الان ۴۲ سالمه بچه دارم و زن و زندگی معمولی ،داستانی هم که براتون تعریف میکنم واقعیه ببخشید که هیچ تعریف از سکسی توش نیست فقط برای این مینویسم که باور کنید بعضی اتفاق ها چقدر ساده ممکنه تو زندگی هر کسی اتفاق بیوفته
دو تا خواهر دارم که کوچیکه سه سال از خودم کوچیکتر و بزرگه پنج سال بزرگتر از خودمه
از بچگی عاشق خواهر کوچیکم بودم همه هم میدونستند واقعا جونم براش در میومد خودش هم واقعا زیبا بود کم کم که بزرگتر شدیم گاهی حس میکردم که گاهی دوست داشتنم خواهر و برادری نیست و گاهی وسط جلق زدنهای نوجوونی قیافه اش یا موهاش تو ذهنم میومد
ولی در همین حد بود فکر کنم هر کسی هم بگه نداشته در همین حد احتمالا با خودش صادق نیست
خوب بعدش دانشجو شدم و کمتر خونه بودم دوست دختر و رابطه هم کم نداشتم زیاد هم داشتم ببشتر از کوپنم، بعد هم ازدواج کردم و حداقل از سکس زنم فوق العاده راضی هستم
موضوعی که براتون تعریف میکنم همین بهار امسال اتفاق افتاد
خواهرم با پسرش که نوجوون شده دیگه الان اومده خونه من زنم هم طبق معمول خونه مامانش بود، خواهرم ازم میخواست بچه اش رو نصیحت کنم و میگفت از تو حرف شنوی داره یک ساعتی بعد از اینکه هر چی میتونستم به بچش گفتم و به حساب خواستم تو زندگی جدی تر بشه چون کلاس زبان داشت دیگه رفت و من موندم و خواهرم تنها تو خونه ،خیلی مهربون تر از همیشه با من حرف میزد و کلی تشکر کرد از وقتی که برای بچش گذاشتم و کم کم از من تعریف میکرد که خوش بحال زنت و چه مرد ایده آلی هستی و از مشکلاتی که با شوهرش داره میگفت البته این برای معدود دفعاتی بود که میگفت از شوهرش خیلی راضی نیست،این رو هم بگم
که زن بسیار معتقدی هست با وجود اینکه چادر و این حرفها نداره بسیار پایبنده
قرار شد پسرش برگرده خونه من و با هم برن خونشون و دو سه ساعتی خونه من قرار بود بمونه
پذیرایی ساده ای کردم و همونطور که رو مبل نشسته بود سرش رو به پشت تکیه داد و چشماش رو بست شاید خوابید یا یک چرت ساده بخاطر اینکه زنم نبود تو اتاق خواب نمیرفت برای خوابیدن،وقتی پذیرایی روی میز رو جمع میکردم چشمم به صورتش بود همونقدر زیبا، همونقدر جذاب ،همونجوری که همه نوجوونی تو ذهنم بود دیگه دست خودم نبود رفتم اونطرف میز و از نزدیک نگاهش میکردم برای یک لحظه حس میکردم قلبم داره تند میزنه دیگه دست خودم نبود میخواستم بغلش کنم و ببوسمش این رو هم بگم ما کلا روبوسی و دست دادن و این حرفها نداریم تو خونمون حتی برادر خواهر ،ولی اون لحظه با تمام وجود دلم میخواست بغلش بگیرم و ببوسمش حتی با خودم میگفتم اگه مقاومت کرد بزور میبوسمش، حتی برای لحظاتی تجسم میکردم اگه مقاومت نکرد چه کارهایی دیگه بکنم ،شاید فاصله ام به سی سانت هم نرسیده بود درست لحظه ای که میخواستم شروع کنم انگار یک چیزی نهیب زد تو ذهنم که چه غلطی میخواهی بکنی با خواهرت ؟؟؟ ازش دور شدم و پنجره رو باز کردم و خم شدم بیرون ،میترسیدم اگه برگردم نتونم جلوی خودم رو بگیرم حالا نمیدونم بخاطر صدا یا باد بیدار شد و گفت چرا رفتی دم پنجره بهش گفتم یک صدایی از کوچه اومد دارم نگاه میکنم ببینم چی هست سی ثانیه ای همونجا موندم و مطمئن شدم حالم عادی شده و بعد دوباره چایی ریختن و حرفهای عادی
بعد از اون خیلی با خودم فکر کردم که چطور تا لب دره رفتم و برگشتم، منی که هیچ چیز غیر عادی تو زندگیم ندارم و هیچ کم و کسریی ، راستش گاهی این داستانهای محارم رو میخونم و البته سرگرمیه نمیدونم خوبیه یا بدیه که متاسفانه به خوندن داستان سکسی علاقه مند هستم با خودم میگم اگه برای من تا لب مرزش رفته شاید برای خیلی های دیگه واقعا هم اتفاق افتاده
