مارکوس پولو (۴)

1394/11/17

…قسمت قبل

هیچی رفتیم داخل شورتو کرستشو سریع در اورد گفتم این عینک چیه گفت برای کلاس!! گفت بخواب روی این پتو دیدم خیلی کثیفه و پاره و قدیمی میفرستادیش ازمایشگاه اسپرم چنگیز خان مغول رو هم میشد توش پیدا کرد!! دیوار ها هم کثیفو ترک خورده بودن گفتم رو این بخوابم 10 جور مریضی میگیرم یک روزنامه ای چیزی بیار بنداز کف زمین گفت مشتری های اینجا معمولا افغانی یا عمله یا شوفر تاکسین براشون مهم نیست ولی تو معلومه سوسولی از کمد یک لحاف در اورد گفت این رختخواب خودمه انداخت یکمی تمیزتر بود دراز کشیدم ستاره سفید بود چاق نبود اما تپل بود رونهای چاق و سفید سینه های خیلی بزرگ شیکم گوشتی چشم و ابرو مشکی کون برجسته ای داشت بهش دست کشیدم و سینه هاشو مالوندم خوش فرم بود اما چون دوش نگرفت بعد از پیرمرده جرات خوردن سینه هاشو نکردم ( شانس که نداریم یکوقت دیدی پیرمرده ابشو ریخت بود رو سینه این!!) پرسید چیکار میکنی گفتم مشتری های قبلی ابشونو رو سینت که نریختن؟ گفت مشتری های اینجا اکثرا از کون میکنن ابشونم میریزن همونجا گفتم من از آزار دادن دیگران خوشم نمیاد یکی دیگه درد بکشه که من لذت ببرم شونه بالا انداخت و گفت ما عادت داریم شغلمونه. تنم تمیزه ولی اگر میخوای برم دوش بگیرم گفتم میخوای بریم با هم دوش بگیریم کارمونم همونجا بکنیم گفت من حرفی ندارم اما حموم تو زیر زمینه و خیلی کثیف تر از اینجاست تو بچه سوسول فکر نکنم خوشت بیاد!! گفتم به درک نشستم رو لحاف اونم دراز کشید سرشو برد بین پاهام و شروع کرد به ساک زدن خیلی خوب میخورد حرفه ای بود مخصوصا تخمامو حسابی مکید خوشم اومد بعد خودش 4 دستو پاشد منم پاشدم از پشت گرفتمو فرو کردم تو کسش گشاد بود طبق معمول جنده ها ساک زدنش بیشتر بهم حال داد چند دقیقه ای کردمش بعد دراز کشیدم نشست روش تند بالا پایین رفت گفتم ارومترسرعتش رو کمتر کرد منم سینه هاشو میمالوندم کسش گرمو داغ بود دوست داشتم به بدنش دست بکشم صورت و بدن خوبی داشت بعد کارم تموم شد ابم تو کاندم اومد اما نگفتم یکم دیگه بالا پایین کرد التم شروع کرد به کوچیک شدن با 2 انگشت پایین کانذم رو گرفتم درش اوردم کاندم رو انداختم تو سطل اشغال بعد گفتم خیلی طلبه شدم یک عکس از سینه هات بگیرم گفت بگیر اما نشونم بده گوشیو به صورت افقی گرفتم و 2 تا عکس با نور و معمولی ازشون گرفتم دید گفت از خودمم بگیر نشون دوستات بده مشتری بفرست وضع مالی خرابه ولی عوضی نباشن اذیت نکنن منم یکی به صورت قدی گرفتم ازش صورتش و بدنش تا شیکم توش معلومه بعد گفتم راجع به مشتری فرستادن میتونیم حرف بزنیم وقت داری؟ گفت اره مشتری قرار باشه بیاد زنگ میزنه چرخیدم نشست رو کمرم گفتم مشتومال بلدی؟ شروع کرد پشتمو مالیدن گرمای کس داغش که روی کمرم بود خیلی حال میداد قضیه لاتا رو گفتم گفت اره این محل زور گیر زیاد داره احتیاط نکنی ممکنه به جای داماد عروس بشی!! گفتم محیط کثیف جای نا امن قیمت هم که خیلی پایین تره اینجا طبیعتا سهم تو هم کمتر میشه خوب بابا این همه جا یک جای دیگه کار کن گفت بابام میگه نصف مشتری های اینجا به هوای تو میان تو بری باید در اینجا رو تخته کنیم یکوقتایی اینور اونور میرم اما محل زندگیم اینجاست گفتم پیرمرده راست راستی باباته؟ گفت اره یکمی از خاله نواب شکایت کرد که چند وقته شبا میره تو پارکا دخترای کم سنو سال فراری رو میاره خونه برای جای خواب و غذا کس میدن به مشتریا و اینجوری در امد خاله بیشتر شده عذر اینا رو خواسته ماساژم میداد و حرف میزدیم که مشتری زنگ زد به گوشیش و گفت نیم ساعت دیگه میرسه منم بر گشتم رو کمر و گفتم ستاره یکبار دیگه میخوری؟ گفت همینجوری؟ گفتم نه از کیفم یک چک پول پنجاهی در اوردم خوشحال شد و دوباره التمو کرد تو دهنش و شروع کرد به مکیدن چون ابم اومده بود بیشتر طول کشید زبونش رو سفت چسبونده بود به زیرالتم خیلی خوب میخورد خیلی بیشتراز دفعه قبل حال داد ابم دوباره اومد پاشدم لباس پوشیدم گفت دفعه بعد دوستاتم حتما بیار.

اومدم تو حیاط میخواستم موقع رفتن به پیرمرده چند تا فحش سنگین بدم که تلافی مزخرفاتی که موقع اومدن بارم کردو در بیارم که دیدم پیرمرده رو تخت خوابش برده سیگارروشن بین انگشتاشه به بهانه بستن بند کفش کنار تخت نشستم به زنا نگاه کردم دیدم دارن زر میزنن حواسشون نیست سریع سیگارو از بین دستاش برداشتم گزاشتم روی شلوارش دقیقا روی الت تناسلیش حساب کردم تا گرمای سیگار شلوار و احتمالا شرتش رو بسوزونه و برسه به التش چند ثانیه ای وقت دارم سریع از حیاط رد شدم و درو بی صدا بستم به کوچه نگاه کردم کسی نبود اما به جای اینکه از پله ها بالا برم و به سطح کوچه برسم همونجا مکث کردم حدود 30 ثانیه که جیغ پیرمرده رو بشنوم که خبری نشد بی خیال شدم پامو گذاشتم روی پله اول که برم دیدم یکی هوار کشید پدر سسسسسسسسگ!! ( جهت اطلاع با سیگار بود نه با من!!) بد جوری خندم گرفت بی صدا خندیدم و از پله ها بالا رفتم و رسیدم سر کوچه سرک کشیدم دو طرفو دیدم کسی نیست مثل یک مرد واقعی فرار کردم!! از اتوبان رد شدم از یکی پرسیدم مترو؟ گفت خیلی دوره ماشین گرفتم تو تاکسی بودم که مسعود زنگ زد. مسعود یکی از بچه محلا بود که یکبار دوران مدرسه با دوستش قرار گذاشته بودن نوبتی کون هم بزارن دوستش اینو میکنه وقتی نوبت دادن میشه میزنه زیرش نه تنها نمیده فردا کل مدرسه رو پر کرد که من مسعودو کردم. عجب کونی داشت شماهام بکنین. کار به جایی رسید که مسعود بدبخت که تا جایی که من اطلاع دارم بیشتراز یکبار واقعا کون نداده بود رسما شد کونی مدرسه و محل از هرکی ساعت میپرسید میگفتن 1 دور بده بهت بگیم… یا راجع به هر موضوعی حرف میزدن این میخواست خودشو وارد بحث کنه میگفتن تو خفه شو کونی!! اخرم ترک تحصیل کردو رفت کارخونه باباش که اگر اسمشو بگم همتون میشناسین محصولاتش تو خونه همتون هست بچه ها هم میگفتن تحصیل براش زیادی سخت و دردناک بود طاقت نیاورد و رفت!! یکی دو سال بعد در 17 سالگی مسعود همون همکلاسیمون رو به بهانه مشروب خوری و جنده اوردن کشوند خونه یکی از بچه ها و با همون ادم و یک ی از کارگرای هیکلی کارخونه باباش اول یکمی مستش کردن و بعد زورگیری 3 نفری کونش گزاشتن و با گوشیشون فیلم گرفتن و مسعود عملا تو محله راه افتاد و فیلمو نشون همه داد و حسابی انتقامش رو گرفت الان هم مسعود و همون همکلاسیمون تو اریا شهر مغازه دارن با هم حرف نمیزنن اما مغازشون تو یک پاساژه که بچه محلا اسمشو گذاشتن پاساژ کونیا!! پدر بزرگ مسعود یک مشهدی خیلی ثروتمند بود که مزارع بزرگ زعفران داشت و کارخونه و شرکت. زعفران مزارعشو تو کارخونه خودش بسته بندی میکردو توسط شرکت خودش صادرمیکرد عوض اینکه جنس چند دست بگرده همه کارا رو خودش میکرد و کل سودو خودش میخورد به پسر مسعود گفته بود هر اتفاقی بیفته باید تمام 5 شنبه و جمعه های سال رو با هواپیما بیای مشهد اگر نیای از ارث محرومت میکنم این بود که پدر مادرش و داداش کوچولوش همیشه اخر هفته ها مشهد بودن در نتیجه این کونی همیشه اخر هفته ها خونه خالی داشت و پول خیلی زیاد تکنیکش هم همیشه همین بود دخترا رو میاورد خونه اول میشوند تو سالن قلیونو این چیزا بعد میگفت اخ غذای ماهی ها رو ندادم!! میرفت تو اتاقش دوربین نازک کتابی رو که از پاساژ علائدین خریده بودو روشن میکرد میزاشت لای قفسه بین کتابها بعد دخترو صدا میکرد به هوای نشون دادن اکواریوم یکمی زر میزدو میبردش رو تخت جلو دوربین سکس میکرد و فیلم همه دخترایی رو که برده بود داشت تا اینکه سر یک جریانی منو پیچوند

