مادرزنی که حقش بود

1395/09/16

سی و هفت سال سن دارم و ماجرا مربوط به دو سال پیش است. در سن 25 سالگی با مریم ازدواج کردم، همه چیز سنتی پیش رفت و یک سال هم پیش خانواده خودم زندگی کردیم، بعد از یک سال با کمک پدرم یه خونه خریدم و رفتیم تو خونه خودمون. و بعد از دو سال هم یه پسر خدا بهمون داد و زندگی خوب پیش میرفت. مادرزنم که موقع ازدواج ما، چهل و پنج سال داشت، و تو پونزده سالگی ازدواج کرده بود و بعد از شش بچه دیگه بچه‌دار نشده بودن که دلیلش رو نمیدونستم! خیلی تو زندگی همه‌ی بچه‌هاش دخالت میکرد و در یک کلام خانواده مادرسالاری داشتند و پدرش آدم آروم و ساکتی بود. من طاقت هیچ دخالتی از طرف هیچکس حتی خانواده خودم رو نداشتم چه برسه به مادر مریم!! اسمش کبری بود و خیلی خیلی مغرور و مستبد!! یعنی وقتی مریم یه شب خونه خونشون میموند، باید ده روزی رو مخش کار میکردم تا دوباره عادی بشه!! خیلی کم میذاشتم خونشون بره ولی به هر حال بعد از مدتی میرفت و منم دیگه باهاش نمیرفتم!! از دخالت‌هایی که میکرد بهتون بگم که حساب کار دستتون بیاد. کجا مسافرت برید!! چه وقت برید!! پسرتون رو کدوم مهد بذارید!! یخچال و تلویزیون رو عوض کنید یا نکنید!! خونه عموی محمود نرید چون آدم حسابی نیست!! و کلی از این موارد!!! خلاصه ریز و درشت رو میخواست بدونه و دخالت کنه! بالاخره دو سال پیش از مریم جدا شدم و پسرم رو هم پیش خودم نگهداشتم. اما جریان جدایی ما از دو سال قبل از طلاق کامل کلید خورد و دو سالی طول کشید تا به جدایی رسیدیم. من خیلی سعی کردم که این اتفاق نیفته ولی مریم متأسفانه اراده‌ای ضعیف داشت و زیر نظر مادرش طلاق گرفت تا یعنی از من زهر چشم بگیره ولی افتاد ته چاه!!! تو دو سال آخر زندگی من و مریم، مرتب قهر میکرد و میرفت خونشون و با وساطت بزرگای فامیل برمیگشت! بدجور از کبری، مادرزنم کینه به دل گرفته بودم و ازش عقده داشتم و میخواستم یه جورایی ادبش کنم! وقتی مطمئن شدم که دیگه زندگی من و مریم به بن بست رسیده، تصمیم خودم رو گرفتم. یادمه دو ماه قبل از طلاق، مریم قهر کرده بود و چند روزی بود که رفته بود خونشون. زنگ زدم خونشون و خود کبری گوشی رو برداشت. یه سلام و احوالپرسی گرم باهاش کردم و با کلی مقدمه چینی بهش گفتم اگه ممکنه تشریف بیارید خونه ما تا با هم صحبت کنیم و تمام مشکلات رو برطرف کنیم. با غرور و فیس و افاده قبول کرد بیاد. حالا سنش به پنجاه و پنج سال رسیده بود و از هیکلش بگم که انصافاً بهش میخورد چهل و پنج شش ساله باشه، برعکس زنم که سبزه و لاغر بود یعنی به پدرش رفته بود، کبری یه زن تپل و گوشتی و سفید و بور بود و البته سینه‌هاش دیگه افتاده و کونش هم مثل باقی بدنش، بزرگ و گوشتی بود!! ولی هنوز هم سرحال و سکسی بود و اگه به خودش میرسید مثلاً آرایش میکرد، یه تیکه توپ و سکسی میشد! از خودم بگم که من کلاً فانتزی سکس با زنهای سن بالا رو داشتم و دارم. بدنم بخاطر کارم که فنی ساختمانی است و مدام در حال فعالیت، محکم و قوی است و کیرم رو هنوز اندازه نگرفتم ولی بلندی و کلفتی خوبی داره و تا حالا شرمنده کوسی نشدم!! قدم بلند نیست ولی از کبری بلندتر هستم. کبری که حتی به خواب نمیدید چه آشی براش پختم، حدود ساعت شش عصر سر و کلش پیدا شد و چون تابستون بود و هوا گرم و ما هم توی شهر گرمی زندگی میکنیم، وقتی رسید، چادر و مانتو و روسری رو درآورد و نشست رو مبل. براش یه لیوان آب خنک آوردم و یه کم با حالت سرخوش و صمیمی حرف میزدم. فکر میکرد منو شکست داده و میخام بهش بگم که مریم بیاد خونه و هر شرطی باشه میپذیرم!! ولی کور خونده بود! با وجود کمر سفتم ولی از قبل به جای یه قرص تاخیری، دوتا خورده بودم و تمام پیش بینیهای ممکن رو تصور کرده بودم. هزار بار پیش خودم گفته بودم که محمود یا شروع نکن یا کردی تا تهش برو!! برای اولین بار با شلوارک و رکابی جلوش مونده بودم و اون هم یه خورده تعجب کرده بود ولی به روی خودش نیاورد! شروع کرد به چرندیات بافتن که شما جوونا تجربه ندارید و باید به تجربیات بزرگان گوش بدید و… روی مبل تکی نشسته بود که من روی مبل دو نفره نشستم و دستش رو گرفتم و گفتم کبری جان بیا اینجا پیشم بشین!!! اولین بار بود که به جای مادر و مامان و… بهش کبری گفتم و چشماش گرد شده بود! گفت همینجا راحتم که گفتم من ناراحتم!! و همراه با شوخی کشوندمش پیش خودم! مثلاً بهش گفتم چیه؟!؟ نکنه از دامادت ترسیدی؟؟ یا میترسی بلایی سرت بیارم؟؟!! و… اومد پیشم نشست و هنوز چرندیات میبافت که دستم رو دور گردنش انداختم که دیگه تحمل نکرد و گفت آقا محمود بهتره من برم، به مریم میگم امشب بیاد خونه چون معلومه خیلی بهش احتیاج داری!!! گفتم اتفاقاً به مریم احتیاج ندارم بلکه به خود شما نیاز دارم!! خانواده مریم، نه مذهبی سفت و سخت هستند نه شل و ول و باز!! خواست بلند شه که نذاشتم و گفتم فعلاً بشین تا منم حرفام رو بزنم. شروع به حرف زدن کردم که یه کم آروم شد و فکر کرد مثلاً میخام باهاش صمیمی بشم!! باید تو وضعیت من قرار بگیرید تا بفهمید چی میگم! به خدا قسم هیچ برنامه‌ریزی خاصی نکرده بودم و خودم قدم بعدی رو نمیدونستم چیه!! مثل یه گاگول چرت و پرت میگفتم و دستام رو به طرف سینه‌هاش بردم! با اولین تماس دستم به سینه‌هاش یه دفعه بلند شد و من شوکه شدم، گفت آقا محمود مثل اینکه حالت خوب نیست و یه جورایی هستی… بذار واسه بعداً!! محکم کشیدمش رو مبل و گفتم نه حالم خوبه خوبه و میخام امشب تموم حرفهایی که هست رو بزنیم. شک برش داشته بود ولی مقاومتی نکرد. تو ذهنش خطور نمیکرد قصدم سکس باشه، شاید فکرش تو اذیت کردن بود نه سکس! یه دفعه بلند شدم و گفتم کبری جان، ببخشید بیا تو اتاق تا چیزی نشونت بدم! اومد دنبالم تو اتاق. بازهم شروع به چرت و پرت کردن کرده بود ولی گوشهای من کر شده بود. اومد تو اتاق، لبه تخت نشستم و گفتم بشین، گفت همینطور راحتم، چی میخای نشونم بدی؟! دستش رو کشیدم و کنار خودم نشوندم. بی هیچ برنامه‌ای شروع به بازی و نوازش با موهاش کردم. زل زده بود بهم و هنگ کرده بود و هیچی نمیگفت!!! گفتم چقدر خوب بود مریم هم مثل شما بود و هیکلش به شما میرفت… خوش بحال آقا رحیم!! منظورم پدر مریم و شوهرش بود. دیگه کاملاً متوجه اوضاع ناجور فضا و شرایط شده بود. دست پایین و خواهش و التماس رو گرفته و گفت آقا محمود، من در حق شما بد کردم!! از بین سه دخترم، شما بهترین دامادم هستید ولی من اشتباه کردم و اذیتت کردم و… همزمان سعی میکرد باهام فاصله بگیره که من نمیذاشتم و اونهم متوجه وخامت اوضاع شده بود. هی میگفت آقا محمود شما حالت طبیعی نیست و… گفتم کبری، بذار رک و راست بهت بگم، من میخامت!!! من هوس تو رو کردم!!! حالا دو راه داری! با چشماش که از تعجب داشتن بیرون میزدن، پرسید چه راهی؟؟؟ گفتم یا خودت همکاری میکنی یا مجبور به همکاری میشی!! گفت معلومه درباره چی حرف میزنی؟!؟! گفتم کاملاً معلومه و با یه حرکت افتادم روش! یه جیغ بنفش زد که گوشهام کر شدن! ذهنم و دلم و تمام احساسات و وجودم میگفت محمود دیگه باید تا آخرش بری!! گفت چیکار میکنی احمق بیشعور کثافت!! با تمام قوا سعی بر فرار کردن داشت اما بدن سفت و سخت من و احساس کینه‌ای که ازش داشتم، اجازه هیچ کاری بهش نمیداد! اتاق خواب ما یه قسمتی از خونه بود که هیچ پنجره و روزنی به بیرون نداشت. کولر گازی هم کار میکرد و صداش نمیذاشت صدایی بیرون بره… در هم بسته بود و سریع بلند شدم و قفلش کردم و کلیدش رو پشت کمدهای لباس انداختم!! یه لحظه تو آیینه میز توالت خودم رو دیدم که صورت و چشمام حالت خاص و غیر طبیعی گرفته بود!! شروع کرد به التماس… محمود من مثل مادرتم!! تو پسرمی!! اینکار تجاوز هست!! جزاش اعدامه!! فکر کن ببین چیکار میکنی!! به خدا قسم که به هیچکس نمیگم و دیگه با تو و مریم کاری ندارم!! همینطور یه ریز حرف میزد و التماس میکرد ولی من کر شده بودم!! با یه حرکت رکابی و شلوارک رو درآوردم و فقط یه شورت تنگ هفتی پام مونده بود. حالا نوبت کبری بود. میدونستم که اگر همینطوری بخام پیش برم، دستم به جایی نمیرسه!! از قبل زیر تخت طناب آماده کرده بودم، طناب رو که بیرون کشیدم دیگه تا تهش رو خوند! تخت خواب ما منبت‌کاری شده بود و کلی سوراخ داشت، خودم رو روی سینه کبری انداختم و یه دستش رو زیر پام گرفتم و اول یه دستش رو به تخت بستم، بعد دست بعدی، البته نه به این راحتی، کلی لگد و ضربه خوردم که اصلاً به فکر نبودم! وقتی دستاش بسته شدن، رفتم سراغ پاهاش که واقعاً خون دل خوردم! تا بسته شدن، روی رونهای تپلش نشستم و با بدبختی و مصیبت پاهاش رو بستم!! گفتم میخام لباسات رو دربیارم!! به شدت مخالفت کرد که گفتم باشه پس گوش بده، اگه همکاری نکنی مجبورم لباست رو پاره کنم و اونوقت چطوری خونه میری؟؟ همه میفهمن و منم تا تو خونه برسی رفتم جایی که دست هیچکس بهم نرسه، در ضمن به اون دوربین روی کمد نگاه کن، داره فیلم میگیره!! به خدا قسم، فیلمت رو تو اینترنت و موبایل پخش میکنم تا بی آبرو بشی!! پس حالا مثل یه بچه خوب خودت همکاری کن تا بی آبروت نکردم!! حالا یه کم التماس و یه کم فحش و نفرین میکرد!! رفتم طرفش و شروع به درآوردن لباسش کردم، در حالیکه گریه میکرد ولی مقاومتی نشون نمیداد. پیراهن و شلوارش رو بیرون کشیدم و حالا با شورت و سوتین جلوم بود. با شدت گریه و زاری میکرد و با هق هق فحش و ناسزا و نفرین و خواهش هم میکرد!! شورتم رو درآوردم که چشاش رو بست که بلند خندیدم! گفتم قراره اینو بخوری!! رفتم بالای سرش و کیرم رو جلوی دهنش گذاشتم که با تکون دادن سرش کیرم رو رد میکرد!! با کینه و نفرت تمام یه ضربه با کف دست محکم به پهلوش زدم، آخه نمیخواستم تو صورت سفیدش بزنم که جاش بمونه!! و موهاشو محکم گرفتم و کشیدم! جیغی زد و گفت نامرد کثافت بیشعور و… که گفتم کبری جان، عزیز دلم، بخدا از اینکه اذیتت کنم خودم بیشتر ناراحت و عصبانی میشم، پس همکاری کن تا تموم بشه! فکش رو گرفتم و کیرم رو به لباش مالیدم، بالاخره تسلیم شد و دهنش رو باز کرد و منم کیرم رو تو دهنش چپوندم! اوق زد و خواست درش بیاره که با فشار زیاد نذاشتم و همینطور بی حرکت تو دهنش نگه داشتم… بعد از کمی، گفتم کبری، بیا و خودت رو اذیت نکن، اگه هر جایی آبم بیاد، ولت میکنم، پس خوب بخورش که اگه تو دهنت آبم اومد دیگه ادامه نمیدم!! البته تو دلم گفتم آره جنده، الآن هم آبم میاد!!! با این جمله، راضی شد بیشتر همکاری کنه!! با گریه شروع به ساک زدن کرد. گفتم صبر کن، کشیدم بیرون. فکر کرد دلم بحالش سوخته! ولی قبل از هر حرفی گفتم، بذار با دستمال کاغذی صورتت رو پاک کنم. سرش رو تکون میداد تا نذاره که گفتم کبری، بخدا اگه همکاری نکنی، هر بلایی به فکرت برسه، سرت میارم و بعدش میکشمت و یه جایی چالت میکنم که تا ابد جنازت رو هم پیدا نکنند! میگم یه کم پیشم موندی و بعدش رفتی! پس هر کاری میگم انجام بده یا همکاری کن!! گفت میخام دستشویی برم!! گفتم تا آخر کارم از این در بیرون نمیری! دستشویی تو همین اتاق انجام بده و راحت راحت باش!! فهمید راهی براش نمونده! گفت چیکار باید کنم؟ گفتم اشکاتو پاک میکنم و با لوازم آرایشی مریم یه کم آرایشت میکنم! خوب اشکاشو پاک کردم و با لوازم مریم شروع به آرایش صورتش کردم! البته بیشتر رژلب و خط چشم و… که ساده بود انجام دادم! رفتم سراغ سوتین مشکیش که بازهم وحشی شد و مجبور شدم بهش ضربه بزنم و بگم اگه همکاری نکردی چی میشه! بعد از سوتین شورت آبی رنگش رو پایین کشیدم تا جایی که پاش بسته بود. حالا جلوم لخت لخت دراز کشیده بود و راستش قسمت بالا تنه خیلی تو ذوق میزد! سینه‌های بزرگ و افتاده و شکم چروک و افتاده حالم رو بد میکرد ولی در عوض پایین تنه عالی عالی بود. رونهای تپل و گوشتی و کون بزرگ و گرد و یه کوس تپل که شاید دو ماهی از زدن موهاش گذشته بود!!! با خنده گفتم که این چه وضعشه؟!؟! برعکس اینهمه زبون درازی و دخالت تو زندگی بقیه، یه کم به خودت برس که رحیم کیرش واسه بقیه بلند نشه!!! بغض کرده بود و هیچی نمیگفت!! کنارش دراز کشیدم. دیگه نمیخواستم خشونت به خرج بدم! چراغها رو خاموش کردم و فضا تاریکتر شد. تو گوشش شروع به صحبت کردم که کبری جان، عزیز دلم، من خیلی دوستت دارم!! فدات بشم، خیلی عزیزی و… و همزمان شروع به لیسیدن گوش و گردنش کردم… تو تاریکی متوجه عکس العملش نمیشدم و برام هم مهم نبود! رفتم سراغ لباش! یه دفعه خودشو محکم گرفت که با دستم که زیر گردنش بود، موهاشو کشیدم!! خودشو شل کرد و منم با تمام وجود لباشو میخوردم. واقعاً لبای شیرین و خوش طعمی داشت! چنان ازش لب میگرفتم و دهنش رو میخوردم که یه لحظاتی احساس میکردم اونهم شل میشه و باهام میاد!! گفتم زبونت… زبونش رو داد بیرون که محکم براش مک میزدم و میگفتم با همین زبون همه رو بدبخت کردی!!! با دستام مرتب سینه‌هاش رو مالش میدادم و بالاخره رفتم پایین سمت سینه‌هاش، سینه‌های بزرگش رو میخوردم و لیس میزدم… یه لحظه از اینکه هیچ حرکتی یا حرفی نمیزد ترسیدم که مرده باشه!!! برای همین رفتم تو صورتش که دیدم با ناراحتی و غصه داره آروم گریه میکنه!! یه چراغ رو روشن کردم و گفتم نشد کبری!! از حالا حواسم بهت هست!! یه اشک از چشمات بیاد، به روشی دیگه عمل میکنم!! پس گریه و زاری ممنوع!! با شدت موهاشو کشیدم و گفتم فهمیدی؟!؟! گفت آره!! دوباره با دستمال کاغذی صورتش رو پاک کردم … گفت چراغ رو خاموش کن! گفتم نه دیگه، باید ببینمت!! یه کم شکمش رو مالوندم و رفتم سراغ رونهای تپلش! محکم پاهاشو بهم چسبونده بود!! به جز صورت و گردنش به فکر بقیه بدنش نبودم!! یه دو سه تا محکم به رونش زدم و داد زدم که باز کن پاهاتو!! یاالله کثافت جنده!! زود باش کونی محمود! متوجه شدم که هر جا من محکمتر برخورد میکنم، کبری شلتر میشه!! پاهاشو باز کرد! از موهای کوسش حالم داشت بهم میخورد!! با انگشتام لای کوسش رو باز کردم و واقعاً متوجه تفاوت زن لاغر و تپل شدم! با وجود شش شکم زاییدن طبیعی، ولی هنوز کوسش تپل و گوشتی و طبیعی مونده بود!! کوسش مثل بقیه بدنش سفید و داخلش قرمز کمرنگ بود!! کیرم به شقترین حالت ممکن تو عمرم رسیده بود! حتی زمان مجردی و سکس نصف و نیمه با دوست دخترام هم اینقدر کیرم رو شق نکرده بود که این کوس پیر شقش کرده بود! یه چند باری کیرم رو به خط کوسش کشیدم که بالاخره کوسش آب انداخت و بی هیچ حرفی و هشداری، کیرم رو وارد کوسش کردم که یه آخ بلند بلند کشید و شروع به فحاشی و نفرین کرد!! قصد داشتم تو کوسش کارم رو تموم کنم که بزرگترین اشتباه خودش رو کرد و به پدر و مادرم فحاشی کرد!!! بماند که چی گفت ولی با فحش دادن به پدر و مادرم، خون جلوی چشام رو گرفت!! بی هیچ ملاحظه و ترحمی تو کوسش تلمبه میزدم و شروع به فحش دادن کردم!!! کبری جنده کیه؟ بگو وگرنه پارت میکنم!! مجبورش کردم تا بهم جواب بده!! گفتم اگه جواب ندی، امشب اینجا میمونی و به مریم میگم، مادرم اومده اینجا و با مادرت تا فردا هستند!!! بعد تا صبح جرت میدم، پس جواب بده!! کبری جنده کیه؟! محمود!! بگو جنده محمود!! باشه جنده محمود!! داری چیکار میکنی؟ به محمود میدم!! نشد، کامل بگو! دارم به محمود کوس میدم!! آهان حالا شد کونی… یه ریز تو کوسش تلمبه میزدم و از صورت و بدنش معلوم بود که هنوز اصلاً به شهوت و حشر نرسیده است!! یه لحظه یاد داستانهای شهوانی افتادم که طرف میگفت تا لبش رو میخوردم و با سینه‌هاش بازی میکردم، طرف شهوتی میشد و میگفت پارم کن و جرم بده و… و فهمیدم که بیشتر این داستانها چرند محض هستند!! بازهم گریه میکرد و میگفت پس کی تموم میشه؟؟ هان چیه جنده؟؟ آب میخای؟؟ باشه، آب هم بهت میدم!! یادته چطوری مریم رو پر میکردی؟!؟! یادته چطوری تو زندگی من و مریم دخالت میکردی؟! یادته… و با شدت تلمبه میزدم… گفتم بسه! کبری میخام دست و پات رو باز کنم ولی قسم میخورم اگه لگد پرونی کردی یا همکاری نکردی، دهنت رو پاره میکنم و از جونت هم نمیگذرم، اصلش همین کردن کوست بود که دیگه تموم شد، فهمیدی؟؟!! گفت آره! یکی روی رونش زدم و گفتم چی؟! با ناله و زاری گفت باشه باشه قول میدم! بلند شدم و طنابها رو باز کردم و تا خواست وحشیگری کنه، چون آماده بودم، سریع موهاشو کشیدم و یکی پس گردنش زدم!! با گریه گفت چشم چشم غلط کردم، همکاری میکنم فقط نزنم! بعد گفت تموم شد؟ آبت اومد؟! گفتم اینقدر گشادی که متوجه اومدن آبم نمیشی!!!؟؟؟ نه تموم نشده، برگرد، به حالت قمبل آوردمش و از پشت زدم تو کوسش، حالا سوراخ کونش جلوم بود!! جالبه که کونش خیلی خیلی کمتر از کوسش مو داشت!! با شدت بهش میزدم و رحم نمیکردم!! یکدفعه به کمرش فشار محکمی دادم و خوابوندمش روی شکمش!! حالا روی کونش نشسته بودم و تو کوسش تلمبه میزدم!! فشار زیادی رو تحمل میکرد، ولی جنده، زبونش بسته نمیشد و همش در حال فحاشی و توهین و التماس و… بود!! هیچ خبری از حشری شدنش نبود ولی به تخمم نبود!! از توی هال مرتب صدای تلفن و موبایل میومد که داشت بهم اخطار میداد باید تمومش کنم!! تو این حالت که گاییدمش، التماس میکرد که بلند شم و حالت عوض کنیم میگفت آخه مثانه و کلیه‌هاش درد گرفته… بالاخره بعد از ربع ساعتی راضی به تغییر پوزیشن شدم… گفتم برگرد و یه بالشت زیر کمرش گذاشتم و پاهاش رو تا حد ممکن بالا دادم و گفتم خودت پاهات رو بگیر!! پاهاشو بالا گرفت و فکر کرد میخام بذارم تو کوسش!! سریع از رو میز توالت یه کرم نرم کننده دست و صورت برداشتم و به کیرم مالیدم، بعد شروع به مالیدن کرم به کونش کردم!!! از سردی کرم و فکر گاییدن کونش، پاهاشو ول کرد و گفت چیکار میخای کنی؟!؟! گفتم گوه خوردی پاتو ول کردی، کثافت پاتو ببر بالا و همزمان با دست چند سیلی محکم به پشت پاهاش زدم!! گفت تو رو خدا نزن، باشه، باشه، چشم، هر چی گفتی انجام میدم!!! گفتم حالا شد کونی محمود!! کشیدمش بالای بالا تا بالاخره سوراخ کونش از پایین معلوم شد، کیرم رو میزون سوراخ کونش کردم و گفتم کبری این آخرین مرحله است، میخام تو کونت بذارم! از حالا بگم که یه کم محکم گرفتی و یا همکاری نکردی، چنان میزنم تو صورتت که خجالت بکشی خونه بری!! و تازه هنوز طنابها هستند! یادت نره! بعد سینه‌اش رو گرفتم و محکم فشار دادم و گفتم فهمیدی جنده کونی؟؟!! گفت آره!! تمومش کن!! گفتم از اول کردنت که اینهمه برات زحمت کشیدم، نشنیدم یه کلمه بهم عزیزم و عشقم و نفسم و عمرم و… بگی!! زود باش قربون صدقم برو جنده!! پس این زبونت برای چیه؟؟ بهم التماس کن تا بکنمت و قربون صدقم برو و کلمات عاشقانه بگو، منتظرم!! با گریه شروع به صحبت کرد که محمود عزیز دلم، قربونت برم عشقم!! فدات بشم گلم، کبری رو بکن!! تا ته بکنم! و همینطور با ناراحتی و گریه حرف میزد که امونش ندادم و با یه حرکت کیرم رو تا نصفه وارد کونش کردم!!! یه جیغی زد که گفتم جونش با این جیع بیرون زد! از فاز عاشقی زد به انواع فحش و ناسزا و نفرین!! کثافت مادر… الهی مادرت گرفتار این درد بشه… پدر سگ… و خلاصه هر چی به زبونش میومد رو داد میزد، خیلی ریلکس بهش گفتم که میدونی فرق تو با مادرم چیه؟ مادر من هیچ‌وقت و هرگز تو زندگی کسی حتی بچه‌هاش دخالت نمیکنه!! فهمیدی جنده! و با فشار بعدی تا ته زدم تو کونش!! چشاش چنان باز شده بود که گفتم الآن میزنن بیرون!! از فشار درد دیگه صداش خفه شده بود و منم سریع شروع به تلمبه زدن کردم… محکم و استوار تو کونش تلمبه میزدم و از حس کینه‌ای که داشتم لذت میبردم… تا شروع به ور زدن کرد، دستام رو دور گردنش انداختم و فشار دادم، گفتم کثافت مادر جنده، خفت میکنم… زر نزن… باشه، باشه، باشه… با چشماش که وحشتناک ترسیده بود، گفت باشه… ولش کردم و گفتم یاالله زود باش حرف سکسی بزن!!! وگرنه بخدا قسم میخورم که خفت کنم… گریه میکرد و میگفت محمود… عشقم… پارم کن… بکن عزیزم… خوب میکنی… گفتم چی رو میکنم؟؟ گفت کون کبری رو… و خلاصه یه ربع ساعتی هم از کون گاییدمش که دیگه خودم خسته شده بودم و قسم میخورم فکر نکنم کبری حتی یک لحظه حس شهوت و حشر بهش دست نداد!!! آبم داشت میومد که تصمیم گرفتم به بالاترین حد تحقیرش کنم، سریع کشیدم بیرون و گفتم بشین… نشست و بلند شدم و کیرم رو گذاشتم رو لباش!!! کیرم بوی گوه گرفته بود ولی اصلاً و ابداً به فکرش نبودم!! گفت محمود جان مادرت، جان پسرت… نکن، این دیگه نه… بی هیچ حرفی، فقط موهاشو کشیدم و کیرم رو فشار دادم داخل دهنش… از خیسی کیرم و سکوت کبری فهمیدم که کیرم وارد دهنش شده و با وجود اینکه حرکتی نمیکرد، و خودم هم تلمبه نزدم، ولی دیگه طاقتم تموم شد و آبم با فشار داخل دهنش شروع به جهش کرد… خواست عقب بکشه و درش بیاره که زور دستام پشت گردنش نذاشت و کل آبم تو دهنش خالی شد… وقتی حالت جهش و پرتاب آبم ایستاد و کیرم آروم گرفت، کشیدمش بیرون که دیدم همه‌ی آبم رو رو تخت خالی کرد و شروع به اوق زدن کرد!! یکی تو کمرش زدم و گفتم احمق خر تخت رو کثیف کردی، بلند شو برو تو دستشویی هر گوهی میخای بخور!! رفت توالت و حدود بیست دقیقه طول کشید تا بیرون اومد!! تو این مدت به مریم زنگ زدم و گفتم که مادرت با مادرم حرف میزدن و منم بیرون بودم و حالا اومدم، گفت الآن کجا هستن؟ گفتم تو حیاط دارن چایی میخورن و گوشی های موبایل داخل مونده و بهش میگم بهت زنگ بزنه! بعد سراغ دوربین رفتم و یه قسمت از فیلم نصف م نیمه که صداش فقط میومد ولی تصویر نداشت رو آماده کردم، وقتی اومد، با گریه و زاری بهم فحش میداد و نفرین میکرد!! خواست لباس بپوشه که نذاشتم و گفتم بشین، با تحکم گفتم و مجبور به انجام دستورم شد… همینطور لخت رو مبل نشست و منم لخت روبروش نشستم، گفتم که خوب گوش بده، فکر نکن این قسمت بد ماجرا بوده! نه یه قسمت بدتر هم هست. این دوربین و اینم فیلم سکسمون،پلی کردم و البته کبری فقط صدای فیلم رو میفهمید، صدای خودش که میگفت محمود عشقم بکنم، پارم کن عزیزم و… کبری داشت زیر لب چیزایی میگفت که برام مهم نبود، فیلم رو خاموش کردم، گفتم کبری خوب گوش کن، اگه صدات از این ماجرا دراومد، فیلم رو مونتاژ میکنم و صورت خودم رو برمیدارم و فقط تو رو میذارم و همه جا پخش میکنم تا آبروت بره، اول از بچه‌ها و محلتون شروع میکنم و خودم هم جیم میشم، میرم جایی که دست هیچکس بهم نرسه… حالا بلند شو و لباست رو بپوش و گمشو برو… در ضمن دو تا مطلب یادت باشه، اول مریم رو راضی میکنی تا توافقی طلاق بگیریم و بچه پیش من بمونه، دوم اگه از کردن و سکس من خوشت اومده، هر وقت جور شد بهم خبر بده تا بکنمت!! هررررری… در بهت و حیرت و ناباوری لباس پوشید و خواست بره که گفتم من میرسونمت. اومد چیزی بگه که داد زدم بعد از اینهمه تحقیر شدن هنوز میخای حرف بزنی جنده دو ریالی؟؟!!! خفه شو وگرنه برای همیشه خفت میکنم… هیچی نگفت و لباس پوشیدم و حرکت کردیم سمت خونشون. تو راه بهش گفتم که به مریم زنگ زدم و چی گفتیم و تو خونه بگه مادر منم خونه بوده و چه حرفهایی زدیم و… یه خلوت ایستادم و تو نور داخلی ماشین چکش کردم تا جایی از صورت و گردن و جاهای معلومش جای ضربه یا قرمزی و کبودی معلوم نباشه که دیدم نیست… نمیدونم چرا ولی هیچ ترسی از ماجرا نداشتم و وقتی رسیدیم دم در خونه خودشون گفتم قبل از رفتن یه لب بهم بده که در کمال تعجب بی هیچ حرف و حدیثی لبش رو جلو آورد و منم محکم لباش رو خوردم… البته تو تاریکی شب و خلوتی خیابون و دودی بودن شیشه‌های ماشین اینکار رو کردم!! بعد از دو ماه از مریم جدا شدم و تا حالا هم مجرد موندم و بعد از کبری هیچ سکسی نداشتم. کبری تمام شروط منو انجام داد و من بعضی وقتها یه کم عذاب وجدان سراغم میاد که البته تا یاد ده سال زندگیم میفتم زود رفع میشه!! ولی هنوز و هنوز فقط یه فکر دارم که آیا کبری هم موقع سکسمون ارضاء شد یا به ارگاسم رسید یا حداقل یه کم شهوتی شد یا نه؟؟؟!!

نوشته: محمود


👍 8
👎 10
89612 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

567632
2016-12-06 21:46:39 +0330 +0330

مادر زن دقیقا مادر خود ادمه در ضمن اینو برا اونا میگم که هنوزم به اسلام پایبندن هرکس با مادر زن خودش زنا کنه زنش بهش حرام میشه و یک عمر با زنش زنا میکنه و بچشونم حرامزاده…

0 ❤️

567633
2016-12-06 21:47:21 +0330 +0330
NA

چاخان محض بود مشخصه از مادر زنت خیلی کینه داری و خواستی با نوشتن این چرندیات تلافی کنی طبق ق…ان…ون د.ا…دگ…اه حق نگهداری بچه رو میده به پدر و نیازی به این کارها نیست پس یا فانتزی الکی است که برای اروم کردن خودت اینجا نوشتی یا با زنت بد رفتاری کردی باباش و داداشاش اومدن خونت تا خود صبح همین کارا رو با خودت کردن که مثل ادم مه…ری…ه رو بدی و گ…ور.ت.و از زندگیش گم کنی اگر یک هز…ار…م در.صد واقعیت داشته که نداشت مادرزنت به پ…لی…س میگفت فی…ل.م گرفتی کل خونه رو جستجو می کردن فی.لم…و ازت پس میگرفتن مگه اون یارو نبود با زهره (هن…رپیش…ه) سکس کرده بود س.ید.ی سکسشون رو پخش کرده بود رو ن…ت با اینکه سکس توافقی هم بود اخرش یارو رو اع…دا.م. کردن دیگه اینقدر هم خ…ر تو خ…ر نیست اینجا

0 ❤️

567649
2016-12-06 22:29:25 +0330 +0330

هر کسی سه خط اخر داستان رو بخونه و نفهمه واقعا این ادم یه معتاد هست که توی تخیلش زندگی می کنه باید به عقل خودش شک کنه . اصلا تفکرات یک معتاد رو داره. نفهم تجاوز کردی فکر لذت طرفی .

اصلا گیریم شده باشه . لذت جنسی اگر با احساس نباشه ارامشی نمیاره .

تو رو با هر حیوانانی مقایسه کنم توهین به حیوانه میشه .

0 ❤️

567679
2016-12-07 01:16:30 +0330 +0330

با نظر بالایی مبنی بر معتاد بودن نویسنده موافقم، البته یه کم هم عجیب است که یه شخص معتاد و تو کار ساختمانی، اینقدر روان و بدون غلط املایی و با رعایت کامل اصول نگارش بنویسه!! پس به نظرم اعتیاد این شخص به مواد نیست، بلکه به همون چیزی است که خودش گفته یعنی اعتیاد به افراد سن بالا!!! اینقدر تو فکر این افراد هست که مغزش معتاد به این موضوع شده!! در ضمن از نوع نوشتن طرف معلومه که حداقل حداقل لیسانس داره و میتونه خوب فصا سازی و رویا بافی کنه!!! برای همین من بهش توصیه میکنم که در دنیای حقیقی، اصلاً و ابداً دست به فانتزی خودش نزنه وگرنه مادرزنش، آبروش رو میبره و زندگیش فنا میشه… مطمئن هستم که داری با زنت زندگی میکنی و تنها مشکل اینه که نزدیکترین و دم دستترین زن سن بالا، مادرزنت هست… حواست رو جمع کن، اشتباه نکنی…

0 ❤️

567686
2016-12-07 02:15:26 +0330 +0330

حيوون مقامش از نويسنده بالاتره

0 ❤️

567726
2016-12-07 12:37:09 +0330 +0330

میگن دروغگو کم حافظه هم میشه راست میگن! موقعی که شلوارشو در میاوردی یادت نبود که پاهاشو بستی ولی وقتی که شُرتشو در میاوردی یادت بود ؟ ای کَلَک !!!
این دفعه یادت باشه قبل اینکه پاهاشو ببندی شلوارشو در بیاری که فانتزی ات درست از آب در بیاد . آفرین پسر خوب .

0 ❤️

567737
2016-12-07 15:05:59 +0330 +0330

ضعیف کش عوضی
ادمایی مث تو یه حیوونن

0 ❤️

567741
2016-12-07 17:13:18 +0330 +0330

شما روانی تشریف دارید!

0 ❤️

567742
2016-12-07 17:24:29 +0330 +0330

اصلا معلوم نیست نویسنده sexy2001هستا
ماهم شک نکردیم

0 ❤️

567818
2016-12-08 03:19:14 +0330 +0330

کس شعر محض
آرزوی شفای عاجل

0 ❤️

685906
2018-05-06 02:31:55 +0430 +0430

كسشرايي كه ازت در ميومدن عالى بود خار كسه!!!

0 ❤️

699882
2018-07-06 05:40:52 +0430 +0430

خوب بود ولی با دست و پای بسته نمیشه لباس طرفو دراورد

1 ❤️

712368
2018-08-22 05:05:15 +0430 +0430

منم همش داشتم به این فکر میکردن که چجور لختش کردی با دست و پای بسته
به قول یارو که میگه
پیراهنی بغیر غزل نیست دربرم
گفتی که جامه ی کهنم را عوض کنم
یک دست به جام باده و یک دست به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم راعوض کنم؟؟؟

0 ❤️

740619
2019-01-10 10:58:16 +0330 +0330

ایول دمت گرم ، چه داستانت واقعی باشه چه چاخان، در هر صورت عالی بود ، ایکاش من هم جرات تو رو داشتم این بلا رو سر مادر زنم می آوردم ، دقیقا داستان زندگی خود من بود

0 ❤️

911272
2023-01-18 19:31:14 +0330 +0330

دمت گرم داداش،حال کردم با داستانت
مادرزن محرم داماد هست ،حتی پس از طلاق هم محرم هست
پس محرم خودت کردی

0 ❤️

911276
2023-01-18 21:31:39 +0330 +0330

عقب افتاده ی اوزگل وقتی دست و پای کسی را ببندی نمیشه شلوار و پیرهنش را در آورد.

0 ❤️