مالیدن دختر خاله

1391/11/01

سلام … اولین داستانی که مینویسم . واقعی هست . بخونید و حال کنید و اگه دوست نداشتین معذرت میخوام
خوب اول از همه بگم که من و دختر خالم تو سن 10 11 سالگی تازه همدیگرو دیدم . از من 3 سال بزرگتر بود . هر چی بزرگتر میشد بیشتر خوشم میومد ازش . بخاطرش چند باری با پسرای فامیل حرفم شده بود
با هم کم کم راحت میشدیم و تابستونا بیشتر همدیگرو میدیدم . بخاطر کوچیک بودن خونه مامان بزرگم و زیادی نوه ها و بچه ها شبا پیش میومد که گاها نزدیک هم میخوابیدیم . واسم شیرین بود کنار اون بودن . بعضی شبا دستشو با ترس میگرفتم . تو سنی بودم که تازه داشتم شهوت و سکس میومد تو فکرم .
اسم دختر خالم مریم هست با قدی متوسط و یه هیکل توپر و باسن خوش فرم که فکرشم کیرمو سیخ میکنه و سینه های گرد و یه گردن بلوری و لبائی که بایید بخوریشون تا ببینی چقدر شیرینه .
دلیل دوری شهرامون ما فقط تو تابستون میدیدیم همدیگرو .
تابستون میگذشتو ما برای خودمون تفریح میکردیم. شبا هم که میخوابیدیم دنبال این بودم که جایی باشم که اون میخوابه ( البته هنوزم اینجوریم با اینکه شوهر کرده ) شبا عشق من شده بود که دستشو بگیرم و با موهاش بازی کنم . نمیدونم متوجه میشد که من دستشو گرفتم یا نه . اما کم کم کارمون رسید به جایی که دستمو بیشتر جابجا میکردم و بازوهای توپولشم میمالیدم . پوست صورتش حرارت خاصی داشت . اینو وقتی یه بار دستمو رو گونه هاش گذاشتم فهمیدم . دیگه کم کم بعد چند وقت گردنشو میمالیدم . واقعا مثله مرمر میمونه و این مرمر دسته به سمت سینه هاش میکشوند …
با ترس از اینکه بیدار نشه یا اگه بیدار شاکی نشه دستمو گذاشتم روی سینه هاش از روی تیشرتش … یدفعه حالم عوض شد . شهوت کل بدنمو گرفته بود . یه استرسی هم گرفته بود منو که نکنه کسی بیدار بشه و ببینه منو تو این وضعیت . اما این مالیدنا همش از دوست داشتن بود … چون هیچوقت وقتی میمالیدمش دستم رو کیرم نبود با اینکه شق شده بود …
چند شب همینجوری گذشت تا اینکه یه شب که دستم رو سینه هاش بود یدفعه دیدم دستمو گرفتو گذاشت لای پاش … واییییی یعنی فهمیده بود ؟ یعنی اینکارو کرده بود تا من کسشو بمالم ؟ دیگه کیرم حسابی شق کرده بود … اما تو اون سن من عاشق سینه هاش بودم . مخصوصا این که جدیدا دستمو میبردم زیر تیشرتشو سینه های بینظیرشو از زیر تیشرت و سوتین میمالیدم …
خلاصه اینکه یکم از رو شلوار کسشو مالیدم و دیگه روم باز شده بود … دستم بردمو زیر شلوارو شرتش که یدفه یه تکونی خورد . تو اوج ترس و شهوت بودم و باری اولین بار داشتم کس گرم و نرم کسی که عاشقش بودمو میمالیدم . کسش حسابی خیس شده بود و واسه من لذت بخش بود . با انگشتام با لبه های کسش بازی کردمو انگوشتمو لای کسش میکشیدم … صدای نفسامون بلند شده بود . اون یکی دستمو بردن رو سینه هاش . حالا سینه ها و کس نرمش تو دستم بود … اما من هیچوقت کیرمو دستش ندادم ( تا چند وقت پیش )
دیگه این کاره هر شب ما بود البته اگه جور میشد که پیش هم بخوابیم … واسه همین صبحا اغلب تا دیر وقت خواب بودم جون شبش مشغول شیطونی بودم . واسم سخت بود بعد اینکه شب میمالمش صبح تو چشاش نگاه کنم … اما اونقدر شیطون بود که صبح که بیدار میشدم ازم سوال میکرد خوب خوابیدی ؟ اینو که میپرسید هم خوشحال میشدم که اونم لذت میبره هم خجالت میکشیدم که تیکه میندازه …
روزها و ماه ها و سالها گذشت تا ما هر وقت یه جا با هم بودیم و شب میموندیم باید یجوری که تابلو نشه نزدیک هم میخوابیدیم
