محمد و باران

1392/12/03

سلام به همه ی دوستان
محمد هستم بچه شیراز 17 سالمه قدم 178رنگ پوستم سبزه هست ببخشید اگه داستانم طولانی هست میخوام کل ماجرارو براتون تعریف کنم
داستانم مال همین چند هفته پیشه که با دوست دخترم اولین سکسم رو داشتم اسمش باران بود 19 ساله قد 175 سفید . منم مربی اسکیت بودم نمیگم کدوم پارک چون اگه بگم همه منو میشناسن وسط های شهریور بود که باران اومد توی پارک با دوست پسرش که اونم مربی بود خیلی خوشکل بود حتی بدون ارایش .خیلی کم ارایش میکرد .اگه بگم چشماش سگ داشت باورتون نمیشه .من کلا ادم شوخی هستم به همه تیکه میندازم .بارانم همین طور بود با همه گرم میگرفت اما نمیدونم چرا وقتی دیدمش رفتارم یهو تغییر کرد دیگه به هیچ دختری یا پسری حرف نمیزدم .یادمه جمعه بود که یه دختر اومد تو پارک اسمش نیوشا بود خوشم اومد ازش قیافه جذابی داشت بهش پیشنهاد دادم اما قبول نکرد بعد که از پیشش رفتم دیدم داره با باران حرف میزنه نفهمیدم درباره چی بود ولی حدس میزدم درباره من باشه اخرای شب بود که باران اومد بهم گفت جواب رد بهت داده (منظورش نیوشا بود ) شبیه سوسک شدی .منم همین طور نگاش میکردم هیچی بهش نگفتم بعد دوستم اومد پیشم گفت چی شده جریانو براش تعریف کردم اونم گفت خوب تو که حال همه رو میگیری حال اینم بگیر از فردا شب کلی نقشه ریختم که حالشو بگیرم به دوستم گفتم من با باران میرم پایین پارک تو با دوست پسرش بیا که اینا همدیگرو ول کنن کلی برنامه واسش ریختم تا اومد بغل دست من نشسته بود داشت اسکیت میپوشی که بهش گفتم ساعت 8 بیا فلان جای پارک کارت دارم گفت الان بگو گفتم اینجا نمیشه ساعت 8 که رفتم دیدم نیومد این برنامه چند شب ادامه داشت تا اینکه دیگه بیخیالش شدم دقیقا یادمه وسط هفته لود که دوست پسرش رفت یه جشن تولد ولی به باران نگفت که کجا میره چون خود منم دعوت بودم ولی چون شاگرد داشتم نرفتم باران وقتی قضیه تولد رو فهمید با دوست پسرش بهم زد دیگه چت کرده بود روی من همش جلوی من با اسکیت خودشو میزد زمین روز دوشنبه بود که وقتی خورد زمین همه پسرای اسکیتی یه چیزی بهش میگفتن منم چند متریش روی یه صندلی نشسته بودم داشتم نگاش میکردم که بهش گفتم یه چیزی بگم گفت بگو گفتم یه خورده سنگین تر باش همین جوری که به حرفم فکر میکرد از جاش بلند شد گفت باشه حتما به حرفت گوش میدم روز پنچ شنبه بود که بهش گفتم میای پایین پارک گفت اره ساعت 9 میام منم رفتم سر شاگردام وقتی 9 شد دیدم نیست تا 9:15 نیومد رفتم واسه خودم دور پارک که دیدم با دوستم دارن میخندنو میان خیلی از دستش عصبانی بودم دلم میخواست پارش کنم رفتم یه دور ک.چیک زدم زود رفتم همونجایی که بود دیدم میگه بریم پایین رفتیم یه جای خلوت بهش گفتم چرا رفتی با دوستم پایین گفت دوستت میخواسته با دوست پسرم اشتیم بده منم قبول نکردم منم خبر نداشتم که اینا با هم به هم زدن کلی خوشحال شدم بعد بهش گفتم یعنی الان با کسی نیستی گفت نه گفتم خوب اگر من بهت پیشنهاد دوستی بدم قبول میکنی گفت نه گفتم چرا گفت میخوام با یه کی دوست بشم که بچه پارک نباشه چون دیگه نمیخوام پارک بیام منم گفتم خوب منم دیگه نمیخوام پارک بیام گفت چرا گفتم دیگه شاگردام تا اخر این هفته تموم میشه میخوام برم سر کار (من دوماه دیگه یعنی اذر میشه 18 سالم ) بعد گفت نمیدونم باید فکر کنم گفتم باشه تا کی بهم خبر میدی گفت تا فردا شب گفتم باشه پس شماره منو یاداشت کن چون شاید دیگه همو نبینیم گفت باشه شمارمو که نوشت گفتم میشه یه تک بزنی گفت اره یه تک زد شمارشو سیو کردم ساعتای ده شب بود (همون روز دوست پسرش واسه مسابقه رفته بود تهران مسابقه هاکی)بهش اس دادم یا چی میری خونه گفت یا اسکیت یا ناکسی منم گفتم موتور دارم اگه بخوای میرسونمت گفت باشه باورم نمیشد قبول کنه ساعت 10:30 داشتم میزفتم (من همیشه وقتی میرم یکی از بچه های اسکیتی رو میرستونم چون بیشتریا با من هم مسیرن اونشب) که یکی از بچه ها گفت منم ببر گفتم با کسی هستم همه یه جورایی بهم شک کردن چون منو باران با هم اسکیت هامونو دراوردیم با کلی بهونه رفتم سراغ موتور به باران اس دادم بیا سر پارک من یه موتور 150 دارم اخه موتورم پارکینگ پشت پارکه با موتور رفتم سر پارک موتورو پارک کردم رفتم چند متر اونور تر روی یه موتور هندا نشستم وقتی اومد فکر کرد با این هندا قراره برسونمش بدون هیچ حرفی سوار هندا شد منم کلی خندیدم بعد اون بیچاره نمیدونست من از چی میخندم وقتی بهش گفتم موتورم این نیست خودشم خندش گرفت بعد که موتورمو بهش نشون دادم کلی ذوق کرد 10:30 بو که راه افتادم برسونمش خونه که گقت تا کی میتونی بیرون باشی منم گفتم 11 گفت خوب میشه بریم چمران یه دوری بزنیم منم گفتم باشه همین دور زدن کافی بود تا بهم وابسته بشه و درخواست دوستیمو قبول کنه وقتی داشتیم دور میزدیم درباره خیلی چیزا صحبت کردیم دیگه ساعت شده بود 11 که رسیدم سر کوچشون پیاده شد بهم دست داد این اولین باری بود که لمسش میکردم اخه سوار موتور که بودیم اسکیت منو گذاشته بود بینمون گذشت تا فردا ظهر بود بهش اس دادم (اگه خواستی بیا تا با هم بریم پارک)جواب نداد تا عصر,عصر اس داد بیا همونجایی که پیادم کردی رفتم سوارش کردم میخواستم برم پارک که گفت الان زوده اخه من همیشه 7 مرفتم پارک اما اون موقع 5 یا 6 بود رفتیم بیرون کلی گشتیم دیگه پارک یادمون رفته بود باز فرداش بهش اس دادم جواب نداد تا شب بهش زنگ زدم اما اصلا جواب نمیداد منم ادم شکاکی هستم گفتم نکنه رفته با یکی دیگه ,تو پارک بودم که زنگ زد رفتم پایین پارک دیدمش میخواستم بزنمش اما دیدم اون از من عصبانی تره دلیلشو که پرسیدم هیچی نمیگفت فقط گریه میکرد منم داشتم از نگرانی میمردم فکر کردم بابا ننش مرده بعد از نیم ساعت گفت من قبلا نامزد داشتم همین جمعه عروسی نامزدمه گفتم مگه دوسش داری