مارکوس پولو (۳)

1394/11/14

…قسمت قبل

جنده خونه سبلان :
اخرهای همون هفته دوباره فیلم یاد هندوستان کرد خواستم زودتر بیام که رئیس شرکت (حاجی) نزاشت حدود ساعت 7:30 بود اومدم در خونشون زنگ زدم کسی محل نزاشت به گوشی خاله زنگیدم گفت شماره مورد نظر مسدود می باشد به خود محیا زنگ زدم گوشیش خاموش بود گفتم شاید دیروقته رفتن داشتم میرفتم خونه یاد مجید افتادم بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت تو سوپری محل گفتم الان میام اونجا رفتم دیدمش ازش پرسیدم اینا تا کی کار میکنن؟ زنگ میزننم جواب نمیدن گفت خبر نداری؟؟ یکشنبه نیرو انتظامی ریخت همشونو گرفت گفتم ای بابا حالا بجز اینا کجا سراغ داری گفت 2 تا بیوه زن سراغ دارم سن بالا گفتم نمیخوام اومدم خونه سایت شهوانی رو باز کردم کامنتها رو که نویسنده های مادرمرده رو سرویس میکنن رو خوندمو یکمی خندیدم که یهو بفکرم رسید چرا من تو شهوانی دنبال کس نگشتم تاحالا؟؟ سرچ کردم یک تاپیک اومد بحث و برسی کیس های خاله مریم دیدم یک لینک گذاشته یک سری عکس و شماره از جنده ها توشه که دانلود کنید هرکیو خواستید شمارش زیر عکسه بزنگیدو برید حالا روش کلیک کردم شانس تخمی من لینکش اونشب خراب بود کامنت ها رو خوندم ایدی یک پسری که همتون میشناسیدش اینجا شماره و ادرس میفروشه رودیدم پی ام دادم گفت بابت هر شماره و ادرس 100 تومن میگیره زورم اومد صبر کردم سایت درست شد عکسا رو دانلود کردم دیدم جوونها همه کرجن حسش نیست سن بالاها همه تهران که سن بالا دوست ندارم خلاصه اخر رضایت دادم ازپسره شماره و ادرسو خریدم رفتم خیابون سبلان دیدم یک اپارتمانه توش خاله است و یک دختر گفتم بقیه کوشن گفت اینجا هر روز فقط یک دختر میاد اما 7 روز هفته دختر جدید داریم یعنی 1 دختر 2 روز پشت سرهم اینجا نیست از اینکه حق انتخاب ندارم ناراحت شدم اما دختره تمام کمرو گردنش تاتو بود و خوشگل حدود 23 ساله. رفتیم تواتاق گفت کون بخوای میدم اما پولشو باید به خودم بدی گفتم نه همون کس از سرم هم زیاده نشستم زمینو شروع کرد برام ساک زدن خواستم سینه بخورم نزاشت گفت نمیخوام سینه هام خراب بشه گفتم ضدحال نزن اخرش گفت به شرطی که اروم بخوری بعد هم نشست روی کیرمو شروع کرد بالا پایین کردن منم دراز کشیده بودم حرف میزدیم گفت از خشن خوشت میاد؟ خوشت میاد برده من بشی؟ دوست داری رو کمرت ناخون بکشم جاش بمونه؟ گفتم من هیچ علاقه ای به کارای عجیب غریب ندارم سکس معمولی میخوام یهو یک چیزی به فکرم رسید گفتم بقیه ایام هفته کجایی؟ گفت نواب و رسالت شمارشو گرفتم اومدم خونه چند روز بعد تو محل مجیدو دیدم طبق معمول با موتورتو محل علاف میگشت گفت چه خبر گفتم داستان اینه گفت منم تو کفم منم ببر گفتم الان پول دستم نیست بزار اخر هفته خلاصه 5 شنبه زنگ زدم گفت نوابم گفتم 2 تاییم گفت یا یکیتون باید با من باشه یا برای معرفی به اینجا باید نفری 50 بدید به مجید زنگیدم گفتم باید هماهنگ کنیم کیو میخوایم گفت کی بهتره گفتم بهترین کیانا است که همه جاش تاتو است و تریپ خفنو با سکس ازپشت هم مشکل نداره ابتم میخوره اگر بخوای ولی برای اینکارا پول اضافه میگیره مجید گفت همینو برام هماهنگ کن زنگ زدیم ادرس داد داخل یک اپارتمان تو یکی از مجتمع های ساختمونی بزرگ خیابون نواب به اسم مرکز ترک اعتیاد فعالیت میکردن گفت یک پسر جلو دره اون شمارو میاره بالا با موتوررفتیم اونجا یک پسره جوون پایین ساختمون وایساده بود جلوت راز اتاق نگهبان مجید رفت جلو گفت اقا ما معتادیم!! خندم گرفت اونم مارو برد بالا اول مجید و کیانا رفتن تو اتاق یکمی با خاله حرف زدم گفت معمولا 2 یا 3 تا اینجان یکیشون به اسم سحر رو بردم اتاق موهاشو طلایی رنگ کرده بود بدن سفیدی هم داشت خیلی خوب برام ساک زد واقعا وارد بود کسش هم بد نبود سینه هاش اما خیلی کوچیکو وارفته بودن گفت اگر بخوای میتونی رو من ادرار کنی یا حتی حاضرم ادرارتو بخورم اما 100 اضافه تر میخوام اگر دوست داشته باشی کتکم بزنی و تحقیرم کنی اونم مشکلی نداره اما اونم هزینه خودشو داره گفتم قیافه من شبیه روانی هاست؟؟ مریضم مگه از این کارا بکنم کارمون تموم شد اومدم بیرون دیدم یک دختر دیگه اونجاست بگفتم این کیه؟ گفت ستاره بعضی وقتا اینجاست خواستیم بریم بیرون گفت صبرکن استین کوتاه تنم بود یکی یک چسب زخم زد روی بازوی راستمون که مثلا برای ترک اعتیاد … 2 هفته بعد دوباره خواستم برم زنگ زدم به خاله گفتم ستاره امروز هست؟ گفت بچه هامو عوض کردم یک سری جدید اوردم که خیلی خوشت میاد گفتم چطور؟ گفت همشون 14-15 ساله ان گفتم حدود 20 سال چی داری گفت مشتری ها خیلی ازینا استقبال کردن از این به بعد میخوام تو این محدوده سنی کار کنم تشکر کردم زنگ زدم کیانا گفتم ستاره رو کجا میشه پیدا کرد گفت محل کارش پایین شهره بیا تهران پارس جای جدید خودم دختراش باحالن گفتم حتما ولی امروز طلبه ستاره شدم گفت شمارشو میخوای خرج داره شماره کارت داد 50 ریختم به حسابش شماره رو داد خودشم زنگ زد معرفیم کرد من به ستاره زنگیدم گفت باید بیای مشیریه…