یادمه یبار بعد از عروسی دختر عمه ش که شمال بودیم میخواستیم بریم ویلا که منو اون بغل هم تو ماشین بودیم و تو تاریکی شب دست منو گرفتو گذاشت زیر دامنشو من روناشو میمالیدم و جفتمون لذت میبردیم …
تو این چند سال از این داستانا واسه ما زیاد پیش اومد تا این که عقد کرد … دیگه احساس کردم از هم دور شدیم …
با اینکه اون هر روز زیباتر میشد و سکسی تر و منم هر روز بیشتر سکس میخواستم … دیگه موقعیتی پیش نیمد برای مالیدن بدن نازش تا اینکه عروسی کردند
بعد عروسی هم نمیتونستم بهش فکر نکنم … خاطره های خوبی واسه هم رقم زده بودیم …
یه شب مریم بدون شوهرش اومده بود شهرما و خونه یکی از اقوام … ما هم شب رفتیم اونجاو موندیم … اونجا هم خوشبختانه جا کم بود و زمستون و هوای سرد . واسه همین همه تو اتاقی خوابیدیم که بخاری داشت . جایی که خوابیده بود من نمیتونستم برم بخوابم . رفتم پائین پاهاش خوابیدم کنار بخاری … خود من گرم بودم بخاری هم داغ … حشرم زده بود بالا دیگه . تقریبا همه که خوابیدن دستمو بردم زیر پتوش و پاهاشو گرفتمو میمالیدم . ساق پاهاش که تازه تیغ خورده بود کیرمو راست کرده بود … حالا دیگه منم بزرگ شده بودم وفقط کس و کونشو میخواستم …
شلوارمو تا سر زانو کشیدم پایین و کیرمو از تو شرت در اوردم … کف پاهای مریمو به هم چسبوندمو کیرمو گذاشتم لای کف پاهش و کم کم عقب جلو میکردم … خیلی لذت بخش بود برام این نوع سکس اونم تو اون موقعیت با اون استرس … حواسمم بود ابم نیاد چون جایی واسه تمیز کردنش نبود و نمیخواستم پاهاشو خیس کنم …
یکم که گذشت تصمیم مریم به پشت خوابید و کونش زد بیرون … گفتم هر جوری شده باید این کون خوشگلو کردنیو بمالم … دستمو با زور رسوندم به کونش و دیوانه وار میمالیدم تا اینکه اون غلط زد و من دیگه برگشتم به حالت اولم و خوابیدم …
اون شب شیرین گذشت و من تماسم با مریم باز کم شد . دیگه کمتر بهش فکر میکردم چون احساس میکردم من دیگه واسش جذابیتی ندارم .
تو این مدتی که نبود بهش زیاد فکرمیکردم … وقتایی که میرفتم شهرشون سعی میکردم ازش خبر بگیرم که هستند یا نه … تا اینکه یه بار با خونواده رفتیم خونه خاله و دختر خاله و شوهرش هم بودن و شب قرار شد بمونن … خدا خدا میکردم نرند تو اتاقشون بخوابند و پیشنهاد دادم که تو بالکن بخوابیم و قبول کردند … خوشحال بودم و دنبال یه موقعیت که بتونم دست بزنم بهش
مریم زودتر رفت خوابید و من منتظر شوهرش بودم تا موبایلشو بیاره و فیلمای تو موبایلشو بیبنیم … دیدم تا شوهرش نیست میتونم یه پتو رو خودم بندازم و دستم اززیر پتوم ببرم زیر پتو مریم … این کارو کردم تا شوهرش اومد و بغل من دراز کشید و شروع کردیم فیلم دیدن … دست منم رو ساق پای تراش خورده ی مریم جون بود و چون شلوارش گشاد بود دستم تا زانوش رسونده بودمو میمالیدم … مالیدن پاهای مریم لذت بخش بود مخصوصا وقتی شوهرش بیدار پیشم بود … با شوهرش رفیق بودم اما نه اونقد که بتونم زنشو بمالم جلوش … شوهرش داشت فیلمای سکسی تو موبایلشو نشونم میدادو منم داشتم پاهای ناز زنشو میمالیدم دوست داشتم دستمو به کس مریم میرسوندم اما شدنی نبود … تا اینکه قرار شد دیگه بخوابیم … شوهرش رفت که لامپ حیاطو خاموش کنه و بره دستشوئی و بیاد … میدونستم 5 دقیقه زمان دارم … وقتی شوهرشو و دیدم تو حیاط و میدونستم که 2 دقیقه طول میکشه تا بیاد رفتم بالاسسر مریمو دستم رسوندم رو سینه هاش و میمالیدم اون 2 تا سینه ی خوردنیشو …
تا اینکه دیگه از ترس اینکه صاحبش نیاد زود تموم کردم و خوابیدم .

