مثل سگ گاییدم اما غافلگیر شدم

1392/07/09

سلام من سجادم 23سالمه اهل دروغ کس شرگفتن نیستم من یک دوست دختر دارم 1سال ازخودم کوچک تره اصلا اهل سکس نیست فقط اهل لب ومالوندن یک روز قرارشد هم دیگه ببینیم بالاکوه بعدازحرف زدن اینا قرارشد ازش لب بگیرم لب گرفتم ومالوندمش بعد دستم بردم بزنم به کون وکسش توحال خودش بود که یک دفعه بلند شد ی ساعت دنبالش میرفتم که برگرده میگفت توهمش من به خاطرسکس میخوای راستم میگه واقعا برای سکس میخوامش راستی ببخشید دوست دخترم چاقه ،ظاهربدی نداره ،بعدش که برگشت دیگه بهم نه لب داد نه گذاشت بهش دست بزنم من بهش دست نزدم دیگه اینم بگم اهل کس لیسی اینانیستم منظورکه میفهمید ؟ اگه دخترداد داد نداد کس نه نه اش خیلی باهاش کلنجاررفتم که این لب به من حال نمیده شب بهش اس دادم گفتم من سکس میخوام اگه خواسته براورده نکنی بای واسه همیشه گفت فکراموبکن بهت خبرمیدم گفتم باشه شب ساعت 1 اس داد که من حاضرم به شرطی که دردم نیاد گفتم باشه شب فکرم مشغول بود که کدوم خونه ببرمش که شانس باماراه اومد صبح باغبان به بابام زنگ زد که گفت سند باغ برای گاز کشی اینا لازم داره صبح که شد بابام رفت مامان برای اینکه بابام تنها نباشه رفت

صبح بهش اس دادم خونمون کسی نیست میای؟ گفت اره بعد1ساعت اومد اول لباساشوکه دراوردم لخت مادرزاد شد یکم ازلبش ،سرسینه هاش خوردم دیدم شهوتش زدبالا برش گردوندم کرم به سرکیرم زدم کرد مدل سگی خوابوندمش اول لای پاهاش زدم باخودم فکرکردم این الان شهوتی حالیش نمیشه کیرم بافشارزدم به کونش یک جیفی زدکه فک کنم خواجه حافظ شنید دیگه خیلی شهوتی شده بودم دوتایمون شروع کردم به تلمبه زدم که بعد 5دقیقه داشت ابم میومد گفت ابتو نریز توکونم هیکل بهم میخوره گفتم توکه گفتی یک کاری بکن که دردم نیاد من که مثل سگ گایدمت چرا گذاشتی دوباره بکنمت؟ گفت اصلا حالیم نشد بهش گفتم ازاین دفعه انقدر میکنمت تانتونی راه بری گفت پلمپ بازشد دیگه هرکارمیخوای بکن ازبس ازم کمرازم گرفت دیگه نانداشتم پاشم کارمون که تموم شد لباساشو پوشید داشت میرفت منم تادم در باهاش رفتم که دیدم داداشمو زن داداشم اومدن ریده بودم به خودم بهش گفتم بروبدوتو دراتاقم بستم کردمش توکمد درم بستم داداشم اینا اومدن بهشون توضیح دادم خانواده کجا رفتن بعد چایی خوردن رفتن . ببخشید زیاد شد ولی به خدا راست بود
قربون همتون sajad


👍 0
👎 0
110556 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

400390
2013-10-01 15:36:51 +0330 +0330

کیری بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . . .
وقتی سواد نداری، ننویس. متوجه شدی؟ شاشیدم تو سوادت. شاشیدم تو خاطره تخمیت، دیگه ننویس. یعنی موندم که این همه بی‌سواد تو مملکت داریم؟ خب دوست نداری تو مدرسه درس بخونی و املای خودت رو درست کنی به خودت مربوطه. به کیرم که درس نخوندی و نمی‌خونی. ولی دیگه غلط کردی که بیایی اینجا مطلب بنویسی چون خوندنش دیگه به ما مربوط میشه. کله کیری، چُلمنگ، دیگه ننویس. این را گفتم که نویسنده و بقیه کسانی که میان اینجا و نظر میدن که چرا به سوادش گیر می‌دید و اگه دوست ندارید نخونید، متوجه بشوند. افتاد؟

0 ❤️

400391
2013-10-01 17:23:35 +0330 +0330

كير تو كون خواهرت. دو روز برو اكابر بعد شروع به نوشتن خاطره كن . كله كيري.

0 ❤️

400392
2013-10-01 17:44:48 +0330 +0330
NA

با عرض پوزش از پیش کسوتهای عزیز قدیمی!
یه مشت کونی و جلقی اومدن دارن داستان مینویسن که نه تنها کس ندیدن بلکه سواد نوشتن هم ندارن،
دوباره بعد 10 روز از وارد شدنم به سایت از خوندن داستانهای این کونیا حالم بهم خورد،

0 ❤️

400393
2013-10-01 17:55:10 +0330 +0330
NA

هردو با هم تلمبه می زدین؟یعنی دختره هم تو رو میکرده؟

0 ❤️

400394
2013-10-01 20:57:45 +0330 +0330
NA

محصول آبجلقنبات کاش اون شبی که بابات مامانت گایید که حاصلش تو شدی مامانت پریود بود.

0 ❤️

400396
2013-10-02 08:42:15 +0330 +0330
NA

فیلم هندی زیاد میبینه

0 ❤️

400397
2013-10-02 08:44:40 +0330 +0330
NA

داداش فیلم هندی زیاد نبین

0 ❤️

400399
2013-10-02 21:38:03 +0330 +0330
NA

ج :| الب بود

0 ❤️

400402
2013-10-08 01:42:54 +0330 +0330
NA

یجورایی به واقعیت نزدیک بود از سادگی و بی ابو تاب بودنش میشه اینو فهمید کلی هم به حرفات خندیدم جالب بود در مجموع

0 ❤️