جنده خونه مشیریه:
نمیدونم تاحالا پاتون به اون بخش شهر رسیده یا نه خونه های خیلی قدیمی کوچولو کوچولو دیوارهای خیلی کثیف تمام افغانیهایی که غیر قانونی اینجان جلو در خونه هاشون با لباس گشاد گشادشون نشستن بعدا فهمیدم تمام موادی که تو تهران توضیع میشه ازاونجا میاد احساس میکردم تو زمان به عقب برگشتم کوچه هایی که جوب درست از وسطشون رد میشه خونه هایی با دیوارهای گلی اگرعکسشو میگرفتم میزاشتم اینجا قسم میخوردم تهرانه اونم زمان حال هیچ کدومتون باور نمیکردید معماری که فقط میشه تو فیلم های فارسی قدیمی دید چون ادرسو بلد نبودم از یک یارو اسکله پرسیدم ادرسو اشتباهی داد یک فاصله زیادی رو اشتباهی دورزدم محلشون واقعا خلاف و خطرناکه راهتون اونورا افتاد حتما چندتا کلاشینکف با خودتون ببرید از یکجا رد میشدم دیدم 2 تا لات قد بلند وایسادن یکشون به من زل زد بعد به دوستش نگاه کرد ازاونور خیابون راه افتادن موازی با من حرکت کردن فکر کردم میخوان زورگیری کنن حالا بد بختی من همیشه مثل گداها اینور اونور میرم صاف اونروز که رفتم اون محل چون بعد از شرکت جایی رفته بودم سرو وضعم خیلی خوب و شیک بود حمل بر خودتایی و پز دادن نکنید فقط ساعت دستم 700 قیمتش بود حالا قیمت گوشی بماند خلاصه تو خیابون اصلی میرفتم تا جایی که باید میرفتم اونور خیابون که اونا هم بودن وارد کوچه شدم و با قدم های تند حرکت کردم اونا هم اومدن تو کوچه بد بختی کوچه حالت حرف ال در زبان انگلیسی رو داشت یعنی ممکن بود بمبست باشه و گیر بیفتم که وقتی پیچیدم دیدم شانس اوردم و سر کوچه به خیابون اصلی میخوره موقع پیچیدن دیدم اونا هم دارن تند تند میان تقریبا به وسط کوچه رسیدم که دیدم یک پیرمرد بقول لاتا 3 پایه دست به خایه روی 3 پایه چوبی جلو در یک خونه قدیمی با در چوبی نشسته دیدم دارن میرسن بلند گفتم سلام پدرجان!! شانس اوردم پیرمرده از خودم خل تر بود یهو یک لبخند بزرگ زد گفت سلام!! گفتم ببخشین دیراومدم چه خبرشروع کرد چرت گفتن منم جوری که لاتا بشنون گفتم میخوای بریم تو؟ پسرعموها منتظرن شاکی میشن یعنی مثلا اینجا خونه بابا بزرگمه!! لاتا رفتن ولی شانس کیری من سر کوچه وایسادن تکیه دادن به دیوار دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم نیتشون فقط پول نیست!! احتمالا راست کردن واسه ما اساسی!! یک عاقله مرد حدود 50 ساله پیداش شد نون به دست رفتم جلو سلام کردم ادرس کوچه رو پرسیدم گفت اون کوچه یکی مونده به سر خیابون باهاش رفتم و الکی حرف زدم نرسیده به سر خیابون لاتا داشتن نگام میکردن که بلند بلند چاکریمو ببینیمتون خداحافظی کردم و سریع رفتم جلو پلاک خونه ها رودیدم پلاک 5 یک خونه بود که ورودیش پایین تر از سطح زمین بود پله میخورد میرفت پایین اف اف هم نداشت از این زنگ مستطیلی سفید قدیمیا دوبار زنگ زدم دیدم در باز شد یک پیرمرد معتاد خمار گفت چه خبرته سر اوردی؟؟ جوری با سرعت رفتم تو که تعادلش به هم خورد نزدیک بود بخوره زمین که نزاشتم گرفتمش برگشتم سر کوچه رو نگاه کردم دیدم لاتا هنوز وارد کوچه نشدن سریع درو بستم که نفهمن کجام . پیرمرده کلی غر زد و دری وری گفت چون نمیخواستم دعوا بشه و مجبور شم برم بیرون و گیر لاتا بیفتم چیزی نگفتم یک خونه خیلی قدیمی که حیاطش وسط خونه بود اتاقها دورتا دورحیاط ساخته شده بودن یک حوض قدیمی خشک هم وسط حیاط بود روی تراس به سمت چپ چند زن سن با
لا بین 30 و 40 وایساده بودن با لباسای یقه گشاد که چاک پستوناشون حتی از توی حیاط مشخص بود گفت کدومو میخوای گفتم با ستاره قرار دارم گفت اون الان مشتری داره با یکی از اینا برو گفتم صبر میکنم تا بیاد گفت شاید دیر بشه گفتم اگر راه نداره با اون باشم بگو برم گفت پولو بده گفتم ستاره بیاد میدم هیچی نگفت رفت روی تخت چوبی کنار حیاط دراز کشید دستشو گذاشت زیرسرش رادیو رو روشن کرد منم روی لبه حوض نشستم 10حدود دقیقه بعد در شیشه ای اخرین اطاق باز شد یک پیرمرد بیرون اومد و پشت سرش ستاره با شورتو کرست قهوه ای کمرنگ و عینک دودی اومد دم در اطاقش حیاطو نگاه کرد منم پاشدم نگاش کردم با دست اشاره کرد بیا 100 تومنو به پیرمرد دادم رفتم تو تراس یکی از زنا گفت هر چی مشتریه تو تور میکنی حداقل جلو ما بکنشون ما هم حوصلمون سر نره!! ستاره گفت میخوای تو حیاط حال کنی؟ گفتم دیگه چی گفت تاحالا تو هوای ازاد سکس کردی؟ خیلی حال میده ها!! گفتم حتما ما بریم رو تخت پیرمرده و این خانمها هم بشینن روی پله ها تشویقمون کنن!!! استادیومه مگه!!! گت اگر از بابا خجالت میکشی بگم میره تو اتاق! گفتم بیخیال بریم تو… ادامه دارد

