ماموریت غیر ممکن (۱)

1397/12/20

سلام وقت همگی بخیر.

داستان یه نموره طولانیه حوصله کنید داستانی که براتون میخوام تعریف کنم بیشتر شبیه یه فیلمه درامه تا یه داستان واقعی ولی خب همه تلاشمو میکنم که یه جوری بنویسم خوشتون بیاد و خسته نشید.
داستان راجب یه پسره یه پسری که من عاشقشم یه پسری واقعا با همه پسرا هایی که دیده بودم فرق داشت روز اول داشنگاه دیدمش یه ترم از من بالا تر بود یه کم که تو محیط دانشگاه با بچه ها آشنا شدم همه جا و با همه کس حرفش بود حرف نه حرفایی که درباره بقیه پسرا میزنن اینهایی که درباره اش میگفتن ابهام بود تا حرف اون یه پسر عجیب بود ماشین آلمانی سوار میشد (بنز) تیپ امریکایی میزد آهنگ های روسی گوش میکرد اخلاقش تند بود تو این مدت سه سالی که باهاش همکلاسی بودیم شاید سر جمع 10 تا کلمه حرف سر کلاس ها نزده بود یه چیز جالب تر این بود که کمتر کسی چشم هاش رو دیده بود چون همیشه عینک دودی میزد تو کلاس هم اولین نفر ردیف جلو بود (برخلاف 80 – 90 درصد پسرای یونی ما که لژ نشینن به قول خودشون) خواستنی بود تیپش فوق العاده جذاب بود وقتی میمود تو کلاس بوی عطر تنش نفس همه رو بند میاورد استاد های زنمون واسش غش میکردن همه اش باهاش شوخی میکردن و تیکه پرت میکردن بهش ولی اون تنها واکنشش در بهترین حالت یه لبخند بود توی هیچ گروه درسی ای عضو نبود توی هیچ کدوم از اکیپ ها نبود هیچ عکسی با بقیه بچه ها توی اینستاگرام باهاش نبود و شمارش رو هم فقط و فقط و فقط یکی از پسرا داشت که بهترین دوستش به حساب میومد (رامین) تازه با اونم نمیدیدم حرف بزنه فقط با هم دست میدادن بعضی کلاس ها هم پیش هم میشستت وقتی هم که ما دخترا بهش سلام میکردیم و… فقط با یه سر تکون دادن جواب مون رو میداد و سرو ته همه چیزو هم میاورد.
طبیعتا اکثر ما دخترا فضولیم اکثر که میگم یعنی 99 درصدمون خیلی دلم میخواست از کاراش سر دربیارم من یه کم کنجکاویم بیشتر از بقیه بود برام سوال بود که یه پسر با این موقعیت و… چه دختری صاحبش؟
یا به قول دوستش رامین یه دختر باید خیلی دختر باشه که بتونه تو دل همچین پسری جا بشه
میدونید مغرور نبود ها خودشو چس کنه و… نه اصلا خلاصه جونم براتون بگه آقام که شما ها باشید (به قول صادق هدایت) حالا یه کمم از نقش اول داستان بگم که خودمم من اسمم نازنینه متولد 76 هستم هیکلم ریزه میزه است و توپر و موقعیت های سوق الجیشی بدنم رو فرمه و استاندارده نه مثل آنجلینا جولی اسکلتم نه مثل کیم کارداشیان قلمبه سلمبه قیافه هم خوبم اکثر پسرا هم من یکی از گزینه های انتخابیشون بودم تو دانشگاه واسه رفقات و… منتها چون پسرایی که میشناختم اکثرشون بچه کیونی بود منم باهاشون جدی برخورد میکردم که بیخال بشن زود شرشون رو کم کنم.

سه ترمی بود از درس و… ما میگذشت من و چندی از دختر ها همچنان در تکاپوی سر دراوردن از کارش بودیم اونقدری برای اکیپ ما ( اسم گروه ما 5 + 1 بود حالا میپرسید چرا؟ عرض میکنم چون ما پنج تا دختر تو کف بودیم که یک ختر دیگه که متاهل بود) مهم بود این آدم که میتونم به جرات بگم تقریبا 90 درصد مواقع درباره ی اون حرف میزدیم و نظریه پردازی میکردیم خلاصه تحقیقات و… ما به هیچ جا نتیجه نمیداد و نه میتونستیم ارتباطی باهاش بگیریم نه میتونستیم اطلاعاتی بدست بیاریم خلاصه جونم واستون بگه که از هر چی که میتونستیم کمک گرفتیم هر فکری میتونستیم کردیم ولی همه بن بست بود دوتا از باحال ترین هاش ر میگم یه کم بخندین.
اولیش ایده مهشید بود که میگفت: مثل فیلم سن پترزبورگ (اگه درست نوشتم البته) بزنیم چراغ ماشینش رو بشکنیم شماره بذاریم و… که بعد یه کم فکر کردن دیدیم اونجا هم نگهبان داره و هم دوربین و هم جایی نیست که احتمال تصادف داشته باشه.
دومیش رو مهسا داده بود که میگفت: یه نامه عاشقونه براش مینویسم با یه شاخه گل و شماره میذارم زیر برف پاک کن ماشینش مثل فیلم کما که باز هم نمیشد.
تا اینکه بعد کلی فکر کردن قرار گذاشتیم تعقیبش کنیم تا ببینیم کجا ها میره و با کی ها سرو کار داره بیرون دانشگاه (همه ی این ها به کنار هیچ کس حواسش به رامین نبود که شاید بشه از اون اطلاعاتی بدست بیاریم و ببندیمش به باز جویی حالا میگم این ایده هم کی خطور کرد به مخمون) خلاصه یه یه چهارشنبه اوایل بهمن ماه بود آخرین امتحانمون رو داده بودیم و طبق امار ها و داده ها امتحان ایشون بعد از ما ها بودم نگم براتون عین فیلم های جیمز باند و ماموریت غیر ممکن افراد همه سر جاها مستقر شده بودن من و مهشید و زهرا تیم شماره 1 بودیم که توی ماشین مستقر بودیم درست رو به روی پارکینگ مهسا رو به روی سالن امتحان شقایق در غربی سیما هم در شرقی همه آنلاین تو گروه تلگراممون و منتظر خبر (خداییش همه ی این ماجرا یه طرف اون روز یه طرف واقعا خیلی باحال بود) حوالی ساعت 11:30 برنامه تعقیب و گریز ما از دانشگاهمون شروع (که با عرض پوزش نمیتونم واحدمون رو بگم) شد و سرانجام ساعت 22:35 توی خیابون داراباد به پایان رسید عرضم به درزتون که حالا فکر میکنید کجا ها رفتیم.
اول که راه افتادیم ده دقیقه ای تو ماشینش نشسته بود و داشت با تلفنش حرف میزد (قانون مدار هم بود آقامون) و بعد رفت خیابون پشتی یونی که یه جای خیلی خیلی خیلی خلوت بود که ترسیدیم لو بریم تو اون خیابون خلوت خبر خاصی نبود جز اینکه رامین سوارم ماشین شد و با هم به سمت ایستگاه بعد رهسپار شدن که گذشته از شوخی دروازده دولت بود خلاصه ماشین و توی یه کوچه پارک کردن خیلی جالبه بدونید ما هم تقریبا 30 متر جلوترش یه جای پارک گیرمون اومد یه چیزی که اون روز کشف کردیم و برامون هم عجیب بود و هم جالب بود این که فرداد و رامین خیلی با هم رفیق بودن خیلی و جالب تر اینکه فرداد اصلا اون آدمی که ما دیدیم نبود از ماشین که پیاده شدن دست انداختن گردن همدیگه عین بچه های دبستان با هم شوخی میکردن میخندیدن همدیگرو هول میدادن سوژه داشت از دیدگاه ما محو میشد که من پیاده شدم و رفتم تعقیبشون کنم عینک دودیم رو زدمو (مثلا ناشناس شده بودم) چند قدمی باهاشون فاصله نداشتم الکی جلوی مغازه های کفش فروشی وایمیستادم که لو نرم ( اونا اصلا انگار نه انگار که من بدبخت آدمم اصلا حواسشون به من نبود) خلاصه جونم براتون بگه که دنبالشون رفتم تا اینکه رفتن توی یه پاساژ و رفتن توی یه در بزرگ چوبی که باشگاه بیلیارد بود من فهمیدم یکی دو ساعتی الافیم تو گروه پیام دادم که بچه ها بهم ملحق بشن ما یه بست دقیقه ای اون ورا یه چرخی زدیم یه چند ساندویچ گرفتیم و رفتیم نشستیم تو ماشین یه کمم با هم شوخی کردیم و…
تا اینکه آقایون بعد از دو ساعت نوشابه بدست اومدن سوار ماشین شدن ایستگاه بعد خیابون سپهبد قرنی بود که رامین اونجا پیاده شد و رفت توی یه ساختمامون که (که عملیات های بعد فهمیدیم که اونجا خوابگاهشه) ایستگاه چهارم یه کم دور بود خیابون دکتر لواسانی (فرمانیه) جلوی یه ساختمون نگه داشت و از ماشین پیاده شد چند دقیقه ای با موبایلش حرف زد و بعد یه خانوم فوق العاده خوشگل از ساختمون اومد بیرون بعد همدیگرو بغل کردن و باهم رو بوسی کردن دنیا رو سرمون خراب شد اولش فکر کردیم دوست دخترشه و… ولی توی عملیات بعد که باز جویی از رامین بود فهمیدیم که اون خانوم زیبا خالشه و دکترم هست البته باید با توجه به اختلاف سنی زیاد میفهمیدیم خلاصه با اون خانومه رفتن یه رستوران طرفای نیاوران و بعد خاله رو رسوند خونه و ایستگاه آخر هم خیابون داراباد بود که خونشون بود بدون شک از فردای اون روز تا شروع ترم جدید دانشگاه کار ما بود دورهمی و پرونده سازی و برسی شواهد اطلاعات بدست اومده باز تنها ایده و نتیجه ی بدست اومده از این ماجرا فقط یه چیز بود اونم اینکه رامین تنها مهره ما بود برای رسیدن به هدف ولی بادی حساب شده عمل میکردیم پس شروع کردیم به جمع کردن آمار رامین و پیدا کردن یه راهی برای ارتباط با اون.

فقط اینجا برامون یه چیز جالب بود اونم اینکه اصلا برامون قابل درک نبود که یه همچین پسری اینقدر میتونه شوخ و باحال بشه دور از چشم بقیه.

تا قسمت بعد همه ی شما را به خدای بزرگ میسپارم.

خدا نگهدار.

نوشته: نازنین


👍 8
👎 5
11540 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

753600
2019-03-11 21:11:14 +0330 +0330

اسم گروه شما ۵+۱ بود پنج تا مجرد یک متاهل خخ
کیر شوهر کاترین اشتون و کیر دوس پسر فدریکا موگرینی تو کونت نازنین .

2 ❤️

753608
2019-03-11 21:23:36 +0330 +0330

این ایکبیری ترشیده قبلا همین مزخرفات رو تو یه کسنامه دوقسمتی به اسم تام کروز به خورد بچه های اینجا داده. حالا دوباره اسمشو عوض کرده با این اسم میخواد به خوردمون بده. خلاصش اینه خوشگلترین پسر دنیا میاد دانشگاه اینا به هیچ کسم محل سگ نمیزاره. بعد این سمندون مونث رو میبینه گلوش گیر میکنه در ادامه مشخص میسه پسر نه تنها تاحالا با هیچ دختری نبوده حتی جق هم نزده!!!
تازه کلکسیون ماشینم داره هم بنز هم 206 هم… اخرشم پولدارترین و خوشگل ترین پسر دنیا این کلمن سوراخ رو انتخاب میکنه که یعنی این کدوی گندیده به تمام دخترا سره!!! پایان!!
اون دفعه این خود چسنامه رو نوشت کسلیسا قربون صدقش رفتن بهش مزه کرد اینو نوشت اینبار دیگه تحویلش نگیرین که ماه دیگه به اسم گوست پروتوکل دوباره اینجا نبینیمش!!! (dash)

4 ❤️

753680
2019-03-12 01:07:51 +0330 +0330

خیلی قشنگ و جالب بود زود ادامش رو بنویس

0 ❤️

753707
2019-03-12 06:04:51 +0330 +0330

کیر تام کروز تو کونت جقی ک ریدی بعدشم کون گلابی دوس داری بدی توی این سایت خراب شده بکن هس زاغ سیا مردم نزن

2 ❤️

753776
2019-03-12 15:49:38 +0330 +0330

با دوخط اول چرت بودن داستانتو فهمیدم.

2 ❤️

753834
2019-03-12 21:43:14 +0330 +0330

نظر شما چیه؟ نازنین شمارتو بفرست برام بهت خوش میگذره تام کروز جونم خخخ

0 ❤️

753937
2019-03-13 10:02:04 +0330 +0330

بالاخره كي كيو كرد؟؟؟

0 ❤️

753964
2019-03-13 13:50:26 +0330 +0330

خیلی کسشری

0 ❤️