم و این حرفاچند روزحرف زدیم و یواش یواش مخشو زدم برم ببینمش ولی شرط گذاشت دست بهش نمیزنم چون واسه خاطره پسره میوفروش که به چندنفرگفته بوداعتماد نداشت گفت بیا ببینمت تا هر موقع بهت تونستم اعتماد کنم همینجوریه و نمیتونی دست بهم بزنی قبول کردم خونمون خالی شد یعنی خانواده رفته بودن خونه خاله اینام واسه شام و … من نرفتم پیچوندم که خسته هستم رفتن منم بانداحرف زدم اونم خونشون تنها بود پدرش فوت کرده بود مادرشم شب رفته بودخونه برادرش
هماهنگ کردم شب رفتم خونشون دروبازکردرفتم بالا دروبازکردبایه تاب وشلوارک سبزتنش بودروسریش روهم بازکرده بود جاخوردم یکم دست دادم رفتم داخل گفتم بریم اتاقت قبول کردرفتیم نشستیم روی تخت حرف زدیم بافاصله نشسته بود رفتم کنارش نشستم یکم دیگه حرف زدیم مخشوزمخشوزدم ببوسمش البته صورتشوولی به جای صورتش لب گرفتم خندش گرفت وخوشش اومده بودگفت خیلی وقت بوددوست داشت توبغلم باشه ازم خیلی خوشش میومدلب کاری کردیم سینه مالی کردیم دستموکه زدم کسش گفت دیگه بسه قرارمون یادت نره مادرش ممکن بودبرگرده بلندشدم رفتم خونه یکی دوباردیگه رفتم اینجوری وبرگشتم معلوم بوداعتمادکرده بهم یه ماجرای پیش اومد خانواده رفتن تبریزمنم به خاطره مغازه موندم بهترین موقعیت بود واسه کردن کون ندا فقط بایداونم تنهامیشدروزدوم شد مادرش بازگفت خونه داداشش رفتم پیش ندا ازش شانس داداشم زنگ زد گفت بودخونه ما شام نمی تونستم بگم نه شک میکرد که چرانمیرم با ندا بازلب کاری کردیم خواستم برم گفتم بهش اگه مادرت شب بمونه من بیام پیشت بخوابم راضیش کردم اگه نیومدبهم خبربده رفتم خونه داداشم ولی به بحانه سردردزودبرگشتم نداهم پیام داد شب تنهاهستم مادرم نمیاد منم که دیگه ازخودبی خودشدم رفتم جاانداخت کنارهم درازکشیدیم کنارهم یکم فیلم دیدیم دمن شروع کردم لب گرفتن این حرفا دفه های قبل تا مرحله بیرون آوردن لباس هاش پیش رفته بودم فقط شرتش رونتونسته بودم در بیارم لب گرفتم ولی نقطه حساسش گوش هاش بودیعنی یه زره میخوردیشون درجاداغ میکرد منم حسابی خوردمش لباس هاشودراوردم باکلی اسرار رویش گروگذاشتن شرتشم دادم پایین سینه هاشم خوردم کمرشولیس زدم حسابی داغ بودنوبت کسش شدکسش یه هلویی بودنمیشه گفت فقط بایددیدمنم عاشق خوردن کس هستم شروع کروم به خوردن ازنفس کشیدناش معلوم بودبدجورداره حال می کنه گفتم نوبته توهستش درازکشیدم گفتم ساک بزن گفت خوشش نمیادراضیش کردم بخوره خوشش میومد ول کنه سرشوکرددهنش یکم اروم اروم ساک زد منتظربودم درباره که نیاورد انگارخوشش اومده بود یه فکری به ذهنم رسیدکونشوبکنم چون نمی خواست بده میگفت هنوززوده گفتم برگروبزارم لایه کونت عقب جلوکنم اونم ازهمه جا بی خبرقبول کردیکم عقب جلوکردم گفتم اینجوری نمیشه خشکه راحت عقب جلونمیشه بدوبدورفتم کرم اوردم مالیدم به کیرم و یکم زدم به سوراخ کونش گذاشتم دم سوراخ کون نداخااااانم برگشت گفت نکن توش هانکن توش تو دهنش موندیه فشاردادم دادش دراومدمردم جون من دربیارنامرد سوراخش تنگ بود چون یه مدت تنهابوده قربون صدقش رفتم بوسش کردم بزاربمونه کونت عادت می کنه گفت دربیاربزارحالم جابیادبازبکن کشیدم بیرون حالش جااومجااومدرولاش کردم شکمش رودادم پایین بالش گذاشتم زیرشکمش کونش اومدبالا یواش یواش کردم کونش یکم نگهداشتم تاتهش کردم چند دقیقه اینجوری بودحالت عوض کردیم به چندین حالت کون خوشگل نداخانم خوشگل رو کردم قرص انداخته بودم واس همین ابم دیرمیومدویه دل سیرکردمش ابم بعدکلی کون کردن داشت میومدکه ریختم توی کونش که یه نفس راحت کشیدگفت تامن باشم که دیگه کلاه سرم نزاری تاوان کیرسیخ شده تورو کون بی چاره من بایدبده بعدش هردومون خندیدیم وکلی لب گرفتیم کنارهم خوابیدیم چندین ماه باهم بودیم و … اگه طولانی بود چیزی کم داشت ببخشین اولین باربودداستان می نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد باارزوی بهترین سکس های ممکن برای همتون

