مانتوی صورتی

1394/12/02

سلام من bax_qeshmi هستم از بندر میخوام داستان جالی براتون تعریف کنم که خیلی باحاله اگه بخواین از من بدونین من پسری کم رو خجالتی هستم تو دانشگاه قدم نسبتن متوسط و موهایی به رنگ مشکی دارم در مورد قد و وزنم که یک چیز کاملا شحصی فعلا نپرسید که نمیگم(شوخی کردم)! (لاغر و خیلی سکسی ام)
داستان ازون جایی شروع میشه که تو زمان امتحانات دانشجویی بعد مدت ها مینو میبینم مینو دختر معمولی و سر به زیر و چادری و نماز خون بود پوست سبزه ای داشت و با اون باسن و سینش همه رو دیوانه کرده بود و اهل لرستان بود بعد مدت ها از دیدنش خیلی خوش حال شدم چون ما یک مدتی با هم بودیم و بعد طلاق مادر و پدرش یک ترم مرخصی گرفت بود ازش خبری نداشتم راستی این بگم من دانشجوی حسابداری تو دانشگاه سراسری بندرم ولی علاقه زیادی ام به سینما دارم و تو دو تا فیلم سینمایی ام بازی کردم خلاصه بعد دیدن مینو من این زد به سرم که برم جلو و ازش دوباره درخواست دوستی کنم ولی نمیدونستم الان با کی هست . فکر میکردم ازدواج کرده باشه خلاصه بعد امتحان من مثل همیشه رفتم به کافی شاپ تا چیزی بخورم بعد نیم ساعت دیدم سر و کله مینو خانوم پیدا شد و وامد سر میز من که کنار پنجره بود نشست مثل همیشه چادر گذاشته بود و یک عدد مانتوی تنگ صورتی پوشیده بود که سینه هاش قشنگ معلوم بشه و از زیر میز با پاش من قلقلک میداد بعد چند دقیقه که با چشماش من قلقلک میداد شروع به صحبت درباره طلاق مادرش و… کرد منم همش تو خیال ون سینه هاش بودم ، اونم با پاش به پایه من میزد انگار عصبی بود و حالش بد بود ونم مثل من بدنش داغ شده بود این از حرارت پاش که به پام میزد فهمیدم
خلاصه از این ماجرا گذشت تا ابن که در یک روز ابری من ون به خونه ی مجردی یکی از بچه ها دعوت کردم این چیزی بود که خودش خواسته بود تا باهاش درس بخونم اخه بیچاره یک ترم عقب افتاده بود و نیاز بود درس هایی که پاس کردم و بهش یاد بدم. منم اتاق تمیز کردم و حدود ساعت شیش و نیم سر و کلش پیدا شد بازم مثل قبل همون مانتوی صورتی تنگ پوشیده بود من که داشتم دیوانه می شدم بعد پذیرایی و جک و خنده دیدم از کیفش یک قوطی ابجو دراورد من داشتم شاخ در می اوردم مینو و این حرف ها منم گفتم کم نیارم گفتم نمیخورم ون اسرار کرد و دستش و گذاشت رو کیرم من خیلی خیلی ترسیده بودم که باید چی کار کنم این چیزی بود که خیلی وقت بود منتظرش بورم من از این فرصت استفاده کردم و شروع کردم به خوردن لباش ؛ بعد ماچ و بوسه و این حرف ها گفتم نیازی به خوردن مشروب نیست من همین جوری هم می تونم بهت حال بدم ونم قبول کرد و مانتوش کند من شوکه شدم از دیدن ون سینه ها ؛ سرم اورد وسط سینش و فشار میداد داشتم خفه میشدم با دستام شلوارم در اوردم دستش گذاشت رو شرتم و با کمی فشار کیر من بیدار کرد مثل این که عاشق کیر سیاه بود من بدم نمیومد از یک کس سفید خلاصه اون رو فرش خوابوندم و شروع به خوردن سینهاش کردم ونم با کیرم بازی بازی میکرد تا اینکه کیرم از دستش گرفتم و گذاشتم تو دهنش ونم خیلی خوشش اومد و شروع کرد به خوردن و کم کم کم کم بزگ و بزرگ تو شد من خوشم امد و شروع به باز کردن شلوار پارچه ایش کردم یک کوس سفید بزرگ که گفتنش سخته یک شرت صورتی پوشده بود این (پلنگ صورتی) من هیچ مویی نداشت و بعد قربون و صدقه رفتن با انگشت با کسش بازی کردم کسش تنگ بود و داغ ولی دوست نداشت از جلو بکونمش برای همین به پشت خوابید و منم خوابیدم روش و کیر سیاهم گذاشتم لایه کسش و شروع به تلبه زدن کردم انقدر حال و نالا کرد که دلم سوخت براش
خودم باورم نمی شد انقدر خوب بلد باشم حال بدم اونم باورش نمی شد بعد نیم ساعت تلاش از روش امدم پایین کیرم دادم دستش و گفتم داره ابم میاد ونم ابم و ریخت روی سینه هاش و کیرم و کامل کرد تو حلقش من که دیگه از حال رفتم ولی ون ول کن نبود و از خوردن دست بر دار نبود منم با دستم با کسش بازی میکردم بعد ون لاپایی بهم گفت از کون بکنمش منم که بدم نمیومد گفتم من حال ندارم خودت هر کاری میخوایی بکن ونم با یک دستش سوراخم وا کرد و با دست دیکش کیرم گذاشت دم سوراخش انگار کیرم یک کیر پلاستیکی بود که دوستش بازی میکرد که دیدم پام گاز گرفت و گفت پاشو منم یک فشاری دادم و دیدم کیرم فرو رفت توش خیلی داغ بود کون تپلش و خیلی دوست داشتم بعد یک ربع گفتم پاشو که اون زیر دارم له میشم وقتی پاشو سوراخش خیلی گشاد شده بود گفتم برام بخور شروع کرد به خوردن یک دیدم آبم اومد آبم خورد و ریخت رو کسش و کونش من که دیگه انرژی نداشتم به خواب رفتم و وقتی پاشدم صبح بود دیدم رفته و اتاق و تمیز کرده منم که دیدم به امتحان نمیرسم نشستم ون ابجو رو خوردم و به کس تنگ مینو فکر میکردم
ببخشید داستان گفتنم خوب نیست امید وارم خوشتون امده باشه
مرسی از همه
نوشته: bax_qeshmi


👍 1
👎 2
41058 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

531525
2016-02-21 22:54:56 +0330 +0330

اینطور نوشتن حداکثر میشه گفت تا پنجم درس خوندید البته فکر نکن نفهمیدیم کی هستی کلک تو محمدرضا گلزاری

2 ❤️

531544
2016-02-22 05:07:23 +0330 +0330

چادری و نماز خون بود اونوقت باسن و سینش همه رو دیوانه کرده بود! زیر چادرش باسن و سینش معلوم بود یعنی؟
خودت میفهمی چی میگی تلبه اخه؟؟ خو دوبار متنوتو ویرایش کن بعد بفرستش تو سایت برادر

0 ❤️

531549
2016-02-22 05:49:40 +0330 +0330

خخخخ جالبه دارم از بقیه سوتی میگیرم تو نظر خودم همین الان سوتی دادم!

0 ❤️

531557
2016-02-22 06:50:06 +0330 +0330

"دیدم از کیفش یک قوطی ابجو دراورد من داشتم شاخ در می اوردم مینو و این حرف ها منم گفتم کم نیارم گفتم نمیخورم "

حالا اگه کم می آوردی چی کار میکردی؟می خوردی؟

0 ❤️

531583
2016-02-22 11:42:44 +0330 +0330

فکر کنم ایرانی نیستی، چون با یه نگارش خاص مخصوص غیر ایرانی نوشتی، قابل قبول نبود، خودت رو مچل کن عمو!!!

0 ❤️

531601
2016-02-22 19:51:07 +0330 +0330

ممنون از لطف شما

0 ❤️

531635
2016-02-23 01:50:31 +0330 +0330

:D
"…ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺎﺩﺭ
ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻋﺪﺩ
ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺗﻨﮓ ﺻﻮﺭﺗﯽ
ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﯿﻨﻪ
ﻫﺎﺵ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭ
ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺎ ﭘﺎﺵ ﻣﻦ
ﻗﻠﻘﻠﮏ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﻣﻦ ﻗﻠﻘﻠﮏ
ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻃﻼﻕ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ…‏‎"‎

sag u ruhet bashar . . . :D

0 ❤️

531651
2016-02-23 04:24:54 +0330 +0330
NA

Jagh nazan

0 ❤️

531730
2016-02-24 00:03:07 +0330 +0330

کلی خندیدم parvane chi عزیز،خدا دلتو شاد کنه 🙄

0 ❤️

534319
2016-03-25 00:20:47 +0430 +0430
NA

بندریه کله کیری سیاه …من تورو دانشگاهتو میشناسم …فیلماتم دیدم تو یه فیلمت کیر یکی از اون شتراییی که ولون تو دانشگاه کرده بودی تو کونت …تو یکیشم سردر دانشگارو کرده بودی تو کونت کونییییی سیاه

0 ❤️