سلام اسم من رامتین و32سالمه این داستان اولین سکس من داخل سن 27سالگی است یادم بدم میومد از افتادن دنبال زن ها ودخترها ودوست نداشتم که از این طور کارها بکنم یک روز اتفاقی یک خانم به اسم سهیلا زنگ زد روی گوشیم من چندبار بهش گفتم خانم زنگ نزن نه ان من می شناخت نه چیزی هروقت زنگ میزد بهش می گفتم چی میخوای ان هم می گفت میخوام فقط همدم من باشی ومن بهش می گفتم برو دنبال یکی دیگه برو ازدواج کن وان بهم می گفت شوهر دارم ومن بدترجوابش نمیدادم یک روز با فشار اسمم پرسید وفرداش زنگ زد گفت دیدمت داخل خیابون ومیگن پسر شری هستی چرا ازدواج نکردی واز این چرت وپرت ها ومن که فهمیدم همشهریم بدتر می کردم وبهش بدوبیرا می گفتم وان همش می گفت اخرش مجبوری با من حرف بزنی خلاصه یک شب که دعوا کرده بودم داخل خیابون بایکی دوتا ارازل بدترازخودم تقریبا ساعت 1شب زنگ زدو من اعصاب خراب گفتم دفعه اخرت باشد زنگ میزنی اگر یک بار دیگه زنگ بزنی میام از دیوار خونتون بالا وچنان بلای به سرت میارم که مرغ های اسمن به حالت گریه کنن و ان گفت ادرس بلدی من گفتم بگو تا بیام و خلاصه ادرس دادوما رفتیم با عصبانیت از دیوار خونشون بالا ورفتم در اتاق سهیلا تا ان شب ندیده بودمش تعجب کرد ودر اتاق باز کرد شوهرش کار بود من برد داخل وگفت تو واقعا کس خلى نگفتی مهمون داشته باشم ومن فقط داشتم به اندام سهیلا نگاه می کردم ان قدش 175و اندامش پر بود یک پوست برنزه و شلوارک ویک تی شرت وایساده بود روبروم سینه هاش که نگو ومن اصلا حرف نمیزدم لبم داخل دعوا پاره شده بود فهمید وگفت دعوا کردی بحث داشتى بایکی ومن باصدای لرزون گفتم اره یخ اورد گذاشت روی لبم نشت جلوم دست کشید به صورتم وگفت پیرهنت دربیار ببیمم جاییت زخمی نباشد ومن اصلا نمیدونستم چرا هرچی می گفتت انجام میدادم وخلاصه شروع کرد حرف زدن ازخودش ومن گوش یدادم لبم بدطور درد داشت وسهیلا گفت میخوای خوب بشد من خوابوند واولین لب زندگى گرفت کیرم بلندشده بود خوابیده بود روی سینم وداشت لبام میخورد فهمید کیرم بلندشده ودست گذاشت روش ومن بی حرکت دست کرد داخل شرتم ومن پرشهوت شروع کردم لباش وگردنش خوردم سهیلا من لخت کردومنم ان اولین بارم بود زن لخت بیده بودم فقط مثل فیلم ها عمل می کردم سهیلا یک قرص بهم داد ومن هم خوردم انقدر کسش بادست ماساژ دادم ولب وسینه هاش خوردم که اب از کسش راه گرفت ودیگة طاقت نداشت ردم کرد وشروع کرد به خوردن کیرم وای چقدرباحال میخورد وبعدش پاهاش باز کردم خلیفة را وارد بغداد کردم چنان تنگ بود وداغ کة با چندتا تلمبه میخواست ابم بیاد تا امدم درش بیارم پاهاش قفل کرد داخل کمرم واب ریخت داخلش وسهلا از حاك رفت و دراز کشیدم وشروع کردم حرف زدن وان شب تا صبح 3بار نزدیکى داشتیم وصبح وفتی از خونه داشتم میومدم بیرون انقدر به کار احمقانم فکر می کردم من و سهیلا 4سال با هم هستیم
این هم داستان از روی دیوار رفتن من خسته شدید.
نوشته: رامتین
گردنش خوردم سهیلا من لخت کردومنم ان اولین بارم بود زن لخت بیده بودم فقط مثل فیلم ها عمل می کردم سهیلا یک قرص بهم داد ومن هم خوردم انقدر کسش بادست ماساژ دادم ولب وسینه هاش خوردم که اب از کسش راه گرفت !!!
شرارت ، درگیری ، اراذل گری… تو جبارسینک نیستی ؟ ولی خلیفه و بغدادو خوب اومدی بسی بخندیدم :دی
مهاجرت افغان ها به ایران زیاد شده مثل اینکه،حداقل برو گم شو املا کار کن کونی.
افغانی نکبت برو بیلتو بزن تو فیلترشکن از کجا گیر آوردی آخه؟؟
فکر نکنم اسمت رامتین باشه!/ لحجه ات میگه از کشور همسایه ایی!/ ما که دوران جاهلیت از هم زبونهات خیلی چیزا شنیدیم/ فقط نشنیدیم اسمشون رامتین باشه!/ میگفتن آخ درد دارد کمی یواش تر داخل کنید/
میگفتن: امشب مرا بیخیال شوید تا فردا شب پسرعمویمان را برایتان بیاورم/
با یه همچین لحجه هایی که مثلن کتابی ولی بی در و پیکر بودن خیلی آخ و ناله میکردن! ولی اسم هیچکدومشون رامتین نبود!!
برو از قدیمی هاتون توی سازمان آب و کشتارگاه و خاک سفید بپرس ببین اسم غنچه رو یادشون میاد؟ همون که سیگاری غنچه میداد بهشون که درد رو حس نکنن
راستی امروز چارشمبه است :-D
ان اندر انت تا انم در انت
فرو کن به پشتت، به کونت، تنت
با این لهجه تخماتیک جدید
بگاید خر نر به کس زنت
اگه اين متن كيريت رو ميدادي يكي از اون كوسه هاي درياتون ويرايش كنه ؛
مطمئنا از اين بهتر در ميومد.
پسر ناخلف عزيز
ميهمان گر چه عزيز است ولي همچو نفس
خفقان آرد اگر آيد و بيرون نرود
اين صحيح شعري است كه خوندين قربانتان گردم من.
من نژاد پرست نيستم و اين سايت هم سر درش ننوشتن كه فقط ايراني ها بيان و هر فارسي زباني از هر جاي دنيا مي تونه وارد اين سايت شه و داستان بگذاره. افغاني هاي بسيار محترمي رو به شخصه در جاهاي مختلف دنيا مي شناسم و براي هر آدم خوبي ارزش قائلم چه افغان چه عرب چه اروپايي و … اما
شما جان هر كسي دوست داري ديگه ننويس كه نريني به جاي نوشتن . اين مزخرفي كه نوشتي جتي اگه واقعيت هم داشته باشه فاقد هرگونه جذابيت براي خوندن بود.
اينكاره نيستي برو به هر كاري كه بيشتر توش استعداد داري برس
داخل تخمی بود، ننویس . . . . . . . . . . . . .
کله کیری میتونستی بگی یکی که فارسی بلده برات ادیت کنه. شاشیدم تو ان داستانت، دیگر ننویس.
به جمله ی آخر داستان توجه کنید:
“این هم داستان از روی دیوار رفتن من خسته شدید.”
من فقط سکوت میکنم…
یکی میگفت به داستان خوندم وسطش رفتم دستشویی جقیدم،،این یکی رو خوندم وسطش رفتم دستشویی ریدم…خخخخخخخخخ
يعنى ممعلم ادبيات و املا تو گاييدم كه ريده به املات.كيرم تو دهنت با اين كسشعرايى كه نوشتى.سگ تو كونت برينه.
داستانو بخونم بخندم یا نظرات رو؟
=))
وااای خداااااا
=)) =))
این کامنتا بی نظیرن,تکاور جان خدا حفظت کنه برای ما,اینبار خوب تغییر ورژن دادی کلی خندیدم…اما داستان,مزخرف بود
مثل دزد که سهله پاش بیفته من سرجوخه اعدام هم میشم برای گایش !