مانی و کیا

1398/01/17

با سلام خدمت دوستان عزیز من همیشه فقط داستان های شما عزیزان را میخودنم ولی الان تصمیم گرفتم یکی از خاطراتم را برای شما دوستان بصورت داستان بنویسم
من مانی 34 سالمه قد 171 وزن 70 و سایز حدود 14 و تو یک شرکت به همراه همکارم کیا ( 33 ساله قد 174 وزن 74 سایز حدود 15-16) مشغول بکار هستیم . من و کیا چون از لحاظ تفکران جنسی و زندگی خیلی نزدیک و هم فکر هستیم ( علاقه به جنس موافق) با هم دوست و صمیمی شدیم و بعد از چند وقت بالاخره با هم سکس کردیم و کلی لذت بردیم این داستان خاطره یکی از همون سکسهاست که اگر دوست داشتید بقیه اش را هم براتون می نویسم
ما برای یک ماموریت چند روزه انتخاب شدیم بریم شمال جهت سرکشی به پروژه و … طرف های ظهر رسیدیم یکی از شهرهای شمال وارد سوئیتی که از قبل شرکت گرفته بود شدیم وسایل گذاشیم و زدیم بیرون برای نهار و گردش … وقتی برگشتیم کیا گفت من میرم حمام یک دوش بگیرم تا خستگیم برطرف بشه و بعدش بریم یک سر به پروژه بزنیم …همین طور وسط هال لخت شد رفت سمت حمام منم با یک تیشرت و شورت مشغول دیدن تلویزیون رو کاناپه دراز کشیدم … بعد از 10 دقیقه دیدم کیا حوله را دور کمرش پیچیده و از حمام درومد و با چهره شیطونی و خندون مستقیم اومد جلوی من و تلویزیون ایستاد که نگذاره من ببینم و مشغول شوخی و خنده شد که یک دفعه دیدم حوله را انداخت پایین و لخت مادرزاد با کیر نیمه راست تمیز ایستاد و داره منو نگاه میکنه و چشمک میزنه و میخنده … منم فوری متوجه منظورش شدم و دستام را انداختم پشت کمر و کون لخت خوشگل البته یکم خیس و نم دارش … اوردمش جلو صورتم اول یک نگاش کردم کیر و تخماش برق میزدند از تمیزی و سفیدی بعدش یکم بوش کردم خیلی خوشبو بود بوی شامپو بدن قهوه میداد … دیگه صبر جایز نبود شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن کیر و تخمش و فکر کنم 7-8 دقیقه خوردم براش … بعدش بلند شدم و دیدم چشماش بدتر از من خماره یک لب جانانه و طولانی گرفتیم از هم … بعد هولش دادم تو کاناپه و خودم لخت شدم … کیرم داشت منفجر میشد راست راست بود … اوردم جلو صورتش اونم عالی و جانانه کل کیر و تخمام را لیسید و ساک زد … اوفتاد روش یکم بدن و گردنشو خوردم و برشگردوندم و شروع کردم به خوردن پشت تنش و کونش … خودش سورهخش را باز کرد تا بهتر براش بخورم … کلی زبون زدم سوراخشو عالی بود تمیز و خوشبو … بلند شد و نشستم رو کونش و کیرم را آرام آرام کردم تو کونش … کونش مثل آتیش داغ بود . کیا فقط ناله میکرد و جون جون میگفت یکم هین طوری تلمبه زدم … خودش خسته شد و برگشت و پاشو رو شونه هام گذاشت و دوباره کردم توش و تلمبه زدم … دیگه داشتم منفجر میشدم و همزمان کیرشو میمالیدم … بعد از حدود 5 دقیقه آبمو با شدت تو کونش خالی کردم و یک ]ه و دادی کشیدیم … کیا هم با لذت فقط جون میگفت و حال میکرد … بلند شدم و با بی حالی گفتم نوبته تو هست گفتش برام ساک بزن تا آبم بیاد آخه دیر میشه باید بریم بریم سر پروژه یک سر ( من که کلا پروژه یادم رفته بود) افتادم روش و سرم بین پاهاش بود و براش ساک میزدم تا آبش اومد ریخت رو بدنم … بعدش بلند شد و یک لب توپ ازم گرفت و گفت زود حاضر شو بریم سر پروژه … داشتم که میرفتم لباس بپوشم زد در کونم گفت امشب آماده باش عشقم که این چند روز کلی با هم کار داریم … ببخشید طولانی شد اگر دوست داشتید بگید تا خاطرات سکس اون چند روز و جا های دیگر رو براتون تعریف کنم … ممنون

نوشته: مانی


👍 1
👎 0
24659 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

759081
2019-04-06 20:01:55 +0430 +0430

خدا رو شکر که یه داستان پیدا شد دو طرف توش نوجوون نبودن!

0 ❤️

759083
2019-04-06 20:05:15 +0430 +0430

چیزی برای گفتن ندارم?

0 ❤️