مامان حشری

1396/03/06

سلام.اسم من خسرو هست و الان بیست سالمه.این موضوع بعضی وقتا وقتی بیادم میاد سرم درد میگیره ولی متاسفانه نمیتونم درموردش به کسی بگم.من اونموقع شونزده سالم بود.تازه معنی سکس رو فهمیده بودم و مریم دختر همسایمون که سه سال ازم کوچیکتر بود رو میکردم.پدرم به دلیل برشکستگی و چک یکسالی بود زندان بود و من و مادرم و خواهرم فرزانه که پنجم دبستان بود زندگی می‌کردیم.یه شب عروسی پسرخاله ام بود و رفته بودیم عروسی.آخر عروسی موقع عکس گرفتن بود و وقتی ما پشت عروس و داماد ایستاده بودیم یه لحظه دیدم پسرخاله بزرگم از پشت چسبیده به مامان و مامانم هی جابجا میشد تا رفت نشست.

خلاصه شب برگشتیم خونه و دیدم انگار مامانم کلافه است.من اونموقع نمیدونستم چرا ولی فهمیدم پسرخاله مامان رو حشری کرده بوده.خلاصه موقع خواب شد و خوابیدیم.مامان وسط من و فرزانه می‌خوابید.نیم ساعتی دراز کشیده بودم که مامان رفت اتاق و اومد دیدم یه تاپ و شرتک پاشه و دامن رو درآورده…دوباره پاشد رفت و اومد و صدا زد خسرو،گفتم بله…گفت پاشو این قرص سرما خوردگی رو بخور.گفتم نمیخوام،یهو با عصبانیت گفت پاشو.من گرفتم ولی از اونجایی که موقع خوردن قرص،قرص گیر میکنه تو گلوم،نخوردم و نشون دادم خوردم.دراز کشیدم.مامان رفت دستشویی و من توی کاراش مونده بودم.ربع ساعت بعد اومد و همونجور که ایستاده بود صدام زد خسرو…خسرووووو…من هیچ نگفتم و خودمو زدم به خواب.دیدم تشک فرزانه رو دومتر کشید اونور و باز صدام زد ولی بلندتر.باز تکون نخوردم.توی تاریکی با زیر چشم نگاه کردم دیدم نشست کنارم و شرتک رو درآورد و پتو خودش رو زد کنار و اومد زیر پتو من.من داشتم از تعجب میمردم.صداش میلرزید و هی صدام میکرد.فرزانه بیدار شد گفت مامان آب…مامانم پاشد از پشت کونش رو دیدم که لاش دستمال کاغذی گذاشته بود.داشتم شاخ در می آوردم.به فرزانه آب داد و اومد زیر پتوم و باز گفت خسرو…تکونم داد ولی من هیچ نگفتم که دیدم دست کرد توی شلوارکم و کیرمو گرفت…چند دقیقه مالید و کیرم سیخ شد…نمیدونستم خوابم یا بیدار…پتو رو زد کنار و شلوارمو درآورد و باز پتو کشید روم…کیرم شق شده بود.همینجور که به کمر بودم،یه پاشو انداخت اونور و کیرمو گرفت و گذاشت لاپاش و دیدم واااای کیرم داغ داغ شد.تا رفت داخل یهو مامان یه ای بلند گفت و خوابید روم…تکون نخورد چند دقیقه و بعد دیدم داره خودش رو بالا پایین می‌کنه…وااای عجیب ترین اتفاق عمرم بود،اصلا باور نمیکردم بیدارم.یهو بد نشست روش و من دردم گرفت و فهمید و خودش برگشت و منم همون جور کشید روی خودش…من تکون خوردم و صدام زد و گفتم مامان برم دستشویی…دیدم مامان بلندم کرد و قربون پسرم برم و اومد بام تا دم دستشویی…خجالت می‌کشیدم از دستشویی بیام بیرون.مامان گفت خسرو…من اومدم بیرون و سرم پایین بود و زیر چشمی دیدم مامان شرت پاشه و میگه واااای مامان چقدر گرمه…دستمو گرفت و رفتیم دراز کشیدیم…مامان گفت پسرم تو بغل خودم میخوابه،باشه…منم سر تکون دادم و مامان به کمر خوابید و دستمو کشید و منو کشید روی خودش و کیرم روی شرت مامان بود باز شق شد…مامان سرم رو خوابوند روی سینه هایش و گفت بخواب.