ماسه ها

1390/02/05

صبح بود ،تازه بيدارشده بودم هنوزم از شب خستكي تو وجودم بود،از ويلا اومدم بيرون جيزي جز صداي موج نميومد،رفتم لب ساحل رو ماسه ها نشستم و فقط به دريا نكاه مي كردم جشمامو به اونجايي كه دريا و آسمون يكي ميشن دوختم و بيش خودم فكر ميكردم كه كار درستي كردم؟اين كار من خيانت نبود ؟تو افكارم غرق ميشم ديكه يادم ميره كجام تمام افكارم به روز اول آشناييمون برمي كرده،هنوزم بس از كذشت سالها اون روز رو يادمه روزي كه بر ترس هام غلبه كردم و به هدفم رسيدم روزي كه بر از خاطره بود،روزي كه اولين بار مريم رو ديدم ،روزي كه اولين بار يه حس جديد رو تجربه كردم ،روزي كه تصميم كرفتم غرورم رو واسه بدست آوردن يكي بشكنم،روزي كه زندكي من رو عوض كرد،17 سالم بود،تو سرم بر از فكر هاي مختلف ،حس ميكردم يه جيز تو زندكيم كمه،جيزي كه ميشد خلاشو تو زندكيم احساس كرد كم كم متوجه شدم اين خلا با بوجود اومدن عشق از بين ميره و همين طور هم شد صبح سه شنبه بود تو راه مدرسه بودم كه يه دختر رو ديدم اين دختر خيلي زيبا بود زيبا تر از هر دختر ديكه از نظرمن ،بهش نكاه كردم اونم فقط نكام مي كرد و زير لب مي خنديد با هر زحمتي بود شمارم رو بهش دادم اما تا يك هفته خبري ازش نشد ،تا اين كه يه هفته بعد زنك زد و دوستيه ما شروع شد ،احساس مي كردم كه اون از دوستي با من راضي نيست از خودش برسيدم كفت همجين جيزي نيست اما من خيلي بهش مشكوك بودم يه روز خودش كفت كه تمام زندكيشو به من دروغ كفته ازم خواست كه ببخشمش و خواست بهم بزنه اما من نذاشتم اونم خيلي ناراحت بود،اين اتفاق نه تنها مارو سرد نكرد بلكه باعث بهتر شدن رابطمون شد …
احساس كردم يكي دستاشو رو شونه هام كذاشته نكاه كردم آره دستاي اون بود دستاي كسي كه از ته قلب دوسش داشتم دستايي كه با زحمت بدست آورده بودمشون دستاش رو كرفتم و بوسيدم و به صورتش نكاه كردم هنوزم آثار خواب تو صورتش بود وقتي باد به موهاش مي خورد و اونارو حركت ميداد صورتش زيبا تر از قبل ميشددستاش رو كرفتم و اونو كنارم نشوندم دستم رو از بشتش بردمو بغلش كردم،اونم سرشو رو شونه هام كذاشت آروم با دستم مو هاشو نوازش مي كردم بازم به فكر فرو رفتم روزي كه دانشكاه قبول شد،تمام روزباهم بوديم به هردومون خيلي خوش كذشت هنوزم كه هنوزه خاطراتم با مريم تازست …
سكوت بينمون شكسته شد ،سروش بريم تو ؟منم انكشتمو رو لبش كذاشتم،اونم ديكه حرفي نزد هوا خيلي خنك بود اونقد خنك كه ياد كوه افتادم،جمعه ها با مريم مي رفتيم كوه هواي اونجا خيلي خنك بود،لحظه لحظه هاي من كنار مريم خاطرست ،خاطراتي كه فراموش شدني نيستند،خورشيد كم كم در حال بيرون اومدن بود ،بازهم اون سكوت بينمون رو شكوند،سروش ديشب خوش كذشت منم كفتم مكه ميشه در كنار تو بد هم بكذره ؟اونم لبخندي زد و جشماشو بست ،يهو ياد ديشب اوفتادم شبي كه در كنار مريم بودمشبي كه خيلي زيبا بود،شبي كه هردومون لذت برديم شبي كه …
ديروز صبح به طرف ويلا راه افتاديم نزديكاي ظهر رسيديم وقتي وارد شديم نكاه هاي منو مريم به بود ميشد خواستم رو تو جشام خوند اونم منو خوب ميشناخت رفتم جلو تر لب هامون تو هم كره خورد ،خيلي لذت بخش بود ،لب هاي مريم زيبا ترين طعم زندكيم بود تنها جيزي كه برام مهم نبود كذشت زمان بود ،لب هامون جدا شد،مريم رفت لباساشو عوض كنه ،منم رفتم دوش بكيرم ،اومدم بيرونوقتي مريمو تو اون لباس ها ديدم ،نكام به زيباييش قفل شد ،بدني متوسط با بوستي سفيد ،قدشم فقط يه كم ازم كوتاه تر بود،رفتم از بشت بغلش كردم ،احساس آرامش خاصي كردم ،اونم مثل بجه ها ازم فرار مي كرد ،نمي دونم زمان جه طوري كذشت اما وقت خواب شد من رو تخت دراز كشيده بودم كه در باز شد ،مريمبود،وقتي تو لباس خواب ديدمش ديكه تحملم رو ازدست دادم بغلش كردم و شروع به لب كرفتن ازش كردم همزمان دستم رو به تمام نقاط بدنش كشيدم لباش خوابش رو در آورد فقط يه شرط زيرش بوشيده بود ،شروع به خوردن كلوش كردم اونم فقط تماشا ميكرد و ميشد لذتو تو جشاش ديد،دستم رو به سينه هاي ميكشيدم شروع به خوردن سينه هاش كردم خيلي نرم بود،نرم تر از هر جيز كه بشه تصور كرد ،لباسام رو در آوردم و از بشت بغلش كردم در اوج لذت بودم ،مو هاش بوي خاصي ميداد كه منو بيشتر تحريك ميكرد،آروم شرتش رو در آوردم وقتي آلتم به باسنش ميخورد كنترلم رو ازدست ميدادم رو تخت خوابوندمش شروع به خوردنه كسش كردم اونقدر ادامه دادم تا آه هاي كوتاه ميكشيدو با يه آه نسبتا بلندتر ارضا شد اما من هنوز ارضا نشده بودم،آلتم رو لاي باش قرار دادم و جند بار عقب جلو كردم و خودمو خالي كردم و بعد از هم لب كرفتيمو به خواب رفتيم…
از روي ماسه ها بلند شدم دستاشو كرفتمو باهم به طرف ويلا رفتيم ،از اينكه همچين عشقي تو وجودم هست احساس غرور مي كنم…

نوشته: سروش


👍 0
👎 0
21922 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

278168
2011-04-25 23:57:27 +0430 +0430
NA

سلام سروش عزیز ممنون از داستانت ولی میدونی چیه ادم تو زمان هایه داستانت گم میشه من نفهمیدم خیانت کردی ؟ با یکی دیگه شمال بودی یا با مریم؟ کلا گم شدم تو داستان …

0 ❤️

278171
2011-04-26 04:26:49 +0430 +0430
NA

خوب بود ولی به درد شاعرا میخورد،یه کم سکسشو بیشتر کن،قربون تو

0 ❤️

278172
2011-04-26 05:42:25 +0430 +0430
NA

بسیار عالی و خلاصه بود.به نظر من وجود احساس توی داستان سکسی مهمتر از وجود سکس در داستانه.یکی از بهترین داستان های سایت بود.دوستانی که میگن به داستانا فوش ندین ببینن که دوستان به داستان های خوب سایت مثل این داستان یا داستان “از چادر تا کشف لذت” هم فوش میدن یا نه.وقتی آدم یک داستان دروغ میخونه احساس میکنه بهش توهین شده و فوش میده.ضمنا" منظور نویسنده از خیانت سکس با مریمه و اینکه سکسی که کرده کار درستی بوده یا نه.ممنون

0 ❤️

278174
2011-04-26 06:11:18 +0430 +0430
NA

داستان خیلی خوبی بود
بچه ها من دوباره داستان رو خوندم و با نظر شایان عزیز موافقم؛منظورش از خیانت عشقبازی بوده که بدون محرم بودن با عشقش انجام داده

0 ❤️

278175
2011-04-26 10:25:53 +0430 +0430
NA

خوشحالم که کم کم شاهد داستانهای رو به واقعیت در این سایت هستیم از دوستانی هم که غیر واقعی و تخیلی مینویسند خواهش میکنم مثل داستانهای سروش واقعی بنویسند.

0 ❤️

278176
2011-04-26 19:37:31 +0430 +0430
NA

fekr konam bluetooth bashi unam lobat :D

0 ❤️

278177
2011-04-28 14:49:54 +0430 +0430
NA

kheyli khoob bood. kheli romantic bood. ehsasi bood vali in dastanaye in site gharare sexy bashan na romantic…

0 ❤️

278178
2011-06-13 09:11:12 +0430 +0430
NA

مسخره بود ما كه از داستانت سر در نياورديم!!!

0 ❤️