گفت نه یه روز که اومده بود خونمون همه رفتن بیرون اون هم باهام سکس کرد منم چون پردم حلقویه ازش حامله شدم بعد یه برگه مال ازمایش در اورد که اسمش با مشخصاتش روش بود گفت تو این برگه میگه من حامله هستم منم که هیچی از برگه نفهمیدم بعد گفت باید با من بهم بزنی منم که این حرفها تو سرم نمیرفت گفتم ولت نمیکنم گفت بیشعور مگه نمیبینی من از نامزدم حامله هستم (نامزدش پسر عموش بود)گفتم اشکال نداره برو بچه رو بنداز گفت مگه نمیفهمی من یه پسر بهم تجاوز کرده منم که تو شوک بودم نمیدونستم چیکار کنم همش درباره این که همدیگرو ول کنیم حرف میزد منم ساکت نشسته بودم نگاش میکردم بعد گفت منو تو که فقط واسه دوستی همو میخوایم درسته گفتم نه کاملا اشتباه میکنی من تورو واسه ازدواج میخوام گفت من حامله هستم اگه خانوادت بفهمن نمیزارن گفتم مگه قراره اونا بفهمن بعد از چند دقیقه یهو زد زیر خنده گفتم از چی میخندی گفت اگه یه چیزی بگم منو نمیزنی گفتم چی گفت اگه بگم این حرفهارو واسه اینکه امتحانت کنم ببینم دوسم داری یا نه بهت زدم چیکارم میکنی گفتم سرتو میشکنم گفت خوب راست میگم میخواستم امتحانت کنم گفتم یعنی همش دروغ بود گفت اره فقط میخواستم ببینم تو واقعا منو دوست داری یا نه گفتم خوب حالا نتیجه گفت خوب اره تو واقعا دوسم داری کلی خوشحال شدم اون لحظه ولی کلی با مشت زدم تو بازوهاش بازم شب رفتیم بیرون گشتن دیگه بهم اعتماد داشت (چون تک فرزند بو بهش کاری نداشتن هرجا که میخواست میرفت البته خودش اینجوری میگفت )فرداش که زنگش زدم جواب داد تو بیمارستانم گفتم چرا جواب درستی نداد عصر که رفتم دنبالش دیدم با دوستش اومد دوستش هم خوشکل بود اسمش شکوه بود دوستش دستشو پانسمان کرده بود وقتی علتوشو پرسیدم (دیدم بله جریان حاملگی رو دوستش یادش داده بود که سر من خالی کنه و منو امتحان کنه)گفت دوست پسرش میخواد بره سربازی اینم طاقت دوریشو نداره پانسمانو که برداشت دیدم وای با تیغ کلی خط انداخته روی دستش داشتم قش میکردم تا اینکه رسیدم به اینجایی که بهش گفتم میای خونمون گفت اره اولش فکر میکردم داره شوخی میکنه بعد دیدم نه داره جدی میگه ولی خدا رو شکر همیشه خونه ما شلوغه اگه بگی یک ثانیه خالی میشه نمیشه واسه همین بیخیال سکس باهاش شدم تا اینکه پنج شنبه عروسی بود مال یکی از همسایه هامون یه جورایی هم قومای دورمون هم میشه میخواستم بیارمش که بابام به اجبار بردنم عروسی که دیگه نشد بیارمش خونه فرداش که جمعه بود رفتیم بابا کوهی یه جای خلوت روی شوخی بهش گفتم بوس میدی لپشو اورد جلو گفتم نه لب یه نگام کرد یه بوس لبی داد اما فقط من بوس کردم گفتم من اینجوری خوشم نمیاد باید تو هم بوس کنی باز یه بوس به هم دادیم دیگه ادامه ندادم چون نه اون بلد بود نه من بعد گفت بریم بگردیم وقتی بلند شدیم گفتم تو اصلا منو دوست نداری تا حالا بغلم نکردی اومد بغلم محکم فشارم داد منم محکم داشتم فشارش میدادم گفتم یه بوس میدی وقتی داد گفتم اینجوری نه میخوام لباتو بخورم گفت نه اونجوری بدم میاد گفتم باشه اصلا دوست نداشتم از دستم ناراحت بشه گذشت تا اینکه اگه یادتون باشه (شنبه و یک شنبه تعطیل )بود همسایمون اومد گفت میخوایم بریم صدرا ما خونمون ولی عصره واسه پتو شستن و غلی از این چیزا شما میاین مامانم گفت اره قرار بود روز یکشنبه برن بعد چون دومادمون میخواست واسه دوشنبه صبح کار بود مامانم زنگ زد گفت بزارین دوشنبه که همه خانوادمون بتونن برن اونا هم قبول کردن به باران زنگ زدم گفتم روز دوشنبه خونمون خالیه میای گفت اره منم تو کونم عروسی رفتم موهای بنمو زدم خیلی خوشحال بودم اخه اولین کسی بود که میخواستم بکنم بعد از کلی جلق البته کم میزدم بخاطر اسکیت عصر که میخواستم برم دنبال باران بریم پارک بابام گفت من کار دارم نمیتونم بیام کیر شد تو همه ی برنامه هام فقط خونه خواهرم خالی بود که اونم کلیدشو نداشتم عصر داشتم واسه کلیدا نقشه میریختم که خواهرم اومد خونمون تا خونشون 5 دقیقه راه هست پیاده بعد دومادمون گفت مو بی نت زنگ زده گفته باید واسه شارج مجدد ای دی اس ال باید مدارک بیارین ما حوصله دادن مدارک نداریم گفتم خوب دستگاهتونو بدین من که گفت خب برو خونه بیارش همینو که گفت کلیدو ازش گرفتم به جای خونشون رفتم کلید سازی محلمون کلید در پایین با بالا رو از روش زدم اومدم گفتم حوصله این کارارو ندارم بعد به باران زنگ زدم رفتم دنبالش کلی درباره فردا صحبت کردیم گفتم دیر نکنی اگه نمیخوای بیای همین الان بگو خیلی استرس داشتم کسشعر زیاد میگفتم اخه واسه اولین بار بود که میخواستم با یه دختر تنها باشم واسه ساعت 10:30 قرار گذاشتم بلاخره دوشنبه شد ساعت 10:15 نمازی بودم تا 11 ایستادم دیدم نیومد زنگش زدم دیدم خاموشه گوشیش فهمیدم کیر خوردم تا 12 همینجوری زنگ میزدم اما همش میگفت خاموشه دیگه برگشتم خونه که برم پیش مامانم اینا که یه دوتا پتو بشوریم تا رسیدم خونه زنگ زد بهش گفتم کدوم گوری هستی گفت خوابم برده بود ببخشید بیا دنبالم . مسیری که 10 دقیقه بود تو 2 دقیقه رفتم سوارش کردم رفتیم سمت خونه خواهرم (تو راه دیدم بوی عطر میاد گفتم تو عطر زدی گفت اره تازه دیشب دو ساعت تو وان خوابیده بودم ) .بردمش داخل در هم قفل کردم که یه وقت کسی نیاد بهش گفتم لباس اوردی گفت اره یه شلوارک لی که تا زانوهاش بود با یه تاپ که از روی شونه بند هاش باز میشد ماهواره روشن کرد نشست فیلم کوزه گویی رو نگاه کردن یه چند دقیقه که نگاه کرد خستش رفت یه بالشت اورد گرفت خوابید دیگه داشتم از دستش عصبی میشد اصلا انگار من تو خونه نیستم همینطور که به پهلو خوابیده بود رفتم از پشت خوابیدم پیشش بغلش کردم دستمو گذاشتم رو شکمش نمیدونستم از کجا شروع کنم .کیرمم که یه کوس دیده بود نمیدونست چیکار کنه .گفتم باران بیا تو بغلم گفت نه خستمه گفتم میخوای ماساژت بدم گفت اره داشتم ماساژش میدادم که بند سوتیینش اذیت میکرد گفتم درارش گفت نه گفتم خوب اذیت میکنه گفت خوب چفتشو باز کن منم بازش کردم بعد گفت اونورو نگاه کن تا درش بیارم سریع درش اورد پرتش کرد زید مبل که من نبینم منم وقتی دیدمش کلی خندم گرفت گفت از چی میخندی گفتم از این گفت مگه چشه گفتم خودشو خوردن پوستشو انداختن (منظورم سینه هاش بود …پوستش هم منظورم سوتیینش بود ) بعد روی کمر خوابیدم دستمو گذاشتم زیر سرم اونم سرشو گذاشت روی دستم دیدم داره گردنشو میخارونه منم کمکش کردم براش خاروندن بهد دیدم خوشش میاد همینجور که میخارونمدم بعد یواش یواش دستم بردم طرف سینه هاش بعد با انگشت وسط بین سینه هاشو میخاروندم که دیدم هیچی نمیگه گفتم این دیگه کسش بلند شده کارش تمومه بعد روی شوخی گفتم تاپتو در بیار گفت نمیارم گفتم بزار ببینم اون زیر چی قایم کردی من که اخر اونجا رو میبینم گفت ارزوشو به دلت میزارم گفتم وقتی شوهرت شدم که میبینم .همش نه میاورد منم خوابیدم روش سینه به سینه شدیم کیرم دقیقا روی کسش بود خیلی یواش کیرمو فشار میدادم روی کسش دیدم اصلا هیچی نمیگه منم کم کم داشتم فشارمو بیشتر میکردم واسه اینکه از روش بلند شم گفت گشنمه بریم اشپزخونه بلند شدم بریم گفت من حال ندارم برو ببین چی هست بیار بخوریم منم گفتم تنها نمیرم بیا با هم بریم گفت حال ندارم نمیام اگه میخوای بیام باید بغلم کنی بلندش کردم خواستم بغلش کنم ولی کره خر خیلی سنگین بود نتونستم یهو پرید بغلم پاهاشم دور کمرم حلقه کرد رفتیم گذاشتمش روی اوپن یه کاکائو خورد باز اومد بغلم که بریم بخوابیم اما ایندفه بردمش اتاق خواب انداختمش روی تخت خودمم خوابیدم روش خواستم بند های تاپشو باز کنم که نذاشت گفت تو منو اوردی از این کارا کنیم گفتم نه به خدا نمیخواستم از این کارا کنم ولی خوب نیازه دیگه باید بر طرف بشه هم تو نیاز داری هم من (گفتم ببین من به خاطر فوتبال و اسکیت جلق نمیزنم چون خیلی بده برام) از این فرصتها هم که بیای خونمون خیلی کم پیش میاد شاید در سال یه بار خونمون خالی بشه گفت باشه میزارم اما اگه باهام سکس کردی دیگه باید قید منو بزنی گفتم باشه گفت واقعا قید منو میزنی گفتم نه قیدتو نمیزنم ولی سکس هم میکنیم دیگه هیچی نگفت اخماشو کرد تو هم بعد گفت بیا بند های تاپم اینجوری باز میشه یه بندشو باز کرد منم اون یکی رو باز کردم بعد خواستم بکشمش پایین که چشاشو بست خیلی استرس داشتم بدنم به کلی سرد شده بود داشتم میکشیدم که رو تختی رو تو مشتش جمع کرده بود لباشو محکم بهم فشار میداد بلاخره پستونشو دیدم با انگشت اشاره یه دونه زدم به پستونش که نفسشو تو سینه حبس کرد وقتی دهنمو گذاشتم روی پستونش همه ی نفسشو داد بیرون یه اهههههههههههه کشید که دیگه داشتم از شق درد میمردم خواستم شلوارشو در بیارم که دستمو گرفت گفت اول یه چیزی بنداز روم بعد درش بیار تنها چیزی که دم دست بود یه پتوی کوچیک بود اونو انداختم روش بعد دکمه شلوارشو باز کردم شلوارشو که خواستم بکشم پایین باز دستمو گرف گفت باهم بکش نفهمیدم چی میگه (منظورش شرتش بود)باهم کشیدمش پایین یه شورت قرمز که جلوش تور داشت خواستم باز پستونشو بخورم که دست گذاشت تو سیتم گفت لباسای خودت تازه یادم اومده بود زود پیرنمو با شلوارمو دراوردم ولی شرتمو گذاشتم بمونه داشتم ازش لب میگرفتم که همش سرشو تکون میداد معلود بو از لب دادن خوشش نمیاد رفتم واسه پستون سفیدش اما هنوز پتو روش بود نمیذاشت برش دارم نشستم روی پاهاش خواستم پتو رو بردارم که باز داشت رو تختی رو جر میداد واسه اولین بار بود که کس واقعی می دیدم باز رفتم سراغ پستونش که دیدم یه کوچولو سیخ شده خندم گرفته بود این همه نمیخوام نمیخوام میکرد بعد خانوم پستونش سیخ شده بود همینطور رفتم پایین نافشو یکم لیس زدم وقتی رسیدم به کسش دیدم تمیزش کرده بدون یه تار مو کسش سفید نبود اما سبزه هم نبود ولی بدن سفیدی داشت یه لیس کوچیک با زبون به بالا کسش زدم که کمرشو بلند کرد خواستم کسشو بخورم اما پاهاشو خیلی محکم بهم فشار میداد بهش گفتم باران پاهاتو باز کن گفت همینجوری کارتو بکن منم بزور پاهاشو باز کردم از چیزی که دیدم شاخم دراومد کلی اب وسط پاهاش جمع شده بود اولش نخواستم لیس بزنم بعد دلو زدم به دریا چشمامو بستم یه زبون محکم کشیدم روی کسش که یه جیغ زدو با دوتا دستاش داشت موهامو میکند منم دیگه جیغم دراومد اخه خیلی محکم موهامو گرفته بود تا سرم تکون نخوره دید من هیچ کاری نمیکنم خودش کسشو میمالید به صورتم بوی خاصی میداد یه 10 دقیقه که خوردم اومدم بالا روی ساعت که نگاه کردم 3 بود اخه باید حواسم جمع باشه واسه اینکه دومادمون از سر کار نیاد شرتومو در اوردم دیدم زیر چشمی داره نگاه میکنه کیرمو تف زدم گذاشتم در کسش که بکنم تو که گفت چیکار میکنی گفتم هیچی میخوام بکنمت گفت من دخترم میفهمی گفتم خوب فقط سرشو میکنم تو گفت اصلا گفتم خب بزار ببینم اصلا تو پرده داری باز رفتم سراغ کسش بازش کردم دیدم بله خانوم پرده داره انگشتمو خیس کردم فقط سر انگشتمو میکردم تو کسش با زبو چوچولشو لیس میزدم باز ماهامو گرفت ایندفعه انگشتمو تند تند میکردم تو در میاوردم که کشیدم بالا گفتم خب از کون بهم بده گفت من به بدن خودم اسیب نمیزنم اگه میخوای لاپایی بکن گفتم خب اینجوری ابم نمیاد گفت هرجور دوست داری منم یکم باز کسشو خورم یکم اب دهن ریختم روش کیرمو گذاشتم لاپاهاش به لاپایی زدن حواسم به ساعت بود دقیقه به دقیقه یادمه 3 شروع کردیم همینطوری که لاپایی میزدم یهو دستشو درو کمرم حلقه کرد دیدم خودش داره همراهی میکنه کسشو به کیرم فشار میداد عاشق این حرکت بودم دیگه از جلو خسته شده بودم گفتم برگرد باز لجبازی کرد بر نگشت به زور برشگردوندم کونش زیاد تپل نبود سفید بود ولی یه چند تا جوش هم داشت خواستم لمبه هاشو باز کنم که نزاشت محکم کونشو به هم فشار میداد بهش گفتم شل کن یکم شل کرد لمبه هاشو باز کردم یه سوراخ ریز خوشکل اون وسط بود سوراخشو خیس کردم بهش گفتم کنتو باز کن اصلا جوابی نداد همکاری نمیکرد منم با دوتا دستم لمبه هاشو باز کردم با انگشت شستم کیرمو بردم روی سوراخ کونش تنظیم کردم یهو هل دادم تو کونش یه جیغی زد که نزدیک بود اتش نشانی بیاد بعدش همچین خودشو کشید جلو که سرش خورد تو تخت منم کلی بهش خندیدم میخواست بلند بشه بره که به زور نگرش داشتم بازم از جلو گذاشتم لای پاش خیلی یواش کیرمو میکشیدم روی کسش دیگه اخخخخخ اوخخخخخ میکرد پستنشو کردم تو دهنم یه مک محکم زدم جیغ زد تند تند کسشو مالید به کیرم یهو دیدم کیرم خیلی راحت لای پاش میره میاد نگاه کردم دیدم بله ابش اومده باز گفتم اونوری شو بزارم لای لمبه هات گفت نه میکنی توش گفتم نمیکنم زود اونوری شو تا اونوری گذاشتم لای پاش تند تند لای پایی میزدم دستمو از زیر تنش رد کردم چوچولشو گرفتم به مالیدن باز بدنش لرزید کیرمم از عقب میکشیدم روی کسش که باز ارضا شد دیگه خسته شده بودم خودمم نمیدونم چرا ابم نمیاد 45 دقیقه داشتم کمر میزدم دیگه محکم تلمبه میزدم جوری که صدای شکم من که میخورد به کونش بلند شده بود گفت بلند شو اگه عرضه داشتی تاحالا ابت اومده بود گفتم خب اینطوری حال نمیکنم دیگه داشت ابم میومد منم زود کیرمو از لای پاش دراوردم لای باستنشو باز کردم یکم کیرمو مالیدم ابم اومد ریختم لای کونش تا وسط های کمرش رفت خیلی ابم زیاد شده بود گفتم تکون نخور رفتم دسمال اوردم ابمو پاک کردم گفت دستمالو بزار برو بیرون منم رفتم بیرون داشتم لباس میپوشیدم که اومد وقتی نگاش کردم داشت میخندید مثل اینکه از سکسش راضی بود دیگه رفتیم بیرون باز با موتور کلی گشتیم بعد گفت یه چیزی بگم گفتم بگو گفت چیکار کرده بودی اینقدر کمرت سفت شده بود منم الکی گفتم من مثل بچه جلقی های پارک نیستم کم جلق میزنم واسه همین کمرم سفته خودمم تعجب کرده بودم اخه 45 دقیقه داشتم میکردمش .
بعدشم سر اینکه با دوستام خیلی گرم میگرفت باهاش دعوا کردم که رفتارشو عوش کنه (راستی شکوه دوستشو میگم گوشیش با اسکیتشو با کلی از وسایلشو دزدیده بود نمیدونم چرا )اونم گفت من همینطوری هستم اگه نمیخوای بگو منم گفتم باید رفتارتو عوض کنی دوست ندارم با دوستام لاس بزنی دیگه ندیدمش تا الان که یه هفته میشه خبری ازش نیست چند جایی که رفته بودیم واسه اینکه اسکیتشو بزاره بریم بگردیم رفتم (میگفت خونه دوستمه ) دیدم همش خوابگاه دخترونه بوده نمیدونم از کجا باید پیداش کنم .
مرسی از اینکنه داستانمو خوندین
کامل نوشتم که نگین دروغ میگه .و این بود اولین سکس محمد و باران

نوشته: KILL BOY


👍 0
👎 0
22595 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

413487
2014-02-23 12:25:03 +0330 +0330
NA

داستانت دروغ نبود ولی کلن حال نداشتی…چون منم آذر18 سالم شد بهت فوش نمیدم

0 ❤️