ادامه…

نوشته: شاه ایکس


👍 22
👎 3
12083 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

530055
2016-02-03 23:24:21 +0330 +0330

بازم بد نبود،ساده نویسیت وادارم کرد دنبال کنم داستانتو،خوبه ادامه بده و … مرسی

3 ❤️

530071
2016-02-04 05:02:29 +0330 +0330

کاکتوس تو کوووون ادم دروغگو . . ?

0 ❤️

530109
2016-02-04 21:48:01 +0330 +0330

شما چرا همه کارگاه شدین این اقا قلمش روانه متنای هم که می نویسه واقعا جذابه

3 ❤️

530111
2016-02-04 21:50:49 +0330 +0330

اینجا سایتی هست که بیشترین فوکوسش روی سکسه و این قسمت جاییه که مردم داستان های سکسیشون رو مینویسن.
پس ازت انتظار میره روی قسمت های رابطه بیشتر تمرکز کنی.
این خاطره ی روزانه از دفتر خاطراتت نیست، قراره یه داستان سکسی باشه پس مِن بعد بیشتر به داستان پَروبال بده و اینقدر خلاصه ننویس، کمی هیجان داستانت رو خیلی بهتر از این میکنه.
موفق باشین و شیرین زندگی کنین.

0 ❤️

530126
2016-02-04 23:03:55 +0330 +0330
NA

Bahale dust dashtam montazeram

2 ❤️

530139
2016-02-05 01:32:19 +0330 +0330

اول میخواستم تشکر کنم از دوستانی که محبت کردند و نوشته های منو خوندند چه اونها که مثل داریوش گرامی مشوق من بودند چه کسانی مثل مموش عزیز که یک جمله یاد گرفته همونو زیر همه داستانها مینویسه یا اون اقای محترمی که از هر داستانی فقط خط اولش رو میخونه بعد خط اول رو کپی پیست میکنه تو قسمت نظرات و سپس شروع میکنه به توهین کردن.
در پاسخ به جناب قندک هم باید عرض کنم قبول دارم در مقابل استاد اساطیر و ایول و دیگران قلم من حتی پرکاه هم نیست اما 1 فرق عمده وجود داره اون عزیزان داستان مینویسن و چون خواننده های گرامی میدونن تخیل است کارشون اسونتره اما من همونطور که در قسمت اول گفتم خاطراتم رو مینویسم و چون اعتقاد دارم کسی که دروغ میگه طرف مقابل رو اینقدر نادان تصور میکنه که متوجه دروغش نمیشه یعنی درواقع به شعور طرف مقابل توهین میکنه سعی کردم صادقانه بنویسم اما متاسفانه زندگی واقعی (حداقل مال من ) هیجان فیلم های جیمز باند رو نداره…

1 ❤️

530173
2016-02-05 15:15:24 +0330 +0330

جناب ایول استاد بزرگوار همین که عنایت کردید و اشکالات بنده رو یاد اوری کردید باعث افتخاره اما جواب شما مارکو پولو سیاح ونیزی بوده که از جاده ابریشم که دنیای باستان رو به هم وصل میکرده و از چین در شرقی ترین نقطه جهان شروع و به ایتالیا ختم میشده عبور کرده . این سیاح 4 بار از این جاده رد شده یعنی 4 بار کل دنیای اونروز رو (امریکا هنوز کشف نشده بود) گشته من هم چون اگر به خطوط اول قسمت اول عنایت کرده باشید نوشتم … خونه های شهر رو از شرق به غرب و از بالا به پایین سیاحت میکردم اسم اون سیاح بزرگ رو البته با یک تغییر نکته دار روی ماجراهام گذاشتم معنی بدی نداره. راجع به احساس نهفته در متن فرمودید هر کسی برای تخلیه تنش درونش روشی داره بعضیها از سیگار استفاده میکنند بعضی ها ورزش و… من هر وقت زندگی خیلی برام سخت شده به نوشتن رو اوردم معمولا روی کاغذ مینویسم و هر چند وقت یکبار همشونو تو حیاط می سوزونم برای من یکجور تخلیه احساسات و به ارامش رسیدنه البته اون متن ها سکسی نیست صرفا راجع به احساس است. در مورد اشکالات سایت هم حق با شماست مثلا اگر بخوای بیشتر از 2 تا کامنت در نیم ساعت بنویسی پایمی رو که فرمودید میده حالا اون مهم نیست دیشب در بخشی از متن من از خانم پروانه چی تشکر کردم و پاسخ سوالاتشون رو دادم با وجود اینکه نه کلمات توهین امیز داشت نه حتی مفهوم توهین امیز اما به هیچ عنوان اجازه ارسال نظر داده نشد تا اون قسمتو حذف کردم. چند وقت پیش هم به همین مشکل خوردم در اخر با حذف کلمه ( گردو ) نظرم ثبت شد!!! در ورژن قبلی سایت گذینه اصلاح یا ادیت برای کامنت ها وجود داشت با حذف اون گذینه کار با سایت واقعا سخت شده…

1 ❤️

530230
2016-02-06 00:37:46 +0330 +0330

دوست همشهوانی من،منو ببخش که باز کامنت میزارم،اما یه مواقعی لازمه،از ورژن جدید سایت و اشکالات عجیب و غریبش زیاد شنیدم (حقیقتش سر خودمم اومده)…ادمین جان با اجازهٔ شما : اینکه متنی مینویسیم ولی اررور میده،اکثرا با یه راه ساده حل میشه: متنتونو بعد از نوشتن، اول همه رو کپی کنین و بعد بفرستین،اگر فرستاده نشد یا اررور داد بعد از بارگزاری مجدد صفحه متنتونو پیست کنین (کپی کردن معمولا آچار فرانسهٔ طراحان وبسایته و خیلی مواقع مشکل گشاست)اکثرا هم دلیلش از سایت نیست و از افت سرعت فیلترنته!.. مشکل دیگه که زیاد پیش میاد شکلکها هستن که میفرستین اما به جای تصویر،متن انگلیسی نوشته میشه،این اشکال از سایت نیست،برای سالم فرستادن شکلکها « یک فاصله از هر دو طرف » با نوشته یا متن باعث میشه شکلکها سالم فرستاده بشن.
شرمنده طولانی شد و روده درازی کردم

1 ❤️

530239
2016-02-06 04:08:43 +0330 +0330
NA

بنويس ادامه رو منتظريم

2 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها