محمد حشری و سمیرا

1396/06/07

سلام من محمدم(مستعار) و ۱۸سالمه این یع داستان کسشر نیس،بخشی از زندگیمه که میخوام باهاتون در میون بزارم،یادمه از بچگی خیلی حشری بودم حتی وقتی یه زن سرلخت تو تلویزیون میدیدم کیرم راست میشد ولی دلیلشو نمیدونستم،شبا خواب معلممونو میدیدم که لخته،خلاصه خیلی خیلی حشری بودم(۸سالگی)،بزرگ و بزرگتر شدم و هنوزم حشر بام بود ولی به هیچ وجه نمیتونستم مشکلمو به کسی بگم تا اینکه تو ۱۳سالگی یکی از همکلاسیام منو یا جق اشنا کرد،از اون روز شدم یه جقی حرفه ای،حتی با بازیگرا صداوسیما هم کیرم راست میشد،خب بم لقب سگ حشرو داده بودن رفیقام.یه مدت گذشت(۲سال) و من واقعا از جق خسته شدم بودم،میخواستم یه سکس واقعی رو تجربه کنم ولی حتی یه دوست دخترم نداشتم و بلد نبودم باشون ارتباط برقرار کنم،از ۱۵سالگی تا۱۷سالگی با چندتا دختر بودم ولی تنها ارتباطمون دست دادن بود(دیگه حداکثرش لب) و حتی روم نمیشد پیشنهاد سکس بدم،۱۸سالم شد و من هنوز باکره بودم،واقعا خسته شده بودم،به یه دختره که تو اینستا اشنا شده بودم گفتم دوست دختر میخوام اونم دوستشو معرفی کرد،اسمش سمیرا(مستعار) بود،۱۶سالش بود،الحق خوشگل بود،واقعا ازش خوشم میومد، چند روز باهم چت کردیم،کم کم پی بردم مث خودم حشریه،گیف و استیکر سکس میفرستاد و بعدش میگف دستم خورد ببخشید منم فقط میگفتم اشکال نداره،تا اینکه بعده ۱هفته گفتم میخوام ببینمت،اونم گف میخوام فردا برم سینما اگه میخوای بیا،منم از خدا خواسته رفتم،تو سینما اصن به فیلم توجه نمیکردم،میخواستم ببینمش اما شانس کیری همه جا تاریک بود،گف حرف بزن،گفتم چی بگم واست،گفت هرچی،منم واقعا استرس داشتم چون واقعا صداشو که میشنیدم حشرم میزد بالا،عرق کرده بودمو پامو تند تند تکون میدادم،فهمید گفت چرا استرس داری،گفتم ندارم عادتمه،دسشو گذاشت رو رونم و لپشو اورد جلو گفت میتونی منو ببوسی و اروم شی،منم همین کارو کردم اره،خیلی خوشحال بودم چون بالاخره یه دختر ازم خوشش اومده بود،بعدشم یکم حرف زدیمو خدافظی کردیمو رفتیم خونه،کلی چت میکردیم،نزدیک ۱ماه قرارمون یا سینما بود یا کافه،کم کم بهم نزدیک شدیم واقعا کنارش احساس ارامش میکردم بعده ۱ماه روش وا شد،واسم عکس سکسی میفرستاد ولی نه مستقیم،مثلا عکس رونشو میفرستاد و میگف ببین اپیلاسیون کردم به همین منوال ۲ماه گذشت.یه روز بم پی ام داد گف فردا مامان باباش سرکارن و خونه تنهاست و گفت دلم میگیره میشه بیای؟منم با کمال میل قبول کردم،۷صبح رفتم خونشون،باورتون میشه؟۷صبح،بم پیام داد بیا مامان بابام رفتن سرکار(کارمند بودن)رفتم خونشون،واقعا وضعشون از ما بهتر بود،درو وا کرد دست داد بم،لباسش معمولی بود با ساپورت،نشست رو مبل،منم رو مبل روبروش نشستم،دقیقا یادمه گف محمد بیا کنارم بشین،نشستم حرف زدیم،وسط حرفام گفتم میشه ببوسمت؟(به لباش نگاه میکردم) گفت اره ولی چرا اجازه میگیری؟هیچی نگفتم لبامو گذاشتم رو لباش،تا۲دقیقه فقط بوسیدمش،کم کم خسته شدم رفتم پایین تر،با اینکه اماتور بودم ولی واقعا حشری شده بود،رفتم رو گردنش فقط میبوسیدم،اونم ساکت بود چشاشم بسته بود، نقطه ضعفش گردنش بود،بعد بم گفت محمد بسه،دیدم چشاش قرمز شده،تو صداش حتی حشر بود،بش گفتم دوست داشتی؟گفت اره ولی زیادش واسم خوب نیس قلبم تند تند میزنه،خودمو کشیدم کنار،بعدشم یه چیزی خوردیمو من رفتم خونه،بم پیام داد چقد خوب بود امروز،منم واقعا خوشحال بودم،زیاد چت میکردیم و تلفنی حرف میزدیم،دیگه یخش اب شده بود عکس سکسی میداد،خیلی حشری بود،قدش۱۶۵ و وزنشو نمیدونم،یکم تپل بود نسبت به منی که لاغرم،قرار دوم رفتم خونشون باز،یه توری پوشیده بود و بم گفت بریم تو اتاق،رو تخت که رفتیم بعده بوس و مالش،توریو در اوردم گفتم میخوام بکنم،گفت پرده دارم،گفتم عقب باو،گفت جون مادرت یواش،کرم مالیدم انگشتم کم کم کردم توش،واقعا تنگ بود،کونش داغ داغ شده بود،یکم که جا باز کرد کیرمو یواش یواش توش کردم،جیغ کوتاه میزد،دو سه تا تلمبه زدم و منه جقی ابم اومد،ریختم تو کونش،هیچی نگفت بعد لباساشو عوض کرد گفت بریم رو مبل حرف بزنیم،نیم ساعت حرف زدیم بش گفتم ساک میخوام واسم بزنی،گفت نه،گفتم باشه من میرم کار دارم،واقعا عاشقم بود،گفت بشین،جلوم زانو زد،کیرمو در اوردم و واسم خورد،تازه کار بود دندونش میخورد،منه جقی بازم ابم اومد،این دفه نصفشو ریختم دهنش ولی چون تا اومد اونم کیرمو دراوردو بقیش ریخت رو لباسای خودم،یه خنده تلخی زد پاشد صورتشو بشوره،منم با دستمال لباسامو تمیز کردم،بعدشم خدافظی کردمو رفتم،الان ۵ماهه باهمیم،بم گفت عاشقت شدمو واسه اینکه نگهت دارم حتی حاضرم از باکره بودنم بگذرم،ولی من قبول نکردم،حقیقتش هدفم اول سکس بود ولی الان عاشقشم،ببخشید اگه طولانی بود،این یه واقعیت بود نه داستان،مرسی❤️

نوشته: ممینس


👍 4
👎 7
8910 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

648458
2017-08-29 20:28:18 +0430 +0430
NA

تمومش کن این بازیه کثیفو…
تخمتو ببر داداچ^-^

1 ❤️

648464
2017-08-29 20:38:27 +0430 +0430
NA

boob_lover شهوت بر توغلبه کرد ای حوس ران /:
همین قدرم مقاومت کردی خیلیه ^-^(من که میدونم مخفیانه سر میزدی)

2 ❤️

648465
2017-08-29 20:41:11 +0430 +0430

Boob_lover6
بابی برگشتی انگار، رسیدن بخیر.

1 ❤️

648490
2017-08-29 21:13:54 +0430 +0430
NA

عین خودت کیری بود

1 ❤️

648519
2017-08-29 22:53:30 +0430 +0430

به روح شوهر خدا بیامرز سودابه خانوم تو مسلمون نیستی !

0 ❤️

648530
2017-08-30 01:08:09 +0430 +0430

فرزند عزیز جقی ام فکر میکنم اکانت اینستایت را دارم در صفحه عکس خودم گذاشته ام در لباس مقدس ارتش امیدوارم آنی نباشی که فکر میکنم

1 ❤️

648544
2017-08-30 03:17:10 +0430 +0430

عزیزم تو هنوز مغزت باکره‌س،،، 15 سال دیگه منظورمو میفهمی و به همین داستانت میخندی…

0 ❤️

648562
2017-08-30 05:22:57 +0430 +0430

فرزندم ای دوستار ممه۶ حالت خوبست؟
هنوز این اکانتت ره نبسته اند

0 ❤️

648602
2017-08-30 10:48:30 +0430 +0430

اون خنده ی تلخخخخخخخ منو کشت!

0 ❤️

648609
2017-08-30 11:48:11 +0430 +0430

کس مامانت و خواهرت
ببخشید دستم خورد

0 ❤️

648778
2017-08-31 05:42:46 +0430 +0430

جقی… (dash)

0 ❤️