مرد

1396/12/11

با صدای زنگ موبایلش بیدار شد بازم یه روز دیگه شروع شده بود کنارش همسرش عشقش خوابیده بود و همسرش هنوز اواسط خوابش بود دستی به موهای قشنگش کشید واروم یه بوس یواش ازش گرفت با اینکه ازش دلخور بود که دیشب علی رغم تلاش زیادش با گقتن عزیزم اگه میشه بزار براصبح الان خوابم میاد دچار تناقضش کرده بود ودست اخر ناکام از سفره رنگین همسرش به روز رسیده بود.به رفتن سر کار بدون معاشقه بدون بدرقه وبدون صبحانه دیگه عادت کرده بود سحر خیز بود وهمسرش تا ظهر میخوابید داغ وپر شهوت بود وخانمش سرد و بی میل دکتر. مشاوره پادرمیونی بزرگترا هیچ کدوم مشکلشون حل نکرده بود که هیچ بدتر هم شده بود این همه هزینه تو این اوضاع خراب دردی دوانکرده بود. تحصیل کرده بود وخلاق نفر اول دانشکده هیچکپوم از اینا نتونسته بود کمکش کنه وشغل خوبی گیرش بیاد غرورشم که شده بود غوز بالا غوز مجبور بود با ماشین کار کنه وخرج زندگیش دربیاره سوار شد و راهی شد …

داشت ظهر میشد وگرمای هوا وکلنجار رفتن با مسافرای رنگارنگ از صبح کلافش کرده بود تورا برگشت یه خانم دست بلند کرد با عجله ظاهرا دیرش شده بود لاغر بود اما کون بزرگش بی اختار راننده رو مجبور به توقف کرده بود چند دقیقه بعد تو ماشین کاملا یخش باز شده بود ودرد دل میکرد که قصه همیشگی پول نیست واوضاع خرابه و شوهرم بهم نمیرسه .تا به اینجارسید خیلی رک وراحت گفت خانم اگه شوهر داری بیخیال ما شو هلو هم که باشی نمیخام صورت درشت وجدیش باعث شد زن خشکش بزنه که یه دفه چیشد وچرا ناراحت شد.
دیگه به مقصد نزدیک شده بودن زن گفت خوشحال میشدم باهات بودم از دستات معلومه که چکاره ای با لبخندی تلخ جواب داد که پس حرفه ای هستی زن گفت نه اما کمتر کسی از این کون میتونه بگذره میدونم که مثل شوهرم بی عرضه نیستی ازت خوشم اومده خودکار داری تعجب کرد خانم گفتم که اهلش نیستم زن با دلخوری گفت خوبه حالا این شما ره خواهر شوهرمه توعقد جدا شده همیشه توخونس اهل هرزگی هم نیس شاید تونستی مخش بزنی با تردید خودکار داد و شماره گرفت زن که پیاده شد کاغذ مچاله کرد اما دور ننداخت انداخت زیر پا چند روزی گذشت دوباره شب بعد کلی معاشقه زنش کنار کشیده بود ساعتای ده صبح بود یه پیام داد ببینه اصلا شماره درسته سه روز بعد سر خیابون پناهی خانم منتظر بود نزدیک شد وهمون کنار پارک کرد راحت شناختش چادری لاغر بود وقد کوتاه صورت معصوم ودخترانه ای داشت تماس گرفت الو خانم رضای سلام واحوال پرسی خانم بمحض نشستن گفت به لحن صحبتت نمیخورد پیکان داشته باشی بهش برخورد زد روترمز راحت گفت اگه دنبال شاسی هستی وقتت نگیرم باموزی گری گفت شاسیم میخری ایشالا منم که گفتم برام پول مهم نیس انسانیت مهمه قبلا هم گفتم اول باید محرم بشیم فقطم بیرون توخونه نمیام تابهت مطما نشدم …

یک هفته بعد توخونه تویه اتاق کوچیک هردو توبهشت بودن لباشون داشت کنده میشد نمیتونستن ایستاده لب بگیرن اختلاف قدشون زیاد بود اما راحت بلندش کرده بود ولباشون انگار باهم یکی شده بود اروم گذاشتش روی تخت تاپ مشکی که صدبار سینه های کوچیکشو قشنگ تر نشون میداد اروم در اورد زن دستش اروم از روی سینه های مردش برد پاین دستش که بهش خورد یه لحظه جا خورد داغ داغ بود حالا که سینه هاش داشت مکیده میشد دیگه نمیدونست باید چکار کنه نالش بلند شده بود علی زود باش طاقت ندارم مرد باورش نمیشد گفت هنو که کاری نکردم بزار شرتت دریارم زن گفت خب توهم در بیار ببینمش مرد گفت باشه فرار نمیکنه ابت که اومد بعد شرت زنش دراورد پاهای کوچیک ولاغرزن با سر زبونش لیس میزد اروم بازبونش بهشتش لمس کرد دیگه به التماس افتاده بود زیاد طول نکشید که خالی شد به گریه افتاد اروم توبغل مردش رفت قبلا سکس داشت با شوهرش اما قابل مقایسه نبود داشت به حالت خلصه میرفت که یادش امد هنو مردش خالی نشده کیر شوهرش دستش گرفت وبا بیحالی مالوند مرد دستی به سر وموهای زن کشید وگفت عزیزم استراحت کن هنو وقت هست من صبر میکنم زن گفت اخه .گفت اخه نداره یکم بخاب بعد اروم مثل یه بچه اروم گرفت ده سال اختلاف سن سی وپنج سانت اختلاف قد شش سال اختلاف تحصیل سی و شش کیلو اختلاف وزن هیچکدوم باعث نشده بود نتونن بهم ارامش بدن چند دقیقه گذشت دلش نمیومد این نعمت بیدار کنه اما با دل زدنای کیرش اخرش بیدارشد لبخند ملیحی رولب داشت وبوسش کرد وگفت عزیزم ممنونم حالا بده بخورمش بلد نبود اما سعی میکرد همش تودهنش جاکنه که موفق نمیشد ومیخواست بالا بیاره مردهم اروم با کسش بازی میکردوبرای ورود امادش میکرد اروم دستش بسمت سوراخ کونش اورد از ترشحات کسش اروم لیزش کرد بازی کرد تا کم کم اونم داغ شد وسط ساک زدن باخنده گفت فک نکن که بهت کون میدم مرد با اخم بهش گفت قول دادی دست از ساک زدن کشید وگفت اونموقع که قول دادم ندیده بودمش میخای جر بخورم خندید وگفت حواسم هست حالا بیا اول بهشتت فتح کنم خوابوندش روتخت و پاهاش داد بالا نشست وسط وبا کیرش شلاقی میزد روی کسش التماس میکرد اما تونمیکرد زن گفت دوباره داره میاد جرم بده یه دفه فشار داد زن چشماش گرد شده بود اما لذت زیادی میبرد انگار تمام رحمش پر شده بود با بیرون کشیدنش ارضاشد اینبار دیگه ولش نکرد واروم عقب جلو میکرد یاد روزای اول ازدواجش افتاده بود هیکل کوچیک زن تودستاش بود کم کم بیشتر وتندتر میزد تا خالی شد

نوشته: رامین


👍 11
👎 3
15781 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

675845
2018-03-02 22:42:46 +0330 +0330

بیشتر از دو بند باشه نمیخونم

0 ❤️

675859
2018-03-03 00:49:35 +0330 +0330

کی مُرد؟
راستشو بگو تا بخونمش

0 ❤️

675862
2018-03-03 02:23:33 +0330 +0330

مسخره، کند، بی حس و حال، کیری، دیسلایک

0 ❤️

675911
2018-03-03 09:42:55 +0330 +0330

نگارشش انقدر بد و بیقواره بود که جمله هارو درست نمیشد خوند. ولی موضوع و پیرنگ داستان خوب بود

0 ❤️

675967
2018-03-03 20:33:54 +0330 +0330

داستان یه مقدار جهش بیش از حد داشت و کند پيشميرفت ولی طرح داستان قشنگ بود

0 ❤️

676058
2018-03-04 13:19:17 +0330 +0330

لایک دادم

0 ❤️

676167
2018-03-05 07:36:57 +0330 +0330

عرضه ی کردن زنش و نداره. رفته جنده بلند کرده. جنده کردن ک دیگه عرضه نمیخواد. تازه شاش کف کرده هاشم بلدن. اسمشم گذاشته مرررردد خخخخ
نگارشتم خیلی بد بود

0 ❤️