نوشته: P


👍 1
👎 9
33713 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

565268
2016-11-21 23:25:34 +0330 +0330
NA

اقا این دل به دریاچه زدن چه حالی داره بگو تا اگه باحاله ماهم دلمون رو بزنیم به دریاچه
اتفاقا یه دریاچه سراغ دارم بنام دریاچه قو اسم صاحابش چایکوفسکیه
اگه پایه بودی خصوصی بهم بده کس مشنگ

1 ❤️

565269
2016-11-21 23:30:18 +0330 +0330

majbori mage koskesh nanevis dggg bare avalete bija mikoni minevisiii kale. kiriii kos maqzzz

0 ❤️

565273
2016-11-21 23:43:35 +0330 +0330
NA

ببینم این قرصه رو که گفتی دقیقا کجا انداختیش به وقت ننداخته باشیش تو دست و پا بچه ورداره بخوره!!
اونوقت جواب چایکوفسکی روچی می خوای بدی مسترابی

0 ❤️

565291
2016-11-22 02:35:12 +0330 +0330

هر کاری کردم یجوری این داستان و تموم کنم نشد ، ولی خب از یه کاسب جلقی چه توقعی دارین ، از این بهتر در نمیاد،

0 ❤️

565353
2016-11-22 17:46:36 +0330 +0330

چیز زیاد جالبی نبود جمله بندیتم اشتباه بود بعضی موقعها

0 ❤️

565469
2016-11-23 08:49:36 +0330 +0330
NA

جناب Ebrahim58
شما نظر و برداشت خودتان را از داستان اعلام کنید،نه تخریب نظرات بقیه!
کسی از دین صحبتی نکرده که دین را دستاویز تلقی میکنید،بلکه دین لق لقه زبان همه مان است؛وگرنه اینجا چه میکنیم؟؟؟
توجیه شما از تقابل جبر و لذت واقعا معرکه است!!
بوی گند روشنفکریتان از تک تک کلمات به مشام میرسد!!!
وخالی بودن چنته!!!از چه نظر؟؟؟هرزگی؟؟؟

و خانم شیوا
من قسمت آخر را نخواندم.نقد من در قسمت قبلی به هدف کلی داستان نبود.به جزئيات صحنه ها بود.
از اینکه شما را روانی خطاب کردم،عذرخواهم؛حاصل فشار عصبی ناشی از یادآوری خاطراتی در ذهن خودم بود.
شاید بگویید خوب نخوان!مجبور که نیستی…
چشم…
دیگر نمیخوانم.

0 ❤️

565560
2016-11-23 22:46:05 +0330 +0330

#واو این چی بود نوشتی اسکل؟#همشون تخیل های زاده ی ذهن بیمارته#مرتیکه مسخره#

0 ❤️

565628
2016-11-24 11:18:58 +0330 +0330

شما هم به کسی نگفتی بجز یسایت با کلی مخاطب.

0 ❤️