من نمیدونستم چکار کنم…مامان چشماش سرخ بود و عرق کرده بود…دو سه دقیقه گذشت و دیدم دستش لاپاشه و داشت یکاری می‌کرد و یهو کیرمو مالید و دیدم شرت رو زده کنار و گذاشت لاپاش و کونمو فشار داد سمت خودش و کیرم داغ شد و باز نفس نفس زد…با دست به کونم فشار میاورد و میدادم عقب…خودم حشری بودم…یکم ناخوداگاه عقب جلو شدم دیدم سرم رو بلند کرد و یکی سینه هایش رو درآورد و گفت خسرو…خسرو…منم یعنی خواب،با حالت خوابالود گفتم ها،گفت مثل بچگی نان بیا شیر بخور…سینه اش رو کرد توی دهنم…شروع کردم مک زدن…چند دقیقه بعد باز خواهرم بیدار شد.مامان بردش دستشویی و اومد و دستمو گرفت و کشیدم دنبال خودش…رفتیم اتاق پذیرایی و منم لخت و کیرم شق…رفت پشت کرد به من رو زانو زد روی مبل و دسته مبل رو گرفت و با دست کیرمو کشید سمت خودش و گفت مامان دیگه مردی شدی برا خودت…باید یاد بگیری و گفت بیا…من حشری بودم و ناخوداگاه کون مامان رو از هم باز کردم و کیرمو گذاشتم لا کون مامان که خودش با دستش گذاشتش جلو کوسش و منم عقب جلو میکردم مثل فیلم سوپرهای که با بچه ها میدیدیم… مامانم آخ و اوخ میکرد و یهو جیغ کشید و چند دقیقه بعد برگشت و ساک زد برام تا من ارضا شدم و رفتیم همون جور خوابیدیم…صبح فرزانه رو دیدم بالا سر من و مامان داشت منو صدا میکرد که سرویس مدرسه دم دره…مامان پاشد و بعد چند دقیقه اومد،من منگ بودم فقط شنیدم گفت مدرسه نمیخواد بری و خوابید…باز خوابم برد که بیدار شدم و دیدم یه پای مامان روم هست و سینه اش کنار صورتمه…یهو کیرم شق شد…مامان دیشب یادمه میگفت چه خوب شده دودولت…بزرگ شده…بقول مامان دودولم باز شروع کرد تکون خوردن…یکم تکون خوردم که مامان بیدار شد و من رو بوسید و با دست کیرمو میمالید و قضیه دختر همسایه رو به روم داشت میاورد و همون موقع میمالید برام…یهو بهم گفت خسرو کیرت از بابات کلفت تره ها و من که خجالت زده و ناخوداگاه نگاه سینه ها مامان میکردم و خوشم میومد ازشون که مامان انگار متوجه شد و دستمو گرفت و گذاشت رو سینه اش و اونو بهم گفت بخور.من دهنم رو باز کردم و سینه مامان رو تا خوردم دیدم مامان نشست روی کیرمو و مثل دیوونه ها داشت تکون میخورد.یهو من داغ شدم و کون مامان رو چنگ زدم گفتم داره میاد دیدم مامان اومد جلوتر و خودش رو اینقدر بافشار زد بهم تا شدم و اونم خوابید روم.بلندم کرد و رفتیم حمام و اومدم من بعد اون بیرون…دیدم انگار داره با یکی حرف میزنه…از حمام اومدم بیرون دیدم مریم دختر همسایه مون داره با مامان سبزی پاک میکنه…تا دیدمش خوشحال شدم…با حوله رفتم توی اون اتاق دیدم مامان پشت دره و صداش میاد،اومدم پشت در،دیدم مریم داره میگه نه بخدا خاله فروزان…مامان گفت خودم دیدمت،دیدم مریم با بغض داره مامان رو قسم میده که تورو خدا نگی خاله به مامانما،و مامان هم هی میگه نترس،خیالت راحت،میدیدم مریم هی وسط حرف مامان میگه نه…نه…نه…مامان میاد اینجا…نه…مامان هم میگه نترس،قبلش میگم بهت و میزد مامان به در و میگفت باز کن خسرو…مریم هی میگفت تو رو خدا خاله،مامان نیادا…مامان میزد به در و به مریم میگفت میگم نترس،اگه اومد صدات میکنم…من که شلوارمو پوشیدم،در رو باز کردم که دیگه هنگ هنگ شدم.هم خوشحال هم متعجب…مریم جلو در با تاپ و بدون شرت ایستاده بود و شرتش رو جلو کوسش گرفته بود و شلوار و چادرش دست مامان بود که مامان آوردش داخل و رفت دم در اتاق و گفت خسرو صدات زدم زود بپوشید لباس و در رو هم نبندید…من اومدم تا دم در و بهم گفت حرفی نزنیا…منم سرتکون دادم…مریم اومد و در رو رو هم گذاشت مامان و مریم رو خوابوندم و خوشحال…مریم هم هی بهم میگفت وااای میترسم مامانت بگه…منم شروع کردم کردن…از کون…اونم مثل همیشه درد و آخ…یه لحظه متوجه شدم مامان لای در ایستاده و تا دیدمش،دیدم خندید…مریم رو کردم و خلاصه شب شد و باز خوابیدیم…فرزانه که خوابید مامان گفت خسرو شرت پاته…بهش گفتم اره مامان…تا اینو گفتم دیدم پاشد شرتش رو درآورد و منم بلندشدم لخت شدم که دیدم مامان خندید و خوابید…یکسال تقریبا هرشب مامان رو میکردم و مامان همه جوره هوامو داشت.حتی دخترخاله ام رو هم کاری کرد بکنم تا روزی که قرار شد بابا آزاد شه.من نوزده سالم تمام شده بود و فردا قرار بود بریم زندان دنبال بابا.من شب اومدم خونه دیدم فرزانه نیست و سراغ فرزانه رو گرفتم گفت رفته پیش مریم،فردا تولدشه…دیدم مامان حالش گرفته…رفتم آشپزخونه و چسبیدم بهش که بغض کرده بود…برگشت بوسیدم و دستش توی شرتم بود و رفتیم تشک انداختیم و داشتم براش میخوردم…منو کشید بالا و گفت بابات فردا میاد و تو هم میگی میری خدمت و من تحمل ندارم…خیلی حشری شده بودم…وقتی کیرمو داخل کردم مامان چندتا آخ بلند گفت که دیوونه شدم و اون شب تا شیش صبح داشتم میکردم و اولین شبی بود که مامان بهم اجازه داد کون بکنم…فردا رفتیم بابا رو آوردیم…دیگه مثل قبل نبود…بعضی روزا بابام همش خونه بود و فقط از پشت گهگاه میچسبیدم به مامان تا هفته پیش که مامان قهر کرد و من و مامان اومدیم پیش مادربزرگم…همون روز اول از عصر رفتیم توی اتاق تا فردا صبح که مادربزرگم هرچی صدا کرد برا شام،ما نرفتیم…مامان تشنه بود…الان هم از بابا داره طلاق میگیره و قراره خونه بگیره و من پیشش باشم…مریم شونزده سالش شده و میاد خونه و یه بار وقتی میکردمش مامان اومد پیشمون که مریم شاخ در أورده بود…الانم دیگه نمی‌ذاره مریم رو بکنم و تازه حق ازدواج هم ندارم…مادربزرگم،اومد خونه و تخت مامان رو دید دو نفره و پرسید چرا دونفره که مامان گفت خسرو پیشم میخوابه که مادربزرگم هی قر میزد…الان چند وقته مامان داره تابلو می‌کنه و مادربزرگم دیگه انگار شک کرده و مامان معتاد کیر شده.میترسم برم خدمت.از عواقبش…واقعا نمی‌دونم چکار کنم.نمیتونم حتی بهونه بیارم برا یه شب نکردن چه برسه بخوام درستش کنم موضوع رو.نمیدونم چی شد اینجور شده