چند وقت بعدش من که داشتم از کوچشون رد میشدم دیدم ماشینشو دم در خونش پارک کرد پیاده شد درو برای دختر باز کرد تاکتیک هاشو می شناختم بار اول که دختر میاورد درو باش باز میکردو احترامو این حرفا صبر کردم رفت داخل 10 دقیقه بعد چراغ طبقه دوم روشن شد بازم 5 دقیقه صبر کردم فهمیدم وقتشه رفتم دستمو گزاشتم رو زنگ 10 ثانیه نگه داشتم بعد برداشتم 5 ثانیه صبر کردم دوباره انگشتم رو گزاشتم رو زنگ و فشار دادم به مدت 10 ثانیه که وسطش اف افو برداشت خیلی عصبانی گفت کیه؟؟ منم با یک لحن خیلی خشن گفتم نیروی انتظامی درو باز کن!!! گفت چی؟؟؟ گفتم باز میکنی یا از دیوار بیایم تو؟؟ 1 دقیقه بعد صدای دمپایی از تو حیاط اومد درو باز کرد کرد دکمه های لباسش بالا پایین بود اشک تو چشماش جمع شده بود درو باز کرد منو دید انگار برق گرفته بودش سرمو بالا پایین کردم و با یک لبخند بزرگ گفتم سلام!!! چند ثانیه طول کشید تا فهمید چی تو کونش رفته شروع کرد هوار کشیدن و فحش دادن تو همین حالو هوا یهو دختره اومد از خونه بیرون به سمت چپ فرار کرد اینم رفت دنبالش منت کشی و توضیح که بابا پلیس نیست دوستمه بهمون کیر زده دختره گوشش بدهکار نبود با قدمهای تند داشت میرفت اینم به دنبالش مثل سگ منت کشی میکرد!!. منم دیدم الان بهترین موقعیت برای فراره رفتم پشت یک ماشین قایم شدم اینم اخرش نتونست دختره رو قانع کنه برگشت درو به هم کوبیدو رفت تو پسر جیگرم حال اومد!!! خلاصه سر اون جریان چند وقت با من حرف نمیزد. برای همین وقتی دیدم زنگ زد تعجب کردم گفتم چی میخوای گفت الان کجایی گفتم پایین شهر گفت میتونی بیای در خونه ما کارت دارم. گفتم نه بابا الان ازجایی دارم میام نفس ندارم گفت کجا؟ گفتم پیش همکار خاله سیما بودم گفت خوب شمارشو بده مام تو کفیم گفتم این اطلاعاتو خریدم 100 پول دادم سریع دوزاریش افتاد گفت یارو تو شهوانی؟ منم خواستم بخرم ولی ترسیدم سرکاری باشه حالا تو داری به مام همینجوری بده گفتم تو هم کون داری هر کی بخواد همینجوری بهش میدی؟؟ بعد از کلی کلکل اخرش گفت بیا هزینه ها رو نصف کنیم شماره هاییو که خریدی رفتی به من بده 50 تومنشو من میدم گفتم قبول الان 3 تا هست 150 بریز به حسابم بهت بدم شماره هارو. شماره حساب گرفتو ریختو منم اطلاعاتو دادم بهش فقط ادرس مشیریه رو همونجوری که اسکله ادرس داد بهش ادرس دادم یکمی تو اون کوچه ها سرگردون بشه شاید زورگیرا یقشو بگیرن و کونش بزارن یکمی بخندیم!!!

حدود 1 ماه بعد یکروز حاجی (رئیس شرکت) داشت با تلفن حرف میزد حرفش که تموم شد مودبانه خداحافظی کرد و بعد گوشیو محکم کوبید رو تلفن بعد خیلی عصبانی بود گفت این سومین مشتری است که این مرتیکه الوندی از من بلند کرده تاپاله هر وقت میومد تهران میومد اینجا خرید میکرد میرفت حالا برای من کلاس میزاره!! گفتم شاید شرایط کاریش اسونتره مثلا مدت چکو طولانی تر میگیره گفت نه این خبرا نیست گفتم اگر مشکل زمان چکه باهات کنار میام اما مشتری باز پیچوند این داره یک غلطایی میکنه. حاج الوندی یک عمله ای به اسم نورهانی داشت که هم شاگردش بود هم راننده هم چندبار دیده بودم کف دفترو داره تی میکشه هم بار خالی میکرد همه مسخرش میکردن که حاج الوندی فقط کون این نمیزاره وگرنه همه جوره ازش کار میکشه که معمولا هم یکی پیدا میشد میگفت از کجا معلوم؟؟ (یعنی شاید کونشم میزاره!!) همه میخندیدن دفعه بعد که رفتم اون طرفا دیدم داره طی رو توی دستشویی انتهای راهرو می شوره و فحش میده گفتم چته؟ گفت این جاکش روزی 4 دفعه تو مستراح دفتر میرینه هر 4 بار هم من باید برم تمیز کنم خودش خوشش نمیاد دفعه بعد که میره مدفوع خودشو ببینه اما من باید روزی 4 بار ببینم!! از شدت خنده دلمو گرفته بودم گفتم حالا که کاسبی بهتر شده حقوق تو چی فرقی نکرده؟؟ گفت نه بابا فقط کس کشی هم به وظائفم اضافه شده گفتم چطور گفت حاجی تازگیا کار یاد گرفته هر مشتری شهرستانی که میاد اینجا بهش میگه حاجی بریم کس؟؟ وقتی خرید میکنه ازش من مشتریو با ماشین میبرم به یک جنده خونه تو تهران پارس صبر میکنم یارو بره بالا کس بکنه بیاد پایین با ماشین ببرمش هتل یا مسافر خونه ای که اونجا اقامت داره حاجی هم وقتی تلفنی هماهنگ میکنه با مسئول اونجا وقت بگیره برای مشتریش پولو براش تلفنی میفرسته 150 تومن پول کس یارو رو میده 10 میلیون جنس میکنه تو پاچش!!! 100 نفرو تاحالا بردم اما خودم یکبارم کس نکردم اونجا!! کارمو انجام دادمو برگشتم شرکت خودمون تو راه داشتم فکر میکردم اگر قضیه رو به رئیس خودم بگم ممکنه خوشحال بشه که چیزیو که میخواسته فهمیدم اما ممکنه بخواد اینم همون کارو بکنه با اینکه ادم تو شرکت زیاد بود ولی برای اینکه قضیه رو کارمندا نفهمن و ابروش نره احتمالا مینداختش گردن خودم و مجبور میشدم منم همون کارو انجام بدم. سوال این بود که چطوری قضیه رو به رئیسم بگم که هم زرنگیمو اثبات کنم هم به هیچ عنوان به شغل شریف کس کشی مشغول نشم!! هم یکمی حال رئیسمو بگیرم که تو مسافرتهای خارج از کشور همیشه خودش تنهایی عشقو حال میکرد مارو میزاشت تو کف (مراجعه شود به خاطره قبلی که تو سایت نوشتم: تنها در پاریس ) و مهم تر ازهمه این وسط یک کس مفتی هم گیر خودم بیاد!! میدونستم اگر بتونم یک نقشه ای بکشم که خرج کس کردنامو بندازم گردن حاجی خیلی خوش به حالم میشه که یهو یاد یک جریانی افتادم. حدود 7-8 سال پیش که تازه چک پول 50 تومنی اومده بود قیمت جنده همه جا 30 تومن بود یک دوستی به اسم منصور داشتم که یک کار جالبی میکرد یکیو سمت میدون کشتارگاه (شهید ببعی) پیدا کرده بود چک پول قلابی میفروخت 15 تومن. این یک چک پول میخرید میرفت خونه این جنده تکی جادارا وقتی میرفت بالا زنه میگفت پولو اول بده اینم کیفشو باز میکرد میگفت ای بابا یک چک پول بیشتر ندارم زنه میگفت عیبی نداره بده بقیشو بهت میدم خلاصه چک پولیو که 15 تومن خریده بود میداد به زنه 20 تومن بقیه پول ازش میگرفت یعنی 5 تومن گیرش میومد بعد زنه رو هم مفتی میکرد!! به ما میگفت بد بختا شما پول میدید میکنید من اینقدر کارم درسته هرجا میرم یک چیزیم بهم میدن!! فقط مشکل اینجا بود که هر جاییو یکبار بیشتر نمی تونست بره. خیلی فکر کردم اخریک نقشه ای به ذهنم رسید…