بماند که گاهی با خودم فکر میکنم اگه واقعا حتی در حد یک بوسیدن که تو خونواده ما از صد تا سکس هم بیشتر معنی میده کاری کرده بودم چه تیشه ای به ریشه همه زندگی خونواده نزده بودم
نوشته: بی نام
متاسفانه سکس با محارم تو ایران امارش خیلی زیاده اگه تو داستان های سکسی خارجی یا حتی کلیپ های پورن درمورد سکس با خواهر یا پدر ومادر سرچ کنید تمام مواردی که پیدا میکنید سکس با برادر یا خواهر ناتنی یا ناپدری و نامادریه یعنی سکس با محارم چیزیه که حتی سازندگان فیلم های پورن حتی به عنوان یه فانتزی هم بهش اشاره نمیکنند
به نظر من شاید یکی از دلایلش اینه که تو خیلی خانواده ها طوری رفتار میشه که انگار خواهر و برادر به هم نامحرم هستند وقتی تو یک خانواده مثل همین خانواده نویسنده دست دادن و روبوسی کردن با خواهر و برادر عیبه خب مشخصه همین موضوع روی ضمیر ناخوداگاه تاثیر میزاره یک دلل دیگه اش هم اینه که تو ایران سکس کردن جرم حساب میشه و هرکسی موقعیتشو نداره که قبل ازدواج نیاز جنسی خودشو رفع کنه و همین موضوع باعث میشه به نزدیک ترین جنس مخالف توی زندگی یعنی خواهر و برادر جذب بشن
متاسفانه این نهایت بدبختیه یک ملته که خواهرو برادر نتونن همو بغل کنن همو ببوسن خیلی از اماره روابط خواهر برادری تو خونواده های مذهبیه هرچی مذهبی تر شدتش بیشتر من مخالف دین و عبادت خدا نیستم ولی هرچیزی زیاده رویش تبعاتی داره خونواده باید جایگاه امن هرفرد باشه جایی که همه بتونن دردودل هاشونو بگن صمیمی باشن بخندن بی منظور شوخی کنن.که متاسفانه تو خونواده های مذهبی اینا خیلی کمرنگه و به دلیل همین فاصله و محدودیته شدید حتی واسه پسرا با جنس مخالف باعث نظر بد به اعضای خونواده میشه.
درحدی نیستم که کسی رو نصیحت کنم ولی خواهشم اینا با چیزی قاطی نکنیم چون باهرچی که قاطی شه هم از ارزش خدا پرستیتون کم میشه هم از تمدن دور میشین.
دست بردارید از این فانتزی های خطرناک
داداشت بردپیت یا تام کروز باشه یا خواهرت انجلیا جولی یا شکیرا باز هم محارم هستنند
ننویسید کار شما کمتر از جنایت نیست
تو این سایت و به لطف این همه فیلتر شکن نوجوان زیاده
حتی اگر یکی از اون ها در اثر این کوس شعر هایی که می خونه تحریک بشه و بده سراغ محارمش شما مقصرید
آدم های بالغ می دونند که این مطالب خیلی کم اتفاق نی افته اما نوجوانان فکر می کنند که عرف جامعه شده
نکنید
ننویسید
یه کم آدم باشید
چه خانواده ی عجیبی دارین شما. بوس نمیکنین؟ بغل نمیکنین؟ WTF? بالاخره خانواده باید یجوری ابراز محبت کنن به همدیگه
ناصر (ایرانی 35) معلومه داستانو نخوندی و غکر کردی اینم مثل بقیس. نه خیر آقا ، این یکی پیامش فرق داره
خدار رو شکر کن که فهمیدی و اشتباه نکردی همین اتفاق برایه منم افتاد برادرم ولی متاسفانه مثله شما عاقل نبود و سعی کرد به من تعرض کنه ولی من تونستم با فریاد زدن و زدو خورد خودم رو از دستش نجات بدم بعدش ازم عذر خواهی کرد و گفت که هواسش سره جاش نبوده ولی من هیچ وقت نتونستم ببخشمش
منم بیشتر وقتا موقه جق خواهرمو تجسم میکنم ولی بعد جق خیلی خوشحال میشم که واقعی نبوده.اینو مطمعنم اگه این کارو بکنم بعدش حتما خودکشی میکنم ازعذابوجدان.اما دست خودم نیس مدام میاد تو ذهنم
امشب میخوام کلا اول باشم!
خوبه که کار اشتباهی نکردی…وگرنه فحش کشت میکردم!