گذشت تا اینکه چند شب بعد قرار شد تو بالکن خونه خاله چادر بزنیم و منو شوهرش و مریم اونجا بخوابیم … خوشحال بودم که باز مریم نزدیکمه …
چادر زدیم و رختخوابارو پهن کردیم و اماده شدیم و خوابیدیم … چند دقیقه به حرف زدن و شوخی گذشت و شوهرش خوابید … مریم هم دستشو انداخت رو شکم شوهرش و خوابید … دست مریم جلوی من بود … منم دستمو انداختم رو شوهرش و دستم جلوی مریم بود … یکم که گذشت دستمو بردم زیر لباس مریمو دستمو به سینه هاش که عاشقشم رسوندم … نوک سینش که کوچولو و گاز گرفتنی بودو بین انگشتام فشار میدادمو حشریش میکردم … میدونستم که بیداره … دستش که سمت من بود گذاشتم رو کیرم از رو شلوار … دوست داشتم خودش بگیره و بماله کیرمووو … اما شل میمالید … کیرمو از تو شلوار و شرت در اوردمو دادم دستش و اونم برام میمالید اروم … منم سینه هاشو میمالیدم … بهترین شبی بود که داشتم … اما یدفعه شوهرش یه تکونی خوردو پشتشو به من کرد و دست من از رو سینه مریم و دست مریم از رو کیرم جدا شد … خیلی منتظر موندم تا دوباره به اون حالت برگرده … اما دیم مریم کونشو چشبونده به کیرشوهرش … خیلی دلم میخواست جاش بودم …

تا اینجای داستان واقعیت بود … اما دوس دارم یه بار یه سکس 3 نفری داشته باشیمو من داستانشو بنویسم … دوس دارم یه بار وقتی بیداریم دستمو بذارم رو سینه هاش و لباشو بخورم … اونم دستشو بذاره رو کیرمو از تو شرت بکشه بیرون و برام یه ساک حرفه ای بزنه … هرچقدرم بخواد خرجش میکنم اما دوس دارم بهم حال بده و منم جواب حال دادنشو بدم …
دوست دارم یه بار که تو خونش باهاش تنها میشم ببرمش روی تختی که شوهرش باهاش سکس میکنه و بخوابونمشو بعد از کلی لب بازی و خوردن سینه هاش برم سراغ کسش و انقدر بلیسم کس و کونشو و چوچولشو تا ارضا بشه … دوس دارم بعد از لیسیدن کسش خودش یدونه از کاندومای تو کشوشونو بکشه سر کیرم و بگه بکن تو کسم … منم میکردم تو کسش کیرمو اروم تلمبه میزدمو سینه هاشو میمالیدمو لباشو میخوردم … گردنشو میخوردم تا میرسیدم به سینش … دوس دارم دیگه هر وقت میرم خونشون شب نرن تو اتاقشون بخوابن … 3 تایی پیش هم بخوابیم …دوس دارم دوس داشته باشن سکس 3 نفره رو …
کمک بهم بدین که چطوری بزنم مخشو تا سکس کنم باهاش … همین

نوشته: نامدار


👍 0
👎 0
127691 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

354055
2013-01-20 22:20:00 +0330 +0330
NA

برو بابا دیشب خواب دیدی؟

توهم زدی دوست عزیز؟ رفتی تو چادر جلو شوهرش ترتیبشو دادی نفهمید؟ شوهر فیل بود؟ یا مارو احمق فرض کردی.

روانی…

اس ام اس بعدی لطفا… :B

0 ❤️

354056
2013-01-20 23:49:31 +0330 +0330
NA

من به تو فحش نمیدم جناب نویسنده به اون شوهر کسخول مریم فحش میدم که اگه فهمیده بود تو داری با زنش چیکار میکنی گردنو خرد میکرد در نتیجه تو همچین کس شعری رو نمیکردی تو مغزمون

0 ❤️

354057
2013-01-21 01:10:40 +0330 +0330
NA

نه بابا جداً خوب …مامان مامان پاشو بر مدرسه ديرت شده

0 ❤️

354059
2013-01-21 03:14:33 +0330 +0330
NA

امیز بازهم که سایتو ترکوندی,عالی نوشتی دمت گرم

0 ❤️

354060
2013-01-21 04:10:01 +0330 +0330
NA

به به!
چه داستانی
حالم بد شد

0 ❤️

354061
2013-01-21 04:56:07 +0330 +0330
NA

خیلی کم پیش میاد که زیر یه داستان کامنت بذارم اما اینجا نتونستم چیزی نگم!!! آخه ما رو احمق فرض کردی؟ اصلا من هیچی نمی فهمم از شما آقایون سایت می پرسم کدومتون حاضرید پسرخاله زنتون رو بخوابونید کنارتون ؟!!! یا به چنان خوابی فرو برید که نفهمید دست اون پسره از روی شکم شما داره به خانومتون ور میره!!! این که دیگه محشر بود که زن و شوهر برن توی چادر بخوابن و یکی دیگه رو هم با خودشون ببرن!!! من فکر می کنم زن و شوهر از یه بچه هم حیا می کنن!!! آخه احمق جان تورو برده بودن که برات لالایی بگن بخوابوننت که کاراشونو نبینی؟!!! یا مثلا تو جلوی شوهرش دستت زیر پتوی دخترخاله ت بود!!! توروخدا اگه می خواین داستان پردازی هم بکنین یه جوری بنویسین که احمق فرض نشین!!! مطمئن باشید خواننده ها احمق نیستن!!!

0 ❤️

354062
2013-01-21 05:36:02 +0330 +0330
NA

خلاصه اینکه یکم از رو شلوار کسشو مالیدم و دیگه روم باز شده بود
با انگشتام با لبه های کسش بازی کردمو انگوشتمو لای کسش میکشیدم … صدای نفسامون بلند شده بود
کس شعر نگو

0 ❤️

354063
2013-01-21 06:34:22 +0330 +0330
NA

جناب عزیز بهتر میدونم شب ها کمتر غذای سنگین بخورید تا زبراه نشید و به داستان خیالی نوشتن اقدام کنید !

لطفا توصیه میکنم فقط نون و پنیر میل کنید تا اینطوری خیالی نویس نشید …

خب خیالی نویسی خوبه ولی لطفا بالاش ننویس این داستان واقعیت دارد !

0 ❤️

354064
2013-01-21 06:35:07 +0330 +0330

منم با داداش گلم بیژن کاملا موافقم

چرا واقعا یاد نمیگیریم به عقاید هم احترام بذاریم؟

دمت گرم بیژن جان …قربون دهنت داداشی من

آمیز عبدال …داداش شما ادامه بده …ما لذت میبریم از داستانهای شما داداش خوبم

همین الان هم یکی از اون داستانهای نابت رو اینجا بذار تا کور شود هر آنکه نتواند دید

مخلصیم آمیز عبدال جان

هرکی هم دلش نمیخواد نخونه …زوری که نیست …کسی اینجا کسی رو مجبور نکرده که مطالب دیگران رو بخونن یا نه

آمیز عبدال جان …منتظریم داداش خوبم

0 ❤️

354065
2013-01-21 06:40:22 +0330 +0330
NA

kos nagoooo!

0 ❤️

354067
2013-01-21 08:33:38 +0330 +0330

سر در نيووردم! كى به آميرزاى ما كفته بالاى جشمت(امان از كيبورد عربى)ابروست؟ داداش ما قدر زحمتت رو ميدونيم، اكه خودت خسته شدى يه بحث ديكه اس ولى اكه به خاطر اعتراضه، اينو بدون به خاطر يه بى نماز در مسجد رو نميبندن، اكه يه كامنت انقدر مهمه، كامنت هاى ما رو هم در نظر داشته باش!!

0 ❤️

354068
2013-01-21 08:58:33 +0330 +0330
NA

آمیز-عبدالکسخل جان شما کارت درسته همه با طنزات حال میکنن ولی اینکه یکی بیاد داری خز میکنی دلیل نمیشه بزاری کنار! این همه آدم حال میکنن باهات حالا یه نفر خوشش نیومده. به نظر من باید یه کاری کنی که اون آدم ناراضی هم راضی بشه. مثلا یه تنوعی چیزی بدی به کار. دمت گرم خسته هم نباشی :-)

0 ❤️

354070
2013-01-21 12:11:30 +0330 +0330

منم چند سال پیشا دختر عمومو می مالیدمش,الان دیگه ازدواج کرده

0 ❤️

354071
2013-01-21 14:10:45 +0330 +0330

و آنگاه خداوند راستگویی را آفرید .
zeo0os

0 ❤️

354072
2013-01-21 19:15:47 +0330 +0330
NA

خدایش خیلی چرت بود

0 ❤️

354073
2013-01-22 14:40:30 +0330 +0330
NA

برو همسن و سال های خودت رومسخره کن هویج:-/

0 ❤️

354075
2013-01-29 13:05:43 +0330 +0330
NA

bavar mkonam chun manam ba dokhtar khalam rabete dashtam

0 ❤️

354076
2014-08-07 05:20:13 +0430 +0430
NA

چوپان درو غگو اولش نشناختمت

0 ❤️