ادامه…

نوشته: شاه ایکس


👍 27
👎 5
9593 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

530321
2016-02-06 23:28:10 +0330 +0330

خوبه،آخر داستانات وقتی میام بنویسم این شکلکه بالای جای کامنت که میخنده رو میبینم عینا برام تجسم خودت و کاراته،داستانات از چند نظر به دل میشینه : سریع،لب مطلب،خودمونی و ساده… خوبه،ادامه بده لطفا (گفتی قبلا هم نوشتی؟تنها در پاریس؟اسمش آشناست شاید دیدم ولی نخوندم،لینک بزاری میخونم) و … مرسی

1 ❤️

530324
2016-02-07 01:05:16 +0330 +0330

جناب اقای داریوشم منو شرمنده میکنید بله قبلا 2 تا دیگه هم نوشته بودم این سومین کار منه البته اگر از بخش جستجوی سایت استفاده کنید اون 2 تای دیگه خیلی راحت میاد ولی اطاعت امر لینک هر دو خاطره رو براتون میزارم اولیش تنها در پاریس

https://shahvani.com/dastan/تنها-در-پاریس

دومی پرستار پدر بزرگ

https://shahvani.com/dastan/پرستار-پدر-بزرگ--1

از دوستان خوبم استاد ایول و جناب مانی هم سپاسگزارم منو خجالت دادند

1 ❤️

826531
2021-08-17 00:56:33 +0430 +0430

این حاجی و با شرکتش محکم گرفتی
چند تا داستان از این ارش اسکل تپه بزار خخخخخ
دمت گرم بنویس
ولی واقعا حال میده کارایی که کردی
اخر اون پرستار رو هم به درجه اعلا سوندی یا اون تو رو رسوند خخخخ

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها