ماندانا (7)

1394/08/14

…قسمت قبل

وقتی وارد فرودگاه استامبول شدیم تصمیم گرفتم بهترین هفته ی زندگیم رو بسازم. راه رفتن کنار مرد جذابی که عاشقته و برات همه کاری میکنه آرزوی خیلی از دختراست. حالا که داشتمش باید قدرشو میدونستم.
یه اتاق دو نفره با منظره ی رو به رودخونه با تمام امکانات رو رزرو کرده بود. لوکس تر از چیزی بود که فکرشو میکردم. احساس زوج بودن کامل بهم دست داده بود. وارد اتاق شدیم نتونستم خودمو کنترل کنم. رفتم محکم بغلش کردم و لباشو بوسیدم. “سپهر چه کردی…”
-کار خاصی نکردم عزیزم قرار بود 3 روز استامبول باشیم بعدش بریم انتالیا. تمام جزییات برنامه رو چیده بود ولی چیزی نمیگفت و به قول خودش قرار بود سورپرایزم کنه.
-خب اقا سپهر امشب چه برنامه ای چیدی برام؟ اومد جلو و منو چسسبوند به خودش. دلم میخواست بگه تا صبح تو اتاق باهات عشق بازی کنم ولی سپهر برنامه هاش فرق داشت.
-اول میریم شام. بعدم بار بعدش رو دیگه خدا میدونه یه لبخند شیطنت امیز زدم، خودش نمیخواست حرفشو شروع کنه منم میدونستم چیکارش کنم.
-شام کجا میریم؟
-رستوران هتل.جز بهترین رستورانای اینجاس هتل لوکسی بود پس برای رستوران رفتنش هم باید تیپ لوکسی میزدم. یه پیرهن دکلته ی مشکی تا روی رونم که تنگ بود پوشیدم. موهامو از صبح فر درشت کرده بودم و ریختم دورم. ارایش سبکی کردم اومدم تو اتاق اصلی سوییتمون.
-من حاضرم وقتی منو دید برق از چشماش پرید. دوست داشتم وقتی اونطوری نگام می کرد.
-میشه جای شام تورو سفارش بدم؟
-با چی سروم کنی؟
-تو خالیتم خوشمزس نیازی به افزودنی نداری اومد نزدیکم شه تا بغلم کنه و ببوستم. ولی نوبت من بود که اذیتش کنم.
-بریم دیگه دیره شاممون تبدیل شده بود به یه قرار واقعی. شاید بشه گفت اولین قرارمون. همه چی اونقدر سریع پیش رفته بود تا فرصت نشده بود بشینیم در مورد رابطمون صحبت کنیم. حسابی خوش گذشت و بعدش به سمت بار هتل رفتیم. هتل بزرگی بود و بار اون سمت هتل بود. از کنار استخر رد شدیم. دوس داشتم شنا کنم ولی شاید برنامه ی فردای سپهر بود. نسیم خنکی که از کنار اب بلند شده بود تنمو مور مور میکرد.
-وای چه سرد شد یهو دستشو انداخت دورمو خودشو چسبوند بهم
-لخت میای بیرون همین میشه دیگه
-لخت کجا بود این همه پوشیدم
-الان میریم تو گرم میشی عزیزم بر خلاف محیط ساکت بیرون وقتی وارد بار شدیم صدای اهنگ گوشمو پر کرد. تاحالا بار نرفته بودم و اولین بارم بود. فضای تاریک همراه با رقص نور و ادم های زیادی که داشتن باهم میرقصیدن. کنار ستون ها و دیوار ها زوج هایی بودن که لباشون تو هم بود و بهم چسبیده بودن. سپهر دستمو گرفت و رفتیم سمت پیشخوان. دو تا اب جو سفارش دادیم.نمیخواستیم خیلی مست بشیم. صدای سپهرو به سختی میشنیدم. زیاد اهل الکل نبودم و بعد از یه شیشه ابجو تنم گرم شد. گوششو چسبوند به گوشم طوری که لباشو حس میکردم
-افتخار رقص میدی خانوم خوشگله
-با کمال میل دستم رو گرفت و به سمت جمعیت رفتیم. دستامو حلقه کردم دورش و چسبیدم بهش. شروع به تکون دادن بدنامون کردیم. حرکات سکسی با رقص قاطی شده بود. لبامون بهم گره میخورد و برجستگی التش رو حس میکردم. گرمایی که مشروب بهم داده بود باعث شده بود خجالتو بذارم کنارو اونجا بچسبم بهش و بیشتر تحریکش کنم. حدود دو ساعت اونجا بودیم تا تصمیم گرفتیم بیایم سمت اتاق. خنکی هوا یکم ازون حال درمون اورد ولی محکم دستاشو گرفته بودم و ثانیه شماری میکردم برسیم به اتاق.
-این رقصتو رو نکرده بودی
-خیلی چیزا هست که رو نکردم
-مثلا؟
-مثلا اینکه به کمر درد بندازمت
-خودتم میدونی سفته سفته درد حالیش نمیشه.خودت زودتر از نا میفتی
-عمرا
-نشونت میدم
-واااای میخوای بکنی منو؟ مشروب اثر خودشو گذاشته بود. داشتم راجع به سکسمون حرف میزدم و با چاشنی ناز و عشوه بیشتر تحریکش میکردم. لبشو چسبوند به گوشمو اروم گفت
-یه طوری که دیگه زبون درازی نکنی
-دلت میاد اخه؟
-اره بدجور وارد لابی داخلی شدیم و رفتیم سمت اسانسور.
-نمیذارم اصن تاحالا باهاش کل کل نداشتم سر سکس.همیشه اروم و سر به راهش بودم و خودش همه ی کارا رو میکرد.ولی امشب میخواستم که براش سنگ تموم بذارم. تو اسانسور التشو از رو لباس چسبوند بهم و لباشو نزدیک لبام کرد.
-دست تو نیس که؟
-مطمینی؟ در اسانسور باز شد و به طبقه ی مورد نظر رسیدیم. از زیر دستش دوییدم بیرون و اومدم سمت اتاق. سپهر با ارامش دنبالم میومد. قفل رو باز کردم و پریدم تو و خواستم در اتاقو ببندم که رسید. زورش بیشتر از من بود. منم خیلی تقلا نمیکردم فقط میخواستم یکم اذیتش کنم. اون ارامشی که داشت گولم زد. تو یه لحظه منو گرفت و خوابوند رو تخت اتاق.تخت بلندی داشت طوری که پاهام اویزون بود و زمینو حس میکرد.دستاشو گذاشت دورمو حالا نوبت اون بود که اذیتم کنه
-فرار میکنی چرا؟
-دلم میخواد
-دلت دیگه چی میخواد؟
-هیچی
-مطمئنی؟ التشو بیشتر بهم فشار داد.با تمام وجود میخواستمش
-نمیدونم
-تا صبح که کردمت مطمئن میشی
-سر اولیش خسته میشی
-نشونت میدم کی خسته میشه اینو گفت و شروع کرد به بوسیدن لبام. لبه ی تخت خوابیده بودم و سپهر رو زمین بود.ارتفاع تخت حالتمون رو لذت بخش کرده بود. با یه دستش زیپ شلوارشو باز کرد یکم شرتشو کشید پایین. التش پرید بیرون بزرگتر از همیشه شده بود. لباس کوتاهمو داد بالا. شرت توری سفید پام بود که کاملا خیس شده بود. شرتمو زد کنار و همون طور که ایستاده بود کیرشو تا ته فرو کرد.
-اه یواش تر سپهر چه خبرته
ایستاده بود و پاهامو با دستاش گرفته بود. دستاش کمکش میکرد که بدن منو همراه خودش تکون بده و تلمبه های عمیق تری بزنه. لباساش تنش بود و این جذاب ترش کرده بود. تو چشمای هم نگاه میکردیم و تمنا رو از نگاه هم میخوندیم. چند دقیقه ای که زد صدام حسابی رفت بالا.حق با سپهر بود اون بیشتر قلق من دستش بود. میدونست دارم ارضا میشم و کشیدش بیرون. یه اه بلند کشیدم و نشستم. کفشامو دراوردم و دوزانو شدم رو تو تخت.باعث شد قدم بلندتر بشه و صورتم روبروی صورتش قرار بگیره.لباشو میبوسیدم و همزمان دکمه های پیرهنشو باز میکردم. لباسشو دراوردم و شلوارش رو هم خودش در اورد. زیپ لباس منو از پشت باز کرد و از بالا پیرهنمو دراورد.سوتینم هم دکلته ی توری بود که با شرتم ست بود.به سمت عقب تخت رفتم تا راحت دراز بکشم که اومد روم. لبامون از هم جدا نمیشد. طعم زبون همو میچشیدیم ولذت میبردیم.اومد پایین تر و سوتینم رو باز کرد.تنم رو میبوسید و پایین تر میرفت. شرتمو دراورد و با زبون بیشتر تحریکم میکرد.
-سپهر بسه دیوونم کردی بکن زودتر
یه لبخند شیطنت امیز بهم کرد و کیرشو فرو کرد تو کسم. خودشم هم کاملا خوابید روم. لباشو میبوسیدمو محکم بغلش کرده بود.با هر بالا پایینش لذت بیشتری رو بهم میداد. صدای جفتمون رفته بود بالا و فضای اتاقو پر کرده بود. پاهامو دور کمرش حلقه کرده بودم تا بیشترین مقدار ممکن رو تو بدنم فرو کنه. حس میکردم استخون های پایین تنم دارن از هم باز میشن.پاهامو از دورش باز کردم و باعث شد تا کیرش در بیاد.
-چی شد عزیزم اذیت شدی؟
-اره پاهام درد گرفت ببخشید
-قربونت برم ادامه بدیم یا بسه؟
-نه ادامه بده عزیزم
برعکس کرد و پاهامو به هم قفل کرد. دمر خوابیده بودم تا دوباره کیرشو فرو کرد تو بدنم. روم دراز کشید و دستامو گرفت.پشت گردن و گوشم رو میبوسید و خیس میکرد که باعث شد لذتم چند برابر بشه.با تند شدن تلمبه هاش صدای منم بالا میرفت و اماده ی ارضا شدن بودم. خودشم میفهمید که وقت ارضا شدنمه. با چند تا تلمبه ی عمیق و سریع ابش رو داخل واژنم خالی کرد و بعدش محکم و تند تلمبه زد تا منم ارضا شم. تمام تنم میلرزید و همه ی انرژیم رفته بود. بلند شد و بدنمون رو تمیز کرد.برم گردوند کنارم رو تخت خوابید در گوشم گفت
-این اولیش
-بهترین سکسمون بود سپهر
-اره.مرسی عزیز دلم از تو یخچال اتاق یکم شکلات و اینا خوردیم.بعداز نیم ساعت دوباره انرژیمون جمع شده بود. دوبار دیگه سکس کردیم و ارضا شدیم ولی بار اولش بهتر از همش بود.
-سپهر دیگه بسه
-کم اوردی؟
-خودتم دیگه نمیتونی
-نذار نشونت بدم
-باشه بابا من خسته شدم
-فدای تو بشم من منم خسته شدم
-سپهر
-جون
-لازمه بگم دیوونتم یا خودت میدونی؟
-دوست دارم زندگی من رفتم تو بغلش خزیدم و امن ترین پناهگاه دنیارو انتخاب کردم برای خوابیدن. گاهی فکر میکنم سکس راهیه که مانع رسیدن به مرحله ی دیوونگی بشه تو عشق. یه جور ارضای احساسات.ولی اونقدر سپهر رو زیاد دوست داشتم که بعد از 3 بار ارضا شدن هم هنوز دیوونه وار بهش فکر میکردم.گونش رو بوسیدم
-سپهر ممنونم ازت
-مانا شروع نکن تشکر لازم نیس. محکم بغلم کرد و تماممو گرفت.
-بخواب خانومم
-شبت خوش عزیزم
-شبت خوش زندگیم

نوشته: شیوانا


👍 2
👎 0
53935 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

473323
2015-11-05 15:38:36 +0330 +0330
NA

اه چه الکی طولانی بود شبیه فیلمای ایرانی
نخوندمش اصلا

0 ❤️

473325
2015-11-05 19:09:15 +0330 +0330
NA

عالی مثل همیشه عزیزم
مرسیی

0 ❤️

473326
2015-11-05 19:31:49 +0330 +0330
NA

مرسی شیوانا جان
خسته نباشی
منتظر داستانای خوب بعدیتم

0 ❤️

473327
2015-11-05 20:16:36 +0330 +0330
NA

شیوانای عزیزم واقعا عالی بود .لذت بردم بازهم بنویس خیلی قلم خوب وروانی دارید.

0 ❤️

473329
2015-11-06 03:31:00 +0330 +0330
NA

عالی بود شیوانا
عاشق این جور داستاناام
ادامه بده

0 ❤️

473330
2015-11-06 03:40:39 +0330 +0330

اوني که بروئه،خود موتوره…
یه سري اگزوزن،کارشون غرغره و ترس ترمزه…
اوني برده که برا چيزي که مي خواد تا ته گازو پر کنه…
شیوانای عزیزم به غرغر اگزوز ها توجه نکن،همینطور بدون ترمز و پرگاز به راهت ادامه بده.
ضمنا اینو بدون تو این راه هر کمکی درزمینه های ادبی داستان هات از دستم بربیاد ازت دریغ نمیکنم،فقط کافیه که بهم بگی،هرچندکه شما خودتون صاحب سبک و استاد مایی.

0 ❤️

473332
2015-11-06 10:23:36 +0330 +0330

اه اه . انقد از این اسم تخمکی بدم میاد . تا حالا کسی رو از نزدیک ندیدم که اسمش این تخمی ماندانا باشه ولی ببینم در جا میذارم کونش تا اسمشو عوض کنه dance4

0 ❤️

473333
2015-11-07 17:36:58 +0330 +0330
NA

اصل موضوع کلیشه ای شد …
ولی خب جزئیات جالبی بود … همچنان اشتیاق برای خوندن داستان وجود داره …

فقط یه سوالی برام پیش اومد fool فقط یک داستانه ؟؟؟؟

0 ❤️

473334
2015-11-09 04:32:28 +0330 +0330
_K_

داستانش واقعا خوبه دارم دنبال میکنم همشو ok

0 ❤️

473336
2015-11-22 18:29:22 +0330 +0330

شیوانای عزیز سلام،خسته نباشی،دستتم درد نکنه خوب بود،نگاه به یه سریا نکن که مزخرف میگن،میدونمم شما کار خودتو میکنی و توجهی به این آدما! نمیکنی،کاش همه همینکارو بکنن،اینا اگر خوب بنویسی همونیو کامنت میزارن که زیر داستانهای چرند!حتی اگه راجع به سبزی خوردنم بنویسی باز همونن که هستن و … این سیکل مزخرف نویسی همچنان ادامه داره!..و اما داستان،عزیزم داستان نا تمامو نباید نظر داد ولی ما اینکارو میکنیم،چون داستان خوب میبایست تشویق بشه تا اینجا باشن کسانی و نویسنده هایی که دارن زحمت میکشن تا ما داستان خوب بخونیم و البته خودشون رو هم بسنجن و محک بزنن…مرسی

1 ❤️

473337
2015-11-27 09:04:36 +0330 +0330
NA

سلام
عاشق داستان های تو شدم عالی بود

0 ❤️

473338
2015-11-28 10:42:20 +0330 +0330
NA

دادا دمت گرم با داستانات

پس بقیه ماندانا چی شد

0 ❤️

524887
2015-12-08 19:28:21 +0330 +0330

نميخواي ادامه رو بزاري؟؟؟؟؟؟خب بزار ديگه.معطل چي هستي اخه؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️