محارمَ محارمُ محارٍم

1396/09/20

(ویژه بیمارانِ‌ جنسی-طنز)

بلند خندیدم…
گفت کیییر ب چی میخندی؟ ی ساعته دارم باهات دردودل میکنم…
-اخه شِن کِش پدر این ک کسی بهت پانمیده و از سره هَولی میری با بوی عطر دختری ک ظهر تو وَنای خطِ متروصادقیه به اریا شهر ک دو تا صندلی اونورترت نشسته بود میجقی این شد در دودل؟
-نه تو منو نمیفهمی اصلا…بهت دارم میگم جدیدا عمم یجوری شده باهام…
-چجوری شده باهات؟
-دامن کوتا میپوشه جلوم … وقتی سلام میکنه همیشه پشت بندش بهم میگه عزیزم…
بنظرت میخاره؟
-دادا ی سوال ازت میپرسم راحت جوابمو بده البته راستشو بگو…
ـ هوم؟
-خفن ترین اتفاق سکسیِ زندگیت تاالان ک 25سال از خدا عمر گرفتی چیبوده؟
-راستش تو ک غریبه نیستی…یبار عمو یحیی اینامو ک میشناسی ی پسر داشت محمود اومد رفتیم استخر…

  • خو …؟
  • دوماه پیش اومده بودن خونمون … زن عموم کیفو وسایلشاو گذاشته بود تو اتاق من…
    با جوراب نایلونیش 3 دس زدم ناموسا خیلی حال داد…
    -ارمان تو مریضی بخدا…ولی ی راه هست…ی سایتی هست ب اسم شهوانی همه مدل ادم توش ریخته…از تحصیل کرده و با سواد گرفته تاااااااا کسخلیای مریضی مث تو… برو اونجا ثبت نام کن …بشین فانتزیا و کسشرات و بنویس هم خودت میزنی هم ی عده میگن جووووووون من میفهمم پایی ک از تو کتونی در اومده و بوی عرق تازه میده چ مزه ای داره…
  • ناموسا جدی میگی؟ مسخرم نمیکنن؟
    ن باو کسخلی؟ مسخره برا چی خخخ فقط ی عده ی سری کامنت میزارن ک نطفه ات میره زیره سوال…ولی خو اونارو کاری نداشته باش اونا برا امثاله منه بیاییم ی خنده ای بکنیم ب کونِ امثال مث تو (rolling)
    بی خداحافظی میرود…
    ساعت 8 ونیم شب
    ی لقمه از کتلتی ک مامانش درست کرده با ی قلوپ نوشابه مشکی میخورد و ب اتاق خویش هجرت میکند…
    سیستم را روشن کرده …دستی بر سره الت خویش میکشد …
    هات اسپات شیلد را روشن نموده و در گوگل سرچ مینماید: (شهناوی)
    یک سری سایت زبان کوردی بالا می اید…
    گوشی را برداشته با دوستش تماس میگیرد…الو داش اسم سایته چی بود؟
    -شهوانی
    -اها باشه خدافظ
    وارد سایت میشود و پس از تکمیل مراحل ثبت نام برروی ارسال داستان جدید کلیک مینماید…
    بارمز یا جق الجقوق شروع ب نوشتن میکند…
    عنوان داستان : رویال سکس با عمه لیلا
    اسمم مبینِ(مستعار) تو خونه جعفر صدام میکنن…(چشمش ب کارت ملی اش ک کنار کیف پولش است افتاده و با پوز خندی بی صدا…ازاین که نام خودرا مستعار نوشته است دست و جیغ و هورا میکشد…)
    25 سالمه
    قد 175 وزن 80
    از 3 سالگی باشگا بدنسازی میرفتم …ب ناموسم از زیر گردنم تا بالا خایه هام پک دارم…
    طوری ک وقتی میخوام بیام توخونه داد میزنم ننههههه بیا لنگه درو واکن بیام تو…
    از قیافم نگم براتون …موهام خرمایی روشن …چشای آبی ک البته سه شنبه ها 12 شب تا 8صبحه پنجشنبه سبز میشن…
    رنگ پوستمم ک دگ تاالان باید فهمیده باشین…عینهو 206 نقره ای متالیک تیپ3 میمونم…ی روز در میون سولارم (در همین هنگام با دوتا از انگشتات اشاره اش جوش چرکی روی گیجگاهش را میچلاند و 1ونیم کیلو چرک و خون از ان خارج میشود)
    اقا سرتون و درد نیارم ما ی عمه داریم اسمش لیلاعه(مستعار)
    28 سالشه قد 170 وزنش 75؛ خیلی گوشتی و تو پره اصا ببینیش ابت از منافذ چروکای خایت میزنه بیرون…
    از اونجایی ک شوهر عمه ی ما 25 سال اختلاف سنی داره باعمم و خیلی خیلی چاقه والبته همش ماموریته نمیتونه عممو ارضا کنه…شنیدید ک میگن ادمای چاق نصفه کیرشون تو شکمشونه…
    اینو وقتی فهمیدم ک عمه لیلام پشت تلفن ک با مادرم درد ودل میکرد از ی اتاق دگ با ی تلفن دگ فالگوش واستاده بودم شنیدم…اینم بگم برخلاف همه مامان من با خوار شوهراش خیلی روابط خوبی داره…در حدی ک با اون یکی عمم ک 65 سالشه اسمش لاله هست(مستعار) 2-3باری لز کردن ک اونم بعدا داستانشو مینویسم…
    اقا زدو تابستون پارسال مامان و بابام بخاطر فوت مادر بزرگم پاشدن رفتن شهرستان و این عمه ی ما برا پخت و اینکه یوقت تنها نباشم شیطونی کنم و یکی باشه هواسش بهم باشه اومد پیش ما…اخه اینم بگم چون من خیلی هاتم هرروز هرهفته باید 3 کله بکنم وگرنه اصن body system مم بهم میره نمیدونم ب فارسی چی بهش میگین شما اهان سیستم بدن…نکه من تا 14 سالگی تورنتو کانادا بودم برا همین هنوز بعضی اصطلاحات فارسی ایتس هارد فورمی …
    خلاصه مامان بابم صبح پنجشنبه رفتن و تا چهلم قرار بود بمونن…
    بعد از ظهرش عمه لیلا جونم اومد خونه ی ما…
    شب اول ک بخیر و خوشی گذشت و اخر شب ی مستند از شبکه 4 دیدیم و رفیتم خوابیدیم…صبح حول هوش ساعت 10 با صدای مبییییین مبیییییین پاشو بیا صبونه عزیزم چاییت یخ کردا از خواب بیدار شدم…رفتم تو اشپز خونه وای چی میدیدم عمم ی یقه اسکی با شلوار گشاد پوشیده بود ولی مچ سفیده دستاش بد جوری حشریم میکرد…
    صبونه رو ک خوردیم عمم گفت:مبین جان من دارم میرم حموم ی دوش بگیرم. احیانا گوشیم زنگ خورد بیار برام داووده حتما کارم داره(شوهرعمم-مستعار) در ضمن حواستم ب خورشت رو گاز باشه بسوزه ناهار نداریمااا…
    -چشم عمه جون خیالت راحت…
    عمم رفت حموم نیم ساعت بعد گوشیش زنگ خورد دیدم داووده…رفتم در زدم درو باز کرد در حالی ک بخار اب داغ از گوشه ی در میزد بیرون ی دستش اومد بیرون گوشی و ازم گرفت…
    وای باز چی میدیدم چ مچ دست سفیدی داشت …اصلا کیرم داشت شرتمو پاره میکرد…تصمیم گرفتم رجور شده به هر بهونه ای برم تو حموم…
    5 دقیقه بعد باصدای مبین بیا این گوشی و بگیر الان خیس میشه خراب میشه با ی لیوان اب پرتغال رفتم سمت حموم…گوشی و گرفتم لیوان دادم دست عمم گفتم بخور جون بگیری میچسبه…گفت دست گلت درد نکنه تا اینجا ک اومدی …قلوپ قلوپ اب پرتغال رو سرکشید و جملش و کامل کرد: بیاتو پشت عمتو ی لیف بکش ببینم بلدی؟یکم سرخ و سفید شدم گفته اخه…گفت اخه نداره خجالتم نداره عمتم…دودقیقه دگ در زدم بیاتو…
    2دقیقه بعد رفتم تو عمم شورت پاش کرده بود ولی تمام بدنش و میتونستم ببینم وای چه مچ دست سفیدی داشت دوست داشتم کیرم و بکنم لا النگوهاش…
    شروع کردم ب لیف کشیدنش و تموم شد…اومدم برم بیرون گفت مرسی عمه جون …عه لباسات ک کفی شده همش…نری اینجوری بیرونا دربیار خودتو بشور بعد…وای چی میشنیدم…از یطرف کیر 33 سانتیم داشت مرز بین کفر و ایمان و جر میداد از ی طرفم از خجالت سرخ شده بودم… گفت در بیار دگ باتونیستم مگ؟
    تی شرتم و دراوردم…پکام ک زد بیرون دیدم کف عموم پره مو شد نگو پشمای عمم ریخته بود…
    زول زده بود داشت پکام و میشمارد: یازدههه دوازدههه…چشاش چارتاشده بود…
    اسلشمو دراوردم دگ نمیتونستم کاری کنم هوشنگ(اسم کیرمه-مستعار) دیده نشه…از تو پاچه شرتم زد بیرون یهو عمم جیغ کشیدددد ماااااااااار مااااااااااار…گفتم نترس عمه نترس…گفت این چیه؟ پسر تواینو داشتی تا حالا کجا بودی؟
    خواستم حرف دلمو بگم ک از 18 سالگی بیاد مچ دستاش جق میزنم ولی جلو خودم و گرفتم…
    گفت دربیار ببینم همش ماله خودمه…دراوردم …گفت اووووف همه شوهر کردن مام شوهر کردیم…از این ب بعد تو شوهر منی…دربیار سالارو…گفتم سالار نه اسمش هوشنگه…
    گف حالا دربیار اسمش هرچی هس…ک بدجوری حشریم کردی…
    شروع کرد ب ساکیدم…33سانت و تا تهه میخورد و میگفت جووووووننننن همش ماله خودمه…
    حس میکردم کله کیرم داره میخوره ب دریچه قلبش …(استعاره از بلند بودنِ کیرم)
    بعد 50 دقیقه ساک زدن گفت بیا بکن توش ک دگ نمیتونم …
    فرو کردم بیشتر از ختنه گاهم تووونمیرفت
    هی تلمه میزدم وای عجب کص تنگ و داغی بود انگار توش مشعل المپیک بود از بس ک داغ بود…
    زدم زدم ی 4-5 ساعتی زدم …دیدم داره ابم میاد…گفتم سکسیه من داره ابم میاد گفت بریز توش همشو زندگیم خالی کننن توووم جووووووون…گفتم حامله میشی ک…گفت ازت بچه میخوام عشقم…تااینو گفت اومدم بکشم بیرون خودشو سمت عقب هول داد افتاد روم همه ی ابم خالی شد تو کصش…ی دوش گرفتیم ی 3-4 کله دگ زیر دوش سکس کردیم…69سرپایی و افقی و عمودی خلاصه همه جوره…
    خلاصه تا 40 روز بعد ک ماامان بابام اینا بیان روزی3-4 وعده میکردیم…
    این ماجرا گذشت …تا2ماه بعدش زنگ زد خونمون …به بهونه سوال کامپیوتری ب مامانم گفت ک گوشی و بده به من …تا گفتم الو گفت هیچی نگو برو تو اتاقت فقط گوش بده ببین چی میگم…خیلی ترسده بودم گفت چی شده؟ گفت داری بابا میشی…گفتم چیییی؟؟؟اذیت نکن توروخدا…
    گفت نه جدی میگم … کلی تگری زدم امروز جواب ازمایش گرفتم دیدم حامله ام …ب داوودم گفتم …انداختم گردنش خیالت راحت…گفتم اگ شببیه من شه چی؟ گفت حلال زاده به ب پسر داییش میره دگ…
    گفت مبارکه عشقم و قط کرد…خلاصه الان دوسه ماهیه ک بابا شدم خیلی حس عجیب غریبیه ک بچم به زن داییش بگه مامان بزرگ…قسم میخورم همه ی داستانم واقعیت داشت اونایی ام ک فهش میدن با عمه ی جنده ی خودشونن…
    داستان را ارسال کرده و وخود تا صبح بیاد کصشرهای تلاوت شده اش 20-30باری خشک میزند و ابشم در شرتش میریزد ومیخوابد…
    ((((ستاد مبارزه با جقیای محارم و بیغیرتای کسخلِ ایران وحومه))))

ادامه…

نوشته: mr_rp


👍 46
👎 4
63075 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

665170
2017-12-11 21:58:17 +0330 +0330

دهنت سرویس اخر شبی زیر پتو جر خوردم از خنده لایک

2 ❤️

665173
2017-12-11 22:02:53 +0330 +0330

بدک نبود لایک سوم

1 ❤️

665179
2017-12-11 22:24:05 +0330 +0330

دست مریزاد

2 ❤️

665198
2017-12-12 00:27:39 +0330 +0330

مستند شبکه ۴ خخخخخ ترکیدم

2 ❤️

665200
2017-12-12 01:25:31 +0330 +0330

و آبشم در شورتش میریزد و میخوابد ?
جالب بود مرسی.

3 ❤️

665222
2017-12-12 06:47:53 +0330 +0330

خود داستان توی داستان جذابیت خاصی نداشت،ولی در کل داستان خوبی بود،موفق باشید…

0 ❤️

665227
2017-12-12 07:05:00 +0330 +0330

یه مقدار ۳۳ سانتی رو کم میکردی خوب بود

0 ❤️

665249
2017-12-12 10:03:33 +0330 +0330

مچ دست سفید رو، خوب اومدی 17

0 ❤️

665268
2017-12-12 12:36:06 +0330 +0330

همه ی داستان ی طرف مچ دست سفید عمه ی طرف :)
دمت گرم کلی خندیدم???

1 ❤️

665277
2017-12-12 16:12:09 +0330 +0330
NA

سلام به همه ی عزیزان
این داستان، قشنگ با طنزش به نویسنده های شهوانی تجاوز کرده ولی من واقعا دیدم کساییو که تمام این مواردو تو زندگیشون انجام دادن منتهی اونا نمیان اینجا کسشر بنویسن یه سری جقی میان می نویسن اینجا. میخوام بگم اینا در واقعیت کسشر نیست ممکنه اتفاق بیفته و به همین دلیل فتیش این دوستان شده و چون بهش نمی رسن میان داستان می نویسن.

1 ❤️

665291
2017-12-12 19:20:13 +0330 +0330
NA

ﺍﻓﺮﻳﻦ ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﺍﻣﺪ
ﺗﻴﻜﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ

0 ❤️

665298
2017-12-12 20:06:08 +0330 +0330

کاش کمتر اشتباه تایپی داشتییی

0 ❤️

665305
2017-12-12 20:39:02 +0330 +0330

زیبا نوشتی لایک ضربدر3

0 ❤️

665410
2017-12-13 15:22:51 +0330 +0330

خیللللی باحال بود.دمت گرم

-1 ❤️

665426
2017-12-13 19:18:07 +0330 +0330

حیفه کامنت نزارم. آقا دمت گرم. لهجت یه هویی برگشتاااا!

0 ❤️

665430
2017-12-13 19:54:56 +0330 +0330

آبش در شورتش میریزد 🙄 لایک

1 ❤️

665505
2017-12-14 10:30:34 +0330 +0330

عالی بود. لایک

0 ❤️

665513
2017-12-14 11:28:04 +0330 +0330
NA

جالب بود دقیقا نکاتی که جمعی از داستان سرایان داٸما تکرار میکنند خوب به سخره گرفتی،فقط به کامپیوتر و شربت اشاره نکردی

0 ❤️

665526
2017-12-14 14:00:39 +0330 +0330

حاجی دمت گرم.پاچیدم …عالی بود

0 ❤️

665627
2017-12-15 11:36:55 +0330 +0330

لایک داشت واقعا قشنگ بود

0 ❤️

665774
2017-12-16 20:11:29 +0330 +0330

دهنت سرویس دیوث :)

0 ❤️

665964
2017-12-18 08:48:18 +0330 +0330

لایک 38 خیلی خوب بود…فقط اگه ممکنه دیگه جوش چرکی و خونی رو ننویس -_-

0 ❤️

666056
2017-12-18 22:45:24 +0330 +0330

دروغ نگم ، خنديدم :)

0 ❤️

667943
2018-01-05 00:38:14 +0330 +0330

نابغه تويي.پروفسور سميعي اداتو در مياره

0 ❤️

716706
2018-09-11 19:31:21 +0430 +0430

منم مثل پایینی جر خوردم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها