مالک و همکلاسی زیبارو

1393/01/11

سلام من مالک هستم 24ساله خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سال دوم دبیرستان وقتی که من تازه وارد وارد مدرسه ای شدم که با همه غریبه بودم اولین باری که وارد کلاس شدم رفتم اخر کلاس نشستم کمکم بچه ها وارد میشدند یکی از بچه ها هم امد کنار من نشست و بامن دست داد قلبم ریخت پایین پسری زیبا روی خوش تیپ از ان روز رفتم توی فکر یک ماهی گذشت وما بیش از پیش باهم دوست شده بودیم واقعا پسر با معرفتی بود منم هرکاری که میتونستم براش میکردم منم با اینکه پسر خیلی حشری بودم حتی به خودم اجازه فکر کردنشو هم نمیدادم تاوقتی که که ارش{همون دوستم} بایکی دیگه از همکلاسیهامون به اسم نیما دوست شد اما هنوز اگر هرکدام ازما به دیگری میگفت بمیر…تااینکه یک روز ارش ونیما رو توی خیابان دیدم میخواستم برم طرفشون اما یک لحضه نقشه ای زد به سرم زنگ زدم به ارش گفتم کجایی میای بریم سینما ارش در کمال ناباوری گفت دارم درس میخوانم منم خداحافظی کردم انگار دنیا داشت روی سرم خراب میشد پیش خودم گفتم خوب شاید…هزارتا شاید پیش خودم گفتم فردا که رفتم مدرسه طاقت نیاوردم جریان بهش گفتم بعد هم او قول داد دیگه کاری به کار نیما نداشته باشد دو ماهی گذشت وباز …منهم که خیلی کفری شده بودم تصمیم خودمو گرفتم بیش از پیش به ارش اضهار علاقه میکردم تاوقتی که یک روز خونمون خالی بود فزصت مناسب دیدم رفتو دوربین فیلم برداری رو اماده کردم زیر یک میز گذاشتم که معلوم نشه زنگ زدم به ارش وبا کلی تشریفات که بیمعرفت شدی به ما سر نمیزنی وارد شدم ودر اخر گفتم من تنهام بیا اینجا خوش باشیم ارش هم خیلی خوشحال قبول کرد من که نمیدونستم چکار کنم داشتم فکر میکردم چه جوری …که زنگ خانه به صدا درامد در رو باز کردم ارش امد بالا بردمش پشت کامپیوتر اول یکم بازی کردیم بعدمن که دیدم وقت داره تلف میشه از بازی امدم بیرون یک فیلم سکسی گذاشتم که ارش گفت خوشش نمیاد دیگه نمیدونستم چکار کنم من ازپشت کامپیوتر بلند شدم دیدم ارش هم بلند شد من رفتم روی مبل دراز کشیدم وبه خودم میگفتم خاک تو سرت کنم زود باش دیگه اما نمیتونستم چون من باارش خیلی دوست بودیم اما یک لحضه چشمامو بستمو گفتم ارش میای باهم حال کنیم تا اینو گفتم دیدم ارش سرخ شد گفت چی منم که دیگه ترسم ریخته بود رفتم دستشو گرفتم بردمش توی اتاق وگفتم بخواب ارش درجواب گفت فقط بگو چرا منم که اون لحضه چسبیده بودم به ارش خیلی حشری شده بودم به زور ارش خوابوندم شلوارشو کشیدم پایین واااااااااای چه کونی داشت ارش که میخواست بلند بشه گفتم اگر بخوای بلند شی زنگ میزنم پسر همسایمون بیاد که با این جمله دیگه حرکتی انجام نداد منم که خیلی حشری شده بودم کیرمو گذاشتم در کون ارش وفشار دادم تو که با جیغ بلند ارش همرا بود برگشت نگاهی به من کردو دوباره گرفت خوابید من که از ارش دل خوشی نداشتم دستامو به طور قلاب انداختم پشت سر ارش دوباره کیرمو کردم توی کون ارش جیغ بلندتری زد امد بلند بشه اما نتونست منم تند تند تلمبه میزدم ارش هم فقط جیغ میکشید که من حشری تر میشدمبعد از دو سه دقیقه ناله های ارش هم کمتر شد وقتی داشتم ارضا میشدم ارش گفت ابتو نریز منم حرفگوشش کردم همی ابمو ریختم توی کونش وقتی کارمون تمام شد قضیه رو بهش گفتم گفتم اونم گفت بیا از اول شروع کنیم منم که دیدم که شاید اشتباه کرده باشم قبول کردم تمام حرفهارو که زدیم ارش رفت فردا که به مدرسه رفتیم دیدم ارش صندلیشو ازکنا من برده وقتی زنگ خورد نیما امد کنار من بهم گفت دیگه کارت به کار ارش نباشه گفتم چرا گفت فکر میکنی نمیدونم میخواستی ارش بکنی اما ارش فرار کرده منم که تازه فهمیده بودم چی شده رفتم کنار ارش کشیدمش کنار گفتم میدونستم اشک تمساح ریختی برای همین ازت فیلم گرفتم تا اینو گفتم ارش خان اب شد وبعد از اون بود که ارش خان شد دوست پسر مالک خان وهروقتی کیرم راست میشد میکردمش.

نوشته: مالک


👍 0
👎 0
43482 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

415710
2014-03-31 22:14:37 +0430 +0430
NA

ریدی :|
ابم قطعه :|
ناهار نخیردیم :|
کیرم تا دسته تو کونت ای کس مخ مجلوق :|
دیگه ننویس برو کونتو بده :|
ابروی هر چی گی هست بردی :|

0 ❤️

415711
2014-04-01 04:23:51 +0430 +0430

جم کن بچه کونی دیگه از این کسو شعرا ننویس ابروی هر چی گیه بردی. البته تو گی نیستی یا دروغگویی یا یه بچه کونیه عقده ای هستی که میخای تلافیه تجاوزیا ری که بهت کردن دربیاری.

0 ❤️

415712
2014-04-01 15:21:23 +0430 +0430
NA

ﮔﻲ ﻧﻤﻴﺨﻮﻧﻢ ﻓﻘﻄ ﻧﻆﺮاﺗﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ.

0 ❤️