مامان من و همسایه یا صاحبخونمون

1396/03/14

داستان از اونجایی شروع میشه که ما تو آپارتمان دو طبفه اجاره بودیم و صاحب خونمون اونجا نبود و خونش جای دیگه بود . ما طبقه اول بودیم . پایین یه زیر پله بود که صاحبخونمون اونجا وسایلش رو گذاشته بود . اون موقع من حدود 10 سال داشتم .زیاد معنی سکس و اینا رو نمیدونستم . صاحبخونمون میومد از اونجا وسایل برمیداشت . مامانم خیلی از صاحبخونمون تو خونه تعریف میکرد . میگفت خیلی مرد خوبیه و فلان . چند بار که اومده بود وسایل برداره از پایین مامانم رفته بود سلام علیک و اینا که یه روز توحموم بود . اومد بیرون به حوله گوشیش زنگ زد . رفت دم پنجره شروع کرد به حرف زدن منم داشتم تلویزیون میدیدم . یکم گذشت دیدم مثل اینکه داره از پشت پنجره سینه هاشو نشون میده یواش نزدیک تر شدم دیدم داره میگه الان نمیتونم که فردا صبح بیا که متوحه من شد و گفت باشه باشه میام . بهم گفت دوستم دعوت کرد برای مهمونی . بعد رفت تو اتاقش و بعد یه ربع اومد بیرون با جوراب شلواری نازک و شرت خیلی نازک که پیدا بود و یه تاپ و سوتین زیرش . چادرشو انداخت رو سرش و جارو و خاک انداز برداشت گفت میرم پله هلرو تمیز کنم . رفت بعد نیم ساعت اومد ولی در وضعی آشفته . سوتنیش دستش بود . رژ لبش پخش شده بود و موهاش به ریخته بود .گفت خیلی خسته شدم و عرق کرد و سریع رفت حموم منم باور کردم . خلاصه چند بار هم صاحبخونمون مواقعی که من از مدرسه برمیگشتم میدیم یه چیزی الکی ورداشته و داره میره . تا اینکه با زنش اومدن خونه ما .به ما پیشنهاد داد که خونشو کوبیده تو یه جای دیگه آپارتمان زده به بابام گفت اگه میخواین یه واحدشو شما بردارین . قیمت و اینا رو پرسیدن و اینا ولی در عین ناباوری حدودا نصف قیمت گفت و ما هم خریدیم و اسباب کشی مردیم اونجا. طبقه 4 بودیم و اونا خوشون طبقه 5 بودن .
مامانم زود زود میرفت بالا با لباس های باز وراحتی و میگفت میره پیش حکیمه خانوم(زن صاحبخونمون) . تقریبا اکثر اوقات بالا بود و وقتی آسانسور میخواست بره بالا زود برمیگشت خونه .
چندین بار موقع برگشتن یا یکی از لباساش تو دستش بود یا وضعیت به ریخته ای داشت و بلافاصله بعد از اومدن میرفت حموم.
یه روز صبح که من دیروزش گفته بودم خونه نیستم و میرم بیرون بلند شدم دیدم صبح زود رفته حموم وآرایش خیلی خیلی افتضاحی کرده و یه دست لباس خیلی سکسی پوشیده . بهم گفت امروز با حکیمه خانوم میریم عروسی .
بعد یکم از من خداحافظی کرد و رفت بالا منم آماده شدم رفتم بیرون . رسیدم سر کوچه ولی چیزی رو که دیدم اصلا قابل باور نبود . حکیمه خانوم تو ایستگاه اوتوبوس بود . رفتم گفتم کجا میرید ؟ گفت من امروز میرم جایی تا شب کار دارم چطور مگه؟ گفتم هیچی .
اتوبوس اومد و حکیمه خانوم سوار شد و رفت . یکم نشستم تو ایستگاه بعد برگشتم خونه.در پایین رو باز کردم سوار آسانسور شدم رفتم بالا و آروم کلید انداختم و در رو باز کردم . دیدم تو خونه هیشکی نیست .یهو متوجه آسانسور شدم که رفت طبقه بالا . سریع رفتم گوش کنم . در آسانسور باز شد و صاحبخونمون با صدای بلند گفت کجااااایی پس خسته شدیم .که صدای یه مرد دیگه اومد که گفت بابا منتظر بودم زنت سوار شه بره بیام.
بعد در آسانسور بسته شد و بعدش در واحد رو بستن .
تو تراس ما پله فرار هستش که واحد ها به هم راه دارن و اتاق خواب و پذیرایی رو به تراس بودن . رفتم تو تراس از پله ها رفتم بالا .دیدم پرده های پذیرایی رو کشیدن . گوش کردم اون مرده که بعدا اومده بود میگفت جوووون جواد(صاحبخونمون) جون عجب کوسی تور کردی شیطون . خیلی خوب میخوره . جواد بهش گفت این اولشه هنوز ببین چیکارا که نمیکنه . من 5 ساله که باهاشم خیللی جندس و حرفه ای . یهو صدای مامانمو شنیدم که گفت واااا جواااااد جنده چیه ؟ محسن جون فکر میکنه جنده پولی چیزی هستم .
که جواد گفت فاحشه خانوم 50 درصد تو خونه تخفیف دادم بهتون پولی نیستی پس چی هستی؟ که سه تایی بلند خندیدن . بعد جواد گفت بریم تو اتاق خواب رو تخت راحت تر باشیم .
آروم رفتم دم پنجره اتاق خواب و در حالتی که کیرم سیخه سیخ بود دیدم از پرده اتاق خواب یکم بازه و رو تخت دیده میشه .
دیدم سه تایی لخت اومدن تو اتاق و چند تا از لباس های حکیمه خانوم رو تخت بود که جواد ورداشت پرتشون کرد گفت نمیدونم این زنیکه رو باید کی طلاق بدم گمشه بره . بعد اومدن رو تخت دراز کشیدن مامانم وسطشون بود و اونا از دوطرف داشتن سینه هاشو فشار میدادن و میخوردن و پاهاشونم رو پاهای مامانم بود .
مامانم گاهی از جواد گاهی از محسن لب میگرفت و اونا هم همه جاشو میمالیدن . بعدش محسن گفت من زیاد وقت ندارم زود باشین . محسن به پشت خوابید رو تخت و مامانم نشست رو کیرش و با دستش کیرش کرد تو کوس خودش بعد خودشو بالا پایین میکرد و کیر محسن رو توکوسش تلمبه میزد . جواد هم کیرشو میمالید میگفت چطوره محسن جون . اونم میگفت 50 درصد که هیچ باید خونه رو مفت میدادی و میخندیدن و مامانم آه واوه میکزد و با بالا پایین شدنش سینه های بزرگشم که حدود 90 بود تکون میخورد . بعد جواد گفت محسن جون میدی ماهم استارت بزنیم که محسن با خنده گفت این کوس ماله منه امروز واسه خودت سوراخ پیدا کن . جواد گفت باشه بعد به مامانم گفت برگرد رو محسن بخواب منم از کون بکنمت . مامانم گفت جووووووووووون دو تا سوراخامو پر کنید کاش یکی هم بود تو دهنم میکرد که باز خندیدن و مامانم برگشت و کیر محسن باز تو کوسش بود و جواد از پشت اومد کیرشو مالید و تف زد و کرد تو کون مامانم . راحت رفت تو . محسن گفت چه خبر جواد جون ؟ گفت عین روغن رفت تو آخه قبلا راهشو باز کردم که باز خندیدن . حالا دوتایی داشتن کوس و کون مامانمو جررر میدادن و مامانمم حال میکرد آه و اوه میکرد . محسن گفت آبم داره میاااد که بدون اینکه مامانم چیزی بگه جواد گفت بریز تو کوسش . این جنده یه بار بچه پس داده و حامله نمیشه تا حالا صد بار ریختم که محسن یه لحظه مکث کرد و آه بلندی کشید و مامانمم آه کشید که تو این حین جواد هم آبشو ریخت تو کون مامانم بعد یه ربع که رو تخت دراز کشیدن مجسن بلند شد و از لب مامانم بوسید و گفت جواد راست میگفت خیلی حال دادی که مامانم کیر محسن رو گرفت و بوسید بعد محسن رفت . منم سریع رفتم بیرون یه ساعت بعد برگشتم خونه دیدم باز نیست. بعد حدود یه ساعت اومد خونه و تر و تمیز گفت عجب عروسی بود .
الان دو ساله که از اون جا هم اسباب کشی کردیم محله ی دیگه و اونجا رو اجاره دادیم ولی بعضا جواد رو میبینم تو محلمون که با ماشینش میاد .
ادامه دارد

نوشته: salarzv


👍 11
👎 19
147224 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

611501
2017-06-04 20:43:31 +0430 +0430

به بابات بگو کلاهشو بزاره بالاتر

1 ❤️

611606
2017-06-04 21:10:36 +0430 +0430

اییی خاک تو سرت کنم بی غیرت

1 ❤️

611686
2017-06-04 21:27:15 +0430 +0430

کیرم دهنت بیغیرت

1 ❤️

611891
2017-06-04 23:44:30 +0430 +0430

ناموسا,رفاقتی, قرانی, محارم ننویسید

1 ❤️

611956
2017-06-05 01:30:02 +0430 +0430

اون کسخلهای احمقی که هی گوز گوز میگن میگن محارم ننویس، این قصه کجاش محارم بود؟؟ یه غریبه اومده مامان اینو کرده اینم تعریف کرده… سواد نداری گوه زیادی نخور… یه مشت دهاتی بیسواد جمع شدن اینجا و فقط دلشون میخواد زر بزنن

1 ❤️

611986
2017-06-05 03:12:42 +0430 +0430

بعد رفت تو اتاقش و بعد یه ربع اومد بیرون با جوراب شلواری نازک و شرت خیلی نازک که پیدا بود و یه تاپ و سوتین زیرش !!

تو ده سالت بود اونموقع بعد انقدر قشنگ با جرئیات یادته ؟!
حاجی حیف شدی به مولا با این حافظه الان باید مسائل کنکور رو طرح میکردی نه مسائل کون کیر !!

بعدشم با اون تخفیفی که والده محترم گرفته بود شما صاحب خونه شده بودین چی شد که دوباره اسباب کشی و اجاره و …

توقع نداشتم اینجوری سوتی بدی تو دیگه چرا با اون حافظه مومن !

خراب اون دوستانی هستم که باور کردن و نویسنده رو مورد پند و موعظه فراوان قرار دادند ، باشد که رستگار شوند و با نویسنده و محسن و جواد و سایر وابستگان محشور بشن !

وعتصمو به حبل الله ولا تفرقوا …

1 ❤️

611996
2017-06-05 03:18:24 +0430 +0430

مقام عظما هم شرف یاب نشدن تا با خواندن خطبه ای دل این کور دلان از خدا بی خبر و از غیرت به دور را به لرزه اندازند !

کجایی عزرا جان ؟

اقرا باسم ربک الذی خلق …

0 ❤️

612011
2017-06-05 03:44:53 +0430 +0430

فقط یچیزی میگمو بس:/
من اون موقع ده سالم بود زیاد معنی سکس و اینارو نمیدونستم:/

0 ❤️

612201
2017-06-05 10:21:20 +0430 +0430
NA

من نمیدونم این چه اصراریه که این نویسنده هایی که میفهمن مامانشون داره به یکی میده تو داستانشون خودشونو از راه زمین و هوا و روی خر پشته و پله اضطراری برسونن به صحنه و کیری راست کنن و به ما بفهمونن داستان راسته.بابا ما باور میکنیم.میفتید ننتون دو چندان گاییده میشه ها.حالا از ما گفتن بود.

1 ❤️

612286
2017-06-05 13:17:04 +0430 +0430

بدک نبود. جلقی زدیم فجیع

0 ❤️

612376
2017-06-05 16:29:29 +0430 +0430

اونایی که خوششون نمیاد گوه میخورن میان این سایت اسکلا آگه مشروب بد هستش خوب نخور آگه مواد بد هستش خوب نکش آگه از این سایت خوشت نمیاد خوب نیا حالا که آمدید گوه زیادی نخورید و عقاید خودتونو به این و آون تحمیل نکنید چون رنگی میشید

1 ❤️

683746
2018-04-24 20:47:16 +0430 +0430

یه من حاضرم برنامه بزارم با هم ترتیب بدیم

0 ❤️

717859
2018-09-17 20:50:33 +0430 +0430

کیر آلبر کامو تو کونت

0 ❤️

893076
2022-09-01 01:59:19 +0430 +0430

داستان عالی بود 🤔❤️

0 ❤️