نوشته: خسرو


👍 13
👎 20
228216 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

603846
2017-05-27 20:58:21 +0430 +0430

تا کلمه برشکستگی خوندم
کلن هرکی میاد این سایت از فقر املا رنج میبره

6 ❤️

604051
2017-05-28 00:57:30 +0430 +0430

Zohrese6وحشی بافقی رو خوب اومدی دمت گرم

1 ❤️

604056
2017-05-28 01:01:18 +0430 +0430

بچه طلاقیو کفالت میدن خخخخ خدمت رفتن نداره اوسکدل معافش میشه

1 ❤️

604296
2017-05-28 11:31:12 +0430 +0430

شما بايد تو دانشگاه كسشعر محض درس بديد.
هر روز ميكردم اخه خر اينقدر توانايي جنسي نداره.
يه پسر بچه جقي
من نميفهمم ادمين داره چيكار ميكنه. اقا داري اشتباه ميزني ناموسا

1 ❤️

604426
2017-05-28 17:33:42 +0430 +0430

صدازد خسرو خسرو اخه کسمغز این چی بود نوشتی

0 ❤️

604496
2017-05-28 19:57:56 +0430 +0430
pp7

وجدانن تا کلمه برشکستگی خوندم
دوستان از خجالتت درمیان

0 ❤️

604811
2017-05-28 22:26:16 +0430 +0430

اینجا بعضیها اینقدر کس کردن و همه جوره از در و دیوار براشون کس میریخته که عمو جانی اینقدر کس نکرده تو کل فیلم سکسیهایی که بازی کرده آخه شب تا صبح مامان را میکردی صبح هم که مدرسه مالیده نمیرفتی دختر همسایه و دختر خاله را میکردی بعد دوباره مامانو میکردی سوپرمن بودی کیر شکسته میشدی بجای برشکسته

0 ❤️

605171
2017-05-29 08:42:39 +0430 +0430
NA

هجب مادر ج.ن.د.ه.ای هستی تو… خوب مامانتو بسپار به من و برو سربازی قول مسدم فقط من بکنمش

0 ❤️

605241
2017-05-29 11:02:06 +0430 +0430

گذشته از داستان
پراید ۸۹صبا،سفید،خال رنگ ندارد،بیمه تا اسفند۹۶،رینگ اسپورت،دوگانه
۱۳میلیون
خریدار واقعی پیام بده

0 ❤️

605261
2017-05-29 12:21:14 +0430 +0430
NA

داداچ ورشکسته میشن نه برشکسته.
پیشنهاد میکنم ادمین یه قسمت برای جقیان در کف درست کنه تا دوستان بتونن داستان های تخمی تخیلی شون و اونجا آپلود کنن و مزاحم دیگران نشن.

1 ❤️

605456
2017-05-29 20:45:47 +0430 +0430

خب طلاق بگیرن وکالت ننه تو بگیر معاف شو

0 ❤️

606216
2017-05-30 15:02:22 +0430 +0430

نترس برو خدمت به خودم بسپر.قول میدم کوتاهی نکنم و تا دسته هر شب بکنم

0 ❤️

606296
2017-05-30 18:31:04 +0430 +0430

دمت گرم . داستانت خیلی قشنگ بود و تشکر میکنم بابت زحمتی که بابت نوشتنش کشیدی …

خوش به حالت ایشالا همیشه موفق باشی

0 ❤️

606326
2017-05-30 19:04:58 +0430 +0430

مادر به خطا اوبی

0 ❤️

606371
2017-05-30 20:10:52 +0430 +0430

اين كسنوشته هارو ميزارين چار تا بچه دبيرستانيم ميان ميخونن و جو ميگيرتشونو فك ميكنن چرا كه نه ؟؟ … يه كم وجدان داشته باشين موقع كس نوشتن حداقل. مرسي اه

0 ❤️

660423
2017-11-01 09:14:26 +0330 +0330
NA

برو دنبال کارای معافیت…معاف میشی

0 ❤️

900583
2022-10-28 04:35:14 +0330 +0330

نرو بری مامانتو کل شهرتون میکنن رو تخت دونفره

0 ❤️

959805
2023-11-27 19:17:01 +0330 +0330

۳تا اسم داریم که ننه وخواهرشون رو می کنن.امیر-پوریا-